اختصاصی شبکه اجتهاد: در منظومه فکری اسلام، انسان برخوردار از کرامت ذاتی و صاحب حقوق اولیهای چون امنیت، رفاه، امکان پیشرفت علمی و بهرهمندی از مواهب الهی معرفی میشود. آیات و روایات نیز ناظر به این حق طبیعی و فراگیر انسان است که انسان میتواند از منابع و فرصتهای هستی بهرهمند گردد. در این چارچوب، هیچ دولتی، قدرتی یا نظم بینالمللی مجاز به سلب این حقوق از انسانها و ملتها نیست. با این حال، تاریخ معاصر و گذشته، گواهی روشن بر تلاش نظام سلطه جهانی برای انکار و محدودسازی همین حقوق بنیادین در قبال کشورها و ملتهای مستقل بهویژه در غرب آسیا چون ایران است.
از دیرباز، پروژهی استعماری در اشکال سنتی و سپس در قالبهای نوین و در زمان حاضر به صورت عریان و آشکار، تلاش کرده است تا نهتنها منابع کشورهای مستقل را به یغما برد، بلکه حق تصمیمگیری، تعیین سرنوشت، استقلال اقتصادی، سیاسی و فرهنگی آنان را نیز مصادره کند. تاریخ سیاسی ایران از دوره قاجار تا پهلوی، سرشار از شواهد آشکاری است که نشان میدهد چگونه استعمار با تکهتکه کردن جغرافیای ایران، تجزیه سرزمینها و مناطقی مانند بحرین و سررشتههای آرارات و…، و تحمیل قراردادهای ننگین، به دنبال تهیسازی هویت و اراده ملی به عنوان یک مؤلفه قدرت بوده است. استعمارگر ذاتاً رضایتمند از سهم خود نیست و همواره در پی کنترل، تحقیر و تسلط بیشتر است. این امر، یک مسئله تاریخی یا منطقهای صرف نیست، بلکه با ساختار فلسفی و سیاسی نظام سلطه گره خورده است.
جنگ تحمیلی ۱۲ روزه اخیر علیه جمهوری اسلامی ایران که در بطن مذاکرات با آمریکا و بدون هیچ مقدمه توجیهی آغاز شد، بار دیگر نشان داد که راهبردهای سلطهطلبانه، ماهیتی ساختاری دارند و با تغییر چهرهها و دولتها یا گفتمانها دچار تحول اساسی نمیشوند. ادعای مقابله با فناوری هستهای، تنها پوششی برای فشار راهبردی و تحمیل اراده سیاسی بر ملت ایران است. چه آنکه پیشرفت علمی، صرفنظر از حوزه کاربرد آن، حقی غیرقابل سلب برای هر ملت و دولت مستقل بهشمار میرود و این زنگ خطری است برای تمام دولتهای مستقل دنیا که جمهوری اسلامی ایران از آغاز شروع حرکت انقلابی خود آن را تذکر داده و شعار خود قرار داده بود.
در برابر این تهدید ساختاری، ملت ایران با روح ایمانی که خمینی کبیر بر پیکر ملت دمید طی سالیان گذشته و بهویژه در تجربه اخیر، راهبردی را برگزیده است که نه صرفاً احساسی یا ایدئولوژیک، بلکه از منطق عقلانیت راهبردی، فطرت انسانی و اصول اسلامی نشئت گرفته است: یعنی راهبرد مقاومت فعال. در این الگو، نفی ظلم و عدم تسلیم در برابر سلطهگری، نهفقط یک شعار بلکه مبنای عقلانی در سیاستورزی و دفاع ملی است. آموزهها و اصول دینی چون «لاتَظلِمونَ و لاتُظلَمون»، قاعده «نفی سبیل»، «وجوب دفاع» و «وجوب حفظ عزت و اقتدار ملی» بهعنوان راهبردی سیاسی، دقیقاً در همین منظومه قابل تحلیل هستند؛ راهبرد مبتنی بر استقلال، عزت و دفاع از کرامت انسانی.
با این حال، نگرانی امروز نه از جبهه دشمن خارجی، بلکه از تدوام «موریانه فکری» در درون نظام است که با بازتولید و پافشاری مذبوحانه بر نظریههای «تسلیم»، «مذاکره از موضع ضعف»، «تمجید و خوشبینی نسبت به نظم غربی» و «عدم حمایت از جریان مقاومت در منطقه»، در تلاش برای تغییر و انکار نرم بنیانهای فکری مقاومتی است که کارآمدی آن را در این جنگ تحمیلی نظاره کردیم. متأسفانه، بخشی از فضای علمی و رسانهای کشور، به جای بازخوانی عقلانی از تجربه زیسته جمهوری اسلامی در مواجهه با نظام سلطه به خصوص در جنگ تحمیلی ۱۲ روزه، همچنان دچار شیفتگی نسبت به الگوهای ناکارآمد لیبرال و نئولیبرال در سیاست خارجی است. این طیف، ضمن نادیدهگرفتن هزینههای هنگفت اعتماد به دشمن، همچنان به بازتولید «نظریههای مرگ و ذلت» مشغولاند همان نظریاتی که ثمرهشان آغاز جنگ و شهید شدن بیش از ۱۰۰۰ هموطن و آسیب دیدن زیرساختهای کشور و… است.
سیاست عقلانی در حوزه فقه سیاسی، مستلزم اتخاذ راهبردی است که هم حفظ کرامت ملت را تضمین کند، هم ابزارهای متناسب با زمان را در خدمت اهداف الهی قرار دهد. در این چارچوب، مذاکره در شرایطی که ابزار تحمیل ارادهی ما بر دشمن باشد، جایز بلکه لازم و ضروری است؛ اما مذاکره برای گرفتن رضایت دشمن یا جلب ترحم او، بههیچوجه در قاموس عقلانیت سیاسی اسلام جای ندارد بلکه سیاست اسلام نسبت به مذاکره ناظر به هوشمندی راهبردی است، نه انفعال آسیبزا.
از اینرو، مقابله با نظام سلطه، نه صرفاً در میدان جنگ سخت بلکه در حوزه نظریهپردازی سیاسی نیز ضرورتی حیاتی است. تا زمانی که عمده تریبونهای علمی، به بازتولید گفتمان تسلیم مشغول باشند، خطر نفوذ فکری دشمن در قالب تحلیلها و نسخهپیچیهای نادرست برای مراکز سیاستگذار، باقی خواهد بود و سایه جنگ را به ارمغان خواهد آورد.
در پایان، آنچه ملت ایران در این ۱۲ روز با اقبال بیش از پیش به مؤلفههای مقاومت و تمسک به ستون خیمه ولایت یعنی رهبری معظم نشان داد، اثبات دوبارهای بر عقلانیت راهبرد مقاومت و بیاعتباری نظریات انفعالی بود. امروز نظرسنجیهای مراکز نیز گواهی میدهند که اکثریت قاطع ملت، رویکرد عزتمندانه مقاومت را بر تسلیم ترجیح میدهد. این حقیقت، باید سرلوحه نظریهپردازیهای آینده در حوزه علوم سیاسی، فقه سیاسی و سیاستگذاری در عرصه حکمرانی سیاست خارجی قرار گیرد.
نویسنده: حجتالاسلام محمدحسن لنگری، پژوهشگر فقه سیاسی مدرسه عالی فقاهت عالم آل محمد (ص)