شبکه اجتهاد: مفهوم «ولایت» که معادل هدایت، سرپرستی و تربیت است، به عنوان اصل و اساس دین، میبایست در مفاهیم پایین دستی دین جاری شود، از این رو ضروری است که در بسیاری از مفاهم خودساخته تجدید نظر کنیم.
به عنوان مثال دوگانه «تعبد یا تعقل» که خصوصاً در فضای روشنفکری رایج است از غفلت از همین مفهوم ولایت شکل میگیرد، به این نحو که آنجا که دین سخنی دارد، ما تعبداً میپذیریم و اگر دین سخنی نداشت با عقل خود سیر میکنیم، در حالیکه دین نیامده است که عقل را تعطیل کند و جای آن بنشیند و بدیل آن باشد، بلکه اساساً مخاطب دین، عقل انسانهاست و عقل را رشد میدهد.
دو گانه دیگری که در علم اصول رایج است، دو گانه «تعبدی یا عقلائی» است. در خصوص بسیاری از روایات بحث میشود که آیا روایات در صدد تعبد است یا به نکته عقلائی اشاره دارد که در این صورت ارشادی (در مقابل تأسیسی) میشود. این دوگانه نیز محل مناقشه است که بر تصور خاصی از شأن شارع استوار است و آن شأن مولای عرفی است که گاهی به عبد خود فرمان میدهد و گاهی او را ارشاد میکند درحالیکه اعمال ولایت نمیکند. اما شارع حقیقی از آنجا که در مقام ولایت همه شئون عباد است و قصد دارد او را به سوی قرب الهی سوق دهد، معنا ندارد که اعمال ولایت صورت نگیرد. به بیان دیگر خروج از ولایت الهی آنگونه که در معارف وحیانی سراغ داریم، ورود به ولایت طاغوت است.
شارع وقتی در مقام هدایت و ولایت قرار میگیرد همه قوای انسانی از عقل و تجربه و روح و ذهن را هدایت میکند و رشد میدهد. همچنین جامعه بشری و عقلائی را هدایت میکند، از این رو هم تعبد جاری میشود و هم با عقلاء ارتباط میگیرد و فهم و درک عقلائی در پرتو سرپرستی شارع، شکوفا میشود.
بحث جایگاه رأی و نظر مردم در حجیت هم میبایست از این منظر بازنگری شود؛ «ولایت» مقوله ای دو طرفه است و میبایست با «تولی» ملاحظه شود. ولایت و تولی، متقوم به یکدیگرند و یکدیگر را قید میزنند، از این رو «ولایت» میبایست متناسب با «تولی اجتماعی» باشد و اگر این تناسب رعایت نشود، به «حجیت» و «مشروعیت» نمیرسد. ولیّ اجتماعی نمیتواند به حدی جلوتر از تولی اجتماعی حرکت کند که همراهی اجتماعی اتفاق نیافتد.
براین اساس، دین آمده است که همه عرصهها را به سوی تقرب هدایت و سرپرستی کند، نه اینکه همه عرصهها را تعطیل کند و خودش جای آنها بنشیند و نه اینکه امری در کنار دیگر عرصهها باشد، مثلاً دین را یک امر معنوی تلقی کنیم که در کنار امور معیشتی و مادی قرار میگیرد.
به عنوان مثال به این متن توجه بفرمایید که با دو گانه «تعطیل» و «در کنار» بیان شده است:
«انتظار برنامه سازی برای فقه بسان انتظار حل مشکلات فیزیک از شیمی است و این یک انتظار بی جاست. اسلام برای این نیامده است که کلیه افکار و اندیشهها را تعطیل کند، و خود یکه تاز میدان زندگی باشد و تکلیف همه چیز را تعیین کند، بلکه اسلام، جامعه را به تفکر و اندیشه و شور و مشورت در امور دعوت کرده است آن گاه خود نگهبان برنامه ریزی میباشد و مشروع آن را از نامشروع مشخص میکند. اصولاً رمز خاتمیت در این است که در دعوت خود به کلیات اکتفا کند، و جزئیات را به مقتضیات زمان واگذار کند.و اگر روز نخست برنامه ریزی میکرد مسلماً این برنامه ریزی با تمام چهرههای زندگی منطبق نمیگشت.»(۱)
از منظر «ولایت»، دین حتماً به عرصه برنامه ریزی وارد میشود، همچنین هدایت و سرپرستی دینی همه افکار و اندیشهها را در بر میگیرد اما این، به معنای تعطیلی همه افکار و اندیشهها نیست بلکه شکوفایی فکر و اندیشه در پرتو استضائه از نور ولایت است.
———————-
۱- آیتالله جعفر سبحانی، فلسفه فقه و بررسی مقاله ی فقه در ترازو، مجله تخصصی کلام اسلامی، سال دهم، مسلسل ۳۷، ص۹۷