اشاره: آنچه در پی میآید، گزیدهای از کتاب «شیوههای تحصیل و تدریس در حوزههای علمیه» نشر بوستان کتاب است که مورد بازبینی و اضافات حجتالاسلام والمسلمین محمدعلی رضایی اصفهانی، (عضو هیئت علمی جامعه المصطفی و رئیس مرکز تحقیقات قرآن کریم المهدی(عج)) قرار گرفته است.
شبکه اجتهاد: طلابی که قصد ورود به درس خارج دارند، باید از سبکها و شیوههای متداول درسهای خارج اطلاع داشته باشند؛ چرا که هر کدام از این روشها و سبکها، دارای نقاط قوت و ضعفی هستند و طلاب وظیفه دارند با تکیه بر نقاط قوت و رفع نقاط ضعف، مسیر درس خارج را تا رسیدن به نتیجه مطلوب هموار سازند. گاهی پیش میآید که طلبهای، سالیان طولانی در درس خارج شرکت میکند، اما به دلیل آنکه تفاوت این روشها را نمیداند، آنطور که باید و شاید، از درسها بهره نمیبرد یا در مسیر اجتهاد و به کارگیری روشها دچار ضعف و کاستی میشود. به طور کلی، درسهای خارج به لحاظ شیوه و محتوا قابل بررسی هستند که در این نوشتار، آنها را ابتدا از نظر شیوه تدریس، سپس از نظر محتوا بررسی میکنیم.
۱ـ اقسام تدریس به لحاظ شیوه و شکل تدریس
چهار شیوه متداول و مهم در روش تدریس خارج وجود دارد که عبارتند از:
الف) سبک سامرایی «شاگردمحوری»؛
ب) سبک استادمحوری «کلاسیک»؛
ج) سبک دو مرحلهای؛
د) تحقیق جمعی.
الف) سبک سامرایی
این سبک به سبک شاگردمحوری، معروف و دارای ویژگیهای منحصر به فردی است. میرزای شیرازی، بارزترین مجری این روش بوده است. در این روش، ابتدا استاد مسئله اصولی یا فرع فقهی را مطرح، و همه مطالب و رئوس آن را بررسی میکند. پس از بررسی موضوع توسط استاد، اصل بحث، به صورت شاگردمحوری و مباحثه میان شاگردان و استاد آغاز میشود و شاگردان به اظهار نظر و نقض و ابرام میپردازند و از آرا و افکار آنها در درس بهره برده میشود. آزاداندیشی و بهره بردن از نظریات طلاب و به حرکت در آوردن شاگردان، به گونهای بود که وقتی از میرزای شیرازی سؤال میشد، ابتدا ایشان از شاگردان نظر میخواستند و پس از اظهار نظر شاگردان، به آنها جواب میداد و با این شیوه، استعداد شاگردان هم شناسایی میشد.
همه شاگردان پیش از حضور در درس، به تحقیق و بررسی آرا و تفکر میپرداختند. سپس در کلاس شرکت میکردند. همچنین ایشان مطالب اساسی را در درس مطرح، و مطالب سهلالوصول را به شاگردان واگذار میکرد تا آنها تحقیق کنند. از آنجا که این سبک بر اساس شاگردمحوری بود، گاهی استاد چندین ساعت به کلاس ادامه میداد. میرزای شیرازی، بر اساس استعداد شاگردان، آنها را امتحان میکرد و به آنها موضوع تحقیق میداد. سپس از آنها نتیجه تحقیق را میخواست. او با تمام وجود با آنها سخن میگفت و به این ترتیب، شاگردان را کارآزموده میساخت.
مکتب سامرا، مکتب دقت و فکر و مناقشه است و شاگردان را به فکر و تتبع وا میدارد. این سبک بر تقریرنویسی هم تأکید داشت و شاگردان را از حضور طولانی در درس و صَرف سالیان طولانی عمر و استماع صِرف باز میداشت. افزون بر میرزای شیرازی، میرزا محمدتقی شیرازی، سید میرزا حسن شیرازی، سید محمد فشارکی، میرزا عبدالهادی شیرازی، از طرفداران مکتب سامرا بودهاند. در این سبک، افراد با سرعت بیشتری پیشرفت میکردند و طی مدت کوتاهتری مجتهد میشدند. آخوند خراسانی و شیخ فضلالله نوری و بسیاری دیگر، از پرورش یافتگان این روش هستند.
فعالیت کردن یکی از احتیاجات اساسی افراد است و این تمایل، به وسیله مشاهده یا گوش دادن پاسخی نمییابد. از این رو، طلبه باید حکم محققی را داشته باشد که معلم فقط راهنمای اوست و فعالیت اصلی را بر عهده دارد. در این روش، روحیه علمی در شاگرد به وجود میآید و تثبیت میشود و او نحوه فعالیت جمعی را در حل و فصل مسائل علمی فرا میگیرد. در این سبک، شاگرد روش منطقی اندیشیدن، صحبت کردن و ارائه نظر به دیگران و احترام به نظر مقابل را میآموزد. تکیه بر فکر کردن در روش سامرایی، نقطه قوت مهمی است، چون شاگرد فقط مستمع و تابع استاد نیست، بلکه خود میاندیشد و نظری را اختیار میکند. از این رو، در این روش، یادگیری با فهم و تعقل است.
در این سبک، شاگرد لازم نیست استادان متعددی داشته باشد و در دورههای مختلف درس خارج شرکت کند و شاید شخص در هفت سال بتواند به درجه اجتهاد برسد. البته لازمه این سبک درسی، تقلیل در تعداد شاگردان کلاس است که البته به اجتهاد آنها کمک شایانی میکند. البته نپذیرفتن هیچ اصل موضوعی در این سبک برای شروع درس و زمان بسیار طولانی، باعث بینظمی و خستگی میشده است که برای اینها باید راه حلی در نظر گرفت. شاید به سبب همین نقاط ضعف، این روش در حوزه قم متروک شده است، اما سزاوار است این روش مجتهدپرور با ضوابط صحیح آن احیا شود تا طلاب را زودتر به مقصد برساند.
ب) سبک استادمحوری «سبک کلاسیک»
این روش، شیوه متأخرین حوزه نجف و قم است و شاید امروزه متداولترین روش تدریس در حوزه علمیه قم همین شیوه باشد. در این سبک، استاد مهمترین نقش را دارد. استاد فرع فقهی یا اصولی را مطرح، سپس اقوال و دلایل آن را بررسی میکند و به نقض و ابرام میپردازد و در پایان با جمعبندی ادله، نظر خود را میگوید یا یکی از همان اقوال را انتخاب میکند. در این روش، استاد مانند یک خطیب به سخنرانی میپردازد و شاگردان جز در موارد اندکی که به اشکال در کلاس میپردازند، نقش فعالی در کلاس ندارند و صرفاً مستمع و نگارنده بحث هستند. در مواردی که کلاس شلوغ باشد، شاگردان حتی از اشکال و سؤال در درس هم محروم هستند. متأسفانه امروز در قم ـ بر خلاف نجف در گذشته ـ دسترسی نداشتن به استاد «به علت شلوغی کلاس یا کثرت مشاغل» تشدید شده و نتایج نامطلوبی به بار آورده است.
البته این روش سبکهای فرعی هم دارد. در بعضی کلاسهای استادمحور، استاد با تعمد از موضوعی به موضوع دیگر میرود و بحث را نامنظم القاء میکند و گاهی نظر نهایی خود را هم مبهم میگذارد و استدلال این است که این روش موجب تقویت قوه استنباط میشود. در بعضی کلاسها نیز استاد میکوشد مطالب ساده را با عباراتی گنگ و اصطلاحات فلسفی بیان کند تا شاگردان برای هضم بحث فکر کنند و معتقدند که شاگردان با این روش، دقیقالنظر میشوند. البته بسیاری معتقدند در این دو روش، طلاب با مشکلات جدّی مواجه میشوند. از این رو، در شیوهای دیگر، استاد با عبارات روشن و در چهار مرحله به «موضوع»، «اقوال»، «ادله» و «نتیجه بحث» میپردازد و در پایان، نظر خود را بیان میدارد. این نظم از بسیاری خطاها جلوگیری میکند و طالب علم را به نتیجه نزدیک میکند. در روش دیگر، علاوه بر شیوه سوم، استاد روزهای قبل از آن بحث، درس آن را به صورت تکثیر شده در اختیار شاگردان قرار میدهد تا با آمادگی بیشتری وارد کلاس شوند.
سبک استادمحوری در اداره و نظم کلاس تأثیر خوبی دارد، اما در میان روشها، روش سوم و چهارم به دلیل سادهگویی و نظم در ارائه از بقیه بهتر است.
انفعال شاگردان، نداشتن فرصت برای بحث و انتقاد، فرصت نداشتن برای سؤال و رفع اشکال، در نگرفتن بحث جدّی، نبود اقدامپژوهی و فعالیت مستمر، حافظهمحوری به جای تفکرمحوری، حل نشدن مشکلات و سؤالات درس، از مشکلات اساسی این سبک است. در این روش، عمل یادگیری صورت نمیگیرد؛ زیرا عمل یادگیری فقط حفظ مطالب نیست، بلکه تغییر رفتار شخصی از راه تجربه است. این روش در بلند مدت، انگیزه طلاب را از بین میبرد، به علت اینکه مباحث را فقط استاد بیان میکند و فرصتی برای نقد نمیماند و وقتی نقادی صورت نگرفت، استاد سریعتر از مطلب میگذرد. وجود عبارات مُغلَق و عدم نظم در بعضی سبکهای فرعی این روش از معایبی است که باعث عدم انسجام فکری و دقت در طلاب میشود.
ج) سبک دو مرحلهای
ابتدا استاد در این روش، طبق شیوه استادمحوری درس میگوید و سپس در مرحله دوم، شاگرد، فعال است و امکان سؤال و اشکال برای او فراهم میشود. در مرحله دوم، زمینه فراهم میشود تا طلاب مستعد، مطالب را بهتر درک، و طلاب ضعیف، ضعف خود را جبران کنند. این روش را بزرگانی چون مرحوم مقدس اردبیلی، آخوند خراسانی و سید محمدباقر درچهای، در حوزه نجف و اصفهان به کار میگرفتند و امروزه در حوزه قم هم اجرا میشود.
در این روش، سبکهای فرعی متعددی وجود دارد. برای نمونه، آخوند خراسانی درس را یک بار بیان میکرد و شاگردان قویتر، یک بار دیگر، درس را برای افراد ضعیف تقریر میکردند و حوزههای کوچکتری تشکیل میدادند. مرحوم سید محمدباقر درچهای، یک بار، درس را صبح میگفت و عصرها هم همان درس را تکرار میکرد. برخی ابتدا درس را ارائه، و ساعتی جداگانه برای رفع اشکال و سؤالات، مقرر میکنند.
ابتدا مرحوم مقدس اردبیلی درسی عمومی داشتند. سپس برای شاگردان با استعداد خود، «صاحب مدارک» و «صاحب معالم» درسی خصوصی داشتند که از عمق بیشتری برخوردار بود. همین روش سبب به وجود آمدن دو مؤلف قوی در شیعه شد. این سبک نقایص سبک استادمحوری را تقلیل میدهد و فرصتی برای پیش مطالعه و دقت و ارزیابی مطالب استاد برای شاگردان ایجاد میکند. در حقیقت، این روش، جمع بین سبک شاگردمحوری «سامرایی» و استادمحوری است و فایده هر دو را دارد، به شرطی که تعداد شاگرد در مرحله دوم خیلی زیاد نباشد. در صورتی که مرحله دوم تدریس توسط شاگردان قوی صورت گیرد، استادانی برای آینده حوزه پرورش خواهند یافت. البته شرکت در دو مرحله درس، مستلزم صرف وقت بیشتری است.
د) سبک تحقیق جمعی
این سبک مورد عنایت و توجه برخی بزرگان است و به آن سفارش میکنند و در رشتههایی مثل تفسیر و عقاید ـ و نه در فقه و اصول ـ در حوزه علمیه قم رایج است. این روش، تدریسی اصطلاحی نیست، ولی چون کار درس را انجام میدهد، جانشین آن میشود و در ردیف سبکهای تدریس قرار میگیرد. در زمان گذشته، بزرگانی همچون مرحوم عیاشی و علامه مجلسی از این سبک غافل نبودند و از این سبک بهره میجستند.
در این سبک، مثلاً چند نفر یک موضوع فقهی را از قبل مد نظر قرار میدهند و مطالعه و بررسی میکنند و آنگاه در جلسهای علمی، یافتههای خود را با دیگران در میان میگذارند و هر کدام به نظر دیگری، اشکال میکند و به تضارب آرا میپردازند. در این روش، بیشتر مسائل با پیش مطالعه و بعد از درس با مباحثه جمعی حل میشود و در پایان، هر کس نظری را برمیگزیند. این سبک برای افراد تازهوارد مناسب نیست، ولی برای افرادی مناسب است که توانایی لازم برای این کار را کسب کرده و حداقل یک دوره درس خارج اصول را گذراندهاند. در این روش بهتر است یکی از استادان درس خارج، مانند بقیه شاگردان در جلسه درس حضور پیدا کند و از اعضای فعال باشد. فعالیت مداوم، تفکر و به کار افتادن قدرت خلاقیت و ابتکار، فعالیتِ علمی ـ پژوهشی به صورت دسته جمعی و به دست آوردن قدرت تفهیم و تفهم، به دست آوردن قدرت استدلال و یادگیری حل مسئله، از ویژگیهای این سبک است. این سبک، ویژگیهای سبک سامرایی را دارد و مجتهدپرور است و وقت کمتری میطلبد و پیشرفت تحصیلی بیشتری در پی دارد. از این رو، لازم است طلاب به این سبک عنایت بیشتری داشته باشند. مقام معظم رهبری نیز بر این روش تأکید دارند و جلسه شورای افتای ایشان نیز با سبک تحقیق جمعی کار میکند.
۲ـ شیوههای تدریس از جهت محتوا و کیفیت تدریس
۱ـ۲ـ ترتیب و چینش مطالب درس
روش قدمای اصحاب تا قبل از آقای بروجردی؛
روش آقای بروجردی؛
روش امام خمینی؛
روش سه بخشی؛
روش چهار بخشی.
الف) روش قدمای اصحاب تا قبل از آقای بروجردی(ره)
ابتدا در این روش، «اصلِ» مورد نظر در مسئله بیان میشد، یعنی اگر هیچ دلیل نقلی یا عقلی نداشتیم که مقتضای یک اصل عملی چیست، پس از به دست آوردن مقتضای اصل عملی، به سراغ ادله میرویم و به بیان دلایل آن از قرآن و حدیث و عقل میپردازیم. اشکال این روش آن است که در بسیاری از موارد به دلیل وجود ادله، از اصل، بینیاز هستیم و پرداختن به اصل قبل از ادله کاری زاید است.
ب) روش آقای بروجردی
ایشان ابتدا به سیر تاریخی مسئله میپرداختند و به ترتیب زمانی، آن مسئله را در کتب اصحاب، بررسی و دلایل مسئله را نیز نقد میکردند و در پایان، اگر دلیلی نبود، به سراغ ادله فقاهتی «اصول عملیه» میرفتند. ایشان به نقل اقوال قدما توجه ویژهای داشتند. ایشان معتقد بودند که مسائل مطرح شده در فقه بر دو گونه است:
۱ـ اصول متلقات از معصومین، که همان مسائل القا شده از معصومین است که به صورت مجموعهای دست نخورده بین اصحاب ائمه دست به دست شده و سرانجام به ما رسیده است.
۲ـ مسائل تفریعی که با الهام از کلیات مطرح شده از جانب ائمه توسط فقها، اجتهاد و استنباط شده است.
ایشان معتقد بودند مبنای فقهای قدیم در کتابهایشان، نقل و بیان همان اصول متلقات بوده است، مثل مقنع و هدایه صدوق، مقنعه مفید، مراسم سلّار، مهذّب ابن براج و کافی ابی الصلاح. تا زمان محقق حلی، این دو از هم جدا بود، ولی در زمان شهیدین، این دو نوع مسائل را با هم ممزوج کردند. آقای بروجردی برای هر کدام از این دو، ارزش خاصی قائل بود. مثلاً در اصول متلقات، شهرت را حجت میدانستند، ولی در مسائل فرعی، حجت نمیدانست و… ضمن اینکه توجه به تطور تاریخی به فهم مطلب کمک شایانی میکند.
ج) روش امام خمینی
ایشان ابتدا در حل مسائل، دلایل مسئله را بررسی میکرد و به فهم ادله میپرداخت. سپس اقوال علما و فقها را تجزیه و تحلیل میکرد. ایشان به تحقیق و تتبع ابتدایی توجه ویژهای داشت. از این رو، میفرمود اول ببینیم خودمان از ادله چه میفهمیم و سپس به بررسی نظریات دیگران میپرداختند. عدم تقلید و تکرار، آزاداندیشی، شهامت در تحقیق مستقل و ژرفاندیشی، از ویژگیهای این روش است. امام در این روش هم به دقت، مناقشه و تفکر اهمیت میداد و هم به تتبع اقوال و اسانید توجه داشت. در ابتدا بیان نظریات دیگران باعث میشود که محقق تحت تأثیر آن نظریات و آزادی فکر و نظر او واقع شود.
د) روش سه بخشی
این روش که در بعضی درسهای فعلی حوزه قم مرسوم است، سه مرحله دارد:
۱ـ ذکر اقوال در مسئله که با این عمل، سیمای کلی و عمومی مسئله روشن میشود؛
۲ـ ذکر دلایل موافق و مخالف و نقض و ابرام هر کدام به طور جداگانه؛
۳ـ جمعبندی و نتیجهگیری در مسئله مورد بحث.
در ابتدا، این روش به دلیل ارائه موضوع، مانع از گمراهی شاگردان میشود و محل بحث را روشن میکند و دارای نظم مشخص و معینی است.
هـ) روش چهاربخشی
این روش نیز در بعضی درسهای قم متداول است. ترتیب ارائه بحث در این روش عبارت است از:
۱ـ ذکر موضوع مسئله و تقسیمبندیهای آن و تعیین دقیق فرع مورد بحث؛
۲ـ ذکر اقوال موافق و مخالف در مسئله؛
۳ـ ذکر دلایلی از قرآن، روایات، عقل، اجماع و نقد آنها و سپس در صورت لزوم، «اصول عملیه» در باب آن مسئله بررسی میشود؛
۴ـ جمعبندی دلایل و اقوال و نتیجهگیری صریح و روشن در پایان فرع.
۲ـ۲ـ سبکهای خاص در فقه
الف) فقهالحدیث
در این شیوه به علم اصول فقه کمتر توجه میشود و تا میتوانند، حکم مسائل را از احادیث و دلایل به دست میآورند و در صورت لزوم، به علم اصول یا اصول عملیه پناه میبرند. این شیوه، شیوه تدریس آقای بروجردی بوده است. در این شیوه به روایات، توجه و دقت کافی مبذول، و هر روایت به طور کامل ملاحظه میشود. از این رو، آیتالله بروجردی اصرار داشتند که تقطیعهای کتاب وسائل الشیعه را برطرف کنند؛ چون ممکن است در اصلِ روایت، قرینهای در کار باشد که با تقطیع روایت، آن قرینه از بین برود و ما متوجه آن نشویم و به همین جهت، کتاب جامع احادیث الشیعه را چاپ کردند. در این سبک، باید به کتب قدما و پیشینه تاریخی هر مسئله و علم رجال توجه خاص شود. ایشان در احادیث، نخست، رجال آن را بررسی میکرد. از این رو، رجال احادیث را به طبقاتی چند تقسیم کرده بود. اول، طبقه اصحاب؛ دوم، طبقه تابعین؛ سوم؛ طبقه راویان از تابعین؛ چهارم؛ طبقه رجال امام باقر و… و هر طلبه از رجال، یک دوره سی ساله در نظر گرفته شده بود. ملاک طبقهبندی، رابطه استادی و شاگردی آنهاست و همینطور این طبقات را ادامه میدادند تا به زمان خودشان برسد. با این طبقهبندی، رجال حذف شده در بسیاری از موارد معلوم میشد و کتاب طبقات الرجال را در این مورد نوشتند.
ایشان احاطه کاملی بر احادیث داشت، به طوری که گاهی یک حدیث با توجه به وضعیت سؤالکننده، کشور او، خصوصیات فکری او یا عرف آن زمان و جوّ و محیط اخبار و احادیث، معنای متفاوتی با ظاهر آن پیدا میکرد.
ب) فقه مبتنی بر اصول فقه
بعضی، تکیه اصلی فقه را بر اصول فقه میگذارند و در این کار افراط میکنند، به طوری که علم اصول از آلیت خارج و متورم میشود و طلاب و استادان در بعضی مسائل، فروعاتی را فرض میکنند که کاربردی نیست و چه بسا در طول عمر بشر هم واقع نشده است. اینها سعی میکنند با قواعد اصولی مطلب را از دلایل هر فرع فقهی به دست آورند. از این رو، مرحوم آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی میفرمودند: «زیاد اصول خواندن ملّایی نمیآورد. انسان باید سعی و کوشش کند تا مذاق شارع را به دست آورد و بفهمد».
ج) فقه مقارن
این شیوه، متکی بر استفاده از اقوال اهل سنت و بررسی آنهاست که از زمان شیخ طوسی ـ کتاب خلاف ـ به جای مانده است. در زمان معاصر، آقای بروجردی این شیوه را احیا کرد. آقای بروجردی، فقه شیعه را حاشیهای بر فقه اهل سنت میدانستند؛ چون فقه آنها حاکم بر جامعه، و در ذهن شاگردان و اصحاب ائمه مطرح بوده است و چه بسا بدون توجه به فقه اهل سنت، نکات و زوایای روایات اهل بیت بر ما روشن نشود. ایشان فقه اهل سنت را قرینهای منفصل برای فهم نظریات فقهای شیعه میدانستند.
د) فقه پویا؛ «هماهنگ با زمان و مکان»
دخالت دادن عنصر زمان و مکان در استنباط از گذشته مورد توجه بوده است، ولی امام خمینی با توجه به این دو عنصر، سبک ویژهای را پایهگذاری کرد.
امام خمینی (ره) میفرماید: «روحانیت تا در همه مسائل و مشکلات حضور فعال نداشته باشد، نمیتواند درک کند که «اجتهاد مصطلح» برای اداره جامعه کافی نیست. حوزهها و روحانیت باید نبض تفکر و نیاز آینده جامعه را همیشه در دست خود داشته باشند و همواره چند قدم جلوتر از حوادث، مهیای عکسالعمل باشند».
البته در مورد مقدار و حدود دخالت زمان و مکان در مصادیق، موضوعات، متعلق احکام و در نتیجه، صدور حکم و فتوای مجتهدان بحث بسیار است.
۳ـ۲ـ سبکهای خاص در اصول فقه
الف) سبک فلسفی
توجه ویژهای به علم فلسفه و اصطلاحات آن در علم اصول دارد. البته این کار تا حدّی خوب است، اما خلط مباحث اعتباری علم اصول و مباحث حقیقی و تکوینی فلسفه از مشکلات این روش است و تا جایی ادامه یافته است که علم فلسفه را از علوم لازم برای اجتهاد میدانند. تداخل فلسفه و اصول سبب پیچیدگی بیش از حد اصول و تورم آن میشود، ضمن اینکه این مباحث در فقه کارآیی ندارد.
ب) سبک عرفی
از آنجا که شارع بر اساس لغات و اصطلاحات عرف سخن میگوید، باید قواعد متعارف کلام عرف و استفادههای عرف را از کلام فهمید و آن را تحلیل کرد تا احکام را به صورتی مطلوب استنباط کند. معتقدین به این سبک قائل هستند که پرداختن بیش از حدّ به علم اصول، استقامت فکری و عرفی را از بین میبرد. از این رو، باید با توجه به ارتکازات عرفی در فهم عرف به شناخت دقیق قرآن و سنت پرداخت.