مدرس حوزه و دانشگاه گفت: عرفی شدن برآیند اجتهاد و پاسخگویی به نیاز یک مسلمان به تحولات و نیازهای بشر و شناخت مناسبات اجتماعی در تحولات انسانی است.
به گزارش شبکه اجتهاد، عرفیشدن دین یکی از موضوعاتی است که اخیراً در حوزه دینپژوهی مطرح شده و درباره آن مقالات و کتابهای متعددی نگاشته شده است. برخی عرفی شدن را همچون سکولاریسم به معنای تقدس ناباوری و قداستزدایی از دین معنا میکنند. برخی نیز با استناد به اینکه فقها نیز در فقه اسلامی، به عرف و سیره عقلا مراجعه میکنند و این یکی از ابزارهای داوری و قضاوت در محاکم است و احیاناً در استنباط حکم شرعی نیز به فقیه مدد میرساند، معتقدند که عرفیشدن برآیند اجتهاد و پاسخگویی به نیاز یک مسلمان به تحولات و نیازهای بشر و شناخت مناسبات اجتماعی در تحولات انسانی و به نوعی نگاه جدید به آن احکام تاریخی و فرهنگی است که قرآن هوشمندانه وارد آن نشده است.
یکی از کسانی که چنین دیدگاهی دارد حجتالاسلام محمدعلی ایازی، مدرس حوزه و دانشگاه و مفسر قرآن، است که خبرگزاری ایکنا در این زمینه گفتوگویی با وی داشته که متن آن را در ادامه میخوانید با این توضیح که دیدگاهها و موضوعات مورد اشاره در این گفتوگو فقط نقطهنظرات مصاحبه شونده گرامی است و «شبکه اجتهاد» درصدد تأیید و یا رد هیچ کدام از این مطالب نیست.
منظور از عرفی شدن دین چیست و چه تفسیرهایی از آن ارائه شده است؟ آیا دین امکان و قابلیت عرفی شدن دارد؟
ایازی: عرفی شدن اگر به این معنا باشد که در فقه اسلامی، مراجعه به عرف و سیره عقلا انجام شود، یکی از طبیعیترین روشها برای استنباط و ابزار داوری و قضاوت در محاکم و اجراپذیر کردن دین در حوزه تشخیص روش تربیت و اصلاح دینی و معنوی است. بدون شک در استنباط حکم شرعی، مراجعه به عرف، به فقیه مدد میرساند. از طرفی، به جز سلفیه و ظاهرگرایان و بخشی از اخباریون که به ظواهر نصوص و ظواهر اقوال فقهای پیشین و اجماعات آنان تأکید بسیار دارند، بقیه عالمان مسلمان تردیدی در مراجعه به عرف ندارند؛ ولی با این همه، سه نظریه درباره عرفی شدن دین وجود دارد. در شکل عمومی گفته میشود دین تابع آن چیزی است که مردم از آن فهمیده و عمل میکنند. براساس این تفسیر، دین از خودش هیچ تعریف و معیاری حتی در امور قدسی و معنوی ندارد و معیار فهم آن را عرف و عقلا تشکیل میدهد. به عبارت دیگر، دین حتی در حوزه معارف ماورائی، زمینی و تابع مبادلات و تعاملاتی میشود که جامعه نسبت به امری پیدا میکند. در این صورت عقلانی کردن مفاهیم قدسی و معارف دین، حاکی از آن است که نظریهپرداز، دین را در مقابل عقل و عرف قرار داده و لذا تلاش میکند که دین را عقلانی و عرفی کرده و خردورزی را به جای قدسی بودن و تعبد قرار دهد.
اشکال این نظریه چیست؟
ایازی: به این معنا، دین دیگر شکل قدسی و آسمانی ندارد که از مبدئی وحیانی القا شده باشد. طبق این تفسیر در دین نوعی قداستزدایی رخ میدهد، در حالی که دین میگوید چیزهایی هست که وحی باید راهنما به سوی آنها باشد، یا آنچه را از انسان میشناسد، بازگو کند. اینکه قرآن کریم میگوید انسان خلیفه و امانتدار خدا و مسجود ملائکه است، آخرت و قیامتی وجود دارد و بهشت و جهنمی و عالم پس از مرگ هست و دنیا مقدمه آخرت است، این مطالب آسمانی به حساب میآید. در واقع دین به انسان قداست بخشیده و جایگاهش را نشان میدهد، مثل اینکه یک جواهرساز به عنوان سازنده و یا فردی مطلع و صاحبنظر از خواص سنگها و یا سازنده کالا از کالای خود و خصوصیاتی که دارد، سخن بگوید که باید به آن توجه ویژه داشت و مراقبت به عمل آورد. خداوند که آفریننده انسان است، درباره انسان توصیفاتی دارد که نوعی قداستبخشی و ارجمندی انسان است، دستوراتی در جهت تعالی و تکامل این موجود داده و درباره او سخن گفته است، در اینجا باید و نباید عرف مطرح نیست. عرف و عقل میتواند در مورد آن خردورزی و نظریهپردازی کند، یعنی کاوش کند و بفهمد چرا این سخن گفته شده است، ولی نمیتواند در آن دخالت کرده یا آن را محدود یا منتفی سازد. به نظر من، این گروه نادری هستند و در میان دینداران کمتر از این تفسیر حمایت میشود.
گروه دوم چه کسانی هستند؟
ایازی: گروه دوم تفسیر دیگری از عرفی شدن دین مطرح میکند که تقریباً نظر غالب و سنتی فقهای ماست. آنان میگویند عرف در محدوده معین مثل تبیین مفاهیم عمل میکند. مثلاً هرگاه واژههای، موضوع حکم قرار گیرد و مفهوم آن از نظر سعه و ضیق روشن نباشد، در تبیین مفهوم موضوع و تحدید آن، عرف یگانه مرجع میشود؛ لذا در تبیین مفاهیمی که شرع آن را تأسیس نکرده و پیش از اسلام نیز وجود داشته است، مانند «خرید و فروش»، «ازدواج و طلاق» و «اجاره» و امثال اینها، به عرف مراجعه و در پرتو تشخیص عرف، حکم آن را از کتاب و سنت استنباط میکند. یا در تبیین مصادیق، به عرف مراجعه و طبق آن عمل میکند. مثلاً گاهی مفهوم لفظی، برای فقیه روشن است، ولی در تطبیق آن بر موردی دچار شک و تردید میشود، مثلاً «زمینهای بایر» جزء اموال عمومی به حساب میآید، شکی نیست که معنای زمین بایر در بیابانها روشن است، موات بالأصاله و از مصادیق آن محسوب میشود؛ ولی اینکه آیا زمین موات بالعرض، یعنی زمینی که چند سال کاشته نشود و به حالت زمین مرده درآمده باشد، از جزئیات آن زمین موات به حساب میآید یا نه، در اینجا داور عرف است.
یکی دیگر از این موارد در نظر فقها، رسوم و آداب در قضاوتها است، یکی از فقهای معاصر مثال میزند که رسوم و آداب قومی ملاک داوری است و از این طریق، داور میتواند راستگو را از دروغگو باز شناسد، مثلاً اگر زوجین در پرداخت مهریه دچار اختلاف شده و مرد مدعی شود که مهریه را پیش پرداخت کرده و زن منکر اخذ آن شود، قاضی در این مورد، از آداب و رسوم جاری کمک میگیرد، هرگاه در آن محل پیش پرداخت مهریه یک سنت قومی و محلی باشد، حق را به جانب شوهر میدهد و در غیر این صورت، حق را به جانب همسر میدهد. در اصطلاح فقها این قسمت را، «اعراف قومی» مینامند، ولی در نظر این گروه، عرف بیش از این دخالت در دین ندارد و عرفی کردن دین جایز نیست.
از نظر شما این مقدار از عرف و عرفی شدن کافی است؟
ایازی: به نظر اینجانب، مواردی که شمرده شد، کفه پایین استفاده از عرف است. عرف در موارد دیگری نیز کاربرد دارد و این موارد طبیعیترین راه برای نسبت میان دین و عینیات خارجی است. اگر فقیهی چنین نباشد، دیگر اجتهادی در احکام و فقه نخواهد بود.
مشکل این نظریه در این است که احکام ثابت را با احکام متغیر یکی گرفته و احکام قرآن را با آنچه در روایات وارد شده، یکسان تلقی کرده است. از اشکالات دیگر بسنده کردن به محدودهای از عرف این است که آنچه به عنوان عرف قبل از اسلام از سوی پیامبر به مناسبت شرایط و احوال تاریخی تأیید شده، به عنوان شریعت دائمی و ابدی قرآن گرفته شده است. در حالی که تنها خداوند مُشرع بوده و آنچه ابدی و دائمی به حساب میآید، احکام قرآن و سنت قطعیه است که صورتهای کلی را بیان کرده، ولی آنچه گاهی در روایات آمده، اگر مناسب با احوال مردم آن زمان بوده، نباید به حساب همه ازمنه و امکنه احکام گرفته شود. مثلاً قرآن درباره قضاوت زن و عدم امکان مدیریت (ریاست جمهوری، رهبری، فتوا)، تفاوت میان زن و مرد در حقوق اجتماعی، دیه عاقله و خصوصیات دیه سخن نگفته و میان مسلمان و غیرمسلمان در حقوق تفاوتی قائل نشده است؛ ولی فقه با استناد به روایات و منابع دیگر، بدون در نظر گرفتن تغییرات و تحولات و رعایت نکردن مناسبات امروز که شرایط دیگری غیر از شرایط گذشته حاکم است، فتوا به این همانی میدهد.
صورت دیگری از مراجعه به عرف و عرفی شدن را در چه چیزی میدانید؟
ایازی: صورت سوم از عرفیشدن دین از سوی فقیهان نواندیش دینی مطرح شده که از آغاز انقلاب نیز چالشی میان سنتگرایان در حوزه و در نظام حقوقی بوده است. از نظر آنان، عرفی شدن در حوزه عبادیات و احکامی که ماورای آنها را نمیدانیم نیست، زیرا آنان معتقدند عرفی شدن در این موارد نیز معنا ندارد، ولی این عرفی شدن بیشتر در حوزه مفاهیم اجتماعی و مناسبات متغیر انسانی است که راز پنهانی برای جعل آنها نیست؛ مثل احکام اداره جامعه، انتخاب حکومت، شیوه اداره نظام، روش برخورد با مشکلات و آسیبهای اجتماعی، روابط میان زن و مرد، ازدواج، طلاق و دهها مفهوم اجتماعی، فرهنگی و سیاسی که دین و قرآن مفاهیمی کلی را ارائه داده، ولی خودش آن را تعریف نکرده و حدود آن را مشخص نساخته، بلکه به فهم عرف و مصلحت جامعه واگذار کرده است. در روایات مناسب با آن احوال خصوصیاتی تعیین شده، ولی امروز چون مناسبات تغییر یافته و در حقیقت موضوع تغییر پیدا کرده است، استنباط احکام نیز باید به سمت دیگری مناسب با این تحولات پیش برود. تغییر این احکام به دلیل تغییر مناسبات اجتماعی و فرهنگی، اجتهاد بر اساس موضوعات جدید و تعریفی است که عرف امروز از انسان، زن، حقوق مخالف و شهروندی و مقوله فرهنگ یا برخورد با مشکلات و جرائم ارائه میدهد. بنابراین مفاهیمی وجود دارد که فهم آنها به عرف و عقل واگذار شده است.
برای این موارد مثال کلی هم دارید؟
ایازی: برای مثال، دستهای از مفاهیم در آیات قرآن کریم وجود دارد که بدون ارائه تعریف و تعیین حد و حدود، به انجام آنها دستور داده شده است، چنانکه آیه ۹۰ سوره مبارکه نحل میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ یَأمُرُ بِالعَدلِ وَالإِحسانِ وَإیتاءِ ذِی القُربی…؛ خداوند به عدل و احسان و بخشش به نزدیکان فرمان میدهد…». عدالت در قرآن تعریف نشده است، گویا مخاطب میدانسته که عدالت چیست و چگونه آن را رعایت کند. احسان و نیکیکردن نیز تابع مناسبات عرف و تحولات زمانه است، امکان دارد در موقعیتی شکل عدل و احسان و نیکوکاری به خود بگیرد و در موقعیت دیگر، اینگونه نباشد، عدالت امروز از طریق آزادی، حق رأی، حق انتخاب آزاد، بدون حاکمیت استبداد، حق شهروندی، حق اعتراض و رسمیت پیدا کردن مخالف ممکن است. اینها مصادیق عدالت در شرایط امروز هستند. احسان نیز مصادیق بسیاری پیدا کرده و موضوعات گذشته تغییر یافته است، به خصوص اگر همراه با تحقیر و توهین یا تبعیض انجام شده باشد و باعث ریختن آبروی افراد شود، احسان به حساب نمیآید؛ بنابراین، نوعی دیگر و تفسیری متفاوت از دخالت عرف و عرفی شدن قوانین اجتماعی مطرح است که مبنای اولیه آن را دین تشکیل میدهد، ولی با استناد به قرآن و ملاکات و رعایت مصالح انجام میشود. نقش مصلحت نوعی فرایند عرفی دادن به احکام دین و دخالت در مفهوم و مصداق یک حکم با توجه به تغییر موضوع یا مناسبات اجتماعی و ملاکات احکام است.
در نمونه دیگر، میتوان به شیوه مجازات مجرمان اشاره کرد که در عصر ظهور اسلام از قبل روشهایی وجود داشته که اسلام آنها را تأسیس نکرده است، مثل سنگسار کردن- که اتفاقاً قرآن نیز آن را بیان نکرده- ولی در مناسبات فرهنگی و تاریخی آن عصر و قبل از اسلام نیز وجود داشته و در حدیث آمده است. امروز روشهای دیگری برای پیشگیری از جرم و مجازات مطرح میشود. مقدار دیه از شتر و لباس که قبل از اسلام وجود داشته و عبدالمطلب جد پیامبر تعیین کرده و در قرآن نیامده، ولی در سنت این مقدار امضا و تعیین شده است. قرآن نیز به صورت کلی فرموده: «ودیه مسلمه الی اهلها». عرفی شدن به این معناست که امروز با توجه به راههای جدید عرفی، این امور بر اساس مصالح جامعه در فرایند کارشناسی و قانونگذاری تعیین شود.
محوریت دخالت عرف در قوانین و احکام چیست؟
ایازی: برای فقیه و قانونگذار، توجه به شرایط امروز جامعه با استفاده از نظر کارشناسان و عقلای جامعه است. در این صورت، عرفی شدن دین به این معنا، از نظر این گروه اشکالی ندارد. زیرا گاهی در دین مناسباتی است که در گذشته امضا شده و این مناسبات تغییر پیدا کرده است، مثلاً دیه عاقله برای جبران خسارت، در مناسبات فرهنگی دوران نخست اسلام بوده که اسلام نیز آن را تأسیس نکرده، ولی امضا کرده و امروز آن مناسبت تغییر یافته و عرف امروز راهکار دیگری پیشنهاد داده و آن نظام بیمه است. یا مناسبات میان زنان و مردان در آن فرهنگ و عصر به گونهای بوده – که معمولا غلبه و حاکمیت از آن مردان بوده و شرایط تربیتی، آموزشی و فرهنگی نیز در مجموع چنین اقتضایی داشته است و در روایات – نه در قرآن- متناسب با همان فرهنگ و عصر سخن گفته است؛ لذا امروز عرف، آن مناسبات تغییر یافته را، با تفسیر دیگری از مصلحت و نیاز پیشنهاد میدهد.
امروز جایگاه زن در اجتماع، یکی از چالشهای جدی در فقه و در میان گروه دوم و سوم است که به نظر گروه سوم، جایگاه زن تغییر پیدا کرده و تواناییهای زنان، تحصیل، دانش و قدرت مدیریت آنان در سطح کلی کمتر از مردان نیست، امروز صدها قاضی زن در دنیا وجود دارند که کارشان همانند مردان بیکم و کاست است. امروز دهها رئیسجمهور و نخستوزیر زن وجود دارند که توانایی آنان کمتر از مردان نیست. دلیلی ندارد که این حق مدیریت از زنان سلب شود؛ لذا عرفی شدن، یعنی نگاه جدید به آن احکام تاریخی و فرهنگی که قرآن هوشمندانه وارد آن نشده است و چالشهای موجود به روایات برمیگردد.
نمونه دیگر، کرامت انسان است که از جمله مفاهیم مورد تأکید قرآن محسوب میشود، ولی این مفهوم در عصر جدید لوازم دیگری در عرف عقلا و در حقوق انسان به عنوان انسان، هر چند غیر مسلمان و مخالف مطرح ساخته است و اگر چه مراتب و مصادیق آن در قرآن کریم و روایات آمده، ولی بخشی از آن نیز به فهم عرف مربوط میشود که چه چیزی کرامت است و چه چیزی باعث اهانت و خوار شدن انسان میشود. امروز سلب آزادی، درجهبندی کردن شهروندان جامعه، به رسمیت نشناختن حق مخالف، افشاگریهای شخصی و خصوصی و تهمت به مخالف – حتی معاند- خلاف کرامت است. به تعبیر یکی از فقیهان بزرگ معاصر، در این دسته از احکام اجتماعی اسلام، امور ماورائی وجود ندارد و اهداف جعل آنها مشخص است؛ لذا عرفی شدن به جز در امور تعبدی ماورائی که معنا ندارد، در احکام اجتماعی اسلام، معقول و از نظر نواندیشان دینی، مستند به کتاب و سنت است. بنابراین، عرفی شدن برآیند اجتهاد و پاسخگویی به نیاز یک مسلمان نسبت به تحولات و نیازهای بشر و شناخت مناسبات اجتماعی در تحولات انسانی نام دارد.
آیا جمهوری اسلامی در قوانین خود به سمت عرفی شدن به معنای اخیر پیش رفته است؟
ایازی: از آغاز انقلاب، چالش بزرگی میان این دو گروه شکل گرفت، هر چند در قانون اساسی مصوب بسیاری از مواد ناظر به همین عرفی شدن بود، مثل اصول مربوط به قانون انتخابات و تعیین رهبر، دستگاه قانونگذاری، قوه قضائیه و تفکیک قوا. بعدها هم در حوزه قوانین پیشرفتهای مثبتی اتفاق افتاد، مانند پذیرفتن تدریجی ورود زنان به دستگاه قضا، دیه مساوی برای همه شهروندان ایرانی، اعم از مسلمان و غیر مسلمان که فقه شیعه به استناد روایات میان آنها تفاوت قائل شده- این در حالی است که قرآن چنین تفاوتی قائل نیست- تساوی دیه زن و مرد از طریق بیمهگذار یا جایگزین کردن بیمه به جای دیه عاقله، تعیین حق وکالت بر طلاق از سوی زن – که اتفاقا در قرآن نیامده و پیش از اسلام در عرف جاهلی وجود داشته و اسلام آن را امضا کرده و امروز جای این بحث است که چرا اختیار آن به دست هر دو نباشد- حق تحصیل زنان بدون رضایت مردان و موارد دیگر که با فقه سنتی مخالفت دارد، ولی از همان قبیل تغییر مناسبات اجتماعی و تحول فهم عرفی از این دسته از احکام است. یا حق متهم برای انتخاب وکیل و یا چند مرحلهای شدن احکام قضات و دهها نمونه دیگر که برخلاف فقه رایج بوده و در قوانین جمهوری اسلامی برخلاف فقه سنتی اصلاح شده است.
مواردی نیز وجود دارد که گروه دوم در برابر آنها مقاومت میکند، مانند همین سن ازدواج دختران که اخیرا در مجلس شورای اسلامی مطرح شد و امروز عرف عقلاً ازدواج در سن کمتر از ۱۸ سال را مناسب نمیداند، ولی کسانی با این قضیه مخالفت میکنند. اصولا مقاومتهایی که شورای نگهبان در برابر لوایح مجلس در این قبیل امور میکند، از قبیل اختلاف در برداشت عرفی شدن دین، از قبیل دوم و سوم است، به همین دلیل چنین فرایندی از اجتهاد محصول عرفی شدن دین در امور و احکام اجتماعی است. نمونه دیگری که اخیرا برخلاف فقه تصویب شد و شورای مصلحت نه شورای نگهبان هم آن را تأیید کرد، عضویت افراد غیر مسلمان در شوراهای شهر و روستا است. (چالشی که درباره شورای شهر یزد اتفاق افتاد). قبول انتخابات در قانون اساسی در تعیین رهبر و کارگزاران کشور، یا عضویت افراد غیرمسلمان در تدوین قوانین، نمونه دیگر از این همراهی قوانین جمهوری اسلامی با فرایند عرفیشدن دین است.
عرفی شدن دین به معنای تفسیر اول، محصول چه نوع نگرش و برداشتی به دین است؟
ایازی: تفسیر اول گویا محصول انسان مدرن و عقلانی است که میخواهد دین آسمانی را به یک دین زمینی تبدیل کرده و همه چیز را از آسمان به زمین بیاورد و در امور تعبدی و قدسی، فهم زمینی را حاکم کند. اشکالی ندارد اگر بگوییم دین وقتی به دستگاه عاقله انسان میرسد، عقل انسان خردگرایی کرده و فهمی به وجود آورد، این دستور قرآن کریم است که در مورد سخنان قدسی و آسمانی تفکر و تدبر کنید، ولی صرفاً امور مادی و زمینی اینگونه نیست و مسلماً بخشی از کارکرد دین، جنبه آسمانی و قدسی آن است، یعنی اگر مطالبی را متوجه نشدیم- نه اینکه مخالف عقل باشد- آن مطالب را در حد آسمانی بودنش پذیرفته و رد نکنیم.
تفسیر دوم از عرفی شدن دین، نوعی انجماد در قالب احکام دینی است. امام خمینی(ره) میگوید مسئلهای که در قدیم دارای حکمی بوده، به ظاهر همان مسئله در روابط حاکم بر سیاست و اجتماع و اقتصاد یک نظام ممکن است حکم جدیدی پیدا کند، بدان معنا که با شناخت دقیق روابط اقتصادی، اجتماعی و سیاسی همان موضوع اول که از نظر ظاهر با قدیم فرقی نکرده، واقعاً موضوع جدیدی شده است که قهرا حکم جدیدی میطلبد. یا میگویند چه بسا شیوههای رایج اداره جامعه در سالهای آینده تغییر یافته و جوامع بشری برای حل مشکلات خود به مسائل جدید اسلام نیاز پیدا کند. علمای بزرگوار اسلام از هم اکنون باید برای این موضوع چارهای بیندیشند. (صحیفه امام/ جلد ۲۱/ ص ۲۸۸ـ۲۹۰- پیام به مراجع و روحانیون سراسر کشور.)
آیا درست است که روشنفکران دینی به دنبال عرفی شدن دین هستند و باعث شدهاند این فرایند در ساحتهای مختلف جامعه ایرانی اتفاق بیفتد؟
ایازی: با توضیحاتی که درباره قوانین در جمهوری اسلامی و در آستانه چهلمین سالگرد انقلاب مطرح کردم، این عرفی شدن اتفاق افتاده، هرچند بسیار کند بوده است. از طرفی، من بین نواندیشان دینی و روشنفکران دینی تفاوت قائل میشوم. اگر این تفکیک درست باشد، میتوان گفت نواندیشان دینی درصدد قرائت و فهم جدیدی از دین و بازبینی قرائتها و فهمهای سنتی با استناد به متون دینی هستند، نه اینکه به دنبال قداستزدایی از معارف غیبی دین باشند.
مرحوم مطهری یکی از شخصیتهایی است که اقدام به بازبینی در فرهنگ دینی کرده است، ایشان در کتاب ثابت و متغیر و اسلام و مقتضیات زمان به دنبال همین نظر بود. یا در کتاب «مسئله حجاب»، فرهنگ سنتی جامعه که چادر را حجاب برتر و کامل میداند، رد کرده و میگوید در باب حجاب، دستوراتی وجود دارد که از آنها چنین معنایی مستفاد نمیشود. اینکه در فقه و علم کلام بازبینیهایی انجام شود، به معنای تقدسزدایی از دین نیست، بلکه نوعی اجتهاد، ارزیابی و بازبینی در میراث دینی است. البته فرایند آن در حوزههای اجتماعی عرفی شدن نام دارد. اگر بگوییم اجتهاد و بازبینی درست نیست، معنایش این است که نباید به میراث خود توجه کرده و در آن بیندیشیم. تعطیل کردن اجتهاد یعنی تقلید از گذشتهها و مناسبات دیروز را برای امروز پیاده کردن؛ این برخلاف مسلمات فرهنگ دینی ماست که فقط به فکر و اندیشه گذشته بسنده کرده و خودمان هیچ اندیشهای به متون دینی نداشته باشیم.