شبکه اجتهاد: حسن بن یوسف بن علی بن مطهر حلی (۶۴۸-۷۲۶ ه ق) در مبحث «هُدْنه» به حرکت امام حسین استشهاد نموده و آن را دلیل دیدگاه کلی خود قرار داده است.
«مسأله: و الهُدنَه لیست بواجبه على کلّ تقدیر، سواء کان بالمسلمین قوّه أو ضعف، لکنّها جائزه، لقوله تعالى: «وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهٰا»، و للآیات المتقدّمه، بل المسلم یتخیر فی فعل ذلک برخصه ما تقدّم. و بقوله تعالى: «وَ لٰا تُلْقُوا بِأَیدِیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَهِ» و إن شاء قاتل حتّى یلقى اللّه شهیدا؛ عملا بقوله تعالى: «وَ قٰاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّٰهِ الَّذِینَ یقٰاتِلُونَکُمْ.» و بقوله تعالى: «یٰا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا قٰاتِلُوا الَّذِینَ یلُونَکُمْ مِنَ الْکُفّٰارِ وَ لْیجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَهً.» و کذلک فعل سیدنا الحسین علیهالسلام، و النفر الذین وجّههم النبی صلّى اللّه علیه و آله إلى هذیل، و کانوا عشره فقاتلوا مائه حتّى قتلوا و لم یفلت منهم أحد إلّا خبیب، فإنّه أسر و قتل بمکّه.»
علّامۀ حلی معتقد است: آتشبس یا مُصالحۀ با دشمن یا پیشنهاد و پذیرش قرارداد مُهادَنه، واجب و لازم نیست بلکه امری جائز است؛ حال، فرقی نمیکند که مسلمانان قوی باشند یا ناتوان؛ بخاطر آیۀ شریفۀ «وَ إن جنحوا…» و آیاتی که قبلاً مطرح شده است. بلکه مسلمان و طبعاً امام، در هر شرایطی کاملا در این قرارد، اختیار دارد که یا به فرمایش خداوند در آیۀ شریفۀ و لاتلقوا بأیدیکم… عمل کند و «اقدام به صلح» کند و یا به این فرمایش خداوند در آیاتِ و قاتلوا فی سبیل الله… – یا ایها الذین آمنوا قاتلوا الذین… عمل کند و «بجنگد تا به شهادت» برسد؛ همانند کاری که سیّدالشهداء انجام دادند و همانند کاری که گروه ده نفرهای که پیامبر به سوی قبیله هذیل گسیل داشت، انجام دادند. آنان در برابر هجوم دشمن که تعدادشان یکصد نفر بود، ایستادگی نمودند تا همگی به شهادت رسیدند، جز خبیب بن عدی که به اسارت درآمد و توسط افراد هذیل، در مقابل استرداد یکی از افراد آنان که در دست مشرکین مکه گرفتار بود، به آنان تحویل داده شد و او در مکّه به شهادت رسید.
بنابراین، برداشت ایشان از قیام سیّدالشهدا این گونه است که کار حضرت، هر چند یک حرکتِ کاملا انتخابی است اما از دیدگاه شرعی هیچ الزامی برای آن وجود نداشته است. آن حضرت نیز همانند برادر بزرگوارش، امام حسن مجتبی میتوانست راه مُصالحه را بپذیرد ولی خواستِ قلبی حضرت، این بود که بجنگد تا با شهادتش به ملاقات الهی برسد، و این خواست نیز منطبق بر موازین کلی و ضوابط شرعی و همراه با مصلحت بوده است.
البته ایشان در قواعد الأحکام، ج۱، ص۵۱۶ ذیل المطلب الرابع، مُهادنه را در صورت ضرورت، واجب میداند. «المطلب الرابع: فی المهادنه و هی المعاهده على ترک الحرب مده من غیر عوض، و هی جائزه مع المصلحه للمسلمین، و واجبه مع حاجتهم إلیها؛ إما لقلّتهم أو لرجاء إسلامهم مع الصبر، أو ما یحصل به الاستظهار، فإن لمتکن حاجه و لا مضره، لمتجب الإجابه بل ینظر إلى الأصلح، فإن کان فی طرف الترک، لمتجز المهادنه.»
منتهى المطلب فی تحقیق المذهب؛ ج۱۵، ص۱۲۱ – تذکره الفقهاء، ج۹، ص۳۵۸/ کتابخانۀ مدرسۀ فقاهت