رئیس پژوهشکده نظامهای اسلامی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، ضمن تشریح ابعاد وحیانی و عقلانی ولایت فقیه اظهار کرد: تعبیر مرحوم امام این است که اگر خداوند شریعت را جعل کرده و برای انجام است و تحقق این شریعت هم جز به واسطه حاکمی که بداند و بتواند آن شرایع را اعمال کند انجام نمیشود پس معلوم است که فقیه باید باشد وگرنه آن شریعت روی زمین میماند. مرحوم صاحب جواهر میگوید شاید امام غایب هزار سال دیگر ظهور نکند پس ما در مقام قضاوت به چه کسی مراجعه کنیم؟
به گزارش شبکه اجتهاد، وبینار «رویکردی عقلانی، وحیانی به ولایت فقیه و الزامات آن در عصر حاضر» از سوی انجمن علمی دانشجویی علوم قرآن و حدیث دانشگاه الزهرا(س) و با سخنرانی حجتالاسلام والمسلمین سیدسجاد ایزدهی، رئیس پژوهشکده نظامهای اسلامی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی برگزار شد. در ادامه متن سخنان وی را میخوانید:
درباره بحث ولایت فقیه، مباحث زیادی را میتوان مطرح کرد، اما در اینجا سعی میکنم به صورت خلاصه و هدفمند، آنچه لازم است بیان کنم. در زمینه ولایت فقیه، با دو رویکرد میتوان ورود کرد که یکی رویکرد وحیانی و دیگری عقلانی است. رویکرد وحیانی، رویکردی درون دینی است که برای دانشجویان علوم قرآن و حدیث هم بسیار مناسب است، اما رویکردی عقلانی هم وجود دارد که به توضیح آن میپردازیم. در رویکرد عقلانی، اگر قرار باشد ولایت فقیه را به زبان عقل برای کسانیکه با ما مواجه میشوند، توضیح دهیم چراکه ممکن است استدلال درون دینی را به خوبی متوجه نشوند، بنابراین باید به زبانی، آنها را نسبت به ولایت فقیه آگاه و مجاب کرد.
برخلاف کسانیکه تصور میکنند ولایت فقیه محدود به عصر حاضر و مرهون عبارات حضرت امام است یا در نهایت آن را به عبارت ملا احمد نراقی در قرن سیزدهم ارجاع میدهند، اما واقعیت این است که اختصاص به این زمان ندارد، بلکه مرحوم شیخ مفید در قرن چهارم ادعای اجماع و اثبات بر ولایت فقیه و گسترهای مناسب با اختیارات امام معصوم میکند، لذا مقوله ولایت فقیه را نباید عصری کرده و به زمان حاضر استناد دهیم، بلکه آن چیزی که محل خلاف است، گستره اختیارات ولایت فقیه است، اما کسی در مورد اصل ولایت فقیه تشکیکی ندارد و علمای ما در این زمینه اجماع دارند.
بنده به چند رویکرد عقلانی در زمینه ولایت فقیه استناد میکنم که شاید برای کسانیکه شبهه دارند، قابل فهم باشد. رویکرد اول این است که همه جوامع بر اینکه شایستگان بر آنها حکمرانی کنند، وفاق دارند؛ یعنی در مقام اینکه آیا فرد غیر شایسته یا منتخبی بیاید، تقریباً همگان بر شخص شایسته وفاق دارند. فقط مسئله آنها این است که آیا انتخاب مردم گویای شایستگان است یا ممکن است خطا داشته باشد. آنهایی هم که بر انتخاب مردم تأکید دارند، فرضشان این است که توده مردم شخص شایسته را انتخاب میکنند.
نکته دوم این است که شایستگی در هر جامعهای معنا و اقتضای مناسب با خود را دارد، یعنی ممکن است در جوامع غربی حاکمیت شایستهای باشد که بر اساساً هنجارهای آن جامعه به اداره امور بپردازد. در جوامع اسلامی اگر قرار باشد کسی برای اداره جامعه در نظر گرفته شود، باید شایستگی داشته و از بهترین افراد در زمینه علم و عمل و مدیریت و عدالت باشد. طبیعتاً اگر قرار باشد در جامعه اسلامی کسی آن جامعه را اداره کند، باید کسی باشد که با هنجارهای اسلامی همراه و جامعه را بر اساس این هنجارهای شرعی راهبری کند و از تدبیر و عدالت لازم برخوردار باشد. این ویژگی در هیچ فردی غیر از فقیه عادل و جامع الشرایط نمیگنجد، لذا آنهایی که در ادله ولایت فقیه خدشه وارد میکنند، همانها هم میگویند قدر متقین کسی که میتوانند جامعه را بر اساس هنجارهای دینی اداره کنند، همین فقیه عادل و جامعالشرایط است.
نکته دیگر اینکه در رویکرد عقلی میتوان به رویکرد کلامی نیز استناد کرد، چراکه ولایت فقیه یک رویکرد کلامی نیز دارد که مبتنی بر باورهای ما است، فارغ از اینکه سخنان وی را استماع یا اطلاعت کنیم یا نکنیم، اما در باورهای ما امتداد ولایت فقیه در طول امام معصوم است. در این رویکرد ولایت فقیه یعنی اینکه ولایت خداوند در جامعه مقبول است چراکه حاکمیت متعلق به خداست و آن را به پیامبر و سپس اولوالامر تفویض کرده است. حال اگر قرار است خداوند در زمین ولایت داشته باشد خلیفه و نماینده تعیین میکند، بنابراین خلیفه باید نزدیکترین ویژگیها را نسبت به اصل داشته باشد و طبیعتاً پیامبر نزدیکترین ویژگیها را به خدا دارد که ولایت به وی و سپس به ائمه میرسد. در عصر غیبت، نزدیکترین افراد به امام، فقیه عادل جامع الشرایط است.
در عصر غیبت که با معصوم سر و کار نداریم، اما یک مرحله از معصوم پایینتر یعنی کسی که کلام معصوم را استنباط میکند طبعاً فقاهت و حجت دارد، اما عصمت ندارد، ولی سخن وی برای ما مقبول و مشروع است. یک گام پایینتر عدالت است، بنابراین اگر معصوم نیست، طبعاً نباید به صورت عمدی خطا کند، چراکه از عدالت ساقط خواهد شد. پس آن کسی که از این منظر نیز در امتداد ولایت الهی قرار میگیرد، فقیه جامع الشرایط است.
در حوزه دموکراسی، بحثی که وجود دارد این است که آیا باید اکثریت بر اقلیت یا اقلیت بر اکثریت حکمرانی کنند. بر اساس هر دو معنا، استبداد به وجود میآید چراکه الزامی ندارد اگر نود درصد مردم چیزی را الزام میکنند بر ده درصد دیگر الزام باشد. این همان استبداد اکثریت است و بر عکس آن نیز تبدیل به استبداد اقلیت میشود. در نظامهای دموکراسی برای اینکه از استبداد اقلیت فرار کنند به سمت استبداد اکثریت رفتهاند و این چیزی است که خودشان هم بر آن تأکید دارند، در حالی که اقلیت بر آن راضی نیستند، اما در نظام اسلامی و دین گفته میشود همگان باید از کسی اطلاعت کنند که امر ولایت متعلق به اوست و چون ولایت متعلق به خداست، طبیعتاً به مردم داده نمیشود.
نکته دیگر در مورد تعریف ولایت است. سؤال این است اینکه گفته میشود خدا، پیامبر یا امام، ولی هستند به چه معناست؟ اگر این موضوع در کلام و باور باقی بماند اتفاقی برای ما رقم نمیزند. موحدترین افراد شیطان است چراکه خدا را میشناسد و به آن باور دارد و به او سجده کرده است، اما مسئله باور ابلیس نیست، بلکه عمل است. اگر باور به ولایت الهی داشته باشیم، اما در مرحله عمل در جامعه به خلفای خداوند باور نداشته باشیم، عملاً توحید نداریم.
نکته بعدی اینکه ما خواهی یا نخواهی ناچاریم در جامعه از یک حکمران اطلاعت کنیم، حال این حاکم مطلوب، یا جائر و ظالم و ستمگر است. از طرف دیگر میدانیم رجوع به حاکمان جائر که منصوب از جانب خدا نیستند و عدالت ندارند، جایز نیست. بنابراین باید به سلطان عادل مراجعه کنیم که قطعاً این شخص فقیه جامع الشرایط است. تفاوت مرحوم امام با عمده فقها که در بحث فقیه استدلال میکنند، این است که مرحوم امام وقتی استدلال میکنند، اول میفرمایند اگر ما با ادله عقلی باشیم، ولایت فقیه برای ما مفروض است و نیازی به استدلال ندارد. وقتی دیگران از ولایت فقیه صحبت میکنند، به دلالتهای سندی آن مراجعه میکنند و میگویند اگر خوب بود به آن عمل میکنیم. طبعاً برخی از آقایانی که به این روش عمل میکنند، در نهایت میگویند ولایت فقیه برای ما قابل اثبات نیست، بنابراین به مواردی همانند ولایت بر در راه ماندگان اکتفا میکنند.
تعبیر مرحوم امام این است که اگر خداوند شریعت را جعل کرده و برای انجام است و تحقق این شریعت هم جز به واسطه حاکمی که بداند و بتواند آن شرایع را اعمال کند انجام نمیشود، پس معلوم است که فقیه باید باشد وگرنه آن شریعت روی زمین میماند. مرحوم صاحب جواهر میگوید شاید امام غایب هزار سال دیگر ظهور نکند، پس ما در مقام قضاوت به چه کسی مراجعه کنیم؟ چراکه قضاوت جائر که جایز نیست، بنابراین عقل حکم میکند باید به حاکم عادل مراجعه کنیم. لذا مرحوم امام با این دلایل غیرمستقل عقلی یعنی جامعیت شرع و امکان طولانی شدن غیبت معتقد به ولایت فقیه ثابت هستند، اما میفرمایند اشکالی ندارد به روایت هم مراجعه کنیم که نه دلیل بر مدعا بلکه شاهد بر مدعاست.
رویکرد مرحوم امام در بحث ولایت فقیه یک رویکرد مبتنی بر مبانی قطعی است که حتی نیاز به دلیل هم ندارد. نکته دیگر درباره رویکرد غیرنصمحور این است که در زمان حضور امام معصوم، اگر فرض کنیم وی در مدینه قرار دارد، مسلمانان و مؤمنان محدود در مدینه نیستند و ممکن است در خراسان باشند و فاصله آنها هم با مدینه زیاد باشد، پس در این شرایط که امکان دسترسی به امام وجود ندارد. بنابراین مسلمانان برای دسترسی به احکام باید به کسی مراجعه کنند که یا نایب خاص امام هستند یا اگر وکالتی هم در کار نبود، به کسی مراجعه کنیم که بیشترین خبر و شریعتمداری را نسبت به امام دارد. بنابراین قائل به ولایت فقیه در طول امام هم هستیم چراکه باید به کسی مراجعه کنیم که به نصب خاص یا عام شبیه امام باشد.
اما در رویکرد وحیانی به ولایت فقیه، دستهای از روایات داریم که فقها به آن استدلال کرده و ولایت فقیه را مشروع و قطعی دانستهاند. از معدود روایاتی که مورد تأکید قرار گرفته روایت توقیع شریف امام زمان است. نکتهای که آقایان در این روایت محل بحث قرار میدهند، عمدتاً در مورد سند آن است که به برادر مرحوم کلینی مستند است و شاید این روایت در دسترس هم نیست و خود مرحوم کلینی هم در کافی آن را نقل نکرده است. در این خصوص بحث مفصلی داشته است، اما آنها که جواب دادهاند گفتهاند که مرحوم کلینی در کتاب کافی توقیعات را نیاورده و برادر وی نیز از مستندات است لذا از حیث سند قابل قبول است.
طبعاً اگر امام معصوم حجت از جانب خداست، پس فقیه هم حجت بر مردم است و در عصر غیبت نیز باید مورد اطاعت قرار گیرد. نکته دیگر این است که آنهایی که در بحث مشروعیت، بحث را به نظر مردم ارجاع میدهند و مشروعیت را انتخابی فرض میکنند این روایت میگوید سنخ این روایت، انتصاب است نه انتخاب و رجوع به مردم و به واسطه این عبارت است که ولایت جعل میشود، لذا اگر بخواهیم برای فقیه، ولایتی قائل شویم، میتوانیم به جعل مستقیم معصوم در خصوص این روایت مراجعه کنیم. روایت دیگر که محل بحث قرار گرفته مقبوله عمر بن حنظله است که علی رغم اشکالات سندی که در آن وجود دارد، اما قابل قبول است. مجموعه روایات میگوید که تمسک به حاکم جائر و عمل به او عمل به طاغوت است و به همین دلیل این فرد را به رسمیت نخواهیم شناخت.
منبع: ایکنا