قالب وردپرس افزونه وردپرس
Home / آخرین اخبار / تمدن اسلامی، پیدایش و نسبت آن با فرهنگ/ محمد غفوری
تمدن اسلامی، پیدایش و نسبت آن با فرهنگ/ محمد غفوری

یادداشت اختصاصی از مدیر گروه تاریخ و تمدن پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی؛

تمدن اسلامی، پیدایش و نسبت آن با فرهنگ/ محمد غفوری

شبکه اجتهاد: بحث‌های فرهنگی و تمدنی یا تمدن پژوهی از دانش‌هایی است که از غرب به دست ما رسیده؛ یعنی ما مسلمان‌ها مبتکر چنین عنوانی نیستیم. عنوان تمدن پژوهی ابتدا در غرب شروع شد، رواج پیدا کرد و به‌مرور وارد سرزمین‌های اسلامی شد و ما هم بعدها این مباحث فرهنگی و تمدنی را شروع کردیم.

علل پیدایش تمدن‌ها: در رابطه با علل به وجود آمدن تمدن‌ها، در میان متفکران غربی، سه نگاه وجود دارد:

نگاه اول نگاه دینی هست، غربی‌ها در قرون گذشته، نگاه دینی داشتند. به این معنا که اراده و مشیت الهی و همین‌طور نقش انبیاء را در به وجود آمدن تمدن، محور می‌دانستند. آنان معتقد بودند که در فرایند شکل‌گیری و گسترش فرهنگ یا تمدن، اراده خدا و وجود انبیاء الهی، محور اصلی است.

نگاه دوم، نگاه سیاسی هست. در این نگاه قدرت، سرمنشأ و باعث پیدایش تمدن‌ها است. در این دیدگاه، هرکسی که قدرت داشت، می‌تواند تمدن سازی کند. وقتی فردی یا حکومتی، بر جامعه تسلط پیدا می‌کرد و امپراتوری تشکیل می‌داد، می‌توانست پایه‌گذار تمدنی برای خودش باشد. به باور این‌ گروه، تمدن ساسانی، هخامنشی و به‌طورکلی تمدن ایران و روم، ناشی از قدرت حاکمان این سرزمین‌ها بود.

نگاه سوم، نگاه اومانیستی هست که از قرن هجدهم به بعد پدید آمد و معتقد بود انسان بما هو انسان، محور است. این نگاه دو خصیصه دارد. اولین خصیصه، انسان‌محوری است، خصیصه دوم، ماده‌انگاری است؛ یعنی می‌گویند در این زندگی دنیوی، همه‌چیز در همین دنیا خلاصه می‌شود و ابتدا و انتهای فرهنگ و تمدن، انسان است. معتقدین به این نگاه می‌گویند: خود انسان مهم‌ترین علت خلق تمدن‌ها هست.

در‌حال‌حاضر، بیشتر متفکران غربی حول این نگاه سوم، کتاب می‌نویسند و حتی آن‌هایی که وارد تمدن اسلامی می‌شوند و در مورد تمدن اسلامی کتاب می‌نویسند با این نگاه سوم، تمدن اسلامی را بررسی می‌کنند.

نکته سوم به نسبت فرهنگ با تمدن برمی‌گردد. غالباً می‌گوییم تاریخ فرهنگ، تاریخ تمدن، یا فرهنگ و تمدن، این دو واژه را اغلب در کنار هم به کار می‌بریم ولی این‌ها چه نسبتی با هم دارند؟

نسبت فرهنگ و تمدن: در مورد نسبت فرهنگ و تمدن نیز می‌توان سه نگاه را در میان غربی‌ها پیدا کرد:

برخی معتقدند: تمدن همین مظاهر و نمادهای فیزیکی و حسی است. تمدن یعنی همین مساجد، بیمارستان‌ها، سنگ‌نوشته‌های باقی‌مانده از دوره‌های گذشته، آتشکده‌ها و مانند آن.

گروه دیگری از غربی‌ها، تمدن را ظرف فرهنگ می‌دانند؛ یعنی تمدن در مکان بالایی قرار داشته و زیرمجموعه‌هایی دارد. آنان فرهنگ را یکی از مؤلفه‌ها و زیرمجموعه‌های تمدن در نظر می‌گیرند. این دانشمندان، درواقع تمدن را عام و فرهنگ را خاص در نظر می‌گیرند و از باب این‌که می‌گویند: عموم خصوص مطلق هست، پس تمدن فرهنگ را پوشش می‌دهد. فقط کسانی مانند اشتنگلر هستند که این تعبیر را قبول ندارند و نگاه دیگری دارند.

در نگاه سوم که امثال هنرولوکاس بدان باور دارند، فرهنگ مترادف با تمدن است و تفاوت آن‌ها وابسته به اراده گوینده است.

اما نگاه اسلامی معتقد است فرهنگ، بستر و پشتوانه تمدن است.

مثلاً بنایی ساخته می‌شود؛ مثل گنبدی که بر روی مسجد ساخته می‌شود. این گنبد چرا دایره‌ای شکل ساخته می‌شود؟ ابتدا از پایین ستون‌هایی ساخته می‌شود. مسجد، یک مستطیل یا مربع هست با ستون‌های فراوان و دیوارهای مختلف که انتهای آن به یک گنبد ختم می‌شود و گنبد هم به یک سمت باریک می‌شود. این گنبد یک محور دارد که در انتهای آن و رو به سمت آسمان هست. چرا این نماد به این صورت ساخته می‌شود؟ این‌ نماد تمدنی هست، اما به چه علت این‌گونه ساخته می‌شود؟ این گنبد در حقیقت نشان‌دهنده نگاه مسلمان‌ها یا نگاه توحیدی هست. سازندگان مساجد بر اساس طرز فکر خود یا منشأ فرهنگی که دارند، بناها را می‌سازند که در حقیقت نشان‌دهنده توحید است.

پیدایش تمدن اسلامی: در مورد پیدایش و گسترش تمدن اسلامی ۵ نظریه وجود دارد که تمدن اسلامی به چه شکل پیداشده و گسترش پیداکرده است.

  1. اول وحدت در عین کثرت هست. ما کلمه تمدن اسلامی را به کار می‌بریم ولی با توجه به وسعت قلمرو اسلام از شرق تا غرب، به‌سختی می‌توان تمدن این قلمرو وسیع را در یک تعریف گنجاند. وسعت تمدن اسلامی از آندلس تا جنوب شرق آسیا، از چین تا شمال و ماوراءالنهر بوده است. علاوه بر آن دوره زمانی تمدن اسلامی نیز بسیار طولانی است. وقتی از تمدن اسلامی سخن می‌گوییم از کدام قلمرو جغرافیایی یا کدام دوره زمانی صحبت می‌کنیم؟ البته در عین وسعت زیاد و دوره زمانی طولانی و علیرغم این تکثر، وحدتی بر همه این‌ها حاکم هست.
  2. نظریه دوم، شأن استقلالی تمدن اسلامی هست. استقلالی بدین معنا که اسلام وامدار هیچ تمدن دیگری نیست، خود اسلام ذاتاً و ماهیتاً تمدن ساز است و توانسته بر اساس آموزه‌ها و تعالیمی که دارد رأساً تمدن خاصی را خلق و ایجاد کند. شأن مستقل یعنی اسلام بنیان‌گذار تمدن خاص خودش است.
  3. برخی معتقدند تمدن اسلام ترکیبی بوده و شأن ترکیبی دارد. این ترکیب هم برگرفته از فرهنگ عربی و فرهنگ اسلامی است. چون اسلام در جزیره‌العرب و در محل زندگی عرب‌ها، ظهور کرده، بنابراین بخشی از تمدن و فرهنگ خودش را از عرب‌ها گرفته است. بر طبق این عقیده، اسلام مضامینی را به فرهنگ اعراب اضافه کرده و از ترکیب این دو مقوله‌ای را به‌عنوان فرهنگ و تمدن اسلامی به جهان عرضه نموده است. به همین دلیل فرهنگ اسلامی آمیخته‌ای از فرهنگ اسلامی و فرهنگ عربی است و شما می‌توانید مؤلفه‌های عربی و مؤلفه‌های اسلامی هر دو را در تمدن اسلامی ببینید.
  4. نظریه چهارم بازهم ترکیبی هست، اما ترکیبی از فرهنگ ایرانی و فرهنگ اسلامی است. معتقدین به این نظریه می‌گویند: عرب‌ها تمدن قابل‌عرضه‌ای نداشتند. اسلام که ظهور و گسترش پیدا کرد، در اولین مواجه‌ با محیط خارج از جزیره‌العرب، با تمدن ایرانی برخورد کرد. بعد در این برخورد، مظاهر تمدن ایرانی را گرفته و با آموزه‌هایی که خودش داشت، ترکیب کرده و تمدن جدیدی را ساخت.
  5. نگاه پنجم می‌گوید اسلام‌ تمدن ساز نیست. اسلام تنها یک دین است و آنچه را که به‌عنوان تمدن اسلامی می‌شناسیم، از سایر تمدن‌ها و فرهنگ هااقتباس شده است. همان‌طور که می‌دانید، قبل از اسلام، تمدن‌های متعددی وجود داشته است. بعد از این‌که اسلام گسترش پیدا کرد، از هرکدام از این تمدن‌ها، مؤلفه‌هایی را گرفته و باهم ترکیب کرد؛ یعنی اسلام تنها نقش هماهنگ‌سازی بین میراث‌های تمدن‌های گذشته را دارد، به این صورت که مضامینی از تمدن‌های گذشته را اقتباس کرده، باهم ترکیب کرده و هماهنگ نموده و مقوله‌ای به نام تمدن اسلامی ایجاد کرده است. در این تعریف: هنر، معماری، تشکیلات اداری، حکومتی، سیاسی، اقتصادی و مانند آن از سایر ملل گرفته‌شده است.

به نظر ما، شکی نیست که اسلام مضامینی را از تمدن‌های دیگر وام گرفته است. همه آن چیزی که ما در تمدن اسلامی می‌بینیم، به‌طور خالص ساخته دین اسلام نیست و موارد زیادی از سایر تمدن‌ها اقتباس‌شده است؛ اما مسئله این است که اگر‌چه اسلام تنها یک دین است ولی این دین، روح و جوهره‌ای دارد که در تمدن اسلامی رسوخ و نفوذ کرده و این جوهره را می‌توانیم در این تمدن‌ ببینیم. تمدن اسلامی، ممکن است وامدار سایر تمدن‌ها باشد، مثلاً نمادهایی از معماری را از تمدن ساسانی و ایرانی گرفته باشد یا از نوع ساختمان‌سازی اندلس استفاده کرده باشد، اما درنهایت روح اسلامی در این تمدن، کاملاً قابل‌مشاهده هست و این روح و جوهره اسلام هست که می‌تواند تمدن مسلمان‌ها را از تمدن مسیحیان یا تمدن ساسانیان، تمدن هندی‌ها یا تمدن چینی‌ها، جدا کند.

 درواقع ما معتقدیم که اصل و جوهره تمدن اسلامی برگرفته از خود اسلام است، اما صورت‌بندی‌ و ظاهرش برگرفته از ادیان و تمدن‌های دیگر می‌باشد.

 

One comment

  1. «به نظر ما، شکی نیست که اسلام مضامینی را از تمدن‌های دیگر وام گرفته است». خیلی حرف‌های غیرعلمی و غیرمنصفانه ای ایشون زدند، اسلام را با مسلمان مساوی فرض کردند و این یک اشتباه راهبردی است، اسلام از دیگر تمدن ها وام نگرفته، این مسلمانان بودند که برحسب تجربه زیسته خود در جفرافیاهای متفاوت، از دیگر تمدن ها وام گرفتند و این هیچ ارتباطی به اسلام ندارد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Real Time Web Analytics