شبکه اجتهاد: عصر امام صادق علیهم السلام را از جهاتی میتوان عصر تعلیم و تربیت شاگردان فاضل و ساماندهی تشکیلات مرجعیت شیعه و فقاهت فقهاء نامید. دوران امامت حضرت باقر و امام صادق علیهما السلام مصادف با شکسته شدن فضای تحریم چندین ساله نقل و ضبط احادیث، سقوط سلسله بنیامیه و آغاز حکومت عباسیان شد و تا حدودی فضای باز علمی و سیاسی در جامعه حاکم گردید. این دو امام همام از این فرصت تاریخی، بهره مناسب بردند و در پی نیم قرن (۱۴۸ ـ ۹۴ه) تلاش و اهتمام کمنظیر، عالمان، فقیهان و دانشمندان بسیاری در مکتب اهلبیت (ع) پرورش دادند. آنان معارف اسلامی را به طور مستقیم از ائمه معصومین گرفتند و در مجموعههایی گرد آوردند و گنجینههای گران بهایی را از خود به نسلهای آینده به میراث گذاردند. ابوبصیر یکی از شاگردان برجسته امام صادق (ع) میگوید: روزی به محضر آن حضرت وارد شدم و امام فرمود: امروز عدهای از مردم بصره این جا بودند و سؤالاتی کردند و احادیثی از من خواستند و همه را نوشتند؛ پس چه شده است که شما نمینویسید و احادیث را ضبط نمیکنید؟! اما یقین بدانید هرگز نمیتوانید احادیث ما را نگه دارید؛ مگر اینکه همه را بنویسید و ضبط کنید.[۱] امام صادق (ع) در حدیث دیگری خطاب به سایر شاگردان و اصحاب میفرماید: اکتبوا فانکم لاتحفظون الا بالکتاب؛[۲] بنویسید و یادداشت کنید؛ به درستی که هرگز نمیتوانید احادیث را نگه دارید، مگر با نوشتن.
در کتب حدیثی و تاریخی تعداد شاگردان امام صادق علیه السلام تا چهار هزار نفر تخمین زده شده است و نام بعضی از آنها در میان اهل فن به عنوان «اصحاب اجماع» شناخته شده و مانند آفتاب میدرخشد. زراره بن اعین، محمد بن مسلم، معروف بن خربوذ، بُرَید بن معاویه عجلی، ابوبصیر و فضیل بن یسار که از اصحاب مشترک امام باقر و امام صادق‘ به شمار میآیند. اَبان بن تغلب، جمیل بن درّاج، عبدالله بن مسکان، عبدالله بن بکیر، حماد بن عثمان و حماد بن عیسی که از اصحاب و یاران خاص امام صادق شمرده میشوند.تنها محمد بن مسلم سی هزار حدیث از امام باقر (ع) و ۱۶ هزار حدیث از امام صادق آموخت و حفظ کرد و کتابی با عنوان «اربعمأه مسأله» نگاشت. در حدیثی امام صادق میفرماید: هیچ کس یاد ما را زنده نداشت و احادیثِ پدرم را احیا نکرد، مگر زراره، ابوبصیر مرادی، محمد بن مسلم و بُرَید. اگر اینها نبودند، کسی نمیتوانست احکام خدا را استنباط کند و راه هدایت برگزیند. اینان نگاه داران دین و مورد اعتماد پدرم بر حلال و حرام الهی و پیشگامان به سوی ما در دنیا و آخرت هستند. در حدیث دیگری از آن حضرت نقل است که فرمود: خداوند زراره بن اعین را رحمت کند؛ اگر او نبود، احادیث پدرم از بین میرفت.[۳] ابان بن تغلب نزدیک به سی هزار حدیث و معارف اسلامی و شیعی از امام صادق فرا گرفت و در تفسیر قرآن، فقه، حدیث، نحو و ادبیات عرب سرآمد بود. این عالم و راوی بزرگ در سال ۱۴۱ هجری از دنیا رفت. وقتی خبر رحلتش به امام صادق (ع) رسید، آن حضرت فرمود: سوگند به خدا! درگذشت ابان دل مرا به درد آورد.[۴]
ارجاع مردم به علما
قرائن و شواهد تاریخی به روشنی نشان میدهد که امام صادق (ع)، شاگردان خویش را که همان عالمان و روحانیون وقت بودند، به رسیدگی به نیازهای علمی، فقهی، دینی، اخلاقی و عقیدتی مردم، ملزم مینمود و خود در کناری به فعالیتهای آنها اشراف و نظارت داشت؛ چنانکه روزی مرد شامی به خدمت امام صادق (ع) رسید و در حالی که اغلب شاگردان در مجلس حاضر بودند، از آن حضرت درخواست مناظره علمی در مسائل مختلف کرد. امام صادق (ع) آن مرد را در علم نحو، صرف، ادبیات عرب، فقه، کلام (جبر و اختیار، توحید و امامت) به ترتیب به شاگردان برجسته خویش: حمران بن اعین، ابان بن تغلب، زراره بن اعین، مؤمن طاق، محمد بن طیار، هشام بن سالم و هشام بن حکم ارجاع داد. آن مرد در نهایت غرور و تکبر گفت: آمدهام با خود شما مناظره کنم، نه با شاگردان و اصحاب. حضرت فرمود: گفتار اینان، گفتار من است. اگر بر اینها چیره شدی، به منزله آن است که بر من پیروز گشتهای. آنگاه مرد شامی با هر یک از آنها به بحث نشست و بیدرنگ مغلوب شد و به شکست خود اعتراف کرد.[۵]
مفضل بن عمر در حدیثی نقل میکند که امام صادق خطاب به فیض بن مختار فرمود: «فاذا اردتَ حدیثنا فعلیک بهذا الجالس و اومی الی رجل من اصحابه فسالتُ اصحابنا عنه، فقالوا: زراره بن اعین»؛[۶] هر گاه مسائل ما را خواستی، پس به این فرد نشسته مراجعه کن و با دست مبارک به یکی از شاگردان اشاره کرد. در این هنگام نام او را از حاضران پرسیدم، گفتند: زراره بن اعین است.
در حدیث دیگر، شعیب میگوید: به امام صادق (ع) عرض کردم: گاهی نیاز پیدا میکنم از چیزی سؤال کنم؛ پس در این هنگام از چه کسی بپرسم؟ حضرت در جواب فرمود: از ابوبصیر اسدی بپرس.[۷] در روایتی از عبدالله بن ابی یعفور میخوانیم: روزی به امام صادق (ع) عرض کردم: به راستی هر ساعت نمیتوانم شما را زیارت کنم و به خدمتتان بیایم و برخی از دوستان به سراغم میآیند و بعضی مسائل را میپرسند و من نمیتوانم به همه آنها جواب بدهم؛ چه کار کنم؟ حضرت فرمود: «ما یمنعک من محمد بن مسلم ثقفی؟ فانه سمع من ابی و کان عنده وجیهاً»[۸] چه چیز تو را مانع شده که به خدمت محمد بن مسلم ثقفی بروی و از وی سؤال بکنی؟! به راستی او مسائل شرعی را از پدرم شنیده و در نزد پدرم مورد احترام و اعتماد بود.
از این روایت استفاده میشود که علاوه بر محمد بن مسلم، خود عبدالله بن ابی یعفور هم محل رجوع مردم بوده است. البته این روش اختصاص به امام صادق (ع) نداشت. امامان معصوم بعدی نیز هر کدام در عصر حضور خویش همین سیره را ادامه دادند و مردم را به عالمان متعهد ارجاع میدادند.
تشویق علما به اجتهاد و فتوا
افزون بر موارد فوق، روایاتی وجود دارد که حضرت صادق (ع) عالمان و دانشمندان را به اجتهاد، فقاهت واستنباط احکام شرعی و تفریع احکام کلی از مصادیق و موضوعات خارجی و پدیدههای جدید اجتماعی و در نتیجه رفع مشکلات روزمره مردم، موظف کردهاند. هشام بن سالم از حضرت صادق (ع) نقل میکند که آن حضرت فرمود: «انما علینا اَن نلقی علیکم الاصول و علیکم التفریع»؛[۹] بر ماست که اصول کلی احکام را بر شما القا کنیم و شما هم موظفید پدیدههای جدید را بر آن احکام کلی تطبیق نمایید و احکام آنها را از آن اصول کلی استنباط کرده و در اختیار مردم بگذارید. مضمون همین روایت از عالم دیگری به نام احمد بن ابی نصر، از حضرت رضا (ع) نقل شده که آن حضرت فرمود: «علینا اِلقاء الاصول و علیکم التفریع».[۱۰] عبد الرحمن بن حجاج، یکی از علمای کلامی دوران امام صادق و امام کاظم÷ بود و در عصر امام رضا (ع) رحلت کرد. او در شهر بغداد وکیل و نماینده امام معصوم شناخته میشد. حضرت امام صادق (ع) در حدیثی او را به مباحثه کلامی و نشر اعتقادات اسلامی و شیعی در میان مردم توصیه کرده و میفرماید: یا عبد الرحمن! کلَّم اهل المدینه، فانی اُحب ان یُری فی رجال الشیعه مثلک؛[۱۱] ای عبدالرحمن! با مردم بغداد پیرامون مسائل اعتقادی، بحث و گفتوگو کن؛ زیرا دوست دارم در میان شخصیتهای بزرگ شیعه، امثال تو وجود داشته باشند.
از مجموع این روایات و شواهد تاریخی آشکار میشود که در زمان حیات امامان معصوم (ع) اصل رجوع مردم به غیر معصوم (علما و فقهای وقت) یک امر معمول و بدیهی بوده است. ائمه هدی همواره مردم را به آنها ارجاع میدادند؛ و از سوی دیگر، علما و فقها را به اجتهاد و فتوا در میان مردم ترغیب مینمودند و این اصل در زمان امام باقر و بخصوص امام صادق علیهما السلام پایه گذاری شد و لیکن در عصر ائمه بعدی به مرحله رشد و شکوفایی رسید و منتهی به شکل گیری «تشکیلات وکالت» در عصر امامان معصوم بعدی و «دستگاه نیابت و مرجعیت» در عصر غیبت صغری و غیبت کبری شد که پیرامون هرکدام از این مراحل بایستی جداگانه بحث شود.
—————-
[۱]. بحار الانوار، ج ۲، باب ۱۹، حدیث ۴۷، ص ۱۵۳٫
[۲]. همان، حدیث ۴۶٫
[۳]. بحار الانوار، ج ۴۷، ص ۳۹۰ و وسائل الشیعه، ج ۱۸، ص ۱۰۴٫
[۴]. رجال نجاشی و سفینه البحار، ج اول، ص ۷٫
[۵]. بحار الانوار، ج ۴۷، ص ۴۰۷ و اختیار معرفه الرجال، (رجال کشی) شیخ طوسی، ج ۲، ص ۵۵۴٫
[۶]. وسائل الشیعه، ج ۱۸، باب ۱۱، حدیث ۱۹، ص ۱۰۴٫
[۷]. همان، حدیث ۱۵، ص ۱۰۳ و بحار الانوار، ج ۲، باب ۲۹، حدیث ۶۱، ص ۲۴۹٫
[۸]. وسائل الشیعه، همان، حدیث ۲۳، ص ۱۰۵٫
[۹]. کتاب السرائر، ابن ادریس، ج ۳، ص ۵۷۵ و وسائل الشیعه، ج ۱۸، باب ۶، حدیث ۵۱، ص ۴۱٫
[۱۰]. همان و اعیان الشیعه، ج اول، ص ۱۰۴٫
[۱۱]. سفینه البحار، ج ۲، ص ۱۱۷ و مجمع الرجال، ج ۴، ص ۷۶٫