شبکه اجتهاد: هر چند درباره نهضت حسینى و قیام خونین عاشورا، کتابهاى فراوانى در طول تاریخ نوشته شد، ولى عمق این حادثه فراتر از آن است که فکر مى کنیم و بررسى ابعاد این قیام هر زمان درسهاى تازه اى به ما مى آموزد لذا جاى بحث و بررسى و تحلیل پیرامون این انقلاب بزرگ حسینى باقى است و مى توان با نگاهى تازه، از آن درسهاى تازه اى گرفت.[۱]
حادثه کربلا در طول تاریخ به یک الگو و سرمشق بزرگ تبدیل شده است و[۲] امام حسین علیه السلام شیوه مبارزه را براى آزادگان جهان به ویژه مسلمانان مبارز نشان داد، در این بین قیام عاشورا گسترده، عمیق و چند جانبه است که باید مورد تحلیل و بررسى قرار گیرد.[۳]
از جمله مسائل مهم در قیام و انقلاب اولیاى الهى این است که نمى تواند بدون مبنای عقلانی باشد.[۴] بلکه هر حرکت و قیامى که از سوى پیامبران یا امامان علیهم السلام صورت پذیرفته، از حکمت سر چشمه میگیرد به همین دلیل، قیام امام حسین علیه السلام نیز در اوج عقلانیت صورت گرفته است لذا باید ابعاد عقلانی قیام آن حضرت را بدانیم تا رمز جاودانگى و ماندگارى عاشورا معلوم شود.[۵]
امام حسین علیه السلام؛ مامور به علم ظاهری نه غیبی
در وهلۀ نخست باید بر این نکتۀ مهم تأکید کرد که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و ائمۀ معصومین علیه السلام مأمور به ظاهر بودند[۶] بر مبنای این قاعده، امام حسین علیه السلام نیز در امور مربوط به زندگى، مأمور به ظاهر است و بر طبق آن عمل مى کند. [۷]
لذا آن حضرت در کارهاى عادى خود از جمله وقایع کربلا، تکیه بر علم و خرد عادى داشتند که از مجارى معمولى حاصل مى شود، نه علم غیب؛ همان گونه که پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله نیز در مسائل مربوط به زندگى خود و یارانش تکیه بر علم حاصله از مجارى عادى داشت و از علم غیب جز در موارد استثنایى استفاده نمى فرمود.[۸]
البته شک نیست که پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله و سلّم و امامان معصوم علیهم السّلام کرارا از امور پنهانى مربوط به حال یا آینده خبر دادهاند و به تعبیر دیگر داراى علم غیب بودند.[۹] لیکن باید دانست که آن هم به تعلیم الهى است.[۱۰]
زیرا علم غیب ذاتاً فقط در اختیار خداست و کلیدهاى غیبت را فقط او دارد، امّا هر کس که او اراده کند بر غیب آگاه مى شود. به تعبیر دیگر، علم غیب ذاتى تنها در اختیار اوست، امّا علم غیب اکتسابى براى پیامبران و امامان و اولیاى خدا نیز امکان پذیر است.[۱۱]
از این رومطابق تحقیقات دانشمندان بزرگ و تصریح برخى از روایات، علوم أئمّه علیهم السلام نسبت به غیب و آینده، علوم ارادى بوده است؛ یعنى هر چه را اراده مى کردند مى دانستند و آنچه را اراده نمى کردند نمى دانستند.[۱۲] ممکن است امام علیه السلام در واقعۀ عاشورا، اراده اى براى دانستن عاقبت کار نداشته است، بدین جهت احتمال خطر در ذهن حضرت بوده و در عین حال حاضر به این فداکارى و ایثار بزرگ شده است، لیکن حادثه فوق افتخارى بس بزرگ براى آن حضرت بوده که از مجاری طبیعی و عقلانی حاصل شده است و منافاتى با علم غیب ائمّه علیهم السلام ندارد. توجّه به این نکته، بسیارى از شبهات و اشکالات و سؤالاتى که پیرامون علم غیب ائمّه علیهم السلام مطرح است را حل مى کند.[۱۳]
امام حسین علیه السلام و تاکتیک خردمندانه تقیّه در مکه
«تقیه» وقتی معنادار میشود که جان [۱۴] و مال و عِرض انسان در برابر دشمنان متعصّب و لجوج به خطر مى افتد، بى آن که نتیجه اى داشته باشد، در چنین مواردى نباید بیهوده افراد را به خطر انداخت و نیروها را از دست داد؛ بلکه باید آن را براى مواقع لزوم حفظ کرد.[۱۵]
در این جا عقل و منطق حکم مى کند که گرفتار احساسات بى دلیل که نتیجه اش به هدر رفتن نیروهاست نشوند و نیروها را براى مواقع حساس حفظ کنند؛[۱۶] در واقع تقیه یک روش حساب شده براى جلوگیرى هر چه بیشتر از استهلاک نیروها و ذخیره کردن آنها براى ضربه نهایى است؛.اما نه از روى «ترس» و نه بخاطر منافع زودگذر شخصى بلکه از روى «عقل» و به عنوان بهره گیرى بیشتر از نیروهاى ارزنده و انقلابى.[۱۷]
این یک حکم عقلى و شرعى است که نه تنها شیعه بلکه همه مسلمین جهان بلکه همه عقلاى عالم، در موارد لزوم به آن عمل مى کنند.[۱۸]
در این زمینه از امام حسین علیه السلام رهبر شکنندگان سد تقیه نقل شده که فرمود:«انَّ التَّقِیهَ یصْلِحُ اللَّهُ بِهَا امَّهً، لِصاحِبِها مِثْلَ ثَوابِ أعْمالِهِمْ فَإِنْ تَرَکَها أَهْلَکَ أُمَّهً؛ تارِکُها شَرِیکُ مَنْ أَهْلَکَهُم؛[۱۹] تقیه اى که حال امتى با آن اصلاح پذیرد انجام دهنده آن پاداشى به قدر همه آن امت دارد (زیرا نیروهاى آنها را براى خدمت بیشتر حفظ کرده است) اما اگر در چنین موردى ترک تقیه گوید و امتى به هلاکت افتد شریک جرم هلاک کننده خواهد بود».[۲۰]
حضرت سیدالشهدا علیه السلام که نمونه بارز شکنندگان سدّ تقیه در موارد لزوم بوده است، در پاره اى از موارد که به پیشرفت هدف مقدّس و براى کوبیدن دستگاه ظلم و ستم و کفر و بى ایمانى و جهل و جنایت کمک مى کرد از این روش استفاده مى نمود.[۲۱]
به عنوان نمونه وقتی یزید در ابتداى حکومت خویش نامه اى به «ولید بن عتبه» والى مدینه نوشت و از وى خواست به هر قیمتى که شده از امام حسین علیه السلام براى او بیعت بگیرد.[۲۲]، [۲۳] لیکن امام حسین علیه السلام از بیعت با یزید خودداری نمود؛ هنگامى که یزید از امتناع امام حسین علیه السلام آگاه شد، نامه دیگرى به ولید نوشت و در آن تأکید کرد که در صورت امتناع حسین علیه السلام از بیعت، سرش را براى من بفرست تا جوایز فراوانى نصیب تو شود.[۲۴]، [۲۵]
در این جا عقل و منطق حکم مى کند که گرفتار احساسات بى دلیل که نتیجه اش به هدر رفتن نیروهاست نشوند و نیروها را براى موقع لزوم حفظ کنند. در این گونه موارد عقل فرمان مى دهد که با یک تقیه مختصر، نیروهاى انسانى خود را حفظ کنند تا به موقع بتوانند بر پیکر دشمنانى همانند لشکریان یزید، ضربه قاطع وارد کنند؛ در واقع این نوع تقیه از قانون اهمّ و مهم الهام مى گیرد که قانونى است عقلایى و در همه شئون زندگى جارى است.[۲۶]
اینگونه است که امام علیه السلام پس از امتناع از بیعت با یزید، به سوی مکه حرکت کرد؛[۲۷] لیکن تهدیدهایی که از سوی ماموران امنیتی بنی امیه بر جان امام در مکه وجود داشت و آن حضرت نمى خواست حرم امن خدا مورد هتک یزیدیان قرار گیرد و قداست آن با هجوم این گروه خدانشناس که حرمتى براى ارزشهاى والاى اسلام قائل نبودند زیر سؤال برود لذا به سوی عراق حرکت کرد.[۲۸]
همان گونه که در مورد عبداللَّه بن زبیر چنین اتّفاق افتاد، او مدّتى بعد مکّیان را با خود همراه کرد و به هنگام هجوم لشکر یزید به خانه خدا پناه برد ولى آنها احترام کعبه را نگاه نداشتند و با سنگهایى که از منجنیق پرتاب شد آن را درهم کوبیدند.[۲۹]
آری خروج شبانه از مدینه، خروج از مکّه، وقتی همگان سرگرم مراسم حج یا مقدمات آن بودند، مظاهرى از تقیه تاکتیکى است.[۳۰] دلیل این امر نیز در هوشیارى، بیدارى، سازمان یافتگى و آشنایى به اصول مبارزه صحیح در نهضت حسینی است [۳۱].
صلح طلبی در سایۀ عزت طلبی و ذلت گریزی
اسلام منادى صلح و صفا و دوستى است، و جهاد یک سپر دفاعى در برابر دشمنان است نه براى تحمیل عقیده.[۳۲] زیرا جنگها جز فساد در زمین و نابودى امکانات و سرمایهها ثمرى ندارد، به همین دلیل از نظر اسلام منفور است، و تا موجبى براى جنگ پیدا نشود هرگز نباید به سراغ آن رفت؛به تعبیر دیگر «صلح یک اصل است و جنگ یک استثناء».[۳۳]
لذا یک قانون کلى و عمومى و همگانى وجود دارد که در همه جا اصل نخستین، صلح و صفا و دوستى و سازش است، و نزاع و کشمکش و جدایى بر خلاف طبع سلیم انسان و زندگى آرام بخش او است، لذا جز در موارد ضرورت و استثنایى نباید به آن متوسل شد، بر خلاف آنچه فیلسوفان جنگ طلب غربی می پندارند که اصل نخستین در زندگى بشر همانند سایر جانداران، تنازع بقاء و کشمکش است و تکامل از این راه صورت می گیرد، و همین طرز تفکر شاید سرچشمه بسیارى از جنگها و خونریزیهاى قرون اخیر شده است، در حالى که انسان بخاطر داشتن عقل و هوش، حسابش از حیوانات درنده جدا است، و تکامل او در سایه تعاون صورت میگیرد نه تنازع،[۳۴] و اصولا تنازع بقاء حتى در میان حیوانات، یک اصل قابل قبول براى تکامل نیست.[۳۵]
صلح و امنیت و آرامش و عدالت و پاکى، ریشه عمیقى در اصیل ترین ابعاد روح و خرد انسانى دارد و به تعبیر دیگر صلح طلبی از درون فطرت و روان آدمى مى جوشد و از ذات انسان سرچشمه مى گیرد.[۳۶]
به همین دلیل اسلام به شدّت با جنگ مخالف و طرفدار صلح است، و تا زمانى که جنگ بر ما مسلمانان تحمیل نشود پایبند به صلح هستیم، امّا اگر متجاوزى جنگ را بر ما تحمیل کند کوتاه نمى آییم و مردانه مى جنگیم.[۳۷] بنابراین اسلام جهاد را به عنوان نیروى بازدارنده دشمن از نبرد و خونریزى قرار داده، و چنانچه بر اثر خیره سرى دشمن مسلمانان مجبور شوند دست به اسلحه ببرند، این کار تنها در حدّ ضرورت جایز است [۳۸] حال پیروى از چنین آئینی که سراسر حق و عدالت و صلح و مصلحت است به حکم شرع و عقل لازم است و آنها که برخلاف آن گام بردارند از آیین خداوند متعال و فرمان عقل منحرف شده اند.[۳۹]
اینگونه است که امام حسین علیه السلام پس از شهادت پدرش امیرمؤمنان علیه السلام در کنار برادرش امام حسن علیه السلام که امام و پیشواى زمان خود بود، قرار گرفت و پس از انعقاد پیمان صل حمیان امام حسن علیه السلام و معاویه به آن پایبند بود.[۴۰]،[۴۱]
نامههایى که آن حضرت به معاویه مى نویسد و با شجاعت تمام به نکوهش او مى پردازد، همگى از این حقیقت حکایت دارد که امام علیه السلام بر اساس پایبندى به صلح برادرش امام حسن علیه السلام دست به قیام مسلّحانه نمى زند.[۴۲]
و یا خطبه امام علیه السلام در برابر لشکر حرّ؛ آنجا که فرمود:«…إِنْ کَرِهْتُمُونا وَ جَهِلْتُمْ حَقَّنا وَ کانَ رَأْیکُمْ عَلى خِلافِ ما جاءَتْ بِهِ کُتُبُکُمْ وَ قَدِمَتْ بِهِ رُسُلُکُمْ انْصَرَفْتُ عَنْکُمْ؛… اگر ما را ناخوش داشته و حقّ ما را نشناسید و عقیده شما برخلاف آن باشد که در نامههایتان نوشته اید و فرستادگانتان گفتند، از نزد شما باز مى گردم».[۴۳]
لیکن وقتی حر گفت: «مأموریت ما آن است که از تو جدا نشده تا تو را نزد امیر (عبیداللَّه بن زیاد) ببریم».امام علیه السلام تبسّمى کرد و فرمود:«الْمُوْتُ أَدْنى إِلَیکَ مِنْ ذلِکَ؛ مرگ از انجام این کار به تو نزدیک تر است!».[۴۴]،[۴۵]
آری امام علیه السلام از مرگى که مایه حیات و عزّت و افتخار است و حیاتى که مایه ننگ و خوارى و بدبختى است، سخن مى گوید.[۴۶]
لذا کلام امام علیه السلام بر خلاف افراد سست و ضعیف الایمانی است که براى فرار از زیر بار جهاد و مشکلات میدان جنگ غالبا مسأله صلح را مطرح مى کنند، حال آنکه صلح بسیار خوب است اما در جاى خود؛[۴۷] صلحى که تامین اهداف والاى اسلامى کند، و حیثیت و عظمت و آبروى مسلمین را حفظ نماید، نه صلحى که آنها را به خوارى و ذلت کشاند.[۴۸]
آن حضرت در روایت دیگرى فرمود:«… ما اهْوَنَ الْمَوْتِ عَلى سَبیلِ نَیلِ الْعِزِّ وَ إِحْیاءِ الْحَقِّ، لَیسَ الْمُوتُ فِی سَبیلِ الْعِزِّ إِلّا حَیاهً خالِدَهً وَ لَیسَتِ الْحَیاهُ مَعَ الذُّلِّ إِلّا الْمَوْتَ الَّذِی لا حَیاهَ مَعَهُ… وَ لکِنَّکُمْ لا تَقْدِرُونَ عَلى هَدْمِ مَجْدی وَ مَحْوِ عِزِّی وَ شَرَفِی فَإِذا لا أُبالِی بِالْقَتْلِ؛…مرگ در راه رسیدن به عزّت و احیاى حق، چقدر آسان است؟! آرى مرگ در راه عزّت و سربلندى جز زندگانى جاوید نیست! و زندگى ذلّت بار جز مرگ تهى از زندگى نمى باشد… شما بر نابودى عظمت و عزّت و شرف من ناتوانید، حال که چنین است من از کشته شدن باکى ندارم!».[۴۹]،[۵۰]
کلام نورانی آن حضرت در صبح روز عاشورا که فرمود:«أَیهَا النَّاسُ! اذْ کَرِهْتُمُونی فَدَعُونی انْصَرِفُ عَنْکُمْ الى مَأْمَنی مِنَ الْأَرْضِ!؛ اى مردم! اگر از آمدن ما به این دیار ناخشنودید، پس ما را رها کنید تا به سرزمین امنى برویم».[۵۱]
امام در فرازی دیگر فرمود:«لا وَاللَّهِ لا أُعْطیهِمْ بِیدی إِعطاءَ الذَّلیلِ، وَ لا اقِرُّ اقْرارَ الْعَبیدِ!؛ به خدا سوگند دستم را همانند افراد ذلیل و پست در دست آنان نخواهم گذاشت ومانند بردگان نیز تسلیم نخواهم شد. (یا فرار نخواهم کرد)».[۵۲] آنگاه مرکب خود را خواباند و به «عقبه بن سمعان» فرمود تا زانوان مرکب را ببندد؛.[۵۳]،[۵۴] خطاب آن حضرت به این نکته اشاره دارد که ما آغاز گر جنگ نیستیم لیکن هرگاه دشمن جنگ را بخواهد آغاز کند کاملًا براى در هم کوبیدن او آماده ایم و این آمادگى را دائماً حفظ میکنیم.[۵۵]
و به راستی مسلمانان شروع کننده و آغازگر جنگ نخواهند بود،[۵۶] که رساترین و گویاترین نماد حکمت و عقلانیت در نهضت حسینی است؛[۵۷] مولفهای راهبردی در اسلام که هماهنگ با عقل و سیره تمام عقلاى جهان است، و هیچ تضادّ و تنافى با رحمت و رأفت اسلامى ندارد.[۵۸]
نقش هدایتگری امام حسین علیه السلام در پرتو خردورزی
سفیران الهى و پیام آوران وحى به حکم آن که سنگین ترین مسئولیتها را در جهان انسانیت بر دوش دارند، مسئولیت هدایت انسان را از طریق ارتقای تعقل و اندیشه مردم بر عهده دارند.[۵۹]
امام حسین علیه السلام همچون پدر بزرگوارش امیرمؤمنان علیه السلام و برادر ارجمندش امام حسن علیه السلام در مسیر هدایت مسلمین و دفاع از مظلومان حضور سازنده اى داشت.[۶۰]
امام علیه السلام در طول دوران حکومت معاویه، و قبل از حکومت یزید هرگز خاموش نبود. او پیوسته در بیدار ساختن مردم به خصوص نخبگان امّت تلاش مى کرد،لحن امام علیه السلام در این خطبه ه و استدلالات متین و محکم و پرمایه آن حضرت و فصاحت و بلاغتى که در آن به کار میرفت، حکایت از این داشت که آن حضرت در هدایت گری مردم از هر فرصتى بهره مى گرفت.[۶۱] مبادا مردم تدریجاً به آن وضع ناهنجار خو بگیرند و تعلیمات اسلام را فراموش کنند وبه حکومتهاى فرعونى تن در دهند.[۶۲]
یکى از مهمترین نشانههاى عقلانیت در جریان نهضت حسینی، دعوت به تفکّر و اندیشه است. با مطالعه معارف عاشورایی، تصدیق خواهیم کرد که کمتر چیزى همانند تفکّر و اندیشه مورد تأکید و اهتمام امام حسین علیه السلام واقع شده است.[۶۳]
لذا در واقعۀ عاشورا کار امام علیه السلام و برنامه او اصلاح در تفکّر و اندیشه [۶۴] روشنگرى و بیدارسازى و هدایت گری بود، و از طرق مختلف این هدف الهى را دنبال مى کرد، تا نسبت به آنها که اندک امیدى به هدایتشان هست، اتمام حجّت شود.[۶۵]
در این میان تشویق و بشارت، تحریک عواطف انسانى، تبیین اعتقادات دینى و مذهبى و بیان انذار و تهدید به عذابهاى الهى در خطبههای متعدد آن حضرت بیان گردید که تعمیق اندیشه و تفکر جریان مقابل را پى گیرى مى کرد. ولى افسوس آن گروه ستمگر و خیره سر، کمترین لیاقت هدایت را نداشتند و در گرداب دنیاپرستى آن چنان غوطه ور بودند، که به گمانِ آب، در پى سراب مى دویدند![۶۶]
سخن آخر: عقلانیت واقعه عاشورا باید حفظ شود
در خاتمه باید گفت عقلانیت، حکمت و فقاهت امام حسین علیه السلام در واقعۀ عاشورا امتیازات این حماسه بزرگ است که قدرت تأثیرگذارى آن در افکار عمومى مسلمانان، بلکه آزادمردان جهان در طول تاریخ را به همراه داشته است، به نحوی که به جرأت مىتوان گفت این بُعد از قیام عاشورا در طول تاریخ بى نظیر است.[۶۷]
اینگونه است که نمىتوان عقلانیت قیام و نهضتى را در عالم پیدا کرد که تا این اندازه حکمت ساز و سبب حرکت و جوشش مبارزان در برابر ظالمان و ستمگران، آن هم از زمان وقوع حادثه تا عصر حاضر باشد.[۶۸]
به تعبیر دیگر تجلی عقلانیت در حماسۀ حسینی،آن را به یک نهضت فرا زمانى و فرامکانى تبدیل کرده است؛ لذاکمتر نهضتى را همانند نهضت حسینى مىتوان یافت که از همان روز شکست، فاتح و پیروز باشد و از همان روز مغلوب شدن غالب گردد و از همان ساعت که دشمن، کار مخالف خود را تمام شده مىدید، کار خودش به پایان رسیده باشد.[۶۹] با این تفاسیر باید عقلانیت واقعه عاشورا حفظ شود و پایگاه علمی و فرهنگی عاشورا احیاء شود.[۷۰]
پژوهش؛ تهیه و تنظیم: پایگاه اطلاع رسانی دفتر آیتالله مکارم شیرازی makarem.ir
—————
[۱] عاشورا ریشهها، انگیزهها، رویدادها، پیامدها؛ ص۳۶٫
[۲] همان؛ ص۶۵۵٫
[۳] همان؛ ص ۶۵۶٫
[۴] اهداف قیام حسینى؛ ص۱۷٫
[۵] همان.
[۶] برگزیده تفسیر نمونه؛ ج ۱؛ ص۴۱۶٫
[۷] پیام امام امیر المومنین علیه السلام؛ ج ۱۱؛ ص۳۷۹٫
[۸] همان؛ ج ۹؛ ص۲۹۳٫
[۹] همان؛ ج ۲؛ ص۶۶۸٫
[۱۰] تفسیر نمونه؛ ج ۹؛ ص۲۸۷٫
[۱۱] از تو سوال مى کنند(مجموعه سوالات قرآنى از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله)؛ ص۱۶۵٫
[۱۲] ر.ک: پیام قرآن؛ ج ۷؛ص ۲۴۹٫
[۱۳] آیات ولایت در قرآن؛ ص۲۸۴٫
[۱۴] اعتقاد ما؛ ص۱۰۲٫
[۱۵] همان؛ ص ۱۰۳٫
[۱۶] پیدایش مذاهب؛ ص۷۷٫
[۱۷] تقیه؛ ص۱۱٫
[۱۸] اعتقاد ما؛ ص۱۰۳٫
[۱۹] وسائل الشیعه؛ ابواب امر به معروف؛ ب ۲۷؛ ح ۴٫
[۲۰] تقیه؛ص۲۴٫
[۲۱] پیدایش مذاهب؛ ص۸۱٫
[۲۲] … أَمَّا بَعْدُ! فَخُذْ حُسَیناً وَعَبْدَاللَّهِ بْنَ عُمَرَ وَ عَبْدَاللَّهِ بْنَ الزُّبَیرِ بِالْبَیعَهِ أَخْذاً شَدِیداً، لَیسَتْ فِیهِ رُخْصَهٌ، حُتَّى یبَایعُوا،(تاریخ طبرى؛ ج ۴؛ ص ۲۵۰، کامل ابن اثیر؛ ج ۴؛ ص ۱۴).
[۲۳] عاشورا ریشهها، انگیزهها، رویدادها، پیامدها؛ ص۲۱۸٫
[۲۴] «… وَلْیکُنْ مَعَ جَوَابِکَ إِلَىَّ رَأْسُ الْحُسَینِ بْنِ عَلِىٍّ، فَإِنْ فَعَلْتَ ذَلِکَ فَقَدْ جَعَلْتُ لَکَ أَعِنَّهَ الْخَیلِ، وَ لَکَ عِنْدِی الْجَائِزَهُ وَ الْحَظُّ الْأَوْفَرُ،(فتوح ابن اعثم کوفى؛ ج ۵؛ ص ۲۶).
[۲۵] عاشورا ریشهها، انگیزهها، رویدادها، پیامدها؛ ص۲۱۸٫
[۲۶] پیدایش مذاهب؛ ص۷۷٫
[۲۷] عاشورا ریشهها، انگیزهها، رویدادها، پیامدها؛ ص۲۱۸٫
[۲۸] همان؛ ص۳۳۵٫
[۲۹] همان.
[۳۰] پیدایش مذاهب؛ ص۸۱٫
[۳۱] تقیه؛ ص۱۱٫
[۳۲] آیین رحمت؛ ص۸۵٫
[۳۳] پیام قرآن؛ ج ۱۰؛ ص۳۳۲٫
[۳۴] ر.ک: تفسیر نمونه؛ج۲؛ ص ۱۸۰٫
[۳۵] همان؛ ج ۴؛ ص۱۵۱٫
[۳۶] مسئله انتظار؛ ص۱۵٫
[۳۷] از تو سوال مى کنند(مجموعه سوالات قرآنى از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله)؛ ص۹۱٫
[۳۸] سوگندهاى پر بار قرآن؛ ص۳۲۴٫
[۳۹] پیام امام امیر المومنین علیه السلام؛ ج ۸؛ ص۱۸۶٫
[۴۰] الاصابه؛ ج ۱؛ ص ۳۳۳٫
[۴۱] عاشورا ریشهها، انگیزهها، رویدادها، پیامدها، ص ۴۶٫
[۴۲] همان؛ ص۲۳۱٫
[۴۳] همان؛ ص۳۶۶٫
[۴۴] فتوح ابن اعثم؛ ج ۵؛ ص ۱۳۷- ۱۳۸، تاریخ طبرى؛ ج ۴؛ ص ۳۰۳، مقتل الحسین خوارزمى؛ ج ۱؛ ص ۲۳۲٫
[۴۵] عاشورا ریشهها، انگیزهها، رویدادها، پیامدها؛ ص۳۶۷٫
[۴۶] همان؛ ص۳۷۰٫
[۴۷] برگزیده تفسیر نمونه؛ ج ۴؛ ص۴۶۰٫
[۴۸] تفسیر نمونه؛ ج ۲۱؛ ص۴۸۹٫
[۴۹] احقاق الحق؛ ج ۱؛ ص ۶۰۱، اعیان الشیعه؛ ج ۱؛ ص ۵۸۱٫
[۵۰] عاشورا ریشهها، انگیزهها، رویدادها، پیامدها؛ ص۳۷۰٫
[۵۱] همان؛ ص۴۱۸٫
[۵۲] همان؛ ص۴۱۹٫
[۵۳] تاریخ طبرى؛ ج ۴؛ ص ۳۲۲- ۳۲۳، ارشاد مفید؛ ص ۴۴۸- ۴۵۰، بحارالانوار؛ ج ۴۵؛ ص ۶- ۷٫
[۵۴] عاشورا ریشهها، انگیزهها، رویدادها، پیامدها؛ ص۴۱۹٫
[۵۵] پیام امام امیر المومنین علیه السلام؛ ج ۱۰؛ ص۴۳٫
[۵۶] آیین رحمت؛ ص۷۱٫
[۵۷] عاشورا ریشهها، انگیزهها، رویدادها، پیامدها؛ ص۴۱۹٫
[۵۸] والاترین بندگان؛ ص۴۸٫
[۵۹] پیام قرآن؛ ج ۷؛ ص۷۵٫
[۶۰] عاشورا ریشهها، انگیزهها، رویدادها، پیامدها؛ ص۴۴٫
[۶۱] همان؛ ص۳۱۲٫
[۶۲] همان؛ ص ۳۱۳٫
[۶۳] سوگندهاى پر بار قرآن؛ ص۵۳٫
[۶۴] اهداف قیام حسینى؛ ص۲۵٫
[۶۵] عاشورا ریشهها، انگیزهها، رویدادها، پیامدها؛ ص۴۲۵٫
[۶۶] همان؛ص۳۴٫
[۶۷] همان.
[۶۸] همان.
[۶۹] همان.
[۷۰] همان.