قالب وردپرس افزونه وردپرس
خانه / آخرین اخبار / زاویه نگاه و اهداف در «درس خارج»/ رضا حبیبی
زاویه نگاه و اهداف در «درس خارج»/ رضا حبیبی

یادداشت/ به‌مناسبت آغاز سال تحصیلی حوزه‌های علمیه (6)

زاویه نگاه و اهداف در «درس خارج»/ رضا حبیبی

شبکه اجتهاد: در مواجهه با درس خارج می‌توان دو نوع نگاه به درس خارج داشت؛ یکی نگاه فلسفی و دیگری نگاه برنامه‌ریزی درسی. در نگاه اول، هر فعالیت و عملی که از انسان سر می‌زند، دارای مجموعه ویژگی‌ها و علل و عواملی است و اقسام چندگانه علت درباره آن صدق می‌کند و دارای علت فاعلی، مادّی، صوری و غایی است. طبیعتاً اگر بنا باشد پدیده‌ای را به نام درس خارج به عنوان فعالیتی تبیین بکنید، باید علل چهار گانه را درباره آن در نظر گرفت. چه کسی این کار را انجام می‌دهد و فاعل درس خارج کیست و بر اثر این فعل و عمل به کجا می‌رسد؟ آیا فاعل این فعل در درس خارج استاد است یا شاگرد است یا استاد و شاگرد است یا در مراحل متفاوت، درس خارج مختلف است و بسته به اینکه فاعل کیست، غایت نیز متفاوت خواهد شد؟ آیا هدف و غایت، از درس خارج، آن چیزی است که استاد درصدد رسیدن به آن است، هر چند آشکارا بیان نمی‌کند؟ آیا هدف این است که استاد مبانی خود را در جمعی اظهار کند تا از صحت و سقم این دیدگاه‌ها، اطلاع کافی و وافی پیدا کند و مبانی خود را منقح سازد یا اینکه هدف این است که به تدریج دیگران را از پایین‌ترین سطح، به آن سطح عالی و نقطه‌ای که خودش در آن قرار گرفته است، منتقل بکند؟ هر یک از این دو هدف و غایت، اثر جدی در جهت‌گیری و روش درس خارج دارد. ماده و محتوای آنچه در درس خارج مطرح می‌شود، چیست؟ «علت مادی». فعالیت‌ها و مجموعه رفتارهایی که روی این محتوا صورت می‌گیرد و شاکله آن رفتار و اعمالی که افراد با التزام به آنها تلاش می‌کنند، آن محتوا را صورت بدهند، چیست؟ «علت صوری». از این نگاه، به دلیل پیچیدگی‌ها و ناآشنایی طلاب، می‌گذریم.

نگاه دیگر از منظر برنامه‌ریزی درسی است. در برنامه‌ریزی درسی، وقتی فعالیتی به عنوان فعل انسانی تجزیه و تحلیل می‌شود، باید به چند نکته توجه کرد و هر برنامه‌ریزیی، مبتنی بر چند رکن اساسی است: ۱. هدف‌گذاری، ۲. مشخص کردن محتوا و آنچه ما با تکیه بر آن یا با استفاده از آن یا با به‌ کارگیری آن تلاش می‌کنیم، به آن هدف دست پیدا کنیم، ۳. مسئله راهبردها و روش‌هاست.

اگر هدف، موضوع فعالیت، و امکانات و منابع و توانمندی‌ها و محدودیت‌ها و کاستی‌های ما مشخص است، چگونه می‌شود از نقطه‌ای که در آن قرار داریم، با لحاظ امکانات و محتوا و ضعف‌ها و کاستی‌ها، به نقطه مطلوب برویم؟ چه راهبردها و روش‌هایی وجود دارد که با تکیه بر آن، از وضع موجود به وضع مطلوب دست پیدا کنیم.

برای رسیدن از وضع موجود به وضع مطلوب، مقوّمات حرکت، مبدأ و منتها و مسافت است. از این رو، اگر بخواهیم چنین مسئله‌ای را بررسی کنیم، باید به صورت کامل، جوانب سه ‌گانه را بررسی کنیم. نباید چنان ذهنمان معطوف به هدف و منتها باشد، که از وضع موجود و روش‌ها غافل باشیم. نباید چنان درگیر وضع موجود شویم و در محتوایی که در حال حاضر ارائه می‌شود، بغلطیم که از آرمان‌گرایی که ما را در جهت رسیدن به هدف هدایت می‌کند، غفلت کنیم و نباید چنان درگیر روش‌ها بشویم که معلوم نشود روش برای چه چیزی است، چون اساساً راه و روش وجود ربطی به مبدأ و منتهاست و ربط با وجود طرفینِ ربط معنی پیدا می‌کند. از این رو، روش با موضوع و هدف، معنا پیدا می‌کند. همچنین بحث روش نسبت به اشخاص مختلف متفاوت است و گاهی اوقات نسخه‌ها و روش‌های عمومی آفت‌زاست. مثلاً خیلی اوقات مطرح می‌شود، برای خواندن ادبیات، اصول یا فقه، چه‌کار باید کرد؟ پاسخ این سؤال مرتبط است با اینکه چه کسی می‌خواند؟ چقدر استعداد دارد؟ چه می‌خواند؟ آن علم چه پیش نیازهایی لازم دارد و برای رسیدن به چه حد از توانایی و علم، این فعالیت علمی را انجام می‌دهد؟ اگر کسی برای همه، نسخه و روشی پیشنهاد بدهد، مانند آن است که پزشکی، نسخه‌های فردی معمولی را کتاب کند و در اختیار مردم قرار دهد تا به خوددرمانی بپردازند و آفتش هم عیان است و هر چه مسئله پیچیده‌تر باشد، عمومی تجویز کردن، کار خطرناک‌تری است. وقتی راه و روش‌ها عمومی شود و در معرض همه قرار گیرد و راهبردهای تشخیص راه، متناسب با خود را در اختیارش قرار ندهیم، آفت‌هایی که امروز در حوزه مشاهده می‌کنیم، به وجود می‌آید.

در این نوشتار می‌کوشیم که نحوه نگرش به روش‌ها و اهمیت روش‌ها را دریابیم تا این گونه بدون تخصّص وارد عرصه نظر دادن و نسخه پیچیدن برای طلاب نشوند تا این فضای آشفته به فضای تخصصی و دقیق، بدل شود. متأسفانه امروزه از فضای تخصصی روش‌شناسی دروس خارج و اجتهاد به دور هستیم و سخنانی که استادان حوزه در این‌ باره می‌گویند، غیر تخصصی و غیر کارشناسی است؛ چرا که با روش‌ها آشنا نیستند و بر اساس نگاهی روش‌شناسانه، این کار را انجام نمی‌دهند. مسئله‌ای مانند دست‌یابی به مهارت اجتهاد، مسئله‌ای پیچیده و پر پیچ و خم است و ترکیبی از توانمندی حاصل از مهارت‌یابی در هزاران قاعده است. قواعد صرفی و بلاغی و نحوی و منطقی و اصولی و فقهی و…، باید با یکدیگر ترکیب شوند تا نتیجه‌ای حاصل شود. کسی که می‌خواهد به چنین مهارتی دست پیدا کند، نیازمند مشاوره‌ای جدی است و عمومی برگزار کردن این دسته از بحث‌ها، نشان‌دهنده عدم عمق و احاطه بر اصل مسئله است.

در زمینه روش‌ها ما دو مرحله داریم؛ یکی اینکه چه روشی به درد چه کسی می‌خورد و اینکه هر کس بتواند با توجه به شرایط و اهداف خود، روش متناسب با خودش را کشف کند و دیگری اینکه به صورت عملی، این روش را به اجرا در آورد. برای نمونه، شما قواعد حقوقی را در نظر بگیرید. ابتدا باید بدانید که کدام یک از قواعد حقوقی به کار شما می‌آید و شما باید آنها را استفاده کنید، سپس در مقام استدلال باید به آنها در دادگاه استناد کنید. از این رو، اجرا کردن به مراتب سخت‌تر از کشف روش شخصی است. ساده‌ترین قواعد، قواعد حقوقی است، چون خیلی رفتاری، جزیی و آشکار است و دقیق نوشته می‌شود، ولی کسی به خودش اجازه نمی‌دهد که کتاب قانون را مطالعه، و بدون وکیل مدافع در دادگاه از خودش دفاع کند؛ چرا که حضور ذهن و دانستن این قوانین در دادگاه کافی نیست، بلکه تطبیق هر کدام بر موارد خاص خودش و موضع‌گیری در برابر بیانات شخص مقابل، که با استدلالات خودش مطالبی را القا می‌کند، مهارت خاصی می‌طلبد و هر کسی نمی‌تواند تحلیل حقوقی داشته باشد.

درس خارج هم همین ویژگی را دارد. اولاً که روش‌ها نباید عمومی باشد، بلکه باید آموزش به گونه‌ای باشد که روش‌ها شخصی شوند. ثانیاً اگر شما با مشاوره جدی، روش متناسب به هر شخصی را آموزش دادید، باید در مقام اجرا قدم به قدم او را پیش برد و این مرحله، مهم‌تر و پیچیده‌تر است و نباید شخص را به حال خود رها کرد. در بحث روش‌ها، توصیه رایج در حوزه این است که ما نسبت به هر درسی، حساسیت درس گرفتن از استاد را داریم و توصیه این است که درس بدون استاد فایده ندارد. این توصیه برای فهمیدن قواعد است، ولی متأسفانه برای به ‌کارگیری قواعد که مشکل‌تر از اصل یادگیری است، غفلت وجود دارد.

برای به ‌کارگیری قواعد باید قواعد به ملکه و مهارت بدل شود. در اینجا ملکه و مهارت، تعریف خاصی دارد. ملکه عبارت است از حالت نفسانی که موجب صدور عمل به سهولت می‌شود و توأم با دقت و ظرافت و تمام جوانبی است که برای صدور صحیح فعل لازم است، اما در اینجا علاوه بر ملکه ‌شدن قاعده، باید سرعت، دقت و ارتکازی بودن در آن موقعیت احراز شود. مثلاً یک خطاط ممکن است چشم بسته و به سرعت، کلمه‌ای را بنویسد و در نهایت زیبایی و دقت باشد و یک نفر هم قواعد خط را بلد باشد و بر اساس آن کلمه را بتواند به زیبایی بنویسد، ولی هر چقدر بکوشد و دقت کند، مانند شخص اول نمی‌شود. با اینکه تمام قواعد را در دست دارد. این شخص آن شاکله و بافت وجودی را ندارد. این بافت وجودی بر اثر ممارست و تمرین و رفت و برگشت، آن‌قدر باید صیقل بخورد تا با حرکت اجتهادی متناسب شود. باید آن‌قدر ملکه در مقام عمل  به کار گرفته شود تا اشتباه‌ها تصحیح شود. اشتباه رفتن و قاعده را فراموش کردن، تداخل در به‌ کارگیری قواعد و…، رفع شود و هر چه تعداد قواعد بیشتر باشد، این پیچیدگی بیشتر می‌شود. آنچه در عمل اتفاق می‌افتد، آن‌قدر رفت و برگشت و پیچ و خم دارد که تا استاد صاحب فن و مهارت بر این کار نظارت نکند، تشخیص اشتباه ممکن نیست و حتی پس از تشخیص اشتباه، اگر اهل مهارت نباشد، نمی‌تواند شاگرد را از این گردنه علمی عبور دهد. حال سؤال اینجاست که چگونه است که اصل یادگیری قواعد باید در محضر استاد باشد، ولی در به دست آوردن مهارت و روش و تطبیق دادن و…، که بسی پیچیده‌تر است، نقشی برای استاد در حوزه قائل نیستیم؟

بنابراین، ماحصل کلام این است که ماهیت این بحث پیچیده است و توصیه‌های عمومی و راهکارهای مشترک، کار خطایی است، در حالی که در فضای امروز حوزه رایج شده است. اولاً یاد دادن قواعد به استاد نیاز دارد، ثانیاً به ‌کارگیری قواعد به طریق اولی، نیازمند استاد است و مادامی که حوزه به این باور نرسیده که بحث‌های روش‌شناسی، فن و علم است و این علم به آموزش نیاز دارد و برای تبدیل شدن این علم به مهارت، به کارگاه آموزشی نیاز داریم، حرکت‌ها آرام و کم اثر خواهد بود و این مباحث پیچیده، که بدون اینکه در ماهیت اصل مسئله تعمقی داشته باشیم، توصیه‌های متعددی دارد، نشان‌دهنده آشفته بازار این بحث‌هاست که صاحب و متولی ندارد و صاحب‌نظر هم زیاد پیدا می‌کند. متأسفانه بدون انجام کار تخصصی در زمینه‌های مختلف، اظهارنظرهایی وجود دارد که پایه علمی و اخلاقی هم ندارد و این درباره توصیه‌های مربوط به درس خارج کاملاً مشهود است. مثلاً درباره آسیب‌شناسی دروس خارج نظر می‌دهند، در صورتی که تحلیل میدانی، علمی «کیفی» و تجربی «کمی» در این زمینه انجام نشده است. شما بر اساس مطالعات انبوهی و تحلیل میدانی کیفی و کمی، و بر اساس کدام بررسی مجموعه تراث و آثار گذشتگان به این نتیجه می‌رسید که درس خارج چه مشکلاتی دارد؟ حتی فرض کنیم که مشکلات را احصا کردیم. طبقه‌بندی مشکل، مسئله اساسی‌تری است. برای نمونه، جمعیت انبوه دروس، یک‌طرفه بودن دروس، عدم پیش نیازهای لازم برای درس خارج و…، جزو مشکلات است. حال کدام اولویت دارد؟ کدام ضریب ۱ یا ۲ یا ۳ دارد؟ آیا همین که ما به ارتکازات و احساس خود از مشکل استناد می‌کنیم، کافی است؟

توصیه‌ها می‌تواند خیلی شفاف و واضح باشد، ولی عادت نکردیم از روی حساب و کتاب نظر بدهیم و باید به سمتی برویم که این رسم شکسته شود و مستند حرف بزنیم. باید پیچیدگی را قبول کرد و به سمت حجت کردن حرف‌های خودمان برویم.

اهداف درس خارج

چارچوبی که در مباحث مدیریتی و برنامه‌ریزی درسی از آن استفاده می‌شود، آن است که بحث اهداف یا وضع مطلوب را مشخص می‌کنیم و پس از آن به آسیب‌شناسی وضع موجود یا وضعیت‌شناسی، و به طراحی راهکارها می‌پردازیم. اولین چیزی که ما باید در بحث دروس خارج به آن توجه داشته باشیم، این است که این دروس خارج چه اهدافی را مدّنظر دارند، یعنی وقتی که طلبه از سطح وارد مرحله درس خارج می‌شود، چه دسته از اهداف را باید در نظر بگیرد یا چه دسته از اهداف برای درس خارج وجود دارد. بعد از پاسخ به سؤال قبل، باید پاسخ داد که آیا در وضعیت موجود، آنچه اکنون در جریان است، چقدر با اهدافی که در پی آن هستیم، فاصله دارد. وضع موجود را به دو شکل می‌شود بررسی کرد؛ شکل اول وضع موجودی است که خود طلبه دارد باید بداند اکنون با آن هدف چقدر فاصله دارد؟ شکل دوم، وضع موجودی است که در محیط پیرامون وجود دارد و آن هم اینکه در دروس خارجِ موجود چه اندازه آن اهداف قابل تحقق است و اگر بعضی موارد قابل تحقق نیست، خود این شخص دقیقاً باید چه فعالیت‌های تکمیلی را انجام بدهد؟ در مرحله بعد، طبیعتاً باید به راهبردها و روش‌ها پرداخت. در مورد اهداف درس خارج هم به دو شکل می‌توان بحث کرد. اهداف درس خارج، آن گونه که باید باشد و اهداف دروس خارجی که در حال حاضر موجود است. درباره اهداف دروس خارج، آن گونه که باید باشد، راحت‌تر می‌شود سخن گفت، چون بحثی تحلیلی است و می‌توان فضایی را برای دروس خارج ترسیم کرد که در آن فضا بیان شود. شخصی که در چنین فضایی وارد چنین عرصه‌ای قرار است بشود، در نهایت باید به چه نقطه‌هایی دست پیدا بکند؟ این یک نوع نگاه است. یک نوع نگاه این است که الان در حال حاضر در دروس خارجی که دایر است، چه مقدار از آن توانمندی‌هایی که باید یک طلبه به آنها دست پیدا بکند، برای او فراهم می‌کنند؟ این بحث، خیلی بحث مشکلی است و به کار میدانی نیاز دارد.

16 شهریور آغاز رسمی سال تحصیلی جدید حوزه‌ها‌ی علمیه + دستورالعمل

چه مقدار دروس خارج موجود، از آن اهداف مطلوب و متوقع منطقی را برآورده می‌کند. این کاری میدانی است و به این سادگی هم نمی‌شود درباره‌اش اظهارنظر کرد. کلیتش این است که خیلی از آن اهداف در این فضا محقق نمی‌شود، ولی این کلیت، کلیتی است که به هر اندازه یک قانون و قاعده و دریافت کلی باشد، به همان اندازه در مقام عمل غیر قابل استفاده می‌شود. مثلاً قاعده هر معلولی نیازمند علت است و درست است و قاعده‌ای فراگیر و کلی است، ولی اگر در مورد خاصی بخواهید تطبیق دهید، کار مشکل می‌شود. مثلاً این قاعده در مورد اینکه برای رسیدن به توان استنباط به عنوان معلول، چه علتی را باید فراهم کرد، قابلیتش را از دست می‌دهد و باید در این مورد، به صورت ویژه و موردی درباره‌اش گفت‌وگو کرد و این مسئله که خروجی‌های دروس خارج به چه مهارت‌هایی دست پیدا می‌کنند و از آن طرف چه مقدار از این توانمندی‌ها را مرهون دروس خارج هستند و چه مقدار از این توانمندی‌ها را با کوشش و تلاش خودشان کسب می‌کنند؟ این پیچیده‌تر از سؤال قبلی است. دلیل هم این است که در کلاس‌ها، در دوره‌ها و در زمان‌های مختلف، چون نوع افراد متنوع‌اند، به راحتی به جواب دست نمی‌یابیم. با توجه به شرکت‌کننده‌ها، با اهداف، با انگیزه‌ها و در زمان‌ها و موقعیت‌های مختلف، به عنوان رکنی اصلی، با این فرایند سه‌ گانه دانش، استاد و شاگرد، طرف هستیم و به تعبیری به راحتی قابل کنترل و اندازه‌گیری و سنجش نیست و به عبارتی نمی‌توان به آن موارد به عنوان متغیری ثابت نگاه کرد. درس خارج و استادان را با وجود تنوع استادان، تا حدی می‌شود فرض کرد، ولی در این مورد خیلی متفاوت است. خلاصه بحث این است که دقیقاً برای دروس خارج موجود نمی‌توانیم خروجی‌های تعریف شده روشنی را تعریف بکنیم. اولاً روش تحقیقی می‌خواهد و ثانیاً تحقیق میدانی می‌طلبد. به دلیل سیالیت ورودی‌ها و تنوع افراد و اشخاص در دوره‌های مختلف، به این سادگی قابل تعمیم نیست. پس ما ناگزیر هستیم بحثمان را در فضای تحلیلی ادامه دهیم و فرض کنیم که در شرایط آرمانی و مطلوب، باید طلبه درس خارج چه کارهایی انجام دهد؟ به خصوص که مخاطبان این بحث، طلبه‌ها هستند، یعنی در حقیقت طلاب، کانون و محورهای اصلی جریان اجتهادی هستند که بناست به آن خروجی پایانی دست پیدا بکنند. استادان مکمل این جریان هستند، ولی طلبه، محور و کانون این فعالیت در درس خارج است. درس خارج تعریف‌های مختلفی دارد. تعریف‌ها یا دانش‌محور است یا شاگردمحور یا استادمحور. بنا بر تعریفی که البته خیلی هم این تعریف را می‌پسندم، فرایندی است که در طول تحقق عناصر و اجزای این فرایند در نهایت به نوعی خروجی می‌رسیم که در آن خروجی، این شخص به مهارت‌های استنباط دست پیدا می‌کند.

پس در این قسمت اول ـ که ما باید هدف را مشخص بکنیم و هدف هم با رویکرد تحلیلی یا عینی قابل بررسی است، به دلیل مشکلات رویکرد عینی و اینکه ما ناگزیر از انتخاب رویکرد تحقیقی با توجه به متن هستیم ـ به رویکرد تحلیلی و هدف می‌پردازیم. در کل می‌توان برای هدف، سه مرحله عمده را در نظر گرفت که این سه مرحله، هم بُعد مهارتی دارد و هم بُعد دانشی. در بُعد مهارت، ما سه مهارت را به صورت طبقه‌بندی باید پی‌گیری کنیم، به خصوص در فضای حوزه که فضای متن‌محور جدی است. مهارت اول، مهارت تجزیه و تحلیل است. تقریباً تا آستانه تمام شدن کفایه، آنچه طلبه به آنها در وضع موجود سر و کار دارد، متنی است که حداکثر توقعی که از شرکت در کلاس و گوش دادن به درس استاد می‌رود، این است که بتواند این متن را به خوبی بفهمد و در موقع امتحان، به نمره قابل قبولی دست پیدا بکند. این فضای متنی است. متن هم مجموعه‌ای از عباراتی است که به صورت روشن و صریح در کتاب آمده است، اما در فضای تجزیه و تحلیل می‌توان با تعبیر عامیانه خواندن خطوط نانوشته از آن نام برد. یک جمله را دست شما می‌دهند و می‌گویند به نظر شما پیش فرض این چیست؟ به نظر شما اگر این را بپذیریم چه لوازمی بر آن مترتب است؟ این جمله در اینجا آمده است و با جمله دیگر چه مقدار سازگاری دارد و… چیزهایی از این قبیل. به نظر می‌رسد در متن نیست و فرامتن است و به معنایی فراروی از متن است. این معمولاً در وضع موجود در هیچ یک از دوره‌های تدریس مورد توجه نیست، اما آنچه در واقعیت با آن موجود هستیم این است که طلبه‌های فارغ‌التحصیل پایه ده حوزه، توانمندی تجزیه و تحلیل را ندارند. اولین گامی که باید  طی بکنند، توانایی تجزیه و تحلیل است که شاخصه‌هایی دارد و در ادامه بیان خواهد شد. در تجزیه و تحلیل، به فهم متون و لایه‌های ناپیدای دیدگاه شخص رسوخ می‌کنیم. «رُبَّ حامل فقه الی من هو افقه منه» شدن، هدف ماست و باید به توانایی لازم برای رسیدن به لایه‌های باطنی برسیم و در ظواهر نمانیم. این از این جهت اهمیت دارد که اگر ما بناست شخصی را نقد بکنیم، باید مرز فهمیدن را تا عمقش درنوردیم و به هر آنچه امکان استنطاق از دیدگاه و نظریه یک صاحب‌نظر را دارد، استنطاق، و به آن فضا، رسوخ بکنیم و از تجزیه و تحلیل خودش، فهم عمیق‌تر دیدگاه و نظریه یک شخص را به دست آوریم. بعد که مرحله فهمیدن آن، به طور کامل طی ‌شد، نوبت به بحث نقد و ارزیابی می‌رسد. در مرحله تجزیه و تحلیل، هر آنچه درباره دیدگاهی باید دانسته شود، بررسی می‌کنیم، سپس نوبت ارزیابی دیدگاه می‌رسد که این دیدگاه درست است یا غلط؟ سازگار است یا سازگار نیست؟ آیا آن هدفی که در نظر داشت، به آن رسیده است یا نه؟ شاخص‌های کلی نقد و ارزیابی که در کتاب‌های مختلف درباره‌اش گفت‌وگو می‌شود، باید به کار گرفته شود.

در حقیقت در این مرحله، وضع موجود در حوزه دانش به چالش کشیده می‌شود و به تعبیری، ما تا به حال در مقام تصور قرار داشته‌ایم، یعنی هر آنچه گفتند، خواندیم و قبول کردیم. تقلید محض است و نسبت به آن هیئت جمعی تصدیق وجود دارد. در این مرحله طلبه باید آن تصورات را به چالش بکشد. طلبه تا این مقطع از نظریات علما تقلید می‌کرد. در حال حاضر بررسی می‌کند که نظر علما درست است یا غلط. اولین شرطش این است که اذعان موجود را به چالش بکشم. در همین فضا، فضای فرهنگ نقد و ارزیابی مطرح می‌شود که این درست است، غلط است، سازگار است یا نیست؟ بعد از نقد و ارزیابی، شما به سر حد مرز رسیدید و هر آنچه بود، خواندید و ارزیابی هم کردید. مثل پادشاهی می‌ماند که تازه به پادشاهی رسیده است و برای اینکه خودش را ثابت بکند، اولین کارش این است که در حوزه نفوذ خودش چرخی می‌زند تا همه احساس کنند تحت نفوذ او هستند. مرحله بعد این است که بتواند مرز را گسترش بدهد. آنجاست که در واقع جایگاه ویژه‌ای به عنوان یک پادشاه صاحب نقشی که تأثیر عمده‌ای در تاریخ بازی می‌کند، می‌تواند داشته باشد. در بحث دانش هم این طور است. تا زمانی که شما بر شانه غول‌ها ایستاده‌اید، مرز دانش را پیش نبرده‌اید، ولی بحث بر سر این است که آیا خودتان می‌توانید غولی بر شانه غول‌ها باشید و در آن نقطه‌ای بالاتر از دیگران قرار بگیرید. در این صورت، معلوم می‌شود  شما توانستید یک متر طول این برج را بالا ببرید یا عرض این عرصه را گسترش بدهید. اینجاست که پای نوآوری و خلاقیت به میان می‌آید. این کل فرایندی است که ما در بحث هدف برای درس خواندن نیاز داریم. تقریباً این مراحل، معادل اجتهادی است که مورد بحث ماست و مجتهد کسی است که نسبت به هر آنچه ادعا می‌کند، دلیل دارد. البته تفاوتی هم بین مجتهد و نوآور وجود دارد. ما الزاماً در بحث نوآوری، رأی جدیدی را وارد عرصه دانش می‌کنیم که سابقه نداشته باشد، ولی برای مجتهد، دغدغه فقط ارائه نظریه جدید نیست، بلکه اذعان شخصی به تمام قواعدی است که تا به حال به عنوان قواعد مسلم پذیرفته است. هدف اصلی مجتهد، دست‌یابی به حجت است و تا زمانی که خودش به حجت در آن حکم نرسیده است، مقلد دیگران است، نه برای خودش عملش ارزش علمی دارد، نه برای کس دیگری. پس تفاوتی بین خلاقیت و اجتهاد وجود دارد. خلاقیت مستند، یعنی خلاقیتی که برای دست‌یابی به آن قاعده، از کانال و راه خاص جواز استنباط وارد شدیم. پس هر اجتهادی، خلاقیت نیست. در مجموع، ما سه هدف، به صورت پلکانی می‌توانیم برای رسیدن به این اجتهاد توسط درس خارج تعریف بکنیم: ۱. هدفِ تجزیه و تحلیل، ۲. ارزیابی، ۳.خلاقیت.

نویسنده: حجت‌الاسلام ‌والمسلمین رضا حبیبی، مسئول دفتر تدوین متون و منابع درسی جامعه‌الزهرا علیهاالسلام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Real Time Web Analytics
Clicky