قالب وردپرس افزونه وردپرس
خانه / آخرین اخبار / شهید صدر و قاعده فهم اجتماعی/ احمد مبلغی
شهید صدر و قاعده فهم اجتماعی/ احمد مبلغی

یادداشت؛

شهید صدر و قاعده فهم اجتماعی/ احمد مبلغی

شبکه اجتهاد: آن‌گاه که گام در وادی اندیشه شهید صدر می‌نهی، نه صرفاً وارد اقلیم دانش، که گویی وارد حریم شناختى نظام واره می‌شوی که در آن عقل با عرف پیوند خورده و وجدان با واقعیت آمیخته است.

قاعده فهم عرفی در دستگاه فکری او، نه قاعده‌ای ایستا و جامد، بلکه هسته‌ای زنده و پویاست که از آن در دستان اندیشه‌اش، «قاعده فهم اجتماعی» تراویده است؛ جایی که درک متون، بی شناخت نبض جامعه و تحولات آن، ناتمام می‌ماند.

شهید صدر، فقیه را از تنگنای دایره مفاهیم به وسعت میدان معانی رهنمون شد، و از سکون دلالت به پویایی فهم. قواعد در نگاه او، نه مُهرهایی بر کاغذ، که کلیدهایی برای گشودن قفل واقعیت بودند. از این‌رو، یکی از برجسته‌ترین ویژگی‌های او، آن است که اندیشه‌اش تکرار نمی‌کند، بلکه باز می‌آفریند؛ بازگویی نمی‌نماید، بلکه بازسازی می‌کند.

او با نگاهی ژرف، باور داشت که ذهنیت مشترک و دریافت اجتماعی از متون، جزو ارکان بنیادین در فهم صحیح نصوصی است که دربردارنده مضامین اجتماعی‌اند. مفاهیم این‌گونه متون، لزوماً با دلالات قاموسی و معانی لغوی منطبق نیستند، بلکه واجد «مدلول اجتماعی»‌ای هستند که تنها در پرتو درک لایه‌های اجتماعی و زمینه‌های تاریخی آن‌ها قابل بازیابی است.

عرف، که در سطحی ابتدایی برای الفاظ تعیین معنا می‌کرد، در اندیشه صدر، به «فهم اجتماعی» ارتقا می‌یابد؛ نه همچون زینتی لفظی، بلکه به مثابه ابزاری روش‌شناختی در فرایند استنباط. او با دقت میان نصوص اجتماعی و غیرآن تمایز نهاد و با این تمایز، عرف را از سطح تقلید به مرتبه تأسیس بالا کشید.

در اندیشه‌اش، تکرار بی‌روح جایی ندارد؛ و اگر تکراری هست، با جوهره‌ای نو و طراوتی بدیع همراه است؛ چنان‌که موج دریا، هرچند بازمی‌گردد، اما هر بار، دگرگون و زنده است.

چنین بود شهید صدر؛ فقیه را از ظاهر احکام به عمق حکمت سوق داد، و از حرف به معنا، از فقه به انسان، و از متن به واقع.

فهم اجتماعی، قرینه‌ای تازه در افق تفسیر

اما ژرف‌تر که بنگری، درخواهی یافت که شهید صدر تنها به بازچینی ابزار فهم اکتفا نکرده، بلکه انقلابی لطیف و در عین حال ریشه‌دار در مفهوم «قرینه» پدید آورده است. او فهم اجتماعی را از مرتبه ابزار ساده به مرتبه «قرینه لازم» ارتقا داد؛ قرینه‌ای که نمی‌توان از آن روی‌گردان شد، و بی‌آن، تفسیر هیچ متن اجتماعی استوار نخواهد بود. چراکه هیچ معنای اجتماعی‌ای را نمی‌توان از متنی تشریعی استخراج کرد، مگر آنکه آن فهم اجتماعی را چون قرینه‌ای درونی و اجتناب‌ناپذیر لحاظ کرده است.

در حقیقت، متنِ تشریعی، نه در خلأ، که در ظرف جامعه و با ذهنیتی خاص نازل شده است. و همین‌جاست که اندیشه‌ای سترگ سر برمی‌آورد: اتحاد ظرف و مظروف، یگانگی میان جامعه و معنا، پیوندی هستی‌شناختی میان فهم و دلالت.

در این انقلاب مفهومی، متن نه در انزوای معنا، بلکه در امتداد واقعیت تفسیر می‌شود؛ و فهم، نه در حاشیه متن، بلکه در تار و پود آن جای دارد. این اتحاد، شکلی از حضور مضاعف معناست؛ حضوری که نه از بیرون، بلکه از درون متن سرچشمه می‌گیرد و این، خود گامی بلند در بازسازی مبانی تفسیر و استنباط است.

در اینجا، چند نکته باید مورد توجه قرار گیرد:

اوّل: نگاه رایج در ادبیات اصولی حوزه‌ای، عرف را در چارچوبی محدود جای می‌دهد که از آن فراتر نمی‌رود.

۱. تعیین معنای لفظ:

این امر غالباً بر دوش معاجم و اصول زبان نهاده شده، هرچند ظهورات عرفی نیز در آن مدّ نظر است.

۲. شناخت موضوع حکم:

عرف در اینجا به عنوان ابزاری برای دریافت مفهوم به کار می‌رود، امّا به شرط آن‌که عرف، همان عرف عصر شارع باشد؛ مگر آن‌که موضوع، ماهیتی سیّال و متحرّک داشته باشد، همچون مفاهیمی چون احسان و فقر که هسته‌ای معنایی ثابت دارند، امّا مصادیقشان در گذر زمان و تغییر مکان دگرگون می‌گردد.

۳. تعیین رابطه میان حکم و موضوع (مناسبات حکم و موضوع):

در این مقام، عرف نه تنها فهم الفاظ و تعیین موضوع را عهده‌دار است، بلکه به ژرفای جمله فقهی نفوذ کرده، پیوندی دقیق میان اجزای آن کشف می‌کند.

۴. آنچه «عرف سیاقی» نامیده می‌شود:

یعنی فهم سیاق در پرتو نگاه عرفی به ترکیب متن، هرچند این بُعد، آن‌چنان که باید، در دانش اصول مورد بحث و کاوش قرار نگرفته است.

همه‌ی این موارد زیر پرچم «اصالت ظهور» جای می‌گیرند.

امّا شهید صدر

او در این تقسیم‌بندی‌ها متوقف نماند، بلکه پرده‌های سنّت را درید و در بطن فهم عرفی، افقی نو آفرید. او آنچه را «فهم اجتماعی» نامید، بنیاد نهاد و آن را برای فهم متون دارای دلالت‌های اجتماعی به کار بست؛ متونی که معنای آن‌ها جز در پرتو ساختار اجتماعی و بنای ذهنی و فرهنگی جامعه، دریافتنی نیست.

دوم: سؤالی اصولی رخ می‌نماید: آیا می‌توان فهم اجتماعی را از عصر شارع به زمان ما امتداد داد؟ آیا جایز است متنی که بافتی اجتماعی دارد، با قرائتی معاصر نگریسته شود، در حالی که متن برای جامعه‌ای نگاشته شده که خود پدیده‌ای سیّال و پیچیده است؟

در اینجا، درنگی دقیق در نکته‌ای روش‌شناختی لازم است: اگر مقصود شهید صدر از ارجاع نصوص تشریعی دارای بُعد اجتماعی به «فهم اجتماعی»، صرفاً فهم رایج در عصر تشریع باشد، گرچه این امر مهم است، امّا نوآوری در آن نهفته نیست؛ زیرا چنین رجوعی، هرچند در مهار مفاهیم مؤثر است، در چارچوب تلقّی سنّتی باقی می‌ماند و افقی تازه در برابر متون متحوّل نمی‌گشاید.

امّا اگر مقصود از فهم اجتماعی، برداشتی گسترده‌تر باشد _ فهمی پویا، در بستر زمان جاری، همگام با تحوّلات اجتماعی و پیچیدگی‌های آن _ در این صورت، ما با پروژه‌ای بنیادین روبه‌رو خواهیم بود که شایسته است در بطن دانش اصول جای گیرد.

سوم: می‌توان این ایده را چنین مستدل کرد که شارع، جامعه‌ای متغیّر را مخاطب ساخته است؛ جامعه‌ای که از پیچیدگی‌هایش غافل نبود و روابط اجتماعی را با نگاهی بسیط نمی‌نگریست، بلکه کلامش را بر واقعیات درهم‌تنیده‌ آن عرضه می‌داشت. پس اگر بپذیریم که شارع این پویایی را درک می‌کرده و بر انعطاف فهم اجتماعی وقوف داشته، ضرورت دارد که این بُعد را در سازوکارهای فهم متون وارد سازیم.

چهارم: در چنین نگاهی، فهم اجتماعی در برخی موارد، دانشی دقیق و تخصّصی خواهد بود که مستلزم آشنایی با ساختار جوامع و تحوّلات وجدان جمعی آنان است. گاه ممکن است برداشت معاصر از این دسته متون، امری نوین باشد، در حالی که خودِ متن، پیش‌تر آن را در بطن خود جای داده بود؛ زیرا در زمینه‌ای اجتماعی نازل شده و خطابش متوجّه جامعه‌ای زنده و پیچیده بوده است.

پنجم: برای روشن‌تر شدن مقصود، به مثالی بنگریم: اگر به آیه‌ی شریفه‌ی «وَتَعَاوَنُوا عَلَی البِرِّ وَالتَّقوَی» از منظری سنّتی و بسیط نگریسته شود، چه‌بسا معنای آن در حدّ کمک‌های فردی یا یاری اخلاقی در محیطی محدود خلاصه گردد. امّا اگر این نصّ در بستر اجتماعی خود قرار گیرد و در پرتو تحوّلات و پیچیدگی‌های معاصر بازخوانی شود، آنگاه پرده از دلالاتی ژرف برمی‌دارد که با تعاون ساختاری، همیاری نظام‌مند و حتی تأسیس نهادهایی برای سامان‌دهی روابط میان افراد پیوند می‌خورَد.

و چنین است آیه‌ «وَجَعَلنَاکُم شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا»؛

نگاه عرفی ساده‌انگارانه، تنها به معنای آشنایی میان اقوام و قبایل بسنده می‌کند، حال آن‌که ژرف‌نگری در متن، ما را به دعوتی برای تعامل تمدّنی و فهمی فراملی رهنمون می‌سازد که اساس یک گفتمان اجتماعی جهانی را پی می‌ریزد.

پس از این رهگذر، روشن می‌گردد که فهم اجتماعیِ پویا، باید در کانون قرائت متون اجتماعی جای گیرد، به‌ویژه اگر بخواهیم از آن‌ها بصیرتی برای تبیین واقعیت و حلّ مسائل پیچیده‌ عصر خویش برگیریم.

و این‌ها تنها نمونه‌هایی آغازین‌اند، وگرنه نصوصی بس ژرف‌تر و مسائلی بسی پیچیده‌تر وجود دارند که ورود به ژرفای آن‌ها، جز با دستیابی به ابزارهای تخصّصی در علوم اجتماعی ممکن نیست؛ ابزارهایی که فقیه را در کشف دلالت‌های نهفته و مضامین مستور در لابه‌لای خطاب شرعی، یاری می‌رسانند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Real Time Web Analytics
Clicky