سید مرتضی علم الهدی و شیخ مفید، هر دو در عصر غیبت قائل به ولایت فقیه در امور دینی بوده و به تناسب آن، مجموعهای از دانشها را جهت استنباط احکام شرعی تدوین کردهاند.
به گزارش شبکه اجتهاد، جلسه دفاعیه رساله دکتری محمدرضا قائمینیک با موضوع «بررسی تغییراتاندیشه اجتماعی فقهای امامیه»، چندی پیش در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران تشکیل شد و با حضور دکتر محمدتقی کرمی، دکتر محمد صفر جبرائیلی و دکتر ابراهیم فیاض به عنوان اساتید داور مورد بحث و بررسی قرار گرفت.
قائمی نیک: دانش فقهی، معطوف به عمل مسلمانان مکلف بوده و بنابراین در حوزه حکمت عملی میگنجد؛ بر هر مسلمان مکلفی واجب است برای هرگونه عمل فردییا جمعی، عمومییا تخصصی حدی از این دانش را فرا بگیرد، از سوی دیگر مبنا و منبع این نوع از دانش، تعالیم فرا تاریخی و فرا بشری بوده و بنابراین نوعی دانش الاهیاتی محسوب میشود
این دانش به دلیل اتصال با مبانی و منابع ماورای تاریخ، واجد اصلی ثابت بوده و از سوی دیگر مانند بسیاری از دانشهای دیگر، تحولات و تطورات تاریخی داشته و پژوهش در آن، نیازمند اتخاذ روش شناسی متناسب با منطق آن است.
دو ویژگی دانش فقهی: معطوف به عمل بودن و مبنای ماورایی داشتن
پژوهش در تطورات تاریخی آن، با بهره گیری از نظریههای جامعه شناسی ممکن نیست، نظریههای جامعه شناسی هرچند معطوف به عمل انسان مدرن تعریف شدهاند، اما این نوع نظریات با نفی مبانی الاهیاتی و در ذیل منطق علوم طبیعی مدرن شکل گرفتهاند و از سوی دیگر فلسفه سیاسییونانی، علیرغم بهره گیری از قیاسهای برهانی، فلسفه سیاسی جهان شمول نیست، بلکه محدود به فرهنگ و تمدنیونانی بوده و به این دلیل توان بررسیاندیشههای فقهی را که مختص به جهان اسلام است را ندارد.
در این رساله از روش شناسی بنیادین استفاده شده است و مبانی انسان شناسی، هستی شناسی و معرفت شناسی آن را با بهره گیری از فلسفه ابونصر فارابی توجیه شده است، بر اساس این روش شناسی، هر نظریه فقهی برای شکل گیری و تکوین تاریخی خود از برخی مبانی معرفتی و نیز زمینههای غیر معرفتی بهره میبرد و مبانی معرفتی با آنکه با شیوههای منطقی در تکوین تاریخی نظریات دخیلاند، ارتباطات منطقی نفس الامری و فراتاریخی نیز با نظریه دارند، اما مبادی وجودی معرفتی و غیرمعرفتی، عواملی هستند که در حوزه فرهنگ و تاریخ حضور بهم رسانده و به همین دلیل شناخت ارتباط این عوامل با نظریات علمی به منزلهی شناخت رابطهی نظریه با فرهنگ است.
این روش شناسی کمک میکند تا ما با تکیه بر هستهی مرکزی فراتاریخی که مختص فقه شیعه است و در قرآن و نصوص به ارث رسیده است و آن معصومین هستند، تغییرات آراء فقها را که در حوزه فرهنگ و تعامل با دیگر دانشها حضور به هم رساندهاند توضیح دهیم.
مهمترین دانشی که در آراء فقهای سدهی سوم تا پنجم هجری تاثیر گذار بوده، کلام بوده است و مهمترین مسألهی شیعیان این دوره، عصمت امامان معصوم پس از پیامبر و غیبت دوازدهمین امام بوده است، از این رو تغییراتاندیشه فقهای این دوره، وابسته به تفسیر آنها از این مسألهی حیاتی بوده است، فقهای موردنظر با حفظ تقید به هستهی مرکزی فقه شیعه در اثر تعامل با گروهای کلامی و فقهی این دوره، نظیر معتزله، اشاعره، فقه شافعی و حنبلی،اندیشههای اجتماعی مختلفی ارائه دادهاند؛ به علاوه فارابی در ذیل علم مدنی (حکمت عملی) دو دانش فقه و کلام را قرار میدهد و از این جهت مختصات دانش اجتماعی این دوره را ترسیم میکند.
با نظر به این مقدمات، در پایان فصل سوم کوشیده شده است تا تعریفی اجمالی ازاندیشه اجتماعی فقهی ارائه شود، تمایز میان فرد و جامعه در دورهی مدرن دریک تطور تاریخی رخ داده است، در این دورهی تاریخی، فیلسوفانی بر علمیت سوژهی فردی تأکید داشتهاند و امور فرا فردی را به حوزهی امور اجتماعییا اخلاقییا دینی تحویل میبردند.
با شکل گیری جامعه شناسی، مخصوصا در شکل کامل آن در آراء دور کیم، این امر فرا فردی که معمولا با حوزهی امور ماورایییا دینی شناخته میشد، ذیل قواعد جامعه شناسی، به عنوانیک علم مدرن قرار گرفت؛ بنابراین تقابل فرد و جامعه در واقع تقابل امر فردی و امر دینی بوده و این تقابل در حوزهی الهیات است؛ شهید مطهری در کتاب جامعه و تاریخ نیز با درک درست از این مسأله در پاسخ به جبرگرایی ساختار دور کیم، راه حل تقابل فرد و جامعه را با استفاده ازیک موضوع کلامی در حوزهی علم الهی و اختیار فردی توضیح داده است و تبیین میکند و آن راه حل شیعی برای مسالهی جبر و اختیار است.
این راه حل نشان میدهد که در واقع متفکرین مسلمان که در دوره ماقبل مدرن، تفکر میکردهاند و راه حل لاجبر و لاتفویض را ارائه دادهاند، واجد نوعیاندیشه اجتماعی بوده و همین راه حل را برگزیدهاند.
زمینههای تاریخی و اجتماعی شکل گیریاندیشه فقهای امامیه
در فصل چهارم رساله جریانهای فکری که بر شکل گیریاندیشه شیخ مفید و سید مرتضی علم الهدی تأثیر داشتهاند بررسی شده است؛ همچنین دو محدث برجسته شیعی و صاحب دو کتاب اربعه شیعی،یعنی شیخ صدوق و شیخ کلینی که آثار آنها هسته مرکزی تفکر شیخ مفید و سید مرتضی علم الهدی را فراهم کرده، بررسی شده است.
تکوین نسل اولاندیشه اجتماعی فقهای امامیه در عصر غیبت کبری
در این فصل، آراء شیخ مفید و سید مرتضی علم الهدی باتوجه به چارچوب روشی مختار بررسی شده است؛ با توجه به آنکه مطابق با روش شناسی ما،اندیشه اجتماعی در این دوره تاریخی با تکیه بر دو دانش کلام و فقه شکل گرفته، روش کلامی، آراء و موضوعات کلامی واندیشههای فقهی و اجتماعی این دو فقیه بررسی شده است، روش کلامی شیخ مفید با تاثیر از نگاه او به جایگاه عقل و رابطه آن با سمع، کاملا سازگار با روش شناسی بنیادین است، هرچند شیخ مفید ابتدا شاگرد معتزلیان و نوبختیان بوده، اما هسته مرکزی تفکر او را قرآن، احادیث منقول از پیامبر و امامان معصوم که عمدتا از طریق محدثین قمی به او رسیده است، شکل میدهد، با این حال او برخلاف شیخ صدوق، بزرگ محدثین قمی، تفسیری کاملا عقلانی از این هسته مرکزی ارائه میدهد و آثار او با منهج و روشی کاملا کلامی نوشته شدهاند، او پس از طرح دیدگاهش دربارهی توحید و عدل، نبوت و امامت را از طریق قاعده لطف اثبات میکند.
قاعده لطف به شیخ مفید امکانهای گستردهای میدهد که از آن جمله اثبات امامت، عصمت و علم او، تبیین غیبت امام دوازدهم، تبیین شناخت فراحسی و گسترده ساختن دایره اجتهاد در فقه شیعی است، این شناختهای فرا حسی توسط متفکرین شیعه در دورههای بعدی بسط و گسترش مییابد و فقه شیعه را در تعامل با دانشهایی نظیر کلام، عرفان و حتی علوم طبیعی، فربه میسازد، از این میان توضیح و تبیین شیخ مفید از تکالیف عملی و نظری شیعیان در عصر غیبت امام معصوم بر اساس قاعده لطف و پیوند آن با مفهوم صلح است، معتزلیان مفهوم اصلح را ذیل عدل الهی تعریف میکردند، اما شیخ مفید با تصرف در آن، آن را ذیل قاعده لطف تعریف میکند و با پیوند آن با امامت، مفهوم مصلحت عمومی را مطرح میسازد و نتیجه میگیرد که حکمت الهی، ضرورت دارد که خدا امام را برای صلاح عموم آشکار کند، اما تشخیص این مصلحت عمومی تنها در حیطه علم الهی است.
خلاصهای از فصل پایانی رساله
سید مرتضی علم الهدی با گسترده ساختن دایره عقل، مسئله تکالیف شیعیان را از نظریه وجوب جهت نظر تبیین میکند، اولین تکلیف، شناخت خداست، اما این شناخت همانند دیگر شناختها، کاملا عقلانی و استدلالی است، با این حال، سید مرتضی علم الهدی با طرح نظریه وجوب جهت نظر، علم را مقولهای ارزشمند و ناشی از اعتقاد میداند و با مقید کردن جهت نظر بهیکی از نشانههای الهی، به لحاظ روش شناسی در مکتب کلامی شیخ مفید قرار میگیرد، استدلال ایشان درباره امامت، هرچند با تکیه بر قاعده لطف صورت گرفته، اما کاملا به شکل استدلالی بیان میشود، ایشان با طرح سه استدلال، به وجوب و ضرورت عقلی امام معصوم در همه زمانها میرسد.
مرتضی در برهان اول، از ضرورت رئیس مقتدر، عادل، مبسوط الید و معصوم از خطا، در برهان دوم از نیاز به مفسر احکام شرعی مکتوب در قرآن و در برهان سوم از ضرورت وجود امام معصوم برای حفظ شریعت، به نیاز به امام معصوم در همه زمانها میرسد، او در برهانی دیگر باتوجه به ضرورت عصمت از خطا در هر سه برهان قبلی و باتوجه به ویژگی خاص صفت عصمت به ضرورت تصریح نص بر امام معصوم در همه زمانها استدلال میکند، سید مرتضی علم الهدی پس از طرح این استدلالها نشان میدهد که باتوجه به ضرورت عقلی وجود امام معصوم برای همه زمانها، بایستی در عصر غیبت نیز امامی وجود داشته باشد و او در این عصر، از نظرها غایب است، سپس توضیح میدهد که محرومیت انسانها از امام در عصر غیبت، از جانب خداوند نیست، چون خداوند با خلق و نصب امام، قصوری ندارد و همچنین قصور از طرف امام نیز با پذیرش مسئولیت، برطرف شده است و بنابراین غیبت او تنها ناشی از قصور و کوتاهی خود شیعیان است.
ایشان علم به زمان ظهور را به دلیل عصمت امام غایب، تنها در حیطه علم معصوم از خطا که نزد خداوند است میداند، از این رو او با طرح ایدهی نه جبر و نه تفویض، شیعیان را در برگزیدن راه تبعیت از فرامین امام و از میان بردن ساختارهای مانع از ظهور اویا در پیش گرفتن راه قصور و گناه، مختار قرار میدهد، از نظر سید مرتضی علم الهدی در غیاب سلطان عادل که همان امام معصوم است، ما در ذیل حکومت سلطان جائر قرار داریم،یکی از تکالیف واجب بر شیعیان در عصر غیبت، این است که اگر امکان اجرای حدود الهی برای ایشان ممکن میشود، با سلطان جائر همکاری کنند، در این صورت اگر منفعت شخصی در میان نباشد، این همکاری واجب بوده و هرچند همکار با سلطان جائر، حکمش را از سلطان میگیرد، اما در باطن از جانب امام، اجازه اعمال ولایت و اجرای احکام دارد، بنابراین سید مرتضی علم الهدی و شیخ مفید، هر دو در عصر غیبت قائل به ولایت فقیه در امور دینی بوده و به تناسب آن، مجموعهای از دانشها را جهت استنباط احکام شرعی تدوین کردهاند که مهمترین آنها علم اصول فقه است.
سخنان داوران:
دکتر کرمی: در صفحهی ۳۹ این رساله، سوال «چه عواملی موجب تغییراندیشه اجتماعی فقهای سدهی چهارم و پنجم شده است؟» مطرح شده است و بیان شده که میتوان این سوال را به دو سوال «فقه اجتماعی امامیه در سدهی چهارم و پنجم نسبت به دورههای قبل چه تغییراتی داشته است؟» و «تغییرات اجتماعی و تاریخی ناشی از قدرت گیری دولت آل بویه ویا غیبت امام زمان(عج) چه تأثیری بر تغییر منطق فقه در این دوره داشته است؟» تقسیم کرد، که اگر این دو سوال را در نظر بگیریم، در واقع انتظار میرود تحولات فقه را به نظاره بنشینیم و اینیک انتظار شعف آوری است چراکه فقه از صلابت خاصی برخوردار است؛ وی همچنین درباره موضوع این رساله گفتند که: وجه جامعه شناسی این کار چیست و آیا حوزههای علمیه نمیتوانستند این امر را انجام دهند که البته این اشکال مهمی محسوب نمیشود.
دکتر جبرائیلی: منابع دست دوم و غیر مشهور در این رساله بسیار به کار رفته است و بالاخص در فصل چهارم، میتوان به ندرتیک منبع دست اول و مشهور را پیدا کرد و همچنین ازمطالبی که دارای درجه اهمیت کم و حتی غیر مرتبط هستند بسیار استفاده شده است به طوری که میتوان صد صفحهی نخست این رساله را در حدود چهل صفحه خلاصه و بیان کرد.
یک ایراد اساسی که در این رساله وجود دارد، عدم وجود کلید واژه است؛ همچنین در صفحه چهل ویکم در فصل نخست، مطلبی آورده شده است و پس از آن اشاره شده که این مطلب به متن ربطی ندارد که اینیک اشتباه بزرگ است و آوردن مطالب بی ربط شایسته نیست در حالی که خیلی از مسائل مهمی که میشود روی آنها بحث کرد، در این رساله نیامده است؛ در فصل پنجم نیز، گزارشی ازاندیشههای شیخ مفید و سید مرتضی علم الهدی آورده شده است اما به بعد اجتماعی آن اشارهای نشده.
بنابر گزارش وسائل، پس از بیان نظرات دکتر جبرئیلی، دکتر فیاض به بیان دیدگاههای خود پرداخت و در پایان این مراسم، دکتر محسن الویری به عنوان استاد مشاور این رساله، نظرات خود را بیان نمود.