اختصاصی شبکه اجتهاد: گزارههای فقهی در اسلام، همواره با پیش فرضها و پیش زمینههای کلامی همراه بوده است و امروزه خلاء این اعتقادات و جایگاه آن، در جای جای دستورات عملی دین دیده میشود. از طرفی دیگر تمام تلاش یک مجتهد فقیه در این است که دستوری حجتآور برای مکلفاش بیان کند. چرایی حجیت این دستور، از مبانی کلامی برداشت میشود. بنابراین مادامی که سنگ بنای اعتقادی درست چیده نشود، عمل به دستورات فقهی در زندگی مکلف، روز به روز سطحیتر و به مرور کم رنگ تر میگردد. این تفکیک اعتقاد از فقاهت، به کتب کلامی و فقهی نیز سرایت پیدا کرده و اکثریت کتب بزرگان یا فقهی محض است و یا کلامی محض. در این بین اما بودهاند کسانی که کتابهای فقهی خود را به مقدمهی کلامی و اعتقادی آراستهاند. جمل العلم و العمل سید مرتضی متوفای ۴۳۶ه.ق، اشاره السبق الی معرفه الحق ابن ابی المجد حلبی متوفای بعد از ۵۵۶ ه.ق، غنیه النزوع الی علمی الاصول و الفروع ابن زهره حلبی متوفای ۵۵۸ ه.ق، کشف الغطاء مرحوم کاشف الغطاء متوفای ۱۲۲۸ ه.ق و اعتقادنا معاصر شهیر مرحوم شهید صدر که مقدمهای بر فتاوی الواضحه میباشد، از جمله کتابهایی هستند که مباحث کلام و فقه با یکدیگر در یک کتاب گرد آوری شده است.
در این بین اما کتاب الکافی فی الفقه مرحوم ابوالصلاح حلبی متوفای ۴۴۷ ه.ق که از شاگردان مرحوم سید مرتضی و نمایندهی ایشان نیز در حلب بوده است بسیار منحصر به فرد میباشد. این کتاب که در اواخر دههی هشتاد شمسی، به تحقیق آیتالله رضا استادی و به همت موسسه بوستان کتاب به چاپ رسیده است، در بردارندهی آرای فقهی و کلامی متفکری بزرگ در عصر سید مرتضی و شیخ الطائفه میباشد. وی افتخار شاگردی سید مرتضی را دارد و یکی از ثمرات زحمات او کتاب مذکور میباشد که در ادامه به بررسی برخی از کلیات و نکات مهم این کتاب میپردازیم.
ابوالصلاح کتاب خود را در دو فصل کلی «تکلیف عقلی» و «تکلیف سمعی» تقسیمبندی کرده است که ترتیب عقل و سمع خود بیان کنندهی جایگاه کلام و فقه در واقعیت امر است. بعد از هم به مسئلهی استحقاق مکلف و احکام پنج گانه شرعی و مسائل مربوط به معاد و وجوب رجوع به فتوای ائمه علیهمالسلام پرداخته است.
بخش کلامی، بخش قابل توجهی از کتاب را در برگرفته است؛ هر چند اکثریتِ مباحثِ فقهی را ندارد. که البته ماهیت و جوهرهی فقه و کلام نیز همین گونه است.
در تقسیمبندی تکلیف عقلی به پانزده فصل میپردازد که فصل اول آن هم دربارهی حقیقت تکلیف است، موضوعی که شاکلهی مطالب فقهی بر اساس آن چیده میشود. البته تعداد این فصول توسط محقق انتخاب شده است.
نکتهی قابل استفاده از این کتاب در باب فصل اول، عناوین و موضوعاتی است که نویسنده متناسب با تکلیف و روش به دست آوردن حکم مکلف و چرایی نیاز به قرآن و حدیث یا به طور کلی، بیان شارع نوشته است.
در بخش چهارم و پنجم مطالبی بیان شده است که در الهیات شرور قابل استفاده است. بحث دربارهی خلق موذیات و دردها و سختیها مورد عنایت بسیاری بوده است. مرحوم حلبی در یک جمله خطابی دارد که نقض بیان منطقی شرور توسط اپیکور میباشد.
به اپیکور از بزرگان فلاسفهی یونان قدیم منسوب است که چنین میگفته است:
اگر خدایی قادر مطلق، خیرخواه مطلق و دانای مطلق وجود داشته باشد، آنگاه شر وجود ندارد. در دنیا شر وجود دارد. در نتیجه، خدایی قادر مطلق، خیرخواه مطلق و دانای مطلق وجود ندارد.
مرحوم حلبی اما در توضیح چرایی توانایی ظالم بر ظلم میگوید:
و الوجه فی تمکین الظالم من الظلم مع القدره علی منعه انه سبحانه مکّنه لیعدل فظلم، لان القدره علی الانصاف قدره علی الظلم علی ما سلف و منعه من الظلم ینافی التکلیف، و تخلیته لا یقتضی الرضا بظلمه، لکونه سبحانه کارها للقبیح، و قادرا علی الانتصاف، و عالما بانه سیفعله. ۵۷
وی در جملهی آخر خود هم ظالم نبودن خدا را بیان میکند و هم قادر بودن و عالم بودن وی را. بیانی موجز که ناقض هر سه فرض منسوب به اپیکور است.
یکی از بیانات جالب وی، تفاوت بین محال عقل عملی و محال عقل نظری برای خداوند است. در باب محال نبودن صدور قبیح از خداوند بنابر عقل نظری میگوید:
..و اذا ثبت ذلک، وجب اثباته سبحانه قادرا علی القبیح، لیصح تنزیهه عنه و الداله علی ذلک ثبوت کونه تعالی قادرا لنفسه و ذلک یقتضی کونه سبحانه قادرا علی کل ما یصحّ کونه مقدورا، و القبیح من جمله المقدورات بغیر شبهه فیجب ان یکون قادرا علیه. ص۴۶
وی مانند معاصران خودش از قاعدهی لطف متاثر است. لذا در باب بعثت رسل چنین بیانی دارد:
و الوجه فی بعثه الرسل بالشرائع کونها بیانا لمصالح المبعوث الیهم من مفاسدهم، و قد بینا وجوب ما له هذه الصفه؛ لکونها لطفا من حیث کان اللطف لا یختصّ شیئا معینا. .. ص۶۲
از دیگر مباحث مهمی که ابوالصلاح حلبی به آن معتقد است، مسئلهی صرفه در قرآن است. وی در بخش «معجزات نبینا صلی الله علیه و آله» تحدی بر فصحاء از جانب قرآن را بر اساس صرفه میداند و در پی آن هم سایر وجوه خرق عادت، نظم، مجموع نظم و خرق عادت، و جنس قرآن را رد میکند و تنها موردی را که اثبات کننده اعجاز قرآن میداند، صرف و سلب الهی است.
لان الله تعالی سلبهم العباره التی یتأتی معها المعارضه. ص۷۱، … فلم یبق لتعذّر معارضته مع خلوص الدواعی الیها و القدره علیها الا انّ الله تعالی سلبهم العلوم التی تصحّ معها المعارضه فی کل حال تعاطوها.
وی بعد از بررسی این مباحث کلامی، به بخش اکثریت کتاب که فقه باشد پرداخته و آن را در سه سر فصل کلی عبادات، محرمات و احکام، مورد بررسی قرار داده است. ص۱۰۹
ابو الصلاح در فصل سوم کتاب، به المستحق بالتکلیف و احکامه میپردازد. در این فصل ابتداء عناوین مدح، ثواب، شکر، ذم و عقاب را مورد بررسی قرار میدهد، و هر کدام را هم به تناسب توضیح میدهد.
نکتهی قابل توجه در این فصل، بررسی خلود کفار و عدم خلود غیر کفار در جهنم است. لذا در باب عقاب این گونه میگوید:
طریق ثبوته السمع دون العقل و قد علم من دینه صلی الله علیه و آله ذلک ضروره و هو علی ضربین: دائم و هو مختص بالکفر و منقطع و هو مستحق بمادونه من جمیع القبائح فعلاً و اخلالاً. ص۴۱۹
وی در باب اسقاط عذاب از غیر کفار نیز چنین سخنی دارد:
من ذلک قوله تعالی «و ان ربک لذو مغفره للناس علی ظلمهم. الرعد۶» و هذا نصّ صریح بتمدّحه بغفران ذنب الظالم فی حال ظلمه. هر چند که در ادامه به تقویت این بیان میپردازد.
وی بعد از صحبت کردن در مورد وعید الهی، به سوالی پاسخ میدهد که مبنی است بر خالد بودن عذاب برای عصاه و عدم انقطاع آن که از طرف مخالف مطرح شده است. در این باره میگوید:
ثبوت الوعید علی کل معصیه لا ینافی قولنا فی عصاه اهل القبله لانا نقول بموجبه و انما نمنع من دوامه لغیر الکفار، و ثبوته منقطعاً یجوز سقوطه باحد ما ذکرناه [و] لا یمنع منه اجماع و لا ظاهر قرآن، من حیث کان الاجماع حاصلا باستحقاق العقاب و سمه الفسق فی العاجل دون دوامه و فعله فی الآجل و انما یعلم به دوام عقاب الکفر و فعله فی الآخره.۴۳۷
واژهی خلود در نظر ابی الصلاح دارای معنای «ماندن و ثبوت همیشگی» نیست.
فاما آیات الخلود و التأبید…. انه لیس فی لغه العرب لفظ یفید ما لا آخِر له، فلا یجوز حمل خطابه تعالی علی ما لا یعرفه المخاطبون، و قلنا: ان لفظه «الخلود» مختصه بالسکون و الطمأنینه فمن قوله تعالی«اخلد الی الارض»ای سکن الیها و اطمأنّ و قولهم:«قد اخلد فلان الی کذا» اذا سکن الیه و اطمأنّ،…۴۳۷
در ادامه نیز به موارد مختلف مربوط به عقاب و کیفیت اهل گناه و هم چنین نحوهی زندگی اهل بهشت در آخرت میپردازد.
نکتهی جالب اصولی وی در این بخش در مورد معنای فعل «امر» است:
لان الامر لم یکن امرا للصیغه و انما کان امرا بالاراده و لهذا لم یکن قوله تعالی «و اذا حللتم فاصطادو. المائده ۲»، «فاذا قضیت الصلاه فانتشروا فی الارض. الجمعه ۱۰» امراً و ان کانت الصیغه حاصله من حیث لم یرد سبحانه ما تعلقت الصیغه به. ص۴۵۲
در بخش آخر فصل سوم کتاب، وجوب الرجوع الی فتیا الائمه المعصومین علیهمالسلام را بررسی میکند و به مقتضای این فصل، به بررسی راههای رسیدن به سخن معصوم میپردازد که یکی اجماع است و دیگری تواتر. ص۴۵۹-۴۶۰
در صفحهی ۴۶۳ نیز به معرفی چند اثر خود که «العمده»، «الشافعیه»و «الکافیه» نام دارد پرداخته است. هر چند به دست ما نرسیده است.
در انتهای کلاماش نیز برای نشان دادن ارزشمندی کار خود خصوصا در فصل سوم، میگوید:
و بلغنا من تحریر ذلک و تهذیبه حدّا یعلم کل مصنف (کذا) ذوبصیره تأمّله تمیّزه عن کثیر من تصانیف العلماء و یقف من فهمه علی ما لعلّه لم یقف علیه من غیره من کبار الکتب، متقربین الی الله سبحانه بتأدیه ما تعیّن فرض نشره و الإشاره بذکره… . ص۴۶۴.۴۶۵
این کتاب و تقریب المعارف ایشان، از جمله میراث ارزشمند ماست که اگر از گذشته به یادگار مانده است، ولی به دست فراموشی و بی مهری واگذار شدهاند.