رضایت به گناه دیگران خودش گناه است، نفرت از گناه دیگران به قلب و اظهار لازم است و کسانی که راضی به گناه دیگران باشند در این حدی که شما میبینید الان دارد اتفاق میافتد که رئیس یک دولت معتبر سینه سپرد کند و بگوید که من آمدهام، هر غلطی اینها بکنند، من دفاع میکنم، تأیید میکنم، سلاح هم میفرستم که ادامه دهند. از نظر حقوقی و از نظر فقهی، قاعده این است که حاکم اسلامی حق دارد آن کسی که اینگونه مشارکت کند، نه فقط سکوت کردن که اعلام اینطوری کردن، با آنها برخورد کند.
به گزارش شبکه اجتهاد، استاد محمد قائنی نجفی، از شاگردان مبرز آیتﷲ شیخ جواد تبریزی(ره) و از اساتید عالی حوزه علمیه قم، در مورد وقایع اخیر فلسطین و جنایات رژیم صهیونیستی در درس خارج اصول، حکم فقهی همراهی یا رضایت به جنایات و ظلم را تبیین کرد که تفصیل آن پیشرویتان قرار میگیرد؛
قصد دارم نسبت به اتفاقاتی که این مدت در فلسطین رخ میدهد چند دقیقهای صحبت کنم. در این چند روز حالت انقلاب خاصی در من وجود داشت. در این چند روز مکررا با دیدن اخبار و تصاویر جنایاتی که اتفاق افتاده است گریهام میگرفت و حتی گاهی صدای من در گریه هم بی اختیار بلند میشد از این بی رحمی و قساوتی که نسبت به ضعفاء و زنان و کودکان اتفاق میافتد. اینکه یک عدهای از مردم ناتوان و زنها و کودکان در هر نقطهای این طور مورد ظلم قرار میگیرند جدای از مساله تدین، عواطف انسان به صورت جدی منقلب میشود. علاوه براین که ما مسلمان هستیم و وظیفهی مسلمانی ما اقتضاء میکند نه فقط نسبت به مسلمان حتی نسبت به غیرمسلمان، اگر کسی مظلوم و مضطر است، تا جایی که برایمان مقدور است از او دفع ضرورت کنیم.
مرحوم آقای تبریزی این حدیث «مَنْ سَمِعَ رجلا ینادی یا لَلْمُسْلِمینَ فَلَمْ یجِبْهُ فَلَیسَ بِمُسْلِم» را مطرح میکرد، در مقام اینکه رفع ضرورت مضطر بر مسلمین در حدی که مقدور است مثل صوم و صلات واجب است. لا فرق فی المضطر بین مسلم و غیر مسلم. اگر ممکن نیست حداقل وظیفهای که هر مسلمانی دارد کراهت، نفرت و انزجار از آن امر نامشروعی است که دارد اتفاق میافتد.
جدا از مسائل دینی و احکام دینی، جنگ یک قواعدی دارد، شرایطی دارد، احکامی دارد که در کل اذهان بشری مرتکز است. در شریعت اسلام هم روی این قواعد صحه گذاشته شده است. «کانَ رَسُولُ اللّه ِ صلی ﷲ علیه و آله اِذا اَرادَ اَنْ یَبْعَثَ سَریَّهً دَعاهُمْ فَاَجْلَسَهُمْ بَیْنَ یَدَیْهِ، ثُمَّ یَقولُ: سیروا بِسْمِ اللّه ِ وَ بِاللّه ِ وَ فى سَبیلِ اللّه ِ وَ عَلى مِلَّهِ رَسولِ اللّه ِ لا تَغُلّوا، وَ لا تُمَثِّلوا، وَ لا تَغْدِروا، وَ لا تَقْتُلوا شَیْخا فانیا وَ لا صَبیّا، وَ لا اِمْرَاَهً، وَ لا تَقْطَعوا شَجَرا اِلاّ اَنْ تُضْطَرُّوا اِلَیْها»
رسول خدا، هرگاه تصمیم میگرفت که گروهى را براى جنگ بفرستد، آنها را فرا میخواند و پیش روى خویش مینشاند و میفرمود: «با نام خدا و براى خدا و در راه خدا و بر دین رسول خدا بروید و کینه توزى نکنید و کُشته هاى دشمن را مُثله نکنید (گوش و بینى و سایر اعضاى بدنشان را نبُرید) و پیمان شکنى نکنید و پیرمردِ از کار افتاده و کودک و زنى را نکشید و درختى را قطع نکُنید ـ مگر وقتى که چارهای جز آن نباشد ـ و اگر مسلمانِ دون پایه یا عالى رتبهای یکى از مُشرکان را پناه داد، آن مشرک، در پناه اسلام است تا کلام خدا را بشنود. پس از آن، اگر از شما پیروى کرد [و مسلمان شد]، برادر دینى شماست و اگر امتناع ورزید، او را به پناهگاهش برسانید و از خدا بخواهید که در فرصت دیگرى، شما را بر او چیره سازد.»
عِدَّهٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حُمْرَانَ وَ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ کِلَاهُمَا عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِذَا بَعَثَ سَرِیَّهً دَعَا بِأَمِیرِهَا فَأَجْلَسَهُ إِلَى جَنْبِهِ وَ أَجْلَسَ أَصْحَابَهُ بَیْنَ یَدَیْهِ ثُمَّ قَالَ سِیرُوا بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ عَلَى مِلَّهِ رَسُولِ اللَّهِ ص لَا تَغْدِرُوا وَ لَا تَغُلُّوا وَ لَا تُمَثِّلُوا وَ لَا تَقْطَعُوا شَجَرَهً إِلَّا أَنْ تُضْطَرُّوا إِلَیْهَا وَ لَا تَقْتُلُوا شَیْخاً فَانِیاً وَ لَا صَبِیّاً وَ لَا امْرَأَهً وَ أَیُّمَا رَجُلٍ مِنْ أَدْنَى الْمُسْلِمِینَ وَ أَفْضَلِهِمْ نَظَرَ إِلَى أَحَدٍ مِنَ الْمُشْرِکِینَ فَهُوَ جَارٌ حَتَّى یَسْمَعَ کَلامَ اللَّهِ فَإِذَا سَمِعَ کَلَامَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَإِنْ تَبِعَکُمْ فَأَخُوکُمْ فِی دِینِکُمْ وَ إِنْ أَبَى فَاسْتَعِینُوا بِاللَّهِ عَلَیْهِ وَ أَبْلِغُوهُ مَأْمَنَه (الکافی، جلد ۵، صفحه ۳۰)
در روایت متعدد هم دارد و در کافی و غیر کافی هم هست. حضرت آنها را به أمیرهم دعوت میکرد، امیر را کنار خودش مینشاند و بقیه هم در قبال او بودند و به آنها توصیههایی میکرد که نه امیر بگوید من خبر نداشتم و نه آن مجاهدین بگویند که ما خبر نداشتیم. من برخی از اتفاقاتی که گاهی از افرادی که حتی به نام سرباز و مجاهد اتفاق میافتد غلط میدانم، اما این به این معنا نیست که یک اشتباهات و یا خطاها و گناهانی که از طرف دیگر اتفاق بیافتد، به واسطهی خطای یک سرباز مسلمانی که یک کار ناپسندی کرده است، مشروعیت پیدا کند.
ولی در روایت دارد که این اصلا سیرهی حضرت بود و یک بار هم نبود «کان رسول ﷲ (صلی ﷲ علیه و آله) إِذَا بَعَثَ سَرِیَّهً» در روایت دارد که وقتی حضرت سیدالشهداء(ع) در روز معرکه ناتوان شد، لشگر به طرف حرم سیدالشهداء(ع) رفتند. حضرت فرمود: «[إنّی]«أُقَاتِلُکُمْ وَ تُقَاتِلُونَنِی وَ النِّسَاءُ لَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُنَاحٌ فَامْنَعُوا عُتَاتَکُمْ وَ جُهَّالَکُمْ وَ طُغَاتَکُمْ مِنَ التَّعَرُّضِ لِحَرَمِی مَا دُمْتُ حَیّا» (اللهوف، صفحه ۱۲۰) به جنگ خودم بیایید، من طرف جنگ شما هستم، زن و بچه چه گناهی کردهاند؟ اینکه نامردی است که شما یک اشخاص ناتوان را طرف خودتان قرار دهید در حالی که آنها طرف جنگ شما نیستند.
قلباً باید منکرات را انکار کرد و به منکرات راضی نبود
میخواهم بر اساس فقه حرف بزنم، نمیخواهم بر اساس خطابه بگویم. اینکه عرض میکنم در روایات متعددی هم وارد شده است، سپس مرحوم صاحب وسائل دو بار در وسائل به مناسبت ابواب امر به معروف و نهی از منکر دارد. یکی «باب وجوب انکار المنکر بالقلب علی کل حال و تحریم الرقابه»، قلباً باید منکرات را انکار کرد و به منکرات راضی نبود. در همه حال، در حال تقیه، غیرتقیه، قدرت، عدم قدرت باید راضی نبود. چون این معنا همیشه مقدور است.
یک باب دیگر هم دارد که به نام «بَابُ وُجُوبِ إِظْهَارِ الْکَرَاهَهِ لِلْمُنْکَرِ وَ الْإِعْرَاضِ عَنْ فَاعِلِه»، بعضی تخیل میکنند که اینها از مراتب نهی از منکر است. اینها اصلا مراتب نهی از منکر نیست. نهی از منکر فعل مکلف در مقام انشاء منع فاعل از فعل منکر است؛ نکن، انجام نده. حالا یکی از مراتب آن بعد از نهی لسانی «بیده و احیاناً بسیفه» است. آن از مراتب نهی از منکر است. اما انکار به قلب و اظهار نفرت از کار ناپسند، این از وظایف عام است و ربطی به قضیهی نهی از منکر به معنای مصطلح آن ندارد.
ذیل این باب روایاتی در وسائل و غیر وسائل هست. من یک روایت از این روایات را میخواهم برای شما بخوانم تا ببینید که اصلا از نظر فقهی چه وظیفه و چه پیامدهای فقهی – حقوقی برای کسانی دارد که به منکرات راضی هستند. رئیس جمهور یک کشور معتبری از آن طرف دنیا راه بیافتد و به اینجا در بحبوحهی جنایت یک عده بیاید و بگوید: هر کاری کنید من حامی هستم. ببینید که این روایت ما پیامد این را چه میگوید. من این روایت را میخوانم برای اینکه ببینید از نظر فقهی و حقوقی لوازم و توابعی که این کار دارد این است.
اولا روایت، روایت صحیحهی اعلایی است، روایتی است که مرحوم شیخ صدوق(رض) این روایت را از شیخ و استادش احمد بن زیاد بن جعفر همدانی – که علی القاعده باید همدان خود ما باشد، نه حمدان که از بیوت عرب ـ مرحوم علامه و ابن داوود در خلاصه گفتهاند: «فاضلٌ دیّنٌ ثقهٌ». از علی بن ابراهیم عن ابیه ابراهیم بن هاشم، از همین خواجه ابا صلت هروی که از ثقات از خدام امام رضا(ع) است. مرحوم شیخ صدوق با چهار واسطه این روایت را نقل میفرمایند. مضمون روایت این است که راوی خدمت امام رضا(ع) عرض میکند که؛ آقا! ما شنیدیم امام صادق(ع) فرموده که اگر حضرت ظهور کند، اگر منتظَر ظهور کند و به همان تعبیری آمده که نیاز به احترام دارد که در متن روایت است، اگر ظهور کند «قتل زراری قتلت الحسین(ع)». حضرت میفرمایند: همینطور است. راوی میگوید: آقا! «فقول ﷲ عزوجل «وَ لا تَزِرُ وازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرى-انعام، ۱۶۴»، زراری قتلهی سیدالشهداء(ع) چه ربطی به قتله دارد؟ حضرت میفرماید: «صدق ﷲ فی جمیع اقواله»؛ خدا راست میگوید و لکن اینکه میبینید حضرت این کار را میکند به خاطر این است که این زرهی قتلهی سیدالشهداء(ع) به فعال آبائهم راضی هستند «و یفتخرون به»، چون راضی هستند «یقتلون».
اجازه دهید این روایت را بخوانم، اشکال نکنید که این روایت معرضٌ عنه است. این روایت به این مضمون به سند معتبر متعدد است و شبههی آن را هم میخواهم دفع کنم. چون ممکن است بعضی تخیل کنند که؛ پس چطور شد؟ اگر کسی پدر من را کشته است. یک کسی به فعل او راضی است، من حق دارم هر دو را بکشم؟ قطعا فقهاً جایز نیست. من اینقدر بلد هستم، در عین حال این روایت را برای شما میخوانم و میخواهم برای شما معنا کنم. این معنایی که میخواهم عرض کنم ندیدم کسی فرموده باشد، شاید نفرموده باشد و شاید هم فرموده باشند.
روایت این است: ابن بابویه قال: باسناده عن عبد السلام بن صالح الهروی قال: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ زِیَادِ بْنِ جَعْفَرٍ الْهَمَدَانِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَبْدِ السَّلَامِ بْنِ صَالِحٍ الْهَرَوِیِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا ع یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مَا تَقُولُ فِی حَدِیثٍ رُوِیَ عَنِ الصَّادِقِ ع أَنَّهُ قَالَ إِذَا خَرَجَ الْقَائِمُ ع قَتَلَ ذَرَارِیَّ قَتَلَهِ الْحُسَیْنِ ع بِفِعَالِ آبَائِهِمْ فَقَالَ ع هُوَ کَذَلِکَ فَقُلْتُ وَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ وَ لا تَزِرُ وازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرى مَا مَعْنَاهُ قَالَ صَدَقَ اللَّهُ فِی جَمِیعِ أَقْوَالِهِ وَ لَکِنْ ذَرَارِیُّ قَتَلَهِ الْحُسَیْنِ ع یَرْضَوْنَ بِأَفْعَالِ آبَائِهِمْ وَ یَفْتَخِرُونَ بِهَا وَ مَنْ رَضِیَ شَیْئاً کَانَ کَمَنْ أَتَاهُ وَ لَوْ أَنَّ رَجُلًا قُتِلَ بِالْمَشْرِقِ فَرَضِیَ بِقَتْلِهِ رَجُلٌ فِی الْمَغْرِبِ لَکَانَ الرَّاضِی عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ شَرِیکَ الْقَاتِلِ وَ إِنَّمَا یَقْتُلُهُمُ الْقَائِمُ ع إِذَا خَرَجَ لِرِضَاهُمْ بِفِعْلِ آبَائِهِمْ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ بِأَیِّ شَیْءٍ یَبْدَأُ الْقَائِمُ ع مِنْکُمْ إِذَا قَامَ قَالَ یَبْدَأُ بِبَنِی شَیْبَهَ فَیُقَاطِعُ أَیْدِیَهُمْ لِأَنَّهُمْ سُرَّاقُ بَیْتِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ. (عیون اخبار الرضا علیه السلام، جلد ۱، صفحه ۲۷۳) بعد کسی نگوید که؛ این مال راضین به قتل سیدالشهداء(ع) است، قاعدهی فقهی این است.
مفاد این روایت این است که وقتی حضرت حجت سلام الله علیه ظهور کنند ذراری قاتلین سید الشهداء علیه السلام را خواهد کشت و علت آن هم این است که آنها به فعل پدرانشان در قتل سید الشهداء علیه السلام راضی بودهاند و هر کس به فعل کسی راضی باشد مثل کسی است که آن کار را انجام داده است. این مضمون در روایات متعدد با سند معتبر ذکر شده است و از نظر فقهی هم قابل التزام است.
در وسائل روایت دیگری هم که در این مسیر دارد مربوط به قضیهی نوح(ع) و غرق گناهکاران قوم نوح(ع) و کسانی است که راضی به گناه آنها بودند. ذیل آن روایت هم دارد. حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ زِیَادِ بْنِ جَعْفَرٍ الْهَمَدَانِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ هَاشِمٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَبْدِ السَّلَامِ بْنِ صَالِحٍ الْهَرَوِیِّ عَنِ الرِّضَا ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ لِأَیِّ عِلَّهٍ أَغْرَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الدُّنْیَا کُلَّهَا فِی زَمَنِ نُوحٍ ع وَ فِیهِمُ الْأَطْفَالُ وَ فِیهِمْ مَنْ لَا ذَنْبَ لَهُ فَقَالَ مَا کَانَ فِیهِمُ الْأَطْفَالُ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَعْقَمَ أَصْلَابَ قَوْمِ نُوحٍ وَ أَرْحَامَ نِسَائِهِمْ أَرْبَعِینَ عَاماً فَانْقَطَعَ نَسْلُهُمْ فَغَرِقُوا وَ لَا طِفْلَ فِیهِمْ وَ مَا کَانَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِیَهْلِکَ بِعَذَابِهِ مَنْ لَا ذَنْبَ لَهُ وَ أَمَّا الْبَاقُونَ مِنْ قَوْمِ نُوحٍ فَأُغْرِقُوا لِتَکْذِیبِهِمْ لِنَبِیِّ اللَّهِ نُوحٍ ع وَ سَائِرُهُمْ أُغْرِقُوا بِرِضَاهُمْ بِتَکْذِیبِ الْمُکَذِّبِینَ وَ مَنْ غَابَ عَنْ أَمْرٍ فَرَضِیَ بِهِ کَانَ کَمَنْ شَهِدَهُ وَ أَتَاهُ. (عیون اخبار الرضا علیه السلام، جلد ۲، صفحه ۷۵) این روایت هم روایت معتبره است.
قاعده فقهی این است «وَ مَنْ رَضِیَ شَیْئاً کَانَ کَمَنْ أَتَاهُ». ممکن است تصور شود این قاعده خلاف ضرورت فقهی است چون مسلم است که اولیای دم حق قصاص هیچ کس غیر از قاتل را ندارند حتی اگر به فعل او راضی بوده باشند.
اما شبههی این قضیه که خب آیا کسی پدر من را کشته و کسی به آن کار راضی است، میتوانم قصاص کنم؟ نه، حق قصاص از غیر مباشر قتل ندارم. آنچه در این روایت آمده بعید نیست ناظر به این باشد که اگر کسانی غیرمباشر در قتل و راضی به قتل هستند، حد در شریعت برای این اشخاص که از وظایف ولاه حکام است، این است. حد ربطی به ولیّ دم ندارد. در سرقت مسروقمنه این حق را دارد که پولش را از من بگیرد. قطع انگشتان من که سرقت کردم، این از حقوق حکام است. اجرای حدود حق ﷲ است، چه در حقوق آدمی مثل سرقت و چه در حقوق ﷲ فقه مثل زنا. یکی از حدود الهی این است؛ کسی که راضی به گناه دیگران است، «کان کمن عطاه» و حاکم اسلامی حق دارد در حق او حدی را اجرا کند که برای اشخاص جاری نیست.
حاکم اسلامی حق برخورد با تایید و همراهیکنندگان ظلم را دارد
فردا نگویند که فلانی گفت اگر کسی راضی به قتلی شد، قصاص از او جایز است. نه، این حد در شریعت است، نه قصاص ولیّ دم به عنوان ولیّ دم. قطعا از نظر فقهی تعدی از مباشر قتل به دیگری جایز نیست و لکن اینکه گناه دیگری یک گناه است، رضایت به گناه دیگران خودش گناه است، نفرت از گناه دیگران به قلب و اظهار لازم است و کسانی که راضی به گناه دیگران باشند در این حدی که شما میبینید الان دارد اتفاق میافتد که رئیس یک دولت معتبر سینه سپرد کند و بگوید که من آمدهام، هر غلطی اینها بکنند، من دفاع میکنم، تأیید میکنم، سلاح هم میفرستم که ادامه دهند. از نظر حقوقی و از نظر فقهی ما ـ از نظر حقوقی که میگویم، فقه به معنای حقوق است ـ از نظر فقهی و قواعد فقهی قاعده این است که حاکم اسلامی حق دارد آن کسی که اینگونه مشارکت کند، نه فقط سکوت کردن که اعلام اینطوری کردن، با آنها برخورد کند.
یک نقلی در نهج البلاغه است که روایتی دارد که حضرت امیر(ع) در قضیهی جنگ جمل یک بخشی دارد و این عبارت سید رضی در نهج البلاغه است. ببینید روایات در این مضمون زیاد بود و نمیخواهم همه را بیان کنم، در اینجا هم عدهای از آنها را یادداشت کردهام که همهی اینها را هم نمیخواهم بخوانم، همین یک روایت را بخوانم و عرضم تمام است. تعبیر این است «محَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ الرَّضِیُّ فِی نَهْجِ الْبَلَاغَهِ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع أَنَّهُ قَالَ: فِی خُطْبَهٍ لَهُ یَذْکُرُ فِیهَا أَصْحَابَ الْجَمَلِ- فَوَ اللَّهِ لَوْ لَمْ یُصِیبُوا مِنَ الْمُسْلِمِینَ إِلَّا رَجُلًا وَاحِداً مُعْتَمِدِینَ لِقَتْلِهِ بِلَا جُرْمٍ لَحَلَّ لِی قَتْلُ ذَلِکَ الْجَیْشِ کُلِّهِ إِذْ حَضَرُوهُ وَ لَمْ یُنْکِرُوا وَ لَمْ یَدْفَعُوا عَنْهُ بِلِسَانٍ وَ لَا یَدٍ دَعْ مَا أَنَّهُمْ قَدْ قَتَلُوا مِنَ الْمُسْلِمِینَ- مِثْلَ الْعِدَّهِ الَّتِی دَخَلُوا بِهَا عَلَیْهِمْ». (وسائل الشیعه، جلد ۱۶، صفحه ۱۴۱)؛ منِ علی(ع) حق دارم تمام آن لشگر را بکشم در حالی که اینها یک نفر از مسلمانان را کشتهاند. «إذ حضروه فلم ینکروا و لم یدافعوا عنه بلسان و لا ید»، بودند، میتوانستند دفاع کنند و جلوی آن جانی که یک مسلمان را کشت، بگیرند. حالا که دفاع نکردند و این کار از آنها شکل گرفت، میدانید پیامد فقهی این چیست؟ پیامد فقهی این، این است که تمام نظامیهای کشوری که خودش را مدافع از کشور ظالمی میداند، تمام آنها بر اساس این متن حلال الدم هستند و بر اساس آنچه که در آن روایت صحیحه و متعدد آمده از اینکه «من رضی فعلٍ کان کمن عطاه» و اینکه حضرت «إذا ظهر قتل راضیین بفعل» اینها. ولی بههرحال از ما به عنوان شخص هیچ ساخته نیست جز اینکه هم بر دفع شر ظلم از سر مسلمین دعا کنیم و از خدای تبارک و تعالی به جدّ بخواهیم که ظهور ولیّ خودش و حضرت بقیهﷲ(عج) که دفع تمام شرور، «بعد ما ملئت الارض جورا و عدلا»، به واسطهی ظهور آن حضرت محقق میشود را نزدیک بفرماید. انشاءﷲ تعالی.
سوال: مثل اسرائیل ادعا میکنند این حمله به غیر نظامیان به عنوان دفاع مشروع است و حماس از غیر نظامیان به عنوان سپر استفاده میکند.
جواب: بحث تترس و سپر انسانی که در فقه نیز وجود دارد اولا در جایی است که دولت مشروعی وجود داشته باشد نه جایی که یک دولت غاصب و غیر مشروع باشد لذا اصلا این بحث در این مورد قابل تصور نیست.
علاوه که حتی هر دولت مشروعی نیز حق ندارد در این نوع موارد به غیر نظامیان حمله کند و در فقه در جای خودش بحث شده است که دولت مشروع در صورتی میتواند چنین کاری کند که اصل بقای آن به این کار گره خورده باشد به این معنا که اگر این کار را نکند به طور کلی نابود میشود و گرنه صرف طولانی شدن جنگ و … دلیل بر جواز این کار نیست.
علاوه که حتی در چنین فرضی هم کشتن کودکان جایز نیست و در همان روایت که قضیه حضرت نوح در آن ذکر شده است نیز به همین مساله تصریح شده است و اینکه خداوند نسل قوم حضرت نوح را به مدت چهل سال قبل از نزول عذاب قطع کرد تا در بین آنها کودکی نباشد.
خداوند شر این دشمن غاصب و جنایتکار را از سر همه مسلمین دفع کند و این قضیه را نقطه پایان این رژیم سفاک قرار دهد.