معنویت فقه را از خشکی درمیآورد و به آن جذابیت داده و بر طراوت آن میافزاید. چرا در جامعه نسبت به تقیدات مذهبی سستی دیده میشود؟ چون جنبه باطنی و شیرینی که بوده الآن در فقه وجود ندارد و خشک است، لذا جاذبهاش را از دست میدهد.
به گزارش خبرنگار اجتهاد، نشست علمی «فقه القلوب» از سوی مرکز انجمنهای علمی حوزه علمیه قم و مؤسسه علمی پژوهشی بهداشت معنوی برگزار شد. در این نشست علمی حجتالاسلام والمسلمین حمیدرضا مظاهری سیف، بنیانگذار و رئیس مؤسسه علمی – فرهنگی بهداشت معنوی به ارائه بحث پرداخت. گزارش تفصیلی این نشست از منظر فرهیختگان گرامی میگذرد.
در ابتدای این جلسه دبیر علمی نشست در بیان توضیحاتی مقدماتی گفت: معنویت از مسائلی است که در این زمان بسیار اهمیت یافته و به نظر روز به روز بر اهمیت آن نیز افزوده میشود. شاهد آنکه مؤسسات و افراد بسیاری در این عرصه وارد شده و در حال تلاش هستند. این موضوع دارای ابعاد زیادی است اما تا کنون ابعادی مانند بُعد حقوقی، اجتماعی و فقهی معنویت، چنانکه شایسته است مورد بحث و کندو کاو قرار نگرفته است و به این موضوع فقط از منظر عرفانی پرداخته شده است.
همچنین در حوزه معنویت تاکنون بیشتر جنبه سلبی و تدافعی و در برابر شبه جنبشهای معنوی مدنظر بوده و استاد مظاهری سیف نیز تاکنون بیشتر به جنبه سلبی این قضیه شناخته شدهاند. اما ایشان طی سالهای گذشته بهموازات فعالیت سلبی، به فعالیت ایجابی نیز پرداختهاند؛ بهعنوان نمونه مقاله «جای خالی فقه الاخلاق» ایشان که حدود چهارده سال پیش نگاشته شده و مورد توجه و استناد آثار بعدی از سوی دیگر محققین نیز قرار گرفته است. از دیگر نمونه فعالیتهای ایجابی ایشان، کتاب «معنویت رهاییبخش» ، سیری در اندیشههای معنوی مقام معظم رهبری دامظله، و کتاب «آرامش معنوی» و رُمان «راز فرشتگان» است.
نیاز به فعالیتهای ایجابی در زمینه معنویت باعث شد انجمن اخلاق حوزه، گروه معنویت را تشکیل دهد و مباحث فقه القلوب به عنوان یکی از حلقههای علمی این گروه مورد توجه قرار گیرد.
ما بدون شک بدون یک نظام معنوی نمیتوانیم به یک تمدن اسلامی مطلوب برسیم. مناسبات فقه و معنویت نیز یکی از لوازم تدوین نظام معنویت است و سلسله بحثهای فقه القلوب این هدف را دنبال مینماید.
سخنان استاد مظاهری سیف:
در ادامه جلسه استاد حمیدرضا مظاهری سیف، رئیس مؤسسه علمی پژوهشی بهداشت معنوی به ارائه دیدگاههای خود پرداخت که متن این سخنان بدین شرح است:
یکی از مباحث مهم این است که رویکرد ما درباره معنویت چه خواهد بود. آیا معنویت، اخلاق یا عرفان است یا معنویت به خودی خود حوزهای خاص است؟
اگر از معنوی صحبت میکنیم باید جایگاه آن در طبقه بندی علوم اسلامی مشخص شود. از بین علوم اسلامی مهمترین و پایهایترین دانش، فقه است، لذا بر آن شدیم معنویت و فقه را با هم مقایسه کنیم و بکاویم. فقه القلوب مرز مشترک بین معنویت و فقه است که سعی میکنیم مرز این دو علم و تعاملات آنها را بررسی نماییم.
تعریف معنویت
واژه معنا در حوزه ادبیات در برابر لفظ قرار میگیرد و در عرفان معمولاً در برابر صورت قرار میگیرد. در تقسیمبندی که برای مکاشفات در عرفان اسلامی ارائه میشود مکاشفات دو گونهاند کشفهای معنوی و کشفهای صوری؛ و به این لحاظ میتوانیم بگوییم معنوی در برابر صوری و معنا در برابر صورت است. از سویی معنا را میتوان در مقابل ظاهر و ماده نیز قرار داد که میتواند چنین معنایی در فلسفه مورد بحث باشد و موجودات را به مادی و معنوی تقسیم کرد که مقصود مادی و غیرمادی است.
اما مفهومی که امروزه در حال رایج شدن است فرهنگ توصیفی انجمن روانشناسی آمریکا سه مفهوم را برای معنویت اشاره میکند:
۱- معنویت میتواند نوعی حساسیت و دغدغه فکری مربوط به مسائل روح و روان غیر از ساحت مادی وجود ما باشد.
۲- معنویت میتواند نوعی توجه به دین، خدا و مسائل قلمرو تجربههای دینی باشد.
۳- جنبههای روحی و حالات معنوی؛ تحولاتی که کسی در عالم معنا تجربه میکند چه در قالب یک جریان دینی باشد یا نباشد و یا در قالب سنتهای عرفانی باشد یا نباشد.
جان هینلز در کتاب فرهنگ ادیان جهان معنویت را اینگونه تعریف میکند: «حرکات درونی و روح انسان بهسوی حقیقت یا امر متعال» در این تعریف معنویت یک پویایی معطوف به حقیقت معرفی شده است.
روف که بیشتر در حوزه روانشناسی تعاریف او مورد توجه قرار گرفته در تعریف معنویت روی چهار مؤلفه تأکید کرده است؛ به باور وی معنویت:
۱- یک منبع غایی راز آلود و متعال را مورد توجه قرار میدهد.
۲- نوعی روش فهم در معنویت هست. کسی که از معنویت صحبت میکند باید روش متفاوتی از فهم جهان را پیشنهاد دهد.
۳- نوعی یافته و آگاهی درونی نیز در آن باشد.
۴- یکپارچگی شخصیت اتفاق میافتد. انسان معنوی احساس میکند در درون خود یکپارچه است و تعارضات درونی ندارد بلکه حتی یکپارچگی در کل جهان را مشاهده میکند.
در میان شخصیتهای معاصر مقام معظم رهبری بیشترین اشاره را به معنویت در سخنان خود داشتهاند. در میان تعاریفی که ایشان از معنویت در بیانات خود ارائه دادهاند سه تعریف بیان میشود:
۱- دلبستگی به زخارف دنیا پیدا نکردن. (۲۷/۶/۱۳۷۰، بیانات)
۲- رابطه و اتصال قلبی با خداوند. (۲/۱/۱۳۹۶، بیانات) این تعریف جنبه ایجابی دارد؛ به خلاف تعریف نخست که جنبه سلبی دارد.
۳- مجذوب شدن در مقابل لطف الهی (۲/۲/۱۳۸۹، بیانات)
جمع تعاریف اول با دو تعریف بعدی آسان است. جذب لطف الهی شدن و اتصال قلبی با خدا ملازم با عدم دلبستگی به زخارف دنیوی است. اما جمع دو تعریف اخیر یا به نحو حمل مطلق بر مقید ممکن است که مراد از رابطه قلبی همان رابطه مجذوبانه باشد؛ و یا به نحو حمل بر مراتب، یعنی تعریف دوم به صرف اتصال قلبی در مراتب پایین اشاره داشته و تعریف سوم به مراتب بالای آن که همان جذبه است.
علامه طباطبایی (ره) میفرمایند هر انسانی در درون خود به واقعیت ثابتی ایمان دارد و زمانی که ذهن اوصاف است متوجه آن حقیقت مطلق و ازلی مطلق میشود و آن زمان است که ناپایداری پدیدههای مادی آشکار میشود و حقیقت جهان رخ مینماید. این تعریف ایشان دارای جنبههای عرفانی است.
در تعریف معنویت باید به سه نکته توجه داشت:
۱- جنبهی ادراکی در تعریف معنویت مهم است.
۲- معنویت باید برای همهی انسانها ملموس و قابلدرک باشد بهنحویکه با کمک آن بتوان حتی فردی را که در مسیری دیگر حرکت میکند تحت تأثیر قرار داد و حتی مسیر زندگی او را عوض کرد. در تعریف معنویت باید این نکته مورد توجه باشد که جوهره معنویت در همه هست.
۳- معنویت باید در پیوند با حقیقت اصل و مانا و جاودان باشد. غربیها نیز که نخواستهاند از خدا اسم بیاورند از یک حقیقت متعال نام میبرند.
تعریف ما از معنویت
به نظر میرسد باید معنویت را یک استعداد نامحدود بدانیم که در ارتباط با خدا شکوفا میشود و دارای دو هسته بینشی و انگیزشی نیز هست.
این تعریف میتواند مقسم معنویت حقیقی و کاذب قرار گیرد. شما میتوانید از کسانی که این استعداد را شکوفا کردند و کسانی که آن را تباه کردند صحبت کنید؛ لذا معنویت کاذب نیز قابل فرض خواهد بود. اما اگر معنویت را حرکت به سوی یک امر متعال نامیدیم چنانکه در تعریف هینلز بود، در این صورت اتصاف آن به مثبت و منفی مشکل است.
نکته دوم تأکید بر ابعاد درونی معنویت است. رفتار، خارج از این تعریف است زیرا به نظر ما در اخلاق مورد بررسی قرار میگیرد هرچند این دو علم ارتباط وثیقی با هم دارند و نمیشود کسی ادعای معنویت کند اما اخلاق صحیحی نداشته باشد.
استعداد غیر مادی نکته دیگر تعریف است. علامه در المیزان ج۱۳، صفحه ۱۷۰ میفرمایند: روح منشأ حیات، غیر جسمانی و غیر مادی است». روح پدیدهای غیر مادی است و از سویی پس از مرگ نیز باقی میماند. این روح است که مرگ را میچشد (کل نفس ذائقه الموت) و پس از آن باقی است و نه بالعکس.
حال استعداد روحی چیست؟
استعداد روحی در یک تعریف ساده یعنی قابلیت تبدیل روح بشری به روح مطلق الهی که منبع نفخه الهی بوده است. روح در قرآن کریم به صورت مفرد به کار رفته است. برداشت علامه طباطبایی این است که روح یک حقیقت واحد است که دارای تجلیات گوناگون است (روح نباتی، روح حیوانی و …) این روح الهی که در انسان دمیده میشود با نفخه روح اولیه تمام نمیشود بلکه مراتب آن قابل افزایش است. هر چه ایمان افزایش یابد قطعاً معنویت انسان نیز افزایش پیدا میکند.
اگر روح اشتداد پذیر است و منبع حیات، آیا حیات نیز اشتداد پذیر است؟ قرآن میفرماید خدا برخی زندهها را زنده میکند و اساساً دعوت دین به سوی همین زنده شدن و شکوفایی معنوی و اشتداد روحی است (یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا استَجیبوا لِلَّهِ وَلِلرَّسولِ إِذا دَعاکُم لِما یُحییکُم. سوره مبارکه الأنفال آیه ۲۴)
کاربردهای مفهوم معنویت
۱- کاربرد موضوعی: گاهی میگوییم معنویت، اما موضوعات معنوی و مادی مدنظر است.
۲- کاربرد نهادی: گاهی مقصود نهاد معنویت است مانند رفتن به مسجد و مراسم مذهبی و تبلیغ روحانیون و … یعنی مجموعهای از سازمانها و نقشها و برنامههای متولی امور معنوی.
۳- علم معنویت: این کاربرد به معنای مجموعهای از ایدهها و نظریههای معنوی است و در مقابل آن ایدههای سکولار قرار دارند؛ میگوییم نگاه معنوی و سکولار. مقصود ما نگاه سوم یعنی علم معنویت است.
موضوع و روش علم معنویت
موضوع علم معنویت همان استعداد روحی است.
روش علم معنویت نیز روش تفسیری تجربی است. زیرا این قلمرو عظیم که «و ما اوتیتم من العلم الا قلیلاً» قاعدتاً بشر با علم خود نمیتواند به تنهایی در این مسائل وارد شود لذا باید از منابع دینی کمک بگیرد و در اینجا روش تفسیری مطرح میشود. اما بسیاری از آموزههای دین قابلیت بررسی تجربی را نیز دارد، به عنوان مثال آیه «هو الذی انزل السکینه فی قلوب المؤمنین» میتوانیم به صورت خارجی و موردی آرامش را در افراد مؤمن و غیر مؤمن بررسی نمائیم.
کاربردهای اصطلاح فقه
فقه دو کاربرد اصطلاحی دارد:
۱- به معنای روش تحقیق در منابع دینی.
۲- فقه به معنای یک علم.
اصطلاح نخست را در دانش معنویت داخل میکنیم و از این روش استفاده خواهیم کرد.
اما فقه به معنای علم تعاریفی دارد که در طول زمان به پیچیدگی آن افزوده شده است. سید مرتضی فقه را علم به احکام شرعی معرفی میکند و شهید اول در ذکری آن را «العلم بالاحکام الشرعیه العملیه عن ادلتها التفصیلیه لتحصیل السعاده الأخرویه» معرفی کرده است.
بین فقها در مورد فقه دو رویکرد مهم وجود دارد:
۱- یک دسته از نظریات انحصارگرا هستند و معتقدند فقه منحصر در اعمال جوارحی است و اگر به اعمال قلبی میپردازد به جهت احتیاج افعال جوارحی به آن است مانند بحث نیت در نماز.
۲- شمول فقه نسبت به اعمال جوارحی و جوانحی. اگر هدف فقه تحصیل سعادت اخروی است ممکن است یک امر واجب به قلب تعلق بگیرد. صاحب عروه از این دسته است: «اعلم أن اهم الامور و اوجب الواجبات التوبه من المعاصی و حقیقتها الندم و هو من الامور القلبیه و لا یکفی مجرد قوله استغفر الله بل لا حاجه الیه مع الندم القلبی و ان کان احوط».
کسانی که به انحصار معتقدند دو گروه هستند؛ برخی افعال قلبی را به اخلاق واگذار کردهاند برخی به اعتقادات؛ یا برخی از این افعال را به اخلاق و برخی را به اعتقادات.
سید عبد الاعلی سبزواری در مهذب الاحکام ج۱۵ صفحه ۲۷۳ مسئله ۴ میفرماید: کتب فقهی مسئولیت افعال جوارحی را به کتب اخلاقی واگذار کردهاند.
علامه حلی نیز برخی از این مباحث را به علم کلام میدهند. ایشان در کشف المراد میفرمایند: التوبه هی الندم علی المعصیه (در مقصد چهارم شرح تجرید مسئله ۱۱، فی وجوب التوبه)
کدام رویکرد صحیح است؟
میتوانیم بگوییم بر فقیه واجب است که در این مرز بسته شده فقه وارد شود. ما ادله متخلفی داریم که لزوم ورود فقیه به این حوزه از مسائل از طریق آنها قابل اثبات است.
ادله قرآنی:
۱- «لَا یُؤَاخِذُکُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِی أَیْمَانِکُمْ وَلَٰکِنْ یُؤَاخِذُکُمْ بِمَا کَسَبَتْ قُلُوبُکُمْ» (سوره بقره، آیه ۲۲۵). کسب به معنای عمل است مانند «بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ» (سوره روم آیه ۳۷). فعل قلبی مورد مؤاخذه قرار میگیرد. اگر بناست مکلف در آخرت معذور باشد باید افعال قلبی او نیز بررسی و مراقبت شود.
۲- «إِنَّ السَّمعَ وَالبَصَرَ وَالفُؤادَ کُلُّ أُولٰئِکَ کانَ عَنهُ مَسئولًا» (سوره مبارکه الإسراء آیه ۳۶). بنا بر مفاد این آیه انسان نسبت به اعمال قلب نیز باید پاسخگو باشد.
۳- «لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنَاحٌ فِیمَا أَخْطَأْتُمْ بِهِ وَلَٰکِنْ مَا تَعَمَّدَتْ قُلُوبُکُمْ» (سوره احزاب، آیه ۵). در این آیه شریفه گناه به قلب نسبت داده شده است.
۴- «َخافُونَ یَوْماً تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصارُ» (سوره نور، آیه ۳۷)
۵- «أَ فَلا یَعْلَمُ إِذَا بُعْثرَ مَا فی الْقُبُورِ؛ وَ حُصلَ مَا فی الصدُورِ(سوره عادیات، آیههای ۹ و ۱۰). آنچه از قلب بیرون میآید میشود نامه اعمال.
۶- «َوْمَ لَا یَنفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ» (سوره شعراء، آیههای ۸۸ و ۸۹)
آیا این آیات دلالت ندارد که به احکام قلب، بیماری قلب و افعال قلب باید بپردازیم، درحالیکه مکلفین نمیدانند که حتی اعمال قلبی نیز وجود دارد.
برای لزوم بررسی فقهی اعمال جوانحی و اعمال قلب دلایل عقلی نیز قابل طرح است:
۱- عقل حکم میکند که افعال قلب در سعادت و شقاوت اخروی انسان تأثیر دارند.
۲- و هر فعلی که در سعادت و شقاوت اخروی انسان دخیل است بر فقیه واجب است آن را مورد بررسی فقهی قرار دهد.
۳- پس بررسی اعمال جوانحی بر فقیه واجب است.
ادله عقلی دیگری نیز در این زمینه قابل طرح است.
تأثیر معنویت بر فقه (خدمات معنویت به فقه)
فقه با رویکرد شمول گرا و معنویت تأثیرات متقابلی بر هم دارند.
تأثیرات معنویت بر فقه
۱- معنویت در یافتن موضوعات جدید به فقه کمک میکند. مانند وجوب ایمان که به معنای قرآنی آن در کتب فقهی ما بررسی نمیشود درحالیکه حداقل سه دسته امر به ایمان در قرآن وارد شده است.
۲- ابواب فراموش شده فقه را به آن بازمیگرداند مانند کتاب جهاد النفس و وجوب التوکل و الرجا و وجوب الخوف من الله و وجوب حسن الظن بالله و استحباب الزهد و …
۳- معنویت فقه را از خشکی درمیآورد و به آن جذابیت داده و بر طراوت آن میافزاید. چرا در جامعه نسبت به تقیدات مذهبی سستی دیده میشود؟ چون جنبه باطنی و شیرینی که بوده الآن در فقه وجود ندارد و خشک است، لذا جاذبهاش را از دست میدهد.
۴- معنویت با تکیه بر مقاصد شریعت میتواند در استنباط احکام دخیل باشد.
کمک دانش معنویت به فقه
۱- کمک روششناسی در جهت کمک در مقابله با معنویتهای سکولار.
۲- فقه معنویت شمول به مبارزه علیه معنویت کاذب کمک میکند. فقه ما الآن معنویت گریز شده است.
۳- فقه برنامههایی را برای تعالی معنوی ارائه میدهد.
فرق فقه اخلاق و معنویت
فقه اخلاق به استنباط افعال اخلاقی میپردازد اما فقه القلوب دو معنا دارد:
۱- به معنای اخص: فقه استنباط احکام تکلیفی جوانحی.
۲- به معنای اعم: به معنای متدولوژی فقه استنباط گزارههای مربوط به استعداد روحی و فرایندهای آن از کتاب و سنت.
دانش معنویت در هندسه معارف دینی میتواند جایگاه مستقلی نسبت به تقسیم مشهور فقه اخلاقق دانشهای عقلی باشد و قسم چهارمی در این تقسیم ایجاد نماید.
تهیه و تنظیم: مصطفی شریفیپور