استاد دانشگاه قرآن و حدیث، ضمن برشمردن برخی آفات سیطره روایات فقهی بر سایر روایات، گفت: ما منکر تأثیر اصول فقه بر فهم برخی حوزههای دیگر نیستیم ولی اصول عقاید هیچ ربطی به فقه ندارد یعنی ۲۰ درصد اصول در منطق فهم مؤثر است ولی همان ۲۰ درصد هم اثر ناقص دارد؛ بنابراین اگر بخواهیم وارد منطق فهم حدیث شویم، نیازمند اصول فهم جدیدی هستیم. بحث بر سر وجوب نماز نیست بلکه نماز انسانساز صرفا با رعایت احکام شرعی محقق نمیشود.
به گزارش شبکه اجتهاد، حجتالاسلام والمسلمین سیدمحمدکاظم طباطبایی، استاد دانشگاه قرآن و حدیث و رئیس پژوهشکده حدیث پژوهشگاه قرآن و حدیث، چندی قبل در نشست علمی «اعتبارسنجی احادیث با نگاهی به تاریخ حدیث» گفت: هویت ما حوزویان به معرفت دینی پیوند خورده است و اگر ارتباط ما با این معرفت قطع شود، از افراد جامعه عقبتر خواهیم بود، زیرا آنها ممکن است فن و کار و تخصصی بلد باشند، ولی ما خیر؛ بنابراین همه هویت ما این است که جامعه ما را به منزله حامل و عامل به معرفت دینی میشناسد.
وی با اشاره به اینکه قرآن و سنت ارکان معرفت دینی است، اظهار کرد: اگر از عقل هم استفاده میکنیم برای فهم دقیقتر و بهتر از دین کارآیی دارد؛ یعنی عقل به عنوان منبع معرفت گزارههای صحیح زیادی دارد، ولی این گزارهها ربطی به دین اسلام ندارد و عقلا خودشان هم کنار آن بنشینند میتوانند به آن برسند؛ بنابراین عقل، معرفت دینی درست نمیکند. اجماع و سیره متشرعه و… هم اگر به کتاب و سنت برگشت داشته باشد معرفت دینی است در غیر این صورت معرفت دینی نیست.
طباطبایی بیان کرد: مرحوم صاحب عروه گفته است که توقف در کوچههای بنبست کراهت دارد؛ مرحوم حکیم حاشیه بر آن زده مگر اینکه سیره متشرعه باشد، بنابراین معرفت دینی باید از قرآن و سنت باشد. حدود و ثغور قرآن مشخص است ولی با سنت چگونه مرتبط میشویم؟ تنها راه، حدیث و روایات است زیرا سیره متشرعه و حتی اجماع در کلیاتی قابل استفاده است؛ بنابراین بیش از ۹۹/۹ درصد سنت از طریق حدیث قابل دستیابی است.
افراط و تفریط در برخورد با حدیث
رئیس پژوهشکده علوم حدیث پژوهشگاه قرآن و حدیث اضافه کرد: اثبات اینهمانی حدیث و سنت در اینجا مطرح میشود و به تبع آن افراط و تفریطهایی را شاهد هستیم؛ یعنی یکسری افراد با استناد به برخی روایات نادرست و دارای اشکال، همه سنت را زیر سؤال میبرند که مخصوصاً در دوره اخیر زیاد شده است مثلاً فردی ۱۰ روایت از کافی را ذکر کرده و میگوید در آن شبهه داریم و با عقل سازگار نیست… و همه کافی را زیر سؤال میبرند. البته برخی حدیث را به جای سنت مینشانند و هر روایتی را که به معصومین(ع) نسبت داده شده مقدس و معتبر دانسته و از آن تبعیت میکنند.
طباطبایی بیان کرد: به نظر میرسد هر دو ایراد دارد؛ سنت جزیی جداناپذیر از دین است و از طرف دیگر هم اگر قرار باشد به هر روایتی اعتماد کنیم مطمئناً چیزهایی که در دین نبوده وارد دین خواهد شد؛ البته سنت و معرفت دینی صرفاً منحصر به فقه نیست، احادیث فقهی جزء کوچکی از دین هستند که مهماند. در وسائل الشیعه ۳۵ هزار روایت داریم که بیش از ۲۰ هزار روایت آن فقهی است، ولی آموزههای اعتقادی، تفسیری، اخلاقی، اجتماعی، تاریخی، سیاسی و فرهنگی و تربیتی بیش از روایات فقهی است.
استاد دانشگاه قرآن و حدیث با بیان اینکه مسلماً احادیث فقهی که در تعداد کمتر هستند در اهمیت هم اینطور نیست که در تمامی موارد از دیگر روایات مهمتر باشند، گفت: نسبت به احادیث اعتقادی و انسانساز فردی و اجتماعی، معنویت فردی و اجتماعی و تحققدهنده کمالات انسان قطعاً اهمیت پایینتری دارند؛ در این صورت ما باید با روایات چگونه روبهرو شویم؟ در دوره معصومین(ع) امثال زراره و یونس بن عبدالرحمان و… گل سرسبد اصحاب بودند و در دورههای بعدی هم بهترین علما از گروه فقها بودند طبیعتاً عملکرد اجتماعی و اقبال جامعه به آنها بیشتر بوده است و این سبب شده تا فقه، رویکرد منضبطتری نسبت به سایر حوزهها پیدا کند. الان روایات اخلاقی بیشتر از فقهی است ولی اصول اخلاق نداریم، در حالی که اصول فقه داریم.
آسیب فقه به سایر عرصههای معرفتی!
طباطبایی با بیان اینکه در تفسیر هم همانند اخلاق وضع مشابهی وجود دارد، اظهار کرد: این انضباط سبب شده تا فقه خودش را بر همه عرصههای معرفتی غلبه دهد و سایر حوزههای معرفتی خود را وامدار فقها بدانند، در صورتی که این سیطره باعث آسیب زدن به حوزههای معرفتی دیگر شده است. مثلاً در فقه دنبال حجیت هستیم که در قیامت بتوانیم پاسخ فلان موضوع را بدهیم ولی در تفسیر، اخلاق و معارف دنبال معرفت هستیم نه حجت شرعی. کسی کتابی در مورد امام زمان(عج) نوشته بود، ولی چون رویکرد فقهی داشت اولین دلیلی که آورده بود استصحاب است، در حالی که این قاعده فقهی، چگونه میتواند شبهه طول عمر امام را ثابت کند.
این پژوهشگر و استاد حوزه و دانشگاه اضافه کرد: مثلاً حجیت تعبدی در فقه کارساز است، ولی در عرصههای دیگر ما دنبال واقع ولو ناقص هستیم. در ایام فاطمیه این شبهه مطرح شد که روضه حضرت زهرا(س) خیلی محزون است، ولی جریان میخ در از چه زمانی پیدا شد؟ قدیمیترین منبع این مسئله در یک شعر از مرحوم کمپانی بیان شده و از آن قدیمیتر چیزی نداریم. بارها سخنرانان و منبریها این روضه را در منابر خواندهاند و مراجع هم علیه آن موضع نگرفتهاند. این برای مردم اهمیت بیشتری از این دارد که اگر کسی در بیابان قبله را تشخیص نداد چه وظیفهای دارد یا جایگاه آرای مردم در حکومت از بیشتر احکام فقهی اهمیت بیشتری دارد؛ چون مردم از یک طرف با حکومتی مواجهند که مدعی اسلامی و شرعی بودن است و از طرفی مردم حق رأی دارند.
بیشتر احکام فقهی دغدغه امروز مردم نیست
طباطبایی تصریح کرد: شاید بیشتر مسائل حج دغدغه چند درصد مردم باشد، ولی جایگاه رأی مردم دغدغه بیش از ۸۰ درصد مردم است یا مباحث مربوط به زنان که نیمی از جمعیت را تشکیل میدهند خیلی بااهمیت است و اینکه دین نسبت به ۵۰درصد جامعه چه نظری دارد؟ متأسفانه ما در مباحث اعتبارسنجی روی اقلیت یعنی روایات فقهی تمرکز کردهایم و مخاطب اکثریت با شبهات فراوان را رها کردهایم؛ حتی متدینین ما که افراد دعاخوانی هستند مثلاً از صحیفه سجادیه سؤال میپرسند، زیرا در صحیفه بیان شده که در آخرالزمان هر قیام و انقلابی محکوم به شکست است و با این روایات باید چه کنیم؟ برخی گفتند صحیفه، سند ندارد؛ وقتی اینطور صحیفه را خراب کنیم یعنی خود را از یک منبع دعایی غنی عمیق محروم کردهایم؛ در صورتی که بحث سند در مورد ادعیه چندان مطرح نیست.
وی بیان کرد: اعتبارسنجی باید به گونهای باشد که همه موارد و نه صرفاً فقهی را پوشش دهد؛ الان بسیاری از روایات اخلاقی رویکرد ایمانی و برخی رویکرد صوفیانه دارد؛ غزالی در احیاءالعلوم بیش از یک سوم مطالب را فاقد اصل میداند، چون رویکرد صوفیانه دارد. فیض ناظر به طراحی غزالی در احیاء با رویکرد شیعه یکسری مطالب را زدوده و یکسری مطالب جدید را وارد کرده است. اگر کسی واقعاً بخواهد در دانش اخلاق کار شایسته انجام بدهد بهتر از کتاب فیض نداریم. ما منکر تأثیر اصول فقه بر فهم برخی حوزههای دیگر نیستیم ولی اصول عقاید هیچ ربطی به فقه ندارد یعنی ۲۰ درصد اصول در منطق فهم مؤثر است ولی همان ۲۰ درصد هم اثر ناقص دارد؛ بنابراین اگر بخواهیم وارد منطق فهم حدیث شویم، نیازمند اصول فهم جدیدی هستیم. بحث بر سر وجوب نماز نیست بلکه نماز انسانساز صرفا با رعایت احکام شرعی محقق نمیشود.
اولین دوره در اعتبارسنجی حدیث
طباطبایی اظهار کرد: معمولا دوره اول اعتبارسنجی مغفول گرفته میشود که دوره پیامبر(ص) و امام علی(ع) است که دوره شنیدن خبر است؛ وقتی پیامبر(ص) وارد مدینه شدند و تعداد مسلمین زیاد شد خیلی از این مسلمین پیامبر(ص) را نمیدیدند؛ ایشان دوبار امام علی(ع) را به یمن فرستادند و بیشتر ایشان مسلمان شدند و هنوز محب آن حضرت هستند، ولی همه یمنیها هم مستقیماً با امام مرتبط نبودند، بلکه از طریق واسطه یا گزارش سنت، سخن پیامبر را میشنیدند.
وی افزود: مالک اشتر در دوره پیامبر(ص) مسلمان شد و از صحابی با افتخار امام علی(ع) است ولی پیامبر(ص) را ندیده بود یا اویس با آن شخصیت با هیچ سنتی مواجه نبوده است؛ اینها چگونه خبر و روایت را میپذیرفتند؟ منطقه جغرافیایی حکومت امام علی(ع) چندین برابر وسعت دوره پیامبر(ص) را داشت و حضرت در کوفه با تعداد محدودی آشنا بودند؛ بنابراین اینکه بگوییم معاصران معصومان به سنت دسترسی داشتند حرف درستی نیست، در دوره پیامبر(ص) کمتر از ۱۰ درصد مردم و در دورههای بعد کمتر از یک هزارم با سنت روبهرو بودند، بلکه با حدیث و گزارش سنت روبهرو بودند.
رویکرد عقلایی در اعتبارسنجی حدیث
طباطبایی تصریح کرد: در این شرایط، مردم چگونه به این احادیث عمل و اعتماد میکردند، چون مباحث اعتبارسنجی حداقل در اواخر قرن اول مطرح بود یعنی بعد از سال ۶۰ هجری قمری. به نظر میرسد مواجهه آنها با روایت همانند مواجهشدن با سایر اخبار بود؛ یعنی نوعی سیره عقلایی در پذیرش و اعتماد به اخبار از جمله خبرهای نبوی. اهل سنت بعداً با مشکلاتی روبهرو شدند؛ از جمله اینکه زمان خلیفه دوم کتابت حدیث یا سنت ممنوع شد بنابراین چیزی مکتوب نبود و حتی مواردی که مکتوب بود توسط خلیفه به صورت عامدانه سوزانده شد زیرا مدعی بود اینها سنت است و باعث اختلاف میشود، البته عمربن عبدالعزیز این اقدام را متوقف کرد، ولی این آسیب بزرگی به احادیث اهل سنت و دقت آن وارد کرد. حتی اگر افراد خوب هم بودند وقتی مطلبی از یک نفر به دیگری و همینطور چند نفر دیگر واسطه بخورد دیگر سخن اول نیست چه رسد به اینکه برخی انگیزه برای دروغگویی و جعل و تحریف هم داشتند.
وی گفت: مشکل دیگر در اهل سنت این که تنها معصوم نزد آنها پیامبر(ص) بود و برای سنجش صحت حدیث باید سراغ عالمانشان میرفتند که کسانی چون عبدالله بن عمر و ابوهریره و… بودند و اینها هم هر کدام یک افق فکری داشتند و آنقدر با هم اختلاف داشتند که کسی نمیتوانست به چیزی اعتماد کند. شما ببینید هیچ امری مشهورتر از وضو گرفتن نیست، زیرا پیامبر(ص) جلوی چشم آنها وضو میگرفتند ولی گزارشات اهل سنت با ما اختلاف زیادی دارد. جالب اینکه در دوره امام علی(ع) و امام صادق(ع) هر دو تشتی درخواست کردند و اینکه وضوی پیامبر(ص) را بگیرند. به همین دلیل ابوحنیفه گفته است ما مستندی نسبت به سنت پیامبر(ص) نداریم. این مشکل در شیعه کمتر است، زیرا ما ائمه(ع) را داشتیم و از طرفی نوشتن روایات از زمان امام باقر(ع) رواج زیادی یافت و قبل از آن هم هر چیزی را که حکومت میگفت ننویسید، مینوشتند و مخفی میکردند./ ایکنا
چه داعیای وجود دارد که برای جلب توجه به یک زمینه، سایر زمینهها را تخریب کنیم؟ فقه و رویکرد فقهی چه ضرری برای حوزههای دیگر علوم دینی داشته است؟ جز این است که اگر همین رویکرد فقهی نبود، بیانضباطی در روش و نتایج علوم دیگر، صدها برابر وضع موجود میبود؟ گیرم کسی هم به استصحاب برای اثبات حیات امام زمان (عج) تمسک کرده باشد (که از هشام بن الحکم هم چنین چیزی منقول است)، آیا این دلیل میشود کل رویکرد فقهی و روش صناعی اصولی را زیر سؤال ببریم و از برکات کثیرش در طول قرنها چشم بپوشیم؟!!
وانگهی، چه کسی گفته دانستن تفاصیل مباحث عقایدی و معارفی از دانستن مسائل حلال و حرام ارجح و افضل است؟ این یک مغالطه مشهور است که نه مدرک عقلی دارد و نه مأخذ روایی، بلکه برخی روایات بر خلاف آن است.