رئیس هیئت موسس اتحادیه اروپایی علما و تئولوگهای شیعه میگوید: اینکه غیر مسلمانی از جانب مسلمانان وکیل شود یا بالعکس، هیچ منع شرعی و فقهی ندارد و کاملاً متناسب و سازگار با نگاه قرآن کریم است؛ قرآن انسانیت را در درجه اول مورد ملاحظه قرار میدهد و عقاید و گرایشهای مختلف را در ذیل انسانیت قرار میدهد نه فراتر از انسانیت؛ نیاز داریم که بسیاری از مفاهیم قرآن کریم را مورد بازخوانی قرار دهیم و یکی از مسایلی که باید مورد دقت و بازخوانی و تأمل قرار گیرد همین موضوع رابطه مسلمانان با غیر مسلمانان و به صورت مشخص موضوع کفار در قرآن کریم است.
به گزارش شبکه اجتهاد، حجتالاسلام و المسلمین سید عباس حسینی قائم مقامی ضمن اینکه تأکید میکند مشارکت اهل کتاب در امور مسلمانان را تنها از منظر فقهی و دینی مورد بررسی قرار میدهد به شفقنا میگوید: در این مورد منظر حقوقی و قانونی، بحثی جداست و در حال حاضر هیچ نقدی را نمیتوانم از حیث مستندات و دلایل متوجه تصمیم گیریهایی که احیانا نهادهای مربوطه میکنند، داشته باشم لذا آنچه عرض میکنم تنها ناظر به مباحث فقهی و قرآنی است و اینکه از نظر سیاسی و یا قانونی باید به چه نحوی عمل شود؟ در حال حاضر در صدد بیان هیچ نکتهای در این خصوص نیستم.
اهل کتاب از حقوق شهروندی کاملا مساوی با سایر مسلمانان و اعضای جامعه برخوردارند
او با طرح پرسشی مبنی بر اینکه آیا اساسا اهل کتاب در جامعه اسلامی و در ذیل حکومت اسلامی میتوانند یک زیست مشترکی با مسلمانان داشته باشند یا احیانا در برخی از مناصب حکومتی وارد شوند؟ اظهار میکند: قطعا هیچ منعی نسبت به این مساله از نظر شرعی و فقهی وجود ندارد، یعنی اهل کتاب از حقوق شهروندی کاملا مساوی با سایر مسلمانان و اعضای جامعه برخوردارند و در جامعه اسلامی هرگز حقوق شهروندی تابعی از متغییر عقاید و اعتقادات مذهبی و دینی نیست، همه به صورت یکسان از حقوق شهروندی برخورار هستند، از نگاه اسلام ما هرگز شهروند درجه یک یا دو نداریم.
او ادامه میدهد: در پیمان مدینه وجود مقدس حضرت رسول(ص) به محض استقرار در مدینه و برخورداری از یک قدرت مستقر، این پیمان را با همه طوایف مدینه اعم از کسانی که یهودی و مسیحی بودند حتی مشرکانی که خدا را قبول نداشتند و مسلمانان که اکثریت بودند، یک پیمان مشترک نوشتند و این به عنوان اولین قرارداد مدنی ثبت شده برای ما مسلمانان است که بسیاری از پرسشهای ما را پیرامون این موضوع پاسخ میدهد.
قائم مقامی میگوید: در آن پیمان مشترک پیامبر(ص) به صراحت همه افراد را به عنوان اعضای یک جامعه و امت، برخوردار از حقوق مساوی دانستند و در قرآن کریم هم به صراحت به مسلمانان توصیه میکنند که رابطه شما با اهل کتاب و پیروان ادیان دیگر بر مبنای قسط و بِرّ باشد، قرآن یک قاعده کلی رفتاری دارد و آن قاعده احسان در تعامل با دیگران است، یعنی دعوت قرآن کریم در تعامل با دیگران (این دیگران هر کسی که باشد چه مسلمان و چه غیر مسلمان) بر مبنای قاعده احسان است، قاعده احسان بالاتر از قاعده عدل است، عدل در چارچوب حقوق است، اما احسان فراتر از حقوق است و مبتنی بر مراتب بالای اخلاق است و این دعوت کلی قرآن نسبت به رفتار و تعامل با دیگران است. اما در آیات دیگر الگوهای رفتاری تکامل یافته تری را بر مبنای درجات بالای مکارم اخلاق به مسلمانان معرفی میکند که از جمله آنها قاعده ” بِرّ “است.
ارتباط مسلمانان با پیروان اهل کتاب به استناد قرآن کریم
او درباره ارتباط مسلمانان با پیروان اهل کتاب به استناد بر قرآن کریم، اظهار میکند: به صورت خاص در موارد متعددی از قرآن کریم از جمله در سوره شریف ممتحنه در ارتباط خاص با پیروان ادیان دیگر که قرآن کریم به تعبیر محترمانه اهل کتاب از آنها یاد میکند، صریحا به مسلمانان توصیه میکند که مبنای رفتاری آنان میتواند براساس قسط و بِرّ باشد، قسط بالاتر از عدل است و بِرّ هم بالاتر از نیکیهای معمولی است لذا در قرآن کریم میفرماید: انفاق کردن یک عمل خیر و نیک است، اما تصریح میکند که اگر میخواهید عمل نیک شما که (به طور مثال) انفاق کردن است، به مرتبه بالای بِرّ برسد، باید انفاق شما از یک حد معمولی بالاتر باشد و انفاق از دوست داشتنیهای شما باشد یعنی باید ایثار کنید، در حقیقت اگر انفاق همراه با نوعی ایثار شد، تبدیل به بر میشود بنابراین “بِّر” یک مقام نیکی و عادی و معمولی نیست بلکه مرتبه بالایی از نیکی و خیر است، لذا برای آن از واژه “نیل” استفاده میکند و میفرماید: باید به آن رسید، با همین شناختی که از مفهوم بِرّ در قرآن کریم داریم، میبینیم که خداوند در رابطه با دگرباوران و پیروان ادیان دیگر به مسلمانان توصیه میکند که بر مبنای بر و قسط با آنها عمل کنید: لا یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَلَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیَارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ (ممتحنه/ ۸)
او اظهار میکند: نه تنها نیکی در فرمها و اندازههای معمولی بلکه بالاترین اندازههای ممکن و رعایت حقوق نه در حد عدل بلکه بالاتر در حد قسط و برّ را توصیه میکند و در پایان آیه نیز به عنوان یک مشوّق مهم و برانگیزنده، اشاره میکند که با این کار شما محبوب خداوند میشوید و او شما را دوست خواهد داشت. یعنی رسیدن به بالاترین درجات قرب الی الله به وسیله غایت نیکی ورزی با ناهمکیشان و غیر مسلمانان. انصافا در کدام متن مقدس و کدام کتاب اخلاقی چنین آموزهای را با چنین ویژه گیهایی میتوان یافت؟ و مایه افسوس و حسرت است که با چنین آموزههای طلایی انسانی، در رفتار ما مسلمانان چیز دیگری بروز کند.
بنابرآنچه که عرض شد به طریق اولی اینکه غیر مسلمانی از جانب مسلمانان وکیل شود یا بالعکس، هیچ منع شرعی و فقهی ندارد و کاملاً متناسب و سازگار با نگاه قرآن کریم است که انسانیت را در درجه اول مورد ملاحظه قرار میدهد و عقاید و گرایشهای مختلف را در ذیل انسانیت قرار میدهد نه فراتر از انسانیت؛ از نظر قرآن کریم هیچ چیزی فراتر از انسانیت وجود ندارد و مهم ترین و اصل ترین کارکرد دین بطور عام و دین ختمی بطور خاص این است که مردمان را با این مراتب بالای انسانیت آشنا ساخته و آن را به فعلیت برساند یعنی روش آن که مبتنی بر وحی است، ما را به بالاترین درجه انسانیت میرساند بنابراین کارکرد دین هم در ذیل انسانیت و مکارم اخلاق تعریف میشود.
قرآن کریم جوهر انسانی را کرامت ذاتی هر انسانی میداند
قائم مقامی به تعریف انسانیت در قرآن کریم اشاره و تصریح میکند: قرآن کریم جوهر انسانی را کرامت ذاتی هر انسانی میداند، با قطع نظر از اینکه اهل چه دینی است و چه گرایشی دارد. تمام حقوق انسانی برای همه انسانها را یکسان میداند؛ یکی از تفاوتهای حقوق بشر از منظر اسلامی با حقوق بشر رایج، این است که ضمن آنکه تمام حقوق طبیعی بشر را قبول دارد، ولی میگوید که این حقوق توأم با کرامت است، یعنی باید کریمانه ادا شوند یعنی اگر حق مسکن هست صرف تامین مسکن کفایت نمیکند بلکه این حق برای همه انسانها به صورت کریمانه باید تأمین گردد وگرنه حق مسکن به خودی خود، حق اختصاصی انسان نیست چراکه حیوانان هم از این حق برخوردارند و باید حق مسکن متناسب با آنها به رسمیت شناخته شود، پس آنچه که برای انسان اختصاصی است تأمین کریمانه یعنی توأم با کرامت مسکن است، به همین ترتیب ادای همه حقوق انسان قطع نظر از دین و باورهایی که دارند باید همراه و آمیخته با کرامت باشد. اگر حق حیات، حق کار و ازدواج و… هست، هیچکدام به تنهایی ادا کننده حق انسان نیست بلکه باید با وصف کریمانه باشد؛ بنابراین همه انسانها در برخورداری از حقوق طبیعی و شهروندی مساوی هستند ضمن اینکه همه انسانها هم باید به صورت کریمانه حقشان ادا شود، صرف ادای حقِ انسان کافی نیست بلکه باید کریمانه باشد چون انسان صاحب کرامت است و انسان صرف نظر از گرایشات فکری و اعتقادی دارای کرامت است و هیچ ظلمی بالاتر از سلب کرامت از انسان نیست.
قائم مقامی میافزاید: متاسفانه ما نیاز داریم که بسیاری از مفاهیم قرآن کریم را در چارچوب همان روش اجتهادی و روشی که قرآن کریم خود در سوره آل عمران تصریح میفرماید،مورد بازخوانی قرار دهیم و یکی از مسایلی که باید مورد دقت و بازخوانی و تأمل قرار گیرد همین موضوع رابطه مسلمانان با غیر مسلمانان و به صورت مشخص موضوع کفار در قرآن کریم است، فهم داعشی از مفهوم کفار یک فهم بسیط است، فهم سطحی و بسیط از کفار، این است که ما اولاً ادعا کنیم در قرآن فقط یک مفهوم از کفر وجود دارد و بگوییم که کافر فقط یک مفهوم دارد و آن هم اینکه بگوییم هر کسی که مسلمان نیست، کافر است، این بی تردید یک فهم داعشی و غیر روشمند و فهم غیر اجتهادی از قرآن کریم است، حال اینکه اولاً کفر در قرآن مفاهیم متعددی دارد و به طور مشخص آنجا که مسلمانان را از رابطه با کفار پرهیز داده و از اینکه کفار نباید تسلط پیدا کنند و از اینکه نباید با کفار دوستی داشت، اینها هرگز منطبق با مطلق اهل کتاب و غیر مسلمانان نیست؛ اینطور نیست که منظور قرآن از این کفار همه غیر مسلمانان باشد، هرگز هرگز اینطور نیست؛ و اگر کسی چنین ادعایی را با چنین اطلاقی بکند اگر آگاهانه باشد این ادعای او حتما مصداق “افتراء علی الله” است، این حتما یک فهم نادرست از قرآن کریم است. با تأمل در مجموعه آیات قرآن میتوان به وضوح دریافت کفاری که موضوع زنهار قرآن هستند و مسلمانان را از آنها پرهیز داده و دعوت به مقابله با آنها کرده، کسانی هستند که اصلاً ماهیت عقیدتی و فکری ندارند بلکه کسانی هستند که با مسلمانان بر سر ایمان آنان میجنگند و مقابله میکنند یعنی آنها با مسلمانان میجنگند تا مسلمانان را از ایمانشان خارج کنند، در واقع آنچه به عنوان جنگ مقدس مشهور شده و به ناحق مسلمانان را در قرون وسطا و بلکه اکنون نیز متهم میکنند، دقیقا مسلمانان خود قربانب این “جنگ مقدس ” بوده اند. از نظر قرآن، کفار کسانی هستند که قائل به جنگ مقدس هستند، یعنی قصد دارند اعتقادات و باورهای خود را با زور و اجبار و شکنجه به مسلمانان تحمیل و آنها را از ایمانشان بازگردانند، از نظر قرآن در تعامل با دیگران هیچ چیز بدتر از جنگ مقدس نیست. در برابر جنگ مقدس با دفاع جانانه و مقدس نمود. این بیان روشن قرآن کریم است. در آیات مختلف تصریحاً میفرماید که نهی خداوند شامل کسانی میشود که با شما بر سر ایمان و دین مقاتله میکنند و قصد جان شما را دارند و شما را از شهرها و محل زندگی تان خارج میکنند و به قتل میرسانند فقط به این علت که یک اعتقاد و دین متفاوت از آنان دارید؛ (إِنَّما یَنْهاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذینَ قاتَلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ أَخْرَجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ وَ ظاهَرُوا عَلی إِخْراجِکُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ)
هر کسی و هرگروهی که چنین بود قطعاً باید با او مقابله کرد و با جدّیت در برابر او دفاع کرد و او مشمول مفهوم قرآنی “کفار” است که باید مورد قتال و بیزاری قرار گیرد، اما هرگز نمیشود این مفهوم از کفار را به هر غیر مسلمانانی تسرّی داد، جالب این است که دلیل و فلسفه اصلی اهمیت جهاد در قرآن کریم، دفاع از آزادیهای مذهبی است؛ قرآن کریم با وضوح تمام در آیهای که از روشن ترین محکمات قرآن است دستور دفاع را در برابر کسانی میداند که مومنان را بدون هیچ جرمی و فقط به علت اینکه سلطه عقیدتی آنان را نپذیرفته و به خداوند ایمان آورده اند مورد شکنجه و آزار قرارداده و از خانهها و شهرهایشان اخراج میکنند. (الذین اخرجوا من دیارهم بغیر حق الا ان یقولوا ربنا الله) و جالب آنکه بلافاصله برای آنکه گمان نشود که این حساسیت فقط نسبت به ایمان اسلامی و مسلملمانان وجود دارد، بلافاصله به یک حکم کلی و قاعده عقلایی اشاره میکند که اگر دستور خداوند به این جهاد و دفاع نبود و برخی از مردم در برابر تجاوز و زیاده خواهی گروهی دیگر مقاومت نمیکردند، نه کلیسایی میماند، صومعه راهبان مسیحی باقی میماند و نه کنیسه و معبد یهودیان باقی میماند؛ نه مساجد مسلمانان باقی میماند، یعنی آزادیهای مذهبی کاملاً از بین میرفت؛ و جالب اینکه مساجد مسلمانان را در آخر بیان میکند. (وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیرًا-حج/۴۰) پس فلسفه دفاع و جهادی که قرآن از آن یاد میکند هرگز بر مبنای مرزبندیهای عقیدتی نیست بلکه بر مبنای دفاع از آزادیهای طبیعی و اساسی انسان است که در رأس این آزادیها، آزادیهای اعتقادی است.
شریعت محمدی و فقه جعفری، مدعی یک پیام جهانی است
قائم مقامی در پاسخ به اینکه خط کشیها بین اهل کتاب و مسلمانان به وحدتی که از آن صحبت میکنیم چه آسیبی وارد میکند؟ گفت: بدون تردید فقط دین و وحی ختمی که بر مبنای شریعت محمدی و فقه جعفری مبتنی شده، مدعی یک پیام جهانی است و خصوصیت این پیام جهانی این است که مبتنی بر عقل الواالالبابی است، قرآن و به تبع آن ما مدعی این هستیم که خیلی از عقلانیتهایی که حاکم هست، عقلانیتهای جزئی و آفت زده است، اما عقلانیتی که قرآن از آن سخن میگوید، عقلانیت الواالالبابی است یعنی با خرد جمعی انطباق پذیری دارد و میتواند صاحبان خردها (اولواالالباب) را قانع کند، و اساسا کشف و معرفی عقل اولواالالبابی از آموزههای اختصاصی قرآن است که متاسفانه از آن غفلت داریم و یک مفهوم کاملا بین الاذهانی است و میتواند مبنای تعریف تکامل یافتهای ازعقلانیت قرار گیرد. حال مناسب و پسندیده نیست با چنین غنای اندیشه گی و بی نظیری که وحی ختمی قرآنی از آن بهره مند است گفتار و رفتار ما بگونهای باشد که ساده ترین عقول عرفی نیز داوری خوبی نسبت به آن نداشته باشد چه رسد. این یک اصل است که هرگونه رفتاری که با محکمات و خطوط اصلی تفکر قرآنی ناسازگار باشد و هرگونه رفتاری که در نهایت، قابلیت اقناع عقلانی را نداشته باشد، نمیتوان آن را به قرآن و دین نسبت داد و قطعاً ناخواسته زیر سوال بردن توانایی دین و اسلام در بنای یک تمدن برتر عقلانی است؛ و از حیث مصلحت هم نگاه کنیم، قطعاً بر مصلحت و منفعت ما نیست.