شبکه اجتهاد: انتشار فیلمی از آتشزدن کتاب طب هاریسون توسط شیخ عباس تبریزیان، همانطور که انتظار میرفت، با واکنشهای تندی مواجه شد. بلافاصله شخصیتهای حوزوی و دانشگاهی متعددی به تقبیح این اقدام پرداختند و در رد آن مطالب فراوانی نوشتند و گفتند. برخی این اقدام را مایهی وهن دین دانستند و برخی هم یادآور جریانهای افراطی اندیشهستیز، از نازیسم تا سلفیت. همچنین در اقدامی کمسابقه، مدیریت حوزه علمیه نیز رسماً بیانیهای در محکومیت این اقدام صادر کرد. بعید نیست این جریان محکومیتها ادامه یابد و نهایتاً به برخورد قضایی با عاملان اقدام مذکور بیانجامد.
۱- این ماجرا، اما از منظری دیگر نیز قابل تأمل است؛ تبریزیان (که هوادارانش او را «آیتالله» و «پدر طب اسلامی» میخوانند) در کنار حسین روازاده و چند نفر دیگر، چهرههای شاخص جریان موسوم به «طب اسلامی» محسوب میشوند؛ جریانی که معتقد به مخرببودن پزشکی مدرن و تجویز داروهای شیمیایی بوده و بهجای آن بر روشها و تجویزهایی مبتنی بر احادیثی با مضامین طبی از معصومین
جریان طب اسلامی، باوجود مخالفان بسیاری که در جامعهی پزشکی و نیز در حوزههای علمیه دارد، در سالهای اخیر با اقبال مخاطبانی روبهرو شده و میتوان آن را یکی از «جریانهای دینی حاشیهای» بهشمار آورد.
۲- برگردیم به کلیپ منتشرشده از مراسم کتابسوزان. به چهرهی افراد حاضر در مراسم نگاه کنید؛ از آن دختربچه با مانتوی فرم مدرسه، تا دو جوان جینپوش کنار آتش تا پیرمردی که حین فیلمبرداری از صحنه با موبایل «برای بهپایانرسیدن داروهای شیمیایی» طلب «اجماعاً صلوات» میکند و آن دو سه خانم چادری میانسال که عقبتر روی صندلیها نشستهاند و دیگران. سروشکلها، لباسها، تیپها، کاملاً معمولی است؛ همین مردم معمولی کوچه و بازارند. کسانی که درد و رنج بیماری آنها را نزد شیخ کشانده است؛ وگرنه منازعهی طب هاریسون و طب الرضا برایشان هیچ موضوعیتی ندارد. و مسئله دقیقاً همینجاست.
۳- یکی از ویژگی مشترک جریانهای حاشیهای همین است که مطرود جریان رسمی دانش/دین اند. هیچکدام توسط حوزهی رسمی دانش/دین و نخبگان به رسمیت شناخته نمیشوند. اما این طرد و عدمرسمیت، خللی که در فعالیت آنها وارد نمیسازد هیچ، حتی نوعاً امتیاز آنان محسوب میشود و بر جذابیتشان میافزاید. ریشهی این جذابیت کجاست؟ چرا این جریانها با وجود تبلیغات منفی رسانهای علیهشان باز در تودهی مردم مخاطبانی دارند که مؤمنانه بر حمایت از ایشان پافشاری میکنند؟
دلیلش آن است که این جریانها درست پاسخگوی آن نیازی از مخاطبانشان هستند که جریانهای رسمی علم/دین به آن توجهی ندارند. این جریانها درست در محل حفرههای گفتمان رسمی پدید میآیند و ازجمله نوعاً «عامهپسند»اند؛ دغدغهشان، محور فعالیتشان، زبان و ادبیاتشان، همه و همه آنگونه است که عامهی مردم میپسندند. کالایی را به مشتری عرضه میکنند که بهشدت نیازمند آن است و در دکان نخبگان و منابع رسمی دین پیدا نمیشود. کالایی که برای برخی، عرفان عامهپسند است، برای برخی اخلاق عامهپسند، برای برخی الاهیات عامهپسند، برای برخی سیاست عامهپسند و برای برخی هم طبابت عامهپسند. مهم همین خصلت «عامهپسندی» است.
جریان «طب اسلامی»، محل تلاقی دو جریان حاشیهای است که یکی در حاشیهی گفتمان دانش رسمی (پزشکی) شکل گرفته و دیگری در حاشیهی گفتمان دین رسمی.
۴- از منظر مخاطبان و مشتریان این جریان، دین آن چیزی نیست که منابع دینی و مفسران رسمی میگویند؛ بلکه دین آن چیزی است به کار امروز ما بیاید و به درد زندگی روزمرهمان بخورد. بنابراین مهم “اصالت” کالایی که به نام دین عرضه میشود نیست؛ مهم “کارآمدی” آن کالاست. (نک: سخنرانی «عاشورای نخبگان ـ عاشورای تودهی مردم»)
مخاطبان تبریزیان، مخاطبان “دکتر” رسول جعفریان یا “آیتالله” اعرافی رییس حوزه یا “آیتالله العظمی” جوادی آملی نیستند. برای آنها مهم نیست که احادیث طبی را مؤسسهی «دارالحدیث» تأیید میکند یا نه و نظر مراجع تقلید قم درباب «طب اسلامی» چیست. مخاطبان تبریزیان، مردم معمولیاند که خودشان یا آنطور که دیده و شنیدهاند دیگرانی مثل خودشان با تجویزهای وی بیماریشان بهبود یافته و مرض لاعلاجشان رفع شده یا لااقل چنین میپندارند که دلیل بهبودی آن بوده است. برای همین حتی اگر همهی فضلای حوزوی هم تبریزیان را محکوم کنند، و اگر همهی مراجع او را تکفیر کنند، و اگر همهی پزشکان عالم جمع شوند و قسم بخورند که او شیاد و دروغگو است، و اگر دادگاه ویژه روحانیت دوباره تبعید یا خلع لباسش کند، باز تردیدی در دل مخاطبان و مشتریان اصلی او ایجاد نمیشود. آنها آنچه را میبینند باور دارند و منابع معرفتیشان و حتی منابع خبریشان اساساً متفاوت است از نخبگان.
۵- برخورد قضایی با جریانهای دینی حاشیهای، متعارفترین و البته سادهترین و کمهزینهترین نوع مواجهه با آنهاست. نمونههای قبلی نشان میدهد که این جنس برخوردها، شاید مصرف رسانهای داشته باشد، اما مانا نیست و اصل پدیده را از بین نمیبرد. تنها ادامهی حیات این جریانها را زیرزمینی میکند که بهمراتب مخاطرات بیشتری دارد.
برای فهم و حل مسئله بهجای پرداختن به تبریزیان و غفاری و ابطحی و آقامیری و دیگر نمایندگان جریانهای دینی حاشیهای، به زمینهی اجتماعی ـ فرهنگی و دینیای باید پرداخت که چنین جریانهایی در آن پدید آمده و بهسرعت رشد میکنند. همچنین فراموش نکنیم که بخشی از رونق دکان جریانهای حاشیهای و عامهپسند، ریشه در افول منابع معرفتی “رسمی” در جامعه دارد.