شبکه اجتهاد: سید حسن نصرالله، فرزند حوزههای علمیه شیعه است، اما آیا این دستگاه تربیتی، الگویی همچون او را بهعنوان یک استاندارد و نُرم میپذیرد؟ یا آنکه نسبت او به حوزه علمیه صرفاً در ابعاد معنوی و تلبس به عبا و عمامه تعریف میشود و فهم سیاسی، رهبری میدانی، فراست و هوشیاری او در عرصههای حساس مبارزه و سیاست، محصولی خارج از چارچوب خروجی حوزه به شمار میآید؟ چنانکه اگر فارغالتحصیل رشته پزشکی وارد عرصه مبارزات سیاسی و نظامی شد، به معنای آن نیست که حاصل فلان دانشکده علوم پزشکی است که برای تربیت نیروی متخصص تأسیس شده و برنامهریزی کرده است. به عبارت دیگر، آیا شخصیت درخشان سید حسن را باید همچون یک تابلوفرش دستباف حوزههای علمیه دانست که تار و پود آن حاصل نگرش و بینش دینی و الهی است، یا نقشی که از قضا بر یک بوم سفید آماده ترسیم شده است؟
این پرسش، در واقع، ناظر به نقش اساسی روحانیت است: آیا روحانیت را باید ذیل آیهی شریفه «وَ لِیُنذِروا قَومَهُم إِذا رَجَعوا إِلَیهِم» صورتبندی کنیم یا ذیل آیهی شریفه «لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»؟ البته جمع میان این دو ممکن است یکی اصل است و دیگری فرع اما هنوز قرائتی رسمی و غیر رسمی ترویج میشود که تمام رسالت حوزه در آیه نفر خلاصه مینماید.
اگر قرائت امام خمینی (ره) را در منشور روحانیت بهعنوان یک سند معتبر پیرامون نقش و هویت حوزه در نظر بگیریم، درمییابیم که شهید سید حسن، در حقیقت، الگوی یک روحانی موفق در دستگاه تربیتی حوزه است؛ چراکه هدف اصیل حوزه، صرفاً بیان دین نیست، بلکه اقامهی دین است و تبیین و انذار نیز در همین راستا معنا پیدا میکند.
۱- به همین دلیل است که: «در هر نهضت و انقلاب الهی و مردمی، علمای اسلام اولین کسانی بودهاند که بر تارک جبینشان خون و شهادت نقش بسته است. کدام انقلاب مردمی اسلامی را سراغ کنیم که در آن حوزه و روحانیت، پیشکسوت شهادت نبودهاند و بر بالای دار نرفتهاند و اجساد مطهرشان بر سنگفرشهای حوادث خونین به شهادت نایستاده است؟»
۲- در این نگاه، «هدف اساسی این است که ما چگونه میخواهیم اصول محکم فقه را در عمل فرد و جامعه پیاده کنیم وخ بتوانیم برای معضلات جواب داشته باشیم و همهی ترس استکبار از همین مسأله است که فقه و اجتهاد جنبهی عینی و عملی پیدا کند و قدرت برخورد در مسلمانان بهوجود آورد.»
۳- در مقابل این دیدگاه، نگاه دیگری وجود دارد که غایت قصوای اعتلای حوزه و قوام آن را صرفاً در انتشار رسالههای فقهی و اصولی تصویر میکنند. اما: «آشنایی به روش برخورد با حیلهها و تزویرهای فرهنگ حاکم بر جهان، داشتن بصیرت و دید اقتصادی، اطلاع از کیفیت برخورد با اقتصاد حاکم بر جهان، شناخت سیاستها و حتی سیاسیون و فرمولهای دیکته شدهی آنان و درک موقعیت و نقاط قوت و ضعف دو قطب سرمایهداری و کمونیزم که در حقیقت استراتژی حکومت بر جهان را ترسیم میکنند،” ربطی به اصالت حوزوی ندارد و اینکه” یک مجتهد باید زیرکی و هوش و فراست هدایت یک جامعهی بزرگ اسلامی و حتی غیراسلامی را داشته باشد و علاوه بر خلوص و تقوا و زهدی که در خور شأن مجتهد است، واقعاً مدیر و مدبّر باشد.» اساساً ایدهی متعارفی شمرده نمیشود.
درخشش شخصیتهایی چون شهید سید حسن نصرالله این فرصت را فراهم میکند که روحانیت، تصویر حوزه علمیه تشیع را در قامت امامت امت نظاره نموده و تأثیر شگرف و عمیق آن را در هدایت ملتها در اقامه توحید و کفر به طاغوت باور نماید. بر اساس بصیرتی که امام عظیم الشأن ما در منشور روحانیت به طلاب و فضلای حوزه عطا نمودند معتقدیم که بیتردید حوزههای علمیه باید کانون پرورش امامان جامعه باشد. به عبارت دیگر، محور وظیفه حوزه، امامت جامعه است و هر تفسیر دیگری از نقش حوزه، از رسوبات اجتماعی انزوای تاریخی حوزهها به سبب حاکمیت طواغیت در دورانهای متمادی تاریخ بوده که عملاً بسیاری از عالمان را در گوشه کتابخانهها محصور و زندانی نمود. این انزوای مستمر از سویی و ناملایمات اجتماعی در تجربه های ناموفق از حضور سیاسی از سوی دیگر این فکر خطا را در اذهان برخی جاساز کرد که اساسا مسائل جامعه پردازی و حکومت مرتبط با رسالت حوزه نیست.
امروز، در کنار درک عظمت شهادت مرد بینظیر دوران معاصر، شهید سید حسن نصرالله، باید اعتراف کنیم که هنوز حوزههای علمیه از طرح صحیح امام خمینی (ره) درباره جایگاه حوزه و روحانیت فاصله دارند، اگرچه راه زیادی آمدهاند.