جایگاه روش در تمایز نظریه‌های فقهی/ علی راد

جایگاه روش در تمایز نظریه‌های فقهی/ علی راد

شبکه اجتهاد: اجتهاد فقهی در مفهوم تخصصی و اصطلاحی آن نزد فقیهان مذاهب فقهی جهان اسلام، پدیده‌ای چندوجهی و پیچیده است که نمی‌توان آن را به یک بعد تئوریک یا عملی محدود کرد. در بررسی اجتهاد باید عناصر متعدد و در هم‌تنیده‌ای را مدنظر داشت که همگی در هدایت فرآیند استنباط حکم شرعی از منابع وحیانی نقش‌آفرین‌اند: اصول و مبانی کلامی و فقهی، منابع و مدارک معتبر، روش و مراحل استنباط، قواعد فقهی، معیارها و سنجه‌های ارزیابی دلایل و ادله، و نیز ظرفیت‌های تاریخی و فکری سنت فقهی. این مجموعه مولفه‌ها که از آغازین نقطه یعنی نص دینی تا نقطه پایانی یعنی صدور فتوا یا حکم امتداد می‌یابند، زیربنای هر عمل اجتهادی را تشکیل می‌دهند و هرکدام در جای خود اهمیت تحلیلی و عملی دارند.

در میان این مؤلفه‌ها، «روش» جایگاهی بس تعیین‌کننده دارد اما تاثیر آن چنین نیست که تمایز نظریه‌های فقهی به تفاوت در روش باشد. روش، به‌معنای نحوه تنظیم و تبیین قاعده‌مندِ حرکت از منابع به حکم، ضامن شفافیت و انسجام فرآیند استنباط است؛ با این حال فروکاست اجتهاد به صرفاً روش فقهی نه با مشرب تاریخی فقها سازگار است و نه با مفهوم نظری گسترده اجتهاد.

تجربه عملی فقیهان و متون نظری آنان نشان می‌دهد که اختلافات قابل مشاهده میان نظریه‌های اجتهادی ریشه در تفاوت‌های بنیادین در «اصول و مبانی» فقهی و کلامی دارد.  به دیگر سخن، مبانی معرفت‌شناسانه، الهیاتی و اصولی فقیه، چارچوب مفهومی‌ای فراهم می‌آورد که در پرتو آن روش‌های استنباط شکل می‌گیرند و جهت‌گیری می‌یابند؛ بنابراین رابطه میان اصول و روش رابطه‌ای علت‌مند و جهت‌دار است، نه عکس آن.

تأکید بر این جهت‌گیری اهمیت نظری و عملی دارد و در تحلیل انتقادی نظریه‌های اجتهادی روش‌محور توجه به آن ضروری است. در صورتی که روش به عنوان معیار اصلی تمایز میان نظریه‌ها قرار گیرد، خطر نسبت دادن تفاوت‌های سطحی یا شکلی به تفاوت‌های ریشه‌ای وجود دارد؛ چنین رویکردی ممکن است منحرف‌کننده باشد زیرا روش بدون توجه به پیش‌فرض‌های اصولی و مبنایی قابل تغییر و قابل تفسیر است؛ به بیان دیگر، روش‌ها خود محصول آگاهی از اصول و تبیین‌های فلسفی و کلامی‌اند. برای نمونه، دو فقیه ممکن است به روش‌های به‌ظاهر مشابهی در استخراج حکم متوسل شوند اما چون اختلاف در فهم مبانی مانند مفهوم نص، ضوابط تأویل، یا معیارهای اعتبار سنت وجود دارد، نتایج استنباطی آن‌ها متفاوت خواهد بود.

علاوه بر این، بایسته است میان دیدگاه نظری اجتهاد و شیوه‌های عمل فقها مرزبندی دقیق صورت پذیرد. در بستر تاریخی فقه اسلامی، اجتهاد به‌عنوان یک سنت عقلانی-فقهی که همواره با چالش‌های نوظهور و ضرورت‌های زمانی مواجه بوده، توسعه یافته است. این تاریخ فکری حاکی از آن است که تکثر در روش‌ها نه صرفاً بازتاب ابتکار فنی بلکه نتیجه تنوع مبانی و نیازمندی‌های اجتماعی، سیاسی و معرفتی جوامع اسلامی است. از این رو تحلیل‌های منصفانه و دقیق درباره تمایز نظریه‌های اجتهادی باید به‌طور همزمان مباحث اصولی، کاربردهای عملی، و سوابق تاریخی را مدنظر قرار دهند.

در نتیجه‌ رویکردی  که اجتهاد را تنها از دریچه روش‌گرایی مطالعه می‌کند، تنگ‌نظری تحلیلی را بروز می‌دهد و ممکن است به تحریف واقعیت پیچیده نظری و عملی اجتهاد بینجامد. کاربرد صحیح مفهوم اجتهاد مستلزم توجه هم‌زمان به مبانی اصولی و به قواعد و روش‌های استنباط است؛ زیرا روش‌ها تابع و مفسر مبانی‌اند و نه بالعکس.

بنابراین در مطالعات تطبیقی و تحلیلی مذاهب فقهی، ملاک تمایز باید در درجه اول تفاوت‌ها و تناقضات در اصول و مبانی جستجو شود و روش تنها به‌عنوان یکی از مؤلفه‌های متأثر از آن‌ها لحاظ گردد، نه معیار محوری و مستقل تمایز بخش! این رویکرد هم اکنون در برخی از کتابهای روش شناسی اجتهاد وجود دارد.

گفتمان روش در فقه امامیه

روش‌شناسی فقه، مطالعه نظام‌مند درباره چگونگی به‌دست آوردن احکام شرعی و قواعد استنباطی است. در فقه امامیه، این بحث دارای دلالت‌هایی فراتر از صرفِ فن فقه است؛ زیرا مبانی کلامی، امامت‌شناسی، رویکرد به نصوص نقلی و نسبت عقل و نقل در این مذهب، چارچوبی ویژه برای تبیین روش فراهم می‌آورند. ضرورت پرداختن به روش از دو جهت قابل توجه است: اول، تضمین اعتبار و قابلیت اقناعی استنباط‌های فقیهان؛ دوم، پاسخ به چالش‌های نوظهور اجتماعی، علمی و حقوقی که نیازمند ابزارهای روش‌شناختی روشن‌تر و منعطف‌تری هستند.

در دهه‌ اخیر، مطالعات فقهی در حوزه فقه امامیه در آستانه تغییراتی کیفی متعددی قرار دارد؛ از جمله برجسته‌ترین آنها توجه گسترده‌ فقه پژوهان به مسأله روش و روش‌شناسی فقه و اجتهاد است. اگرچه فقیهان امامی همواره به مسائل اصولی و اجتهادی پرداخته‌اند، اما رویکرد نقادانه و نظری نسبت به «روش» در و بازخوانی متون فقاهتی از منظر «روش شناسی»، نوآوری متمایزی است که در دهه اخیر پدید آمده است.

بازخوانی علل و زمینه‌های این تحول جستاری دقیق می‌طلبد که الان مجال پرداختن به آن نیست لکن اجمالا می‌توان برخی از ریشه‌های آن را پاسخی به نیازهای نظری و عملی جامعه علمی دانست که در جستجوی سامان‌دهی روش‌های استنباط، تحلیل مبانی و تبیین حدود و قابلیت‌های اجتهاد است و از منظری دیگر پاسخی است به جریان نواندیشی در فقه که اجتهاد و نوآوری در فقه سنّتی را دنبال می‌کند و از اجتهاد در اصل اجتهاد سخن می‌راند.

گفتمان روش در فقه امامیه در دهه گذشته از سوی موافقان و مخالفان آن با چند ویژگی مشخص همراه بوده است: الف) انتقادی شدن رویکرد: بسیاری از پژوهشگران نه فقط به شرح روش‌های متقدم، بلکه به نقد و بازسازیِ مبانی و فرایندهای استنباط پرداخته‌اند. ب) تنوع روش‌ها: توجه به روش‌های تحلیلی، تاریخی، تطبیقی و حتی میان‌رشته‌ای (نظیر تعامل با فلسفه حقوق و علوم اجتماعی) افزایش یافته است. ج) بازخوانی منابع کلاسیک: متون اصولی و فقهیِ سنتی بار دیگر مورد مطالعه قرار گرفته‌اند تا روش‌های ضمنی و صوریِ موجود در آنها آشکار شود. د) کاربردی بودن نتایج: کوشش‌ها برای پیوند دادن نظریه‌های روش‌شناختی با فرآیندهای عملی اجتهادی و فقه حکومتی شتاب گرفته است.

در گفتمان اخیر روش شناسی فقه امامیه چند محور باید به دقت از یکدیگر متمایز گردد به ویژه تعریف دقیق و روشن مفهوم «روش» و تمایز آن از «قواعد فقهی»، «اصول و مبانی فقهی»، «اسناد و مدارک فقهی»؛ و تحلیل مراحل استنباط (از نص تا فتوا / حکم). با بیان دیگر دو سطح ماهوی و فرایندی روش باید دقیقا تبیین گردد.

با گسترش این گفتمان، چالش‌هایی نیز ممکن است بروز نماید: نخست، احتمال افراط‌گرایی در نظریه‌پردازی روش که ممکن است از متن دینی و سنت فقهی دور بماند؛ دوم، دشواری هم‌سویی بین نتایج نظری روش‌شناسی و نیازهای عملی نظام فقاهتی و قضایی؛ سوم، کمبود مطالعات تطبیقی نظام‌مند که تجربه‌های فقهی دیگر مذاهب یا حقوق معاصر را در فرایند بازسازی روش مدنظر قرار دهد؛ و چهارم، نیاز به آموزش روش‌شناختی در سطح حوزه‌ها و دانشگاه‌ها تا پژوهش‌ها تاثیرگذاری عملی پیدا کند.

برای پیشبرد موثر گفتمان روش پیشنهاد می‌شود که پژوهش‌ها بیش از پیش میان‌رشته‌ای شوند، پروژه‌های تطبیقی طراحی گردد، و هم‌زمان کوشش‌هایی برای پل‌زنی میان نظریه و عمل صورت پذیرد. همچنین نهادهای حوزوی و دانشگاهی می‌توانند نقش مهمی در پرورش فهم روش‌شناختی داشته باشند تا اجتهاد معاصر توان پاسخگویی به مسائل جدید را به دست آورد.

گفتمان روش در فقه امامیه که در دهه اخیر رونق یافته است، نمودِ بلوغ نظری در این حوزه است و این امکان را فراهم می‌آورد که فقهِ امامیه با صراحت بیشتر و با ابزارهای تحلیلی دقیق‌تری به مسائل زمانه پاسخ گوید. استمرار این روند مستلزم توازن میان نوآوری نظری و احترام به سنت فقهی، و نیز اهتمام به کاربردپذیری نتایج در ساختارهای فقهی و حقوقی جامعه است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Real Time Web Analytics