بحث تدوین محتوا در برنامهریزی درسی بین اهداف و روشها قرار دارد و به یک معنا ما در اهداف وضعیت مطلوب را مشخص میکنیم. در بخش محتوا آنچه را که در اختیار ما هست و با تکیه بر آن میخواهیم به هدف مطلوب برسیم مطرح است. روشها حلقه واسطه بین تبدیل محتوا برای دستیابی به آن هدف است؛ به این معنا که استاد با چه مکانیسمها و روشهایی میخواهد دانشپژوه را از نقطه موجود با استفاده از امکانات برای رسیدن به هدف مطلوب آماده سازد.
اختصاصی شبکه اجتهاد: در سالهای اخیر، متون درسی حوزههای علمیه به چالش جدی میان موافقان و مخالفان آن تبدیل شده است. برخی متون قدیمی موجود را تقدیس کرده و مخالفان را بیسواد میانگارند. پارهای نیز عنان نقد را در دست گرفته و هر چه میتوانند نثار این کتب میکنند. در این میانه، به نظر میرسد آنچه مهم است بایستههای متن آموزشی معیار به لحاظ شکلی و محتوایی است تا بتوان بر اساس آن، کتب موجود را به قضاوت نشست. سالروز ولادت محقق حلی، صاحب شرایع الاسلام که قرنها به عنوان متن درسی حوزههای علمیه مطرح بود، بهانه مناسبی برای پرداختن به این مبحث است. حجتالاسلام رضا حبیبی، مسئول دفتر تدوین متون و منابع درسی جامعهالزهراء علیهاالسلام، در گفتگوی اختصاصی با شبکه اجتهاد، از بایستههای این متون میگوید.
اجتهاد: بایستههای شکلی و محتوایی متون آموزشی حوزه چیست؟
حبیبی: اولین مسئلهای که در تدوین متون درسی داریم، تبیین جایگاه تدوین متون در نظام آموزشی و برنامهریزی درسی است. ما دو اصطلاح داریم. یکی برنامهریزی آموزشی و یکی هم برنامهریزی درسی. معمولاً این دو را جای هم استفاده میکنند که تعبیر دقیق و فنی نیست و بهتر این است که ما این دو اصطلاح را از هم جدا کنیم. برنامهریزی درسی و آموزشی هرکدام ناظر به فضای خاصی هستند. برنامهریزی آموزشی بیشتر مباحث مربوط به حوزه استاد یا تصمیمگیریهای کلان را موردبحث قرار میدهد. برنامهریزی درسی بیشتر به فرایندهایی که در کلاس درس رخ میدهد میپردازد. مدیریت آموزشی در این بین حالت واسطهای را دارد. اگر برنامهریزی آموزشی در شورای مدیریت را در مباحث دانشگاهی بخواهیم صحبت کنیم مباحث مربوط به حوزه وزارت را بحث میکند. ولی برنامهریزی درسی اتفاقات سر کلاس را بحث میکند و مدیریت آموزشی هم واسطه است. مثلاً فرض کنید در رابطه با اینکه رشته فلسفه یا تعلیم و تربیت راهاندازی شود یا خیر، افراد داخل مدرسه نمیتوانند در مورد آن تصمیمگیری کنند. این تصمیمگیری بسیار کلان و تأثیرگذار است و درنتیجه تصمیمگیری در این خصوص در فضای فراتر از مدارس صورت میگیرد که جایگاه آن در شورای مدیریت است و شورای عالی به شورای سیاستگذاری محول میشود. ولی وقتی این رشته طراحی میشود طبیعتاً باید در موقعیت و مکان خاصی اجرا شود و برای اینکه اجرا شود شخصی را بهعنوان متولی راهاندازی رشته مشخص میکنند. ایشان مدرسهای را تأسیس میکند و آن اجزا و ارکان مدرسه که شامل اساتید و کلاسهای درسی، امور مالی، پشتیبانی و. میشود را در قالب یک ساختار و سازمان راهاندازی میکند. این کار که بخواهد شروع شود طبیعتاً درست است که در کنار کلاس درس، واحد اساتید و امور امتحانات و. داریم ولی آن چیزی که اهمیت درجه یک را دارد، ناظر به این است که آن کلاس درس سروسامان و جریان پیدا کند. برای اینکه این کلاس درس سروسامان پیدا کند، سؤال میشود که در این کلاس چه اتفاقاتی باید بیفتد. ارکان کلاس درس چه کسانی هستند؟ به چه هدفی این رشته باید دنبالش باشد و چه مواردی را نباید دنبالش باشد و چه روشهایی باید اتخاذ شود و چه امتحاناتی باید گرفته شود. مباحثی که کلاس درس را مورد بررسی قرار میدهد و روشهای تدریس استاد، ارزشیابی و…را رشته برنامهریزی درسی پیگیری میکند. البته الآن از رشته برنامهریزی درسی خارج شده و تحت عنوان مطالعات و برنامهریزی درسی دنبال میشود.
پس اولاً جایگاه برنامهریزی درسی را در بین سه عنوان برنامهریزی آموزشی، مدیریت آموزشی و برنامهریزی درسی مشخص کردیم و مشخص شد که برنامهریزی درسی در امتداد برنامهریزی آموزشی و مدیریت آموزشی قرار دارد.
در خود برنامهریزی درسی هم چند عنصر وجود دارد که البته در تعداد آن اختلاف است ولی سه عنصر کلیدی در آن مطرح میشوند: یکی اهداف، دوم محتوا و سوم روش. عنصر روش هم روش تدریس و هم روش ارزشیابی، هردو را شامل میشود؛ بنابراین بحث تدوین محتوا در برنامهریزی درسی بین اهداف و روشها قرار دارد و به یک معنا ما در اهداف وضعیت مطلوب را مشخص میکنیم. در بخش محتوا، آنچه در اختیار ما هست و با تکیه بر آن میخواهیم به هدف مطلوب برسیم مطرح است. روشها حلقه واسطه بین تبدیل محتوا برای دستیابی به آن هدف است؛ به این معنا که استاد با چه مکانیسمها و روشهایی میخواهد فراگیر را از نقطه موجود با استفاده از امکانات برای رسیدن به هدف مطلوب آماده سازد.
نکته خیلی مهمی که وجود دارد این است که ما اگر محتوا را خوب سر و سامان ندهیم، حرکت از وضعیت موجود به وضعیت مطلوب در تعلیم و تربیت رخ نمیدهد یا بسیار ناقص است. به تعبیر بهتر محتوا سرمایه وجودی یک نظام آموزشی برای محقق کردن اهداف با استفاده از روشهای مناسبی است و به هراندازه که در این زمینه سرمایهگذاری خوبی صورت گیرد به همان اندازه هم آن هدف میتواند بهتر و دقیقتر محقق گردد.
اجتهاد: سؤالی که مطرح میشود این است که اولاً محتوا را چه کسی باید فراهم کند؟ آیا باید از طریق خود استاد ارائه شود یا باید از قبل آماده و تدوین شده باشد یا امر بینابین هم میتواند باشد؟ بهعبارتیدیگر ما در ارائه محتوا آیا استاد محور هستیم یا سرفصل محور یا اینکه امر بینابینی هم وجود دارد؟
حبیبی: این امر بینابین که در بین برخی مؤسسات اقماری حوزه وجود دارد به دلایلی چون عدم کتابهای مناسب برای تدریس، سرفصلها را به استاد داده و او باتوجه به مطالعات خود مطالب را در اختیار فراگیر قرار میدهد. بهترین حالت شاید ارائه محتوا از سوی استاد به فراگیر باشد. ولی واقعیت این است که آن مثل رویکرد متمرکز، نیمهمتمرکز و غیرمتمرکز در اداره مدارس، یک بحث مسئله برانگیزی است؛ یعنی درعینحال که میتواند از جهاتی درست باشد ولی اگر شرایطش مناسب نباشد میتواند آسیبزننده باشد. مثلاً در رویکرد متمرکز همه تصمیمات در ستاد صورت میگیرد و صف در همه موارد حتی در نوع سؤالات امتحانی تابع ستاد است؛ یعنی نهتنها در مقام سازماندهی محتوا بلکه به لحاظ شیوه اجرا هم تابع ستاد است. در رویکرد غیرمتمرکز نهتنها ستاد دخالتی ندارد بلکه بیشتر آن رشته را تصویر میکند و واگذار میکند. این مدرسه است که فرایندهای بعدی را پیش میبرد. اکنون دانشگاهها مدعی هستند همین شیوه را اداره میکنند.
رویکرد سرفصل محور تابع شرایط بسیار ویژه است که در حال حاضر شرایط آن مهیا نیست که در مقدمات سطح یک قابلاجرا باشد. پس واگذاری متن به اینکه خود استاد آنها را تولید و در کلاس ارائه کند و برخی از متون را به فراگیران تحویل دهد و در قالب کنفرانس در کلاس ارائه دهند، اصلاً شیوه مناسبی نیست. باید خود این ستاد تدبیر روشن و دقیقی را برای تولید و سازماندهی محتوا انجام دهد. در مقام تولید محتوا خود ستاد باید پیشگام باشد و تولید محتوا کند یا در اختیار استاد بگذارد که به نظر من بنا به دلایلی زمینه آن فراهم نیست.
یک نکته خیلی روشنی اینجا وجود دارد و اینکه حوزه هنوز تکلیف خود را در سطح یک و دو مشخص نکرده که بالاخره فرض کنید دوره ابتدایی یا متوسطه اول یا دوم یا دانشگاه است. وقتی کسی وارد دانشگاه میشود ادعا میشود که پایههای مقدماتی را گذرانده است. درنتیجه در ابتداییترین مباحث آن رشتهای که وارد دانشگاه شدهاند دانش و مهارت لازم را دارند و اگر استاد متنی به آنها محول کند که بررسی کنند از عهده آن برمیآیند. از آنطرف هم خود استاد هم در فضای دانشگاه چون هیئتعلمی هست و فرصت و دانش کافی برای جستجو و گرداوری و بهروزرسانی اطلاعات خود را دارد درنتیجه به نظر میرسد این سرفصلمحوری وجهی داشته باشد.
اما در حوزه وقتی شما طلبهای را حتی در سطوح بالاتر مثل کارشناسی ارشد جذب میکنید و وارد ادبیات عرب میشود، ابتداییترین اطلاعات در این زمینه را ندارد یا اگر داشته باشد عملاً فراموش شده است. وقتی به این شکل است واگذاری اینکه خود فراگیر برود در این زمینه مطالعه کند و اطلاعاتی در اختیار مجموعه قرا دهد عملاً منتفی است بهخصوص اینکه اغلب متون امروز به زبان عربی و زبان دوم است و تا اینها به زبان عربی مسلط شوند و بتوانند در تولید محتوا مشارکت کنند بسیار زمانبر خواهد شد. لذا تا بعد از سطح یک هم عملاً ارجاع به متون برای آنها کار مشکلی خواهد بود. لذا در دوره مقدمات و سطح یک بهصورت قطعی سرفصلمحوری منتفی است و نظام آموزشی حوزه باید تدبیری برای تولید محتوا بیندیشد.