امام حسن علیهالسلام براى تقویت حکومت اسلامى در کنار پدر بزرگوارشان حضور داشت و با دشمنان حکومت اسلامى مبارزه می کرد لذا در مورد صلح آن حضرت باید تمام جهات تاریخى و اوضاع و احوال زمان آن بزرگوار را در نظر بگیریم تا اسرار آن صلح روشن شود.
شبکه اجتهاد: روز پانزدهم ماه رمضان سال سوم هجرى، روز ولادت باسعادت امام مجتبى علیهالسلام مىباشد،[۱] ،[۲] لذا این نگاشته را با حمد و سپاس خداوند از این میلاد مبارک و با کلام نورانی امام مجتبی علیه السلام آغاز می کنیم که فرمود: «الحمد لله الذى لم یکن فیه اول معلوم، و لا آخر متناه، …؛ حمد براى خدایى است که نه سرآغاز معلومى دارد، و نه پایان محدودى، عقلها و اندیشهها، افکار و خردها هرگز صفات او را درک نمىکند، هرگز نمىتواند بگوید از چه زمان بوده؟ و از چه چیز آغاز شده؟ و بر چه چیز ظاهر است؟ و در چه پنهان است؟».[۳]،[۴]
بدیهی است در مورد پیشوایان معصوم و ائمه هدى علیهم السلام اعتقاد ما بر این است که آنها از سوى خداوند، و به وسیله پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله منصوب و برگزیده شدهاند؛ لذا ولاء امامت به معنى الگو قرار دادن امامان براى اعمال و رفتار خویش، و ولاء زعامت به معنى حق رهبرى اجتماعى و سیاسى امامان،[۵] از جمله شاخصههای ولایت تکوینی است.[۶]
از نظر شیعه در هر زمان یک انسان کامل که نفوذ غیبى بر جهان و انسان دارد و ناظر بر ارواح و قلوب است وجود دارد که نام او حجت خداست.[۷] امامانی معصوم که رهبرى مادى و معنوى جامعه اسلامى، در تمام شؤون زندگى از طرف خداوند و پیامبر صلى الله علیه و آله به آنها سپرده شده است.[۸]
تشکیل حکومت اسلامى در پرتو اصل دیانت عین سیاست
بدیهی است پیامبر عالیقدر اسلام حضرت محمد صلى الله علیه و آله به مقام بلند امامت دست یافت، و مهمترین حکومت الهى را تشکیل داد. امامان اهلبیت علیهم السلام نیز این مقام رفیع را دارند. امام على علیهالسلام پس از تحمل ۲۵ سال سکوت تلخ ،حکومت اسلامى را تشکیل داده و حدود الهى را اقامه کرد، و با انحرافات جنگید، و به مستمندان و فقرا رسیدگى نمود، و حق مظلومان را ستاند، و در تقسیم عادلانه بیت المال کوشید.[۹]
امام حسن مجتبى علیهالسلام نیز در برههای از زمان، حکومت اسلامى را به دست گرفت؛ اما طولى نکشید که ظالمان خلافت را از مسیر حق منحرف کرده و امام از رأس حکومت کنار رفت. و دشمن نگذاشت بقیه امامان اهل بیت علیهم السلام حکومت الهى را جهت پیاده کردن فرامین پروردگار به دست بگیرند، اگر چه هنگامى که امام غایب از نظرها و حاضر در قلبها، حضرت مهدى علیهالسلام ظاهر شود امامت را به معناى کامل در اختیار خواهد گرفت، و همه چیز در حکومت آن حضرت تحقق خواهد یافت.[۱۰]
لذا سیره ائمه اهل بیت علیهم السلام نشان مىدهد که آنان، دین را جداى از سیاست نمیدانستند و به تعبیرى که در بعضى از زیارتنامه ها وارد شده: «ساسه العباد؛ سیاستمداران بندگان خدا»، و به بیان امام حسن مجتبى علیهالسلام تشکیل حکومت اسلامى یک مسئولیت الهى است که بر دوش آنها افکنده شده است، (إن الله تعالى ندبنا لسیاسه الامه).[۱۱]،[۱۲]
بنابراین جامعه بر محور وضع حاکمان میگردد؛ نه تنها «الناس على دین ملوکهم» از واقعیت برخوردار است، بلکه غالب حرکات و سکنات مردم بر محور نوع حکومتها میچرخد.[۱۳] بدین ترتیب آنها که تصور مىکنند سیاست از دیانت جداست سخت در اشتباهند، زیرا ترویج دیانت بدون اصلاح حکومت امکان پذیر نیست.[۱۴]
نفوذ زدایی،رویکرد مبارزاتی و سیاسی امام مجتبی علیهالسلام
بی شک جلوگیرى از نفوذ دشمنان باید با در نظر گرفتن اوضاع و احوال موجود، وضع مقررات و احکام از طرف حکومت اسلامى و از راهى که به حفظ مقاصد اسلام کمک کند اقدام گردد.[۱۵]
لذا در تاریخ زندگى امام حسن مجتبى علیهالسلام آمده است که بعد از شهادت پدرش على علیهالسلام و بیعت کردن مردم با آن حضرت، معاویه براى بر هم زدن امر خلافت امام حسن مجتبى علیهالسلام با استفاده از منافقان دو جاسوس فرستاد: یکى به سوى بصره، و دیگرى به سوى کوفه ، ولى دستگاه ضد جاسوسى امام حسن علیهالسلام این موضوع را کشف کردند، و آن حضرت دستور دستگیرى آنها را صادر نمود.[۱۶] جاسوسی که به کوفه رفته بود دستگیر و اعدام شد، نفر دوم نیز در بصره دستگیر شد و به مجازات رسید.[۱۷]
سپس امام مجتبی علیه السلام نامهاى به معاویه مرقوم فرمود که تو جاسوسها میفرستى و فتنهها بر میانگیزى گویا اراده جنگ دارى؛ اگر چنین است من نیز مهیا هستم.[۱۸]
البته نفوذ عوامل معاویه در میان لشکر آن حضرت به قدرى شدید شد که به اذعان مورخان، یک بار امام حسن علیهالسلام توسط یکى از نیروهاى خودى در حال نماز با خنجر مورد تعرض قرار گرفت[۱۹] و بار دیگر برخى از سپاهیانش سجاده از زیرپاى حضرت کشیدند.[۲۰] و حتی برخى از بزرگان لشکر امام علیهالسلام به معاویه نامه نوشتند که حاضرند امام مجتبى علیهالسلام را دست بسته تحویل دهند و یا او را به قتل برسانند.[۲۱]
این حرکات موذیانه و مانند آن که بدون تردید بى ارتباط با عوامل نفوذى معاویه و دسیسههاى او نبود، سبب تضعیف روحیه لشکر و پراکندگى آنان،ودر نهایت نیز منجر به صلح تحمیلى معاویه شد.[۲۲]
از مجموع مباحث فوق به روشنى استفاده مىشود که در عصر پیامبراکرم صلى الله علیه و آله و ائمه معصومین علیهم السلام به ویژه حکومت امام مجتبی علیه السلام دستگاههاى اطلاعاتى به طور فعال کار مىکردند، هم در جهت کشف توطئههاى دشمنان، و هم خنثى کردن دستگاههاى جاسوسى مخالفان، و هم بررسى دقیق اعمال کارگزاران دولت، و نیز براى کشف توطئه هاى منافقان در داخل کشور اسلامى، تلاش و کوشش گسترده اى داشتند.[۲۳]
دنیاگرایی؛ خواب غفلت کوفیان
گفتنی است در حالى که امام حسن علیهالسلام برای نبرد با معاویه آماده میشد و نیروهاى گستردهای را فراهم میساخت؛ جمعى از یاران بى وفاى امام علیهالسلام به صراحت از ترک جنگ سخن میگفتند.[۲۴]
مورخ معروف اهل سنت، ابن اثیر در کتاب «اسد الغابه» نقل میکند که امام مجتبى علیهالسلام مردم را به جهاد و نبرد با معاویه و غارتگران شام دعوت کرد؛و فرمود؛ اگر آماده جهاد و شهادتید، دست به شمشیر برید و اگر زندگى و زنده ماندن را دوست دارید، با صراحت بگویید!.[۲۵]
گروه زیادى در پاسخ امام علیهالسلام فریاد زدند: «ألبقیه ألبقیه؛ ما زندگى و ماندن را میخواهیم!».[۲۶]،[۲۷]
لذا امام علیهالسلام تفاوت روحیه مردم را در زمان شرکت آنها در جنگ صفین و روحیه آنان را در زمان خویش بیان کرده، میفرماید:«آن روز که به سوى صفین رهسپار بودید، دین شما پیشواى دنیاى شما بود؛ ولى امروز دنیاى شما پیشواى دین شماست. (بر اساس منافع دنیوى حرکت مىکنید و انگیزه دینى ندارید)».[۲۸]،[۲۹]
هم چنین آن حضرت در خطبهاى که براى مردم کوفه خواند، چنین فرمود: اى مردم! از خواب «غفلت» بیدار شوید و از تراکم ظلمت بى خبرى بپرهیزید. سوگند! هرگاه گروهى از شما با دلهاى پاک و نیتهاى خالص بپاخیزند (و مرا یارى کنند)، من با شمشیر، گام به گام جهاد میکنم و با ضربات شمشیرهاى خود، عرصه را بر آنها تنگ میسازم و نوک سرنیزهها را بر پیکرشان کند میکنم و سم اسبها را در این راه، فرسوده میسازم؛ پس سخن بگویید، خدا رحمتتان کند (و از دشمن نترسید)».[۳۰]
امام مجتبى علیهالسلام این سخن را در حالى بیان داشتند که خواب «غفلت» بر کوفیان غلبه کرده بود و آن حضرت هر چه آنان را دعوت به جهاد با غارتگران شام و لشکر معاویه مىفرمودند، آنها اجابت نمیکردند.[۳۱]
امام امیر مؤمنان على علیهالسلام در وصیت خود این رذیله اخلاقی مردم را به فرزند گرامىاش امام حسن مجتبى علیهالسلام اینچنین فرموده است ؛«فرزندم چگونه خواهى بود هنگامى که در میان قومى گرفتار شوى که به دنیاى زودگذر چسبیده… و دنیا را با تمام قدرت میطلبد.[۳۲]
(مردم آن زمان) ترسشان از نظر دور و امیدشان نزدیک است (به عذابهاى آخرت بىاعتنا و به مواهب دنیا شدیدا علاقهمند هستند) .[۳۳]
صلح تحمیلی بر امام حسن علیهالسلام
به هر حال، در چنین شرایطى که امام احساس تنهایى میکرد و جز عدهاى اندک از اهل بیت رسول خدا صلىاللهعلیهوآله و یاران خاص، حاضر به همراهى نبودند، آن حضرت با معاویه صلح کرد.[۳۴]،[۳۵]
شیخ مفید(ره) در ارشاد مینویسد: «امام علیهالسلام چارهاى جز صلح نداشت، چرا که یاران او نسبت به جایگاه امام بصیرت کافى نداشتند و سیاست هاى او را به فساد و تباهى میکشاندند و به وعده هاى خویش وفا نمیکردند و بسیارى از آنان، ریختن خون آن حضرت را مباح میشمردند و آماده تسلیم امام علیهالسلام به دشمنانش بودند (و در یک جمله) بسیارى از آنان به زندگى زودگذر دنیا علاقمند بودند و نسبت به آخرت و پاداش اخروى بى رغبت:(و میل الجمهور منهم إلى العاجله، و زهدهم فی الآجله).[۳۶]،[۳۷]
حال آنکه در واقع، امام علیهالسلام یا باید به جنگى روى میآورد که امیدى به پیروزى در آن نبود، اهل بیت و اصحاب خاص خویش را در حالى به کشتن میداد، که نتیجه اى براى اسلام نداشت؛ زیرا معاویه با فریبکاریهایش مسئولیت جنگ را به عهده امام میانداخت و مردم نیز تحت تأثیر ظواهر فریبنده معاویه قرار داشتند.[۳۸]
و یا آنکه براى حفظ مصالح اسلام، صلح کند تا پردههاى فریب را از چهره معاویه کنار بزند؛ باطن حکومت اموى را براى مردم آشکار سازد و عدم پایبندى آنها را به تعهدات دینى و سنت نبوى صلى الله علیه و آله به اثبات رساند.[۳۹]
امام مجتبى علیهالسلام پس از هفت ماه خلافت[۴۰]، بر اثر توطئههاى معاویه و بى وفایى و ضعف یاران، زمامدارى را طبق صلحنامه اى به معاویه واگذار کرد، تا هدف دوم محقق شود.[۴۱]
حفظ جان شیعیان؛ شاخصۀ کلیدی پذیرش صلح توسط امام حسن علیهالسلام
بی تردید امام حسن مجتبى علیهالسلام وقتى مىبیند که جنگ در آن شرایط خاص نتیجه اى جز خونریزى ندارد، و دشمن از یک سو سران قبایل را خریده و از سوى دیگر کیسه هاى زر چشم برخى از فرماندهان را کور کرده، و به معاویه نامه نوشتهاند که حاضریم امام حسن علیهالسلام را دست بسته تحویل تو دهیم، چارهاى جز صلح نمیبیند.[۴۲]
مرحوم علامه مجلسى رحمهالله علت صلح را از زبان امام حسن علیهالسلام چنین بیان میکند: «فترکته لصلاح الامه وحقن دمائها؛ صلح من با معاویه فقط به خاطر حفظ خون مسلمانان بود».[۴۳]،[۴۴]
تردیدی نیست که اسلام جنگ را تا زمانی قبول دارد که به عنوان دفاع در برابر دشمنان باشد؛ زیرا جنگ همیشه ضایعات فراوانی به بار میآورد که تا سالها ادامه مییابد، لذا مسلمانان باید صلح دشمنان را آگاهانه بپذیرند؛ زیرا گاه دشمن قصد دارد با ترفند و شیطنت صلح را وسیله تسلط بر مسلمین قرار دهد.[۴۵]
از بیانات یاد شده روشن میشود که خاموش نشستن در برابر دستگاه معاویه که ظواهر را تا حدودى رعایت میکرد و پرده درى را از حد نگذرانده بود آن هم براى حفظ خون مسلمانان بى گناه براى حضرت امام حسن و براى حضرت امام حسین علیهماالسلام در ده سال از امامت ایشان ذلتى نبود.[۴۶]
در تأیید این مسأله باید گفت معاویه بعد از تثبیت قدرت خویش و پس از مسموم ساختن امام مجتبى علیهالسلام برخلاف مفاد صلحنامه[۴۷] و بر خلاف تمام اصول انسانى و دینى به کشتار وسیع شیعیان امیرالمؤمنین على علیهالسلام دست زد؛ تا با از میان برداشتن مخالفان، راه را براى خودکامگى هایش هموارتر سازد.[۴۸]
اینچنین است که ابن ابى الحدید مینویسد: «آنگاه که امام حسن علیهالسلام به شهادت رسید؛ سختىها و فشارها بر شیعیان افزایش یافت، به گونهاى که هر شیعه، از کشته شدن و یا تبعید و آواره شدن بیمناک بود».[۴۹]
امام باقر علیهالسلام با اشاره به فضاى تاریک و وحشت بار عصر معاویه میفرماید:«بیشترین وبزرگترین فشارها بر شیعیان در عصر معاویه، پس از شهادت امام حسن علیهالسلام بود. در آن زمان در هر شهرى شیعیان ما کشته میشدند و دستها و پاهایشان با اندک گمان و بهانه اى قطع میشد. شدت سختگیرى به حدى بود که اگر کسى از دوستى ما یاد میکرد، زندانى میشد و اموالش مصادره میگردید و یا خانهاش ویران میگشت».[۵۰]
مبارزه منفی امام حسن علیه السلام در دوران حاکمیت جور
شکی نیست که وقتی نتوان در برابر منافقان رسماً دستور قتل آنها و و پاکسازى محیط جامعه اسلامى را از این طریق صادر کرد، مبارزه منفى، به حد کافى در بى اعتبار ساختن آنان، و انزوا و طردشان از جامعه اسلامى، اثر میگذارد.[۵۱]
ترویج محبت علوی ؛مبارزه منفی امام علیهالسلام علیه تبلیغات سوء دستگاه اموی
در تشریح این مسأله می توان به مصادیق بی شماری اشاره نمود ؛ که از آن جمله رفتار نرم و محبت آمیز امام مجتبی در مواجهه با مرد هتاک شامی است که علیرغم ایراد لعن و ناسزاهای از سوی آن فرد، لیکن امام روبه او کرد سلام فرمود و در چهره او خندید فرمود:ای مرد محترم! گمان میکنم که تو در این دیار غریبى و حقایق بر تو مشتبه شده است هرگاه از ما طلب عفو کنى، تو را میبخشم و اگر چیزى بخواهى، به تو میدهیم… هنگامى که آن مرد این سخن محبت آمیز را (در برابر سخنان رکیک خود) شنید گریه کرد (و به کلى منقلب و دگرگون شد) و از معتقدان به امامت آن حضرت و محبت آنها شد.[۵۲]
گفتنی است اولو الامر باید از موضع قدرت و قوت و حاکمیت صحبت کند، نه این که از مردم خواهش و تمنا و التماس کند[۵۳]«امر» به معروف نیز باید از موضع قدرت باشد؛ ولى باید توجه داشت که انجام کارى از موضع قوت و قدرت، منافاتى با مدارا نمودن و به نرمى رفتار کردن ندارد، که داستان معروف امام حسن مجتبى علیهالسلام در مواجهه با مرد هتاک شامی شاهد خوبى بر این مطلب است.[۵۴]
بدین ترتیب خطاکاران و کسانى که بر اثر تبلیغات مسموم و سوء، برخوردهاى ناشایست و غیر مناسبى دارند، این دسته را باید با ملایمت و نرمى هدایت و راهنمایى کرد همانند آن مرد شامى که تبلیغات سوء او را دشمن اهل بیت کرده بود و از خطاکاران شده بود، و با برخورد مناسب امام، هدایت شد.[۵۵]
احیاء یاد و نام علی علیهالسلام؛ مبارزه منفی باهدف تبیین مکتب علوی
حقیقت این است هنگامى که معاویه بعد از شهادت امیر مؤمنان علیهالسلام و دوران کوتاه خلافت امام حسن مجتبى علیهالسلام بر سر کار آمد، اصرار داشت تمام آثار علوى را از صفحه جهان اسلام برچیند، زیرا مىدانست نفوذ فکرى و معنوى آن حضرت در افکار عمومى مسلمین تهدیدى براى سلطنت اوست.[۵۶]
معاویه آن قدر کثیف و خبیث بود که سب و لعن على را با این که آن حضرت نزد همه مسلمانان لااقل به عنوان خلیفه چهارم مورد قبول بود، آن قدر رواج داد که حتى اگر کسى این کار را نمیکرد مورد مؤاخذه قرار میگرفت.[۵۷]
از این رو معاویه خود میگفت سب و لعن على علیهالسلام باید آن قدر گسترش یابد تا کودکان با این شعار بزرگ شده و جوانان با آن پیر شوند و هیچ کس از او فضیلتى نقل نکند.[۵۸]،[۵۹]
لیکن امام مجتبی علیهالسلام برای مقابله با تبلیغات سوء دستگاه بنی امیه در مجلس «معاویه» از جمله سؤالاتى که از او و اطرافیانش کرد این بود:«أنشدکم بالله هل تعلمون أنه أول الناس إیمانا، شما را به خدا سوگند مىدهم آیا شما مىدانید که على علیهالسلام نخستین کسى بود که ایمان را پذیرفت»[۶۰] ،[۶۱]
هم چنین امام حسن علیهالسلام پس از صلح تحمیلی با معاویه از وى براى امور زیر پیمان گرفت:«در قنوت نمازها امیرمؤمنان علیهالسلام را سب ننماید! و متعرض شیعیان نشود، امنیت آنها را تأمین کند و حقوق هر صاحب حقى را به وى بدهد».[۶۲]
سخن آخر
در خاتمه باید گفت امام حسن علیهالسلام براى تقویت حکومت اسلامى در کنار پدر بزرگوارشان حضور داشت و با دشمنان حکومت اسلامى مبارزه میکرد.[۶۳]لذا در مورد صلح آن حضرت باید تمام جهات تاریخى و اوضاع و احوال زمان آن بزرگوار را در نظر بگیریم تا اسرار آن «صلح»روشن شود.[۶۴]
بنابراین باید امام حسن علیه السلام را قهرمان صلح نامید.[۶۵] زیرا آن حضرت در زمانی صلح کرد که می دانست مردم او را تنها گذاشته اند، اما این صلح آگاهانه، خود زمینه ساز قیام عاشورا و انقلابهای دیگرِ مسلمانان پس از حادثه کربلا شد[۶۶]
در تبیین این مسأله باید گفت امام حسین علیهالسلام پس از شهادت پدرش امیرمؤمنان علیهالسلام در کنار برادرش امام حسن علیهالسلام که امام و پیشواى زمان خود بود، قرار گرفت و هنگامى که امام حسن علیهالسلام با پیشنهاد صلح از سوى معاویه مواجه شد،[۶۷] در این باره، با امام حسین علیهالسلام به گفتگو پرداخت،[۶۸] به قول یکى از دانشمندان، اگر امام حسن علیهالسلام در زمان یزید بود قیام میکرد و اگر امام حسین علیهالسلام در زمان معاویه بود صلح میکرد.[۶۹]
گواه روشن این مطلب این است که امام حسین علیهالسلام بعد از برادرش امام حسن علیهالسلام حدود ده سال در برابر معاویه صبر کرد و اقدام به مبارزه و جنگ ننمود، لیکن پس از به روی کار آمدن یزید مبارزه را شروع کرد و آخرین قطرات خون خود را در راه سربلندى و عظمت اسلام و کوتاه کردن دستهاى آلوده و جنایتکار بنىامیه نثار کرد.[۷۰]
پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ دفتر آیتالله مکارم شیرازی
———————————————————————-
[۱] منتهى الآمال؛ تاریخ زندگانى امام حسن مجتبى علیهالسلام.
[۲] کلیات مفاتیح نوین ؛ ص۷۸۱٫
[۳] تفسیر نور الثقلین جلد ۵؛ ص ۲۳۶٫
[۴] تفسیر نمونه، ج۲۳، ص: ۳۰۱٫
[۵] اخلاق در قرآن ؛ ج۱ ؛ ص۳۹۳٫
[۶] همان.
[۷] همان ؛ ص۳۹۴٫
[۸] برگزیده تفسیر نمونه ؛ ج۱ ؛ ص۴۱۴٫
[۹] قهرمان توحید، شرح و تفسیر آیات مربوط به حضرت ابراهیم (ع) ؛ ص۱۹۵٫
[۱۰] همان.
[۱۱] سفینه البحار، ماده«حسن».
[۱۲] دائره المعارف فقه مقارن ؛ ج۱ ؛ ص۵۳۱٫
[۱۳] پیام امام امیر المومنین علیهالسلام ؛ ج۹ ؛ ص۶۸۵٫
[۱۴] همان.
[۱۵] پاسخ به پرسشهاى مذهبى ؛ ص۱۰۳٫
[۱۶] گفتار معصومین(ع) ؛ ج۲ ؛ ص۲۲۵٫
[۱۷] پیام قرآن ؛ ج۱۰ ؛ ص۳۷۵٫
[۱۸] بحار الانوار، جلد ۴۴، صفحه ۴۵، حدیث ۵ .
[۱۹] ارشاد مفید، ص ۳۵۲؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج ۴، ص ۳۸؛ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج ۱۶، ص ۴۱٫
[۲۰] همان، ص ۳۱؛ همان.
[۲۱] ارشاد مفید، ص ۳۵۳٫
[۲۲] عاشورا ریشهها، انگیزهها، رویدادها، پیامدها ؛ ص۱۵۶٫
[۲۳] پیام قرآن، ج۱۰، ص: ۳۷۶٫
[۲۴] عاشورا ریشهها، انگیزهها، رویدادها، پیامدها ؛ ص۱۵۷٫
[۲۵] همان.
[۲۶] اسدالغابه، ج ۲، ص ۱۳- ۱۴٫ همین خطبه در بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۲۱- ۲۲ نیز با اندک تفاوتى آمده است و نقل شده است که مردم در پاسخ گفتند:«ألبقیه و الحیاه؛ یعنى ما بقا و زندگى را میخواهیم(نه جنگ و شهادت)».
[۲۷] عاشورا ریشهها، انگیزهها، رویدادها، پیامدها ؛ ص۱۵۷٫
[۲۸] اسدالغابه، ج ۲، ص ۱۳٫
[۲۹] عاشورا ریشهها، انگیزهها، رویدادها، پیامدها ؛ ص۱۵۷٫
[۳۰] بحارالانوار، جلد ۴۴، صفحه ۶۷٫
[۳۱] اخلاق در قرآن ؛ ج۲ ؛ ص۳۵۰٫
[۳۲] پیام امام امیر المومنین علیهالسلام، ج۱۲، ص: ۲۷٫
[۳۳] همان.
[۳۴] در تاریخ آمده است:«فلما أفردوه أمضى الصلح؛ هنگامى که آن حضرت را تنها گذاشتند، صلح را پذیرفت».(اسد الغابه، ج ۲، ص ۱۴).
در تاریخ یعقوبى نیز آمده است:«فلما رأى الحسن أن لا قوه به و أن أصحابه قد افترقوا عنه فلم یقوموا له، صالح معاویه؛ هنگامى که امام حسن علیهالسلام مشاهده کرد نیرویى براى او نمانده و یارانش از او فاصله گرفتند و همراهى نکردند، با معاویه صلح کرد».(تاریخ یعقوبى، ج ۲، ص ۲۱۵).
[۳۵] عاشورا ریشهها، انگیزهها، رویدادها، پیامدها، ص: ۱۵۸٫
[۳۶] ارشاد مفید، ص ۳۵۴٫
[۳۷] عاشورا ریشهها، انگیزهها، رویدادها، پیامدها ؛ ص۱۵۸٫
[۳۸] همان.
[۳۹] همان.
[۴۰] اسد الغابه، ج ۲، ص ۱۳؛ تاریخ ابن عساکر، ج ۱۳، ص ۲۶۱٫
[۴۱] عاشورا ریشهها، انگیزهها، رویدادها، پیامدها ؛ ص۱۵۸٫
[۴۲] از تو سوال میکنند(مجموعه سوالات قرآنى از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله) ؛ ص۹۴٫
[۴۳] بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۰٫
[۴۴] از تو سوال میکنند(مجموعه سوالات قرآنى از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله)، ص: ۹۵٫
[۴۵] بیانات آیتالله مکارم شیرازی ؛ حرم حضرت معصومه (س)؛ makarem.ir.
[۴۶] پاسخ به پرسشهاى مذهبى، ص: ۲۰۱
[۴۷] در یکى از بندهاى صلح نامه آمده بود:«و أن یؤمن شیعته، ولا یتعرض لأحد منهم؛ امنیت شیعیانعلى علیهالسلام را تضمین کند و متعرض احدى از آنان نشود».(مناقب ابن شهر آشوب، ج ۴، ص ۳۸ و ارشاد مفید، ص ۳۵۵).
[۴۸] عاشورا ریشهها، انگیزهها، رویدادها، پیامدها ؛ ص۱۸۸٫
[۴۹] شرح نهجالبلاغه ابن ابى الحدید، ج ۱۱، ص ۴۶٫
[۵۰] شرح نهجالبلاغه ابن ابى الحدید، ج ۱۱، ص ۴۳ و بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۶۸٫
[۵۱] تفسیر نمونه ؛ ج۸ ؛ ص۶۸٫
[۵۲] بحارالانوار، جلد ۴۳، صفحه ۳۴۴٫
[۵۳] آیات ولایت در قرآن ؛ ص۱۲۸٫
[۵۴] همان؛ ص؛ ۱۲۹٫
[۵۵] همان؛ص۱۳۰٫
[۵۶] شیعه پاسخ میگوید ؛ ص۲۲۲٫
[۵۷] آیات ولایت در قرآن ؛ ص۲۰۶٫
[۵۸] شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، جلد ۴، صفحه ۵۷٫
[۵۹] پیام امام امیر المومنین علیهالسلام ؛ ج۳ ؛ ص۲۵۱٫
[۶۰] این حدیث را«ابن ابى الحدید» در جلد دوم، صفحه ۱۰۱ نقل کرده است.
[۶۱] پیام امام امیر المومنین علیهالسلام ؛ ج۳ ؛ ص۱۷۰٫
[۶۲] عاشورا ریشهها، انگیزهها، رویدادها، پیامدها ؛ ص۱۶۲٫
[۶۳] همان ؛ ص۲۵۱٫
[۶۴] پاسخ به پرسشهاى مذهبى ؛ ص۱۹۹٫
[۶۵] بیانات حضرت آیتالله العظمی مکارم شیرازی، حرم حضرت معصومه (س)؛ makarem.ir.
[۶۶] همان.
[۶۷] عاشورا ریشهها، انگیزهها، رویدادها، پیامدها ؛ ص۴۵٫
[۶۸] کامل ابن اثیر، ج ۳، ص ۴۰۵٫
[۶۹] پاسخ به پرسشهاى مذهبى ؛ ص۲۰۰٫
[۷۰] همان.