رئیس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه ضمن اشاره به برخی مقدمات برای دستیابی به روششناسی فقه نظامساز تصریح کرد: یکی از مباحث اساسی این است که چه نسبتی میان فقه یا فقه نظامساز با سایر اضلاع دین برقرار است، از جمله باید ببینیم فقه با اخلاق چه نسبتی دارد، چون جدای از اخلاق نمیتوان فقه درست کرد.
به گزارش شبکه اجتهاد، نشست «ظرفیتهای اصول فقه موجود برای تولید فقه نظامساز» امروز ۱۸ مرداد با سخنرانی استاد علیاکبر رشاد، رئیس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و استاد خارج فقه و اصول حوزه علمیه تهران در موسسه آموزش عالی حوزوی امام رضا(ع) قم برگزار شد که گزیده آن را در ادامه میخوانید؛
ما طلبهها فقط یاد گرفتهایم انتقاد کنیم مثلا به فقه موجود انتقاد میکنیم، به اصول فقه انتقاد میکنیم ولی این کار درست نیست. بله، باید نقد کرد اما نقد به این معنا نیست که فقط جهات منفی بیان شود، نقد یعنی ارزشسنجی. نقد به معنای منفیبافی نیست. کسانی مرتب جهات منفی و نقاط ضعف را بیان میکنند که اتفاقا برخی از آنها منفی نیست، نقطه قوت است. به همین خاطر من تصمیم گرفتم از ظرفیتهای اصول فقه موجود برای فقه نظامساز صحبت کنم. وقتی فهرست دروس اساتید دوره را ملاحظه کردم دیدم یک خلا اساسی در این فهرست هست و آن اینکه نگفتیم فقه نظامساز چیست تا روششناسی اجتهاد فقه نظامساز را بیان کنیم. اول باید بگویید فقه نظامساز چیست بعد بگویید این فقه چه روششناسی دارد.
ما جلساتی به نام حلقه فقه نظامساز داریم که اساتیدی در آن حاضرند. بیش از هزار صفحه از مباحث این جلسات پیاده شده است. در آنجا چارچوب کلانی برای فقه نظامساز طراحی کردیم و قالب محورها بحث شده است. اخیرا به اینجا رسیدیم که متن فشردهای در قالب یک جلد تهیه کنیم. بر همین اساس من ساختاری طراحی کردم. در این ساختار بنا است دوازده محور بحث شود که من به یکی دو محور آن اشاره میکنم.
بحث اول مبادی تصوریه فقه نظامساز است. یکی از مباحث این است پیشانگاره فقه نظام چیست که ممکن است با پیشانگاره فقه رایج متفاوت باشد یا لااقل پیشانگاره فقه موجود بیان نشده است. باید پیشفرضها و مبانی را بیان کنیم. یک بحث دیگر این است مبانی که در مجموع فرایند انتقال پیام دین از سوی خداوند به انسانها طی میشود چیست. طبیعتا این امر خصوصیات و اقتضائاتی دارد که باید لحاظ شود و تبدیل به قواعد فهم شود تا بر اساس آن روششناسی تولید کنیم.
نسبت فقه نظامساز با سایر اضلاع دین
محور دیگری که باید بحث شود این است فقه نظامساز چه نسبتی با سایر اضلاع دین دارد. دین یک هندسه دارد مثلا محور بینشی دارد، بخش معنویات دارد، بخش علم دارد و یکی از اضلاع دین، علم دینی است. بخش اخلاق دارد، بخش شریعت و باید و نباید رفتاری دارد. اینها هندسه معرفت دین را تشکیل میدهد. چه نسبتی میان فقه و فقه نظامساز با سایر اضلاع دین برقرار است. ما فقه را بدون ملاحظه عقاید نمیتوانیم تولید کنیم، باید ببینیم کلام چه میگوید، باید ببینیم با اخلاق چه نسبتی دارد، چون جدای از اخلاق نمیتوان فقه درست کرد، باید ببینیم معنویات دین چه نسبتی با فقه دارد.
در مجموع هر بخشی الا و لابد در پیوند با عقاید دینی، در پیوند با علم دینی، در پیوند با معنویات دینی، در پیوند با اخلاق قرار میگیرد و ما نمیتوانیم در فقه گزارهای تولید کنیم بدون اینکه عوارض و لوازم اخلاقی آن را ببینیم، بدون اینکه پیوندش را با عقاید و مبدا و معاد ببینیم. اگر ربط آن را با غایت دین نبینیم همان علوم انسانی معمول خواهد شد. برخی میگویند معاملات عرفی است و شارع در حوزه معاملات تشریع ندارد. این یعنی پیوند فقه را با اعتقادات و مبدا و معاد قطع کردند. در نتیجه این بحث هم بحث مهمی است که باید ببینیم نسبت فقه نظامساز با سایر اضلاع دین چیست. اساسا اگر میخواهیم نظام تولید کنیم باید همه ابعاد دین را ببینیم والا نظام بخشی از دین خواهد بود. اگر در پیوند همه این عناصر با هم فقه نظام تولید کردیم فقه نظام اسلامی است و الا نظام کلام اسلامی است، نظام اخلاق اسلام است و نمیتواند زندگی را اداره کند.
نمیشود فقه اقتصاد تولید کرد ولی علم اقتصاد را کنار گذاشت
بحث بعدی نسبت علم فقه با سایر علوم نظری دین است. فقه نظامساز با فلسفه چه رابطهای دارد، با دانش کلام چه رابطهای دارد. همه این مباحث در روششناسی تاثیر دارد. باید اینها را ببینیم، بعد روششناسی فقه نظامساز را تولید کنیم. محور بعدی نسبت و رابطه فقه نظامساز با دیگر علوم شرعی است یعنی آنچه حاوی حکم شرعی است مثل فقه مقاصدی، قواعد فقهی، فقه موجود و امثال آن. محور بعد نسبت فقه نظامساز با دانشهای رفتاری و علوم اجتماعی و رفتاری و علوم انسانی است. مگر میشود فقه نظامساز تولید کنیم ولی نسبتش را با علوم انسانی تعریف نکنیم. مگر میشود فقه اقتصاد تولید کرد ولی علم اقتصاد را کنار گذاشت. لذا باید نسبت فقه نظامساز با علوم مختلف مشخص شود و بحث شود. امروز فقیه نمیتواند فقیه شود مگر اینکه با علوم انسانی آشنا باشد. اگر فقیهی نداند علوم انسانی چیست نمیتواند حرفی برای گفتن داشته باشد.
محور بعدی موضوع فقه نظامساز و قلمرو آن است. آیا فقه نظامساز مثل فقه رایج به اعمال مکلفین میپردازد؟ طبیعتا وقتی مکلف میگویید افراد مکلف مورد نظر است، نه طبقه حاکمه اجتماعی. بحث ما این است جامعه چه تکالیفی دارد؟ جامعه اقتضائاتی دارد، هویتی دارد، خارجی دارد، واقعی دارد و به همین سبب تکلیف دارد. فقه نظامساز میخواهد روابط را مدیریت کند، مناسبات را درست کند. محور بعدی این است که مسائل اساسی فقه نظامساز چیست. مسئله بعد این است ساختار فقه نظامساز چیست آیا همین چیزی که الآن داریم خوب است یا به ساختار دیگری نیاز داریم؟ ساختار خیلی مهم است. فقه را امروز چگونه باید ساماندهی کنیم تا فقه نظامساز از آن دربیاید. بحث بعدی این است؛ دستاوردهای فقه نظامساز چیست. محور بعد این است که فقه نظام در جغرافیای معرفت چه پیشینهای دارد یا به تعبیری هویت معرفتی فقه نظامساز چیست. بحث بعدی روششناسی است.
بحث اول مبادی تصوریه بود. فقه تعریف لغوی دارد، تعریف اصطلاحی دارد و تعاریف مختلفی درباره فقه گفته شده است. تلقی ما از فقهی که باید باشد این است تنظیم شئون زیستی انسان در همه عرصهها. این مجموعه باید در ساختار چهار بخشی تنظیم شود مورد اول رابطه انسان و خدا، دوم رابطه انسان با خودش، سوم آنچه به قلمرو و ساحت تعامل با خلق مربوط میشود که شامل دو بخش است رابطه با انسان و رابطه با غیر انسان، محور چهارم آنچه مربوط میشود به نحوه تعامل با دنیا و زندگی دنیوی. این تعریف فقه مظلوب است. فقه نظامساز تعریفش چیست؟ قبلش باید تعریف نظام را بیان کنیم، مولفههای نظام سه وجه دارد اول اینکه باید مختلفه باشد و همه از یک جنس نباشد، در عین اختلاف تناسب داشته باشند، سوم اینکه با هم تفاعل کنند. در عین حال هر نظام با نظامهای در عرض یا در طول خودش مرزی دارد چون هر نظامی با نظامهای دیگری همعرض است و هم از نظامهای دیگر فراتر است و هم نسبت به برخی نظامها فروتر است.
تفاوت الگو و نظام چیست؟
این نکته را هم عرض کنم که ما یک نظام داریم، یک الگو؛ نباید اینها با هم خلط شوند. الگو یک برش از نظام است که ثابتات نظام در آن هست ولی متغیراتی به اقتضا ظروف زمانی مکانی شرایط اجتماعی و فرهنگ در آن موثر است یعنی اگر بخواهید نظام را اجرا کنید نمیتوانید عریان اجرا کنید و اقتضائاتی وجود دارد که در مقام تحقق تاثیر میگذارند. جمهوری اسلامی الگو است یعنی میتواند حکومت اسلامی را با حفظ ثابتات به این شیوه به عرصه اجرا درآورد. این الگو بر اساس زمان و مکان تغییر میکند ولی نظام تغییر نمیکند و واحد و ثابت است. نظام فقط باید از متن شریعت استنباط شود ولی الگو واحد نیست و بسته به شرایط به دست میآید لذا میتوانیم الگوهای متنوعی از حکومت اسلامی را برای شرایط مختلف ارائه کنیم. اگر ثابتات حفظ شد اسلامیت حفظ میشود. البته روشها و ابزارها باید خورند و فراخور ثابتات نظام اسلام باشد.
منظور ما از فقه نظامساز فقه دارای هندسه نیست یا فقهی که نظم معینی دارد. ما فراتر از این را میخواهیم چون فقه موجود هم هندسه دارد. نظام فراتر از هندسه است هندسه فقط اضلاع و بخشها را نشان میدهد ولی حکایت از غایت نمیکند و مختصات نظام را ندارد. فقه نظامساز به عمومیسازی و اجتماعیسازی میانجامد ولی فقط عمومیسازی کافی نیست که فقه نظامساز باشد. خصوصیت فقه نظامساز سه چیز است یک، خودش نظام دارد، دو، قادر است شماری نظامهای فرعی تولید کند، معیار تعداد نظامها هم استقرایی است، سوم، خودش نظام را اداره میکند یعنی هم نظام تولید میکند و هم نظام را اداره میکند./ ایکنا