آیتالله جوادی آملی گفت: ما سهم بزرگی در حوزه نجف داریم؛ ما نجف را نجف کردیم، گرچه بزرگانی از عرب هم حضور داشتند. کتب اربعه را ما نوشتیم، فقههای اصیل را ما نوشتیم، کتابهای اصیل اصولی را ما نوشتیم. این هویت ماست و ما به این هویت افتخار میکنیم.
به گزارش شبکه اجتهاد، آیتالله عبدالله جوادی آملی در پیامی تصویری به دومین همایش بینالمللی «علوم انسانی و هویت ایرانیان» با حضور اندیشمندان و فرهیختگان داخلی و خارجی، روز سهشنبه ۱۶ اردیبهشت در تالار حکمت دانشگاه شیراز برگزار شد، با اشاره به نقش راهبردی تعلیم و تربیت اسلامی، از اندیشمندان خواست که با حفظ روح اجتهاد و تفکر جوشان، به تربیت نسلی بپردازند که بتوانند ادامهدهنده مسیر چهرههایی چون بوعلیسینا باشند؛ کسانی که با تکیه بر استعداد درونی خود، بینیاز از استاد و شاگرد، به قلههای علم و اندیشه رسیدند.
ایشان بیان کرد: «ما سهم بزرگی در حوزه نجف داریم؛ ما نجف را نجف کردیم، گرچه بزرگانی از عرب هم حضور داشتند. کتب اربعه را ما نوشتیم، فقههای اصیل را ما نوشتیم، کتابهای اصیل اصولی را ما نوشتیم. این هویت ماست و ما به این هویت افتخار میکنیم.»
متن کامل پیام حضرت آیتالله جوادی آملی بدین شرح است:
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی جمیع الأنبیاء و المرسلین و الأئمه الهداه المهدیین و فاطمه الزهراء بهم نتولّی و من أعدائهم نتبرّء إلی الله».
مقدم شما علما دانشمندان فرزانگان فرهیختگان و نخبگان را گرامی میداریم و از همه بزرگوارانی که با ایراد مقال یا ارائه مقالت، بر وزن علمی این محفل و این همایش افزودند حقشناسی میکنیم! از ذات اقدس اله مسئلت میکنیم همه خردمندان به ویژه شما، همه نخبگان به ویژه شما، همه عالمان دین به ویژه شما و همه مسلمانها به ویژه شما و همه ارادتمندان به خاندان عصمت و طهارت را از فیض و فوز ویژه خود برخوردار بفرماید و زحمات علمی که با ایراد مقال یا ارائه مقالت، بر وزن علمی این نشست و دورهمایی افزودند و میافزایند را به احسن وجه بپذیرد!
موضوعات فراوانی که در این گردهمایی و نشست و همایش مطرح است تقریباً یازده مورد است که دو موردش و دو عنوانش عبارت است از هویت دینی و علمی ایرانیان که با آمدن اسلام، هویت ایمانی و دینی مردم به کدام پایگاه رسیده است. به لطف الهی مردم این سرزمین، آماده شنیدن ره آورد وحی بوده و همواره بهرههای فراوانی بردند و خواهند برد.
اجمال مسئله آن است وقتی اسلام آمد مهمترین ره آوردی که به همراه داشت، معارف الهی و جهانبینی و همچنین علوم انسانی بود. آنچه از قرآن کریم برمیآید در چند فصل است. فصل اول دعوت به علم است؛ قرآن کریم دعوت به دانش کرد و طرزی دعوت کرد که هم عالم پرور شد هم متعلم پرور شد. در بخشی از آیات قرآن فرمود پیامبر و رهبران الهی آمدند که ﴿یعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَهَ﴾[۱] و در فصل دیگر و بخش دیگر فرمود آنها نه تنها معلماند و به شما علم یاد میدهند، بلکه ره آورد آنها علم نوین است یعنی یک سلسله مطالب به جامعه بشری یاد میدهند که اینها نه از خود دارند و نه از دیگران: ﴿وَ یعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾.[۲]
در بخش اول که فرمود: ﴿یعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَهَ﴾، این تعبیر، این پیام را به همراه ندارد که اینها که ما میگوییم در هیچ جا نیست؛ اما بخش دوم این پیام را به همراه دارد. ﴿یعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَهَ﴾ بخش اول است و ﴿یعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ بخش دوم؛ این بخش دوم یعنی اسلام حرفهایی دارد که در هیچ جای عالم نیست.
﴿یعَلِّمُهمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَهَ﴾ با ﴿یعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ فرق جوهری دارد. ﴿یعَلِّمُهمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَهَ﴾ یعنی به شما علم یاد میدهد که این علم ممکن است در جای دیگر هم باشد؛ اما این بخش دیگر از آیات دارد که وحی چیزهایی را به شما یاد میدهد که اصلاً نمیتوانید یاد بگیرید. از کجا میخواهید یاد بگیرید؟ چون جزء علوم بشری نیست، جزء علوم ماورای طبیعی است و نیز تنزل آن علوم به اینجا و ترقی انسانی مثل پیامبر به آنجا، مقدور کسی نیست، لذا هم به خود پیغمبر فرمود: ﴿وَ عَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُن تَعْلَمُ﴾[۳] یعنی به توی پیامبر چیزهایی یاد دادیم که هیچ ممکن نبود تو به خودی خود یاد بگیری و هم به جوامع انسانی اسلامی فرمود: ﴿وَ یعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾.
فصل سوم آن است که آنچه ما به شما آموختیم، برای انبیا و اولیا و شاگردان ویژه آنها بود که شما باید آنها را یاد بگیرید و بدانید که ارزش جامعه بشری به علم آنهاست، یک؛ ارزش علم به معلوم است، دو؛ حقیقت معلوم را معلومآفرین تحلیل و تبیین و تشریح میکند، سه؛ رابطه بین معلم و متعلم را وحی تحلیل میکند، چهار. اینها را ذات اقدس الهی به پیامبر فرمود و آنها و اهل بیت به ما آموختند، لذا روایاتی که از ائمه(علیهم السلام) رسیده است هم چند بخش است: بخش اول که اصلش دعوت به علم است که باید عالم بشوید؛ بخش دوم آن است که سعی کنید معلم بشوید و بخش سوم آن است که تعلیم شما تنها به عنوان وسیله نقلیه نباشد که چیزهایی را از استاد شنیدید و به شاگردانتان منتقل میکنید. شما مثل استخر نباشید که علوم را از جای دیگر بگیرید، در خود ذخیره کنید و به جامعه منتقل کنید، بلکه مثل چشمه باشید که از خود شما بجوشد. فرق چشمه و استخر آن است که استخر از خود آبی ندارد و فقط آبی که از جایی گرفته است به جایی منتقل میکند؛ اما چشمه از خودش میجوشد.
مرز درس خواندن و فهمیدن از مرز اجتهاد کاملاً جداست؛ مرز استخر از چشمه کاملاً جداست. انسان موظف است مطابق استعداد خودش چشمه بشود نه استخر. آن که فقط محفوظات را به دیگری منتقل میکند، هویت دینی و ایرانیاش ضعیف است. هویت دینی و ایرانی بودنش این است که انسان خودش چشمه باشد، حالا اگر دریا شد که چه بهتر: «چو دریا به سرمایه خویش باش».[۴] هیچ کسی در دریا گوهر نریخت، هیچ کسی در دریا مرجان نریخت؛ دریا، دریا شد به سرمایه خود؛ گوهر دارد مرجان دارد به سرمایه خود.
استخر شدن هنر نیست، چشمه شدن هنر است
استخر شدن هنر نیست، چشمه شدن هنر است. اینکه میبینید وقتی انسان وارد حرم اهل بیت شد این قدر اظهار خضوع میکند برای این است که به ما فرمودند تا میتوانید چشمه بشوید نه استخر. آن ﴿وَ یعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَهَ﴾ که از یک سو بود، فصل اول؛ این ﴿وَ یعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ فصل دوم؛ یعنی علمهایی که در جوامع بشری هست را یاد بگیرید، علمهای تازه و نو که ره آورد وحی ماست و در جای دیگر نیست را یاد بگیرید. حالا که اینها را یاد گرفتید به نحو چشمه باشید نه به نحو استخر که از خود شما بجوشد.
بیان نورانی امام (سلام الله علیه) این است که «عَلَینَا إِلْقَاءُ الْأُصُولِ وَ عَلَیکُمُ التَّفْرِیع».[۵] اجتهاد و ملکه اجتهاد آن است که انسان وقتی مطلبی را فرا گرفت، این مطلب اگر جزء قاعده است و جزء اصول اولی است که به انسان آموختند، این را کاملاً اصل قرار بدهد چشمه قرار بدهد، یک؛ کَندوکاو کند تلاش و کوشش کند جدّیت کند که به عمقش برسد، دو؛ جوشش آن را احساس کند و جوشیدهها را ضبط کند، سه؛ از جوشیدهها هم خودش بهره ببرد هم دیگران را بهرهمند کند، چهار.
لازم است ملکه اجتهاد را تأمین کنیم
فرمود: «عَلَینَا إِلْقَاءُ الْأُصُولِ وَ عَلَیکُمُ التَّفْرِیع»؛ این اجتهاد است یعنی چشمه شدن است نه استخر شدن نه انبارشدن نه محفوظات را حفظ کردن و گفتن. بر ما لازم است ملکه اجتهاد را تأمین کنیم. اگر کسی استعداد آن را ندارد، خوب ذات اقدس اله مطابق آنچه داد طلب میکند؛ ولی دستور رسمی اسلام آن است که انسان چشمه بشود. کسی که از خود نتواند بجوشد، شاگردی است و تا آخر عمر هم شاگرد است.
در بخشهای بعدی فرمود تمام کوشش و تلاشتان این باشد که به اندازه سوادتان حرف بزنید: «أَنْ لَا یجُوزَ مَنْطِقُکَ عِلْمَکَ»؛[۶] امام(سلام الله علیه) رسماً به شاگردش فرمود بیش از سوادت حرف نزن، بیش از سوادت چیزی ننویس، بیش از فهم خودت داعیه ای نداشته باش.
ایران را اینها تربیت کردند؛ اینها ائمه مایند اینها متبوع مایند و ما شیعیان اینهاییم. هویت ایرانی هم به دنبال این رفت.
خدا ابن سینا را رحمت کند! نه شاگرد داشت و نه استاد. این گونه از افراد گرچه فراوان نیستند و بسیار کماند ولی هستند؛ کسانی که در مدت عمرشان نه استاد داشتند و نه شاگرد و به قله رسیدند. مرحوم بوعلی خودش میگوید من بسیاری از این مسائل، آن مقداری که آسان بود را از اساتیدم یاد گرفتم و آن مقداری که مشکل بود و حلّش مقدور آنها نبود را خودم حل کردم، پس بیاستاد شده بوعلی. شاگرد هم نداشت؛ سالیان متمادی تدریس کرد، احدی تالی تلو او نشد که بشود بگوییم اول بوعلی دوم فلان. بهمنیار و دیگران شاگردان مرحوم بوعلی بودند اما فاصله بین این استاد و آن شاگردان خیلی است. مرحوم بوعلی و امثال بوعلی کسانی بودند از همین هویت ایرانی اصیل که نه استاد داشتند و نه شاگرد؛ آنها را همین سرزمین پروراند آنها را همین آب و خاک پروراند. این قدرت هست البته فیض خدا مخصوص گذشتهها نبود مخصوص حالا هم نیست مخصوص آیندگان هم نیست. فیض خدا وقف کسی نبود و وقف کسی هم نیست. به ما دستور دادند: «چو دریا به سرمایه خویش باش»؛ دریا شدن ممکن است.
هویت ایرانی توان آن را دارد که دریا بشود، چه رسد به چشمه
الآن هویت ایرانی توان آن را دارد که دریا بشود، چه رسد به چشمه. فرمود: «عَلَینَا إِلْقَاءُ الْأُصُولِ وَ عَلَیکُمُ التَّفْرِیع»؛ بکوشید که اجتهاد کنید. بنابراین هم علم آموختند هم عالم شدن را به ما گفتند هم معلم شدن را هم نوآوری را. این هویت ایرانی اسلامی است که به برکت اهل بیت که مطاع ایرانیهاست و ایرانی شیعه آنهاست و خلوصی دارد، از آنها استفاده کردند.
بعد از اینکه ائمه(علیهم السلام) این مطالب را فرمودند که استخر شدن هنر نیست چشمه شدن لازم است و مجتهد شدن لازم است و باید علومی را فراهم کنید، آن رکن اساسی را هم بیان کردند که عظمت عالم به علم است و عظمت علم به معلوم است و حقیقت معلوم را معلومآفرین مشخص میکند. معلومآفرین، ذات اقدس اله است و به وسیله قرآن که بهترین کتاب جهانی است خدای سبحان مشخص کرد که حوزه علمیه حوزه و دانشگاه کجاست و دانشگاهِ علمیه دانشگاه و حوزه کجاست. فرمود چیزی در عالم نیست که دفتر علمی بشر نباشد؛ از نظام سپهری تا نظام زمینی و از نظام زمینی تا نظام سپهری. حالا ماوراء آسمان و زمین، مربوط به انبیا و اولیا و امثال ذلک است و بحث دیگری است که آن راه هم البته بسته نیست؛ ولی آن مقداری که کتابخانه است و حتمی است و رسمی است و بر ما واجب است، این است که در آسمان چه خبر است، در زمین چه خبر است، رابطه آسمان و زمین چگونه است، چگونه کاری بکنیم از آسمان کمک بگیریم، چگونه کاری بکنیم از زمین مدد بگیریم. اینها را ذات اقدس اله هم بر ما واجب کرده است به نحو وجوب کفایی و هم معلمانش را فرستاده و هم شاگردانی را تربیت کرده است.
فرمود چیزی در آسمان و زمین نیست که تحت تسخیر شما نباشد، البته اگر کسی انسان باشد. یک وقت _معاذ الله_ کسی به صورت انسان است: «فَالصُّورَهُ صُورَهُ إِنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَیوَانٍ ….. وَ ذَلِکَ مَیتُ الْأَحْیاء»؛[۷] فرمود برخی هستند که جنازه عمودیاند بعد جنازه افقی میشوند، اینها مرده متحرکاند. این فقط شناسنامه انسانی دارد، این از بحث بیرون است.
از این افراد که بگذریم فرمود چیزی در ساختار نظام خلقت نیست مگر اینکه برای شما خلق شد: ﴿خَلَقَ لَکُمْ﴾؛[۸] آنچه در آسمان و زمین است برای شماست. درعمق زمین هر چه هست در اوج آسمان هر چه هست برای شماست. اصل دوم فرمود اینها در برابر شما مسخرند. در فلسفه یک فاعل بالتسخیر داریم و یک فاعل بالقسر؛ «قسر» یعنی فشار. نظام آفرینش با تسخیر اداره میشود نه با قسر. فرمود: ﴿سَخَّرَ لَکُم مَا فِی السَّماوَاتِ وَ مَا فِی الأرْضِ﴾؛[۹] چیزی در آسمان و زمین نیست که تابع شما نباشد. بفهم و بکوش و انسان باش و از آفتاب و ماه کمک بگیر؛ اینها مسخر شما هستند. آن که معلوم را آفرید، گفت این معلوم، تحت تسخیر شما انسانهاست. این عظمت و جلال انسان نیست؟! این هویت ایرانی اسلامی از اینجا کمک گرفته که چیزی در عالم نیست که من نتوانم بفهمم و از آن کمک بگیرم.
بهشت و جهنم و برزخ و قیامت بحثهای دیگری است که انبیا و اولیا سمتی دارند و راهنمایی میکنند؛ اما آنچه در نظام سپهری هست از اوج آسمان تا عمق زمینها هر چه هست برای بشر خلق شد، یک؛ مسخر بشر است، دو؛ رسیدن به حقایق اینها ممکن است، سه؛ اینها هیچ ابایی ندارند، چهار.
ایرانی تا آنجا که ممکن بود و بیگانه جلویش را نگرفت و محرومیتها را بر او تحمیل نکرد، در این زمینه توفیق داشت؛ این تنها مرحوم بوعلی نیست.
هویت ایرانی _به لطف الهی_ فضیلتی دارد؛ قبل از اسلام هم دانشگاه داشت؛ اما الآن بحث ما در هویت ایرانی قبل از اسلام نیست. بحث ما در این فصلی است که مربوط به هویت دینی و ایرانی بعد از اسلام است. ایرانیها قبل از اسلام هم دانشگاه داشتند بعد از اسلام هم هر جا سخن از علم شد همین ما یعنی ایرانیها رفتیم آنجا را آباد کردیم؛ معلم شدیم متعلم شدیم کتاب نوشتیم.
ما سهم بزرگی در حوزه نجف داریم؛ ما نجف را نجف کردیم، گرچه بزرگانی از عرب هم حضور داشتند. کتب اربعه را ما نوشتیم، فقههای اصیل را ما نوشتیم، کتابهای اصیل اصولی را ما نوشتیم. این هویت ماست و ما به این هویت افتخار میکنیم.
ما را ائمه تربیت کردند، ما را ائمه ما خوب تربیت کردند خوب پروراندند؛ فرمودند شما میتوانید دریا باشید، حداقل میتوانید چشمه باشید. حقیقت علم به معلوم است و آنچه در آسمان و زمین است معلوم شماست یعنی کتاب شماست و میتوانید یاد بگیرید و اینها مسخر شما هستند نه مقسور شما. فشاری در عالم نیست، اینها تحت تسخیر شما هستند: ﴿سَخَّرَ لَکُم مَا فِی السَّماوَاتِ وَ مَا فِی الأرْضِ﴾.
بنابراین این قدرت هست این سرمایه هست؛ هم باید و هم میتوانیم. «نمیتوانیم» در دستگاه ما نیست؛ آن کسی که این معلوم را آفرید، فرمود این رام شماست.
هویت ایرانی اسلامی
نتیجه اینکه هویت ایرانی اسلامی ما از همین آیات کمک گرفته است. چندین بخش از آیات قرآنی است که ما را به فرا گرفتن علم دعوت کرده است، یک؛ بعد فرمود ما چیزهایی آوردیم که در هیچ جای عالم نیست، این دو؛ اینکه شما بگویید علوم انسانی این است علوم انسانی آن است و بقیه علوم انسانی نیست، این یک تقسیم کار است در حوزه و دانشگاه که چیز خوبی است؛ اما چیزی در جهان نیست که علوم انسانی نباشد، همه اینها علوم انسانیاند، این سه. بعد این مطالب که بخواهید چشمه بشوید یا دریا بشوید را هم به ما آموختند و راه به ما نشان دادند و آن این است که شما بخواهید به چیزی عالم بشوید، باید حقیقت معلوم را بشناسید.
تمام عرض من در این بخش اخیر است! کسی بخواهد عالم بشود یعنی باید حقیقت معلوم را بشناسد. معلوم هم از نظام سپهری است تا عمق زمین؛ اما معلوم چیست؟ اگر آسمان است اگر زمین است اگر «بین الارض و السماء» است، مثلث است. هیچ چیزی در جهان امکان نیست که تکبُعدی و تکضلعی باشد؛ سه ضلع دارد. حقیقت هر چیز مثلث است: چه کسی آفرید؛ چگونه آفرید و برای چه آفرید. زمین این است زمان این است آسمان این است انسان این است حیوان این است برگ درختان سبز ایناند عمق دریاها و صحراها ایناند عمق معادن ایناند. هیچ چیزی تنها نیست تکبُعدی نیست؛ هر چه امکان بر آن صادق شد و عنوان مخلوق بر آن صادق شد چه آسمانی باشد چه زمینی، سه ضلعی است. اگر کسی خواست عالم بشود، باید این اضلاع سهگانه را بشناسد و اگر کسی این را مثله کرد و یک ضلع را شناخت، او حقیقتاً عالم نیست بلکه چیزهایی را به ذهن سپرده است.
توضیح مطلب این است: بخواهد آسمان را بشناسد ماه را بشناسد زمین را بشناسد معدن را بشناسد، این سه ضلع را الا و لابد باید بشناسد: چه کسی آفرید؛ چگونه آفرید و برای چه آفرید. اگر ﴿هو الأول﴾[۱۰] را بگذارد کنار، «هو الآخر»[۱۱] را بگذارد کنار، خود یک شیء را بخواهد بشناسد مثلاً آسمان را بشناسد زمین را بشناسید معدن نفت را بشناسد معدن طلا را بشناسد ستاره را بشناسد، این اگر آفریدگارش را نشناسد و هدف خلقتش را نشناسد، این معلوم مثلث را مثله کرده است، یک؛ مثله، مرده است، دو؛ اگر این مرده به ذهن کسی بیاید او را زنده نمیکند، سه؛ خود او را هم مرده میکند، چهار.
تمام حرف اسلام این است که علم، گوهرش در معلوم است و معلوم، مثلث است. اگر کسی این مثلث زنده را مثله سردخانهای کرد، تنها محفوظاتی دارد. نتیجهاش جنگ جهانی اول است نتیجه اش جنگ جهانی دوم است نتیجه اش کارهایی است که امروز شما در غزه میبینید نتیجهاش کار اسرائیلیهاست. هر کس خواست چیزی را بشناسد، الا و لابد باید مثلثانه بشناسد چون آنها در گوهر ذات این دخیل هستند بیگانه نیستند قراردادی نیستند. آن ﴿هو الأول﴾ در درون درون اشیاء هست، «هو الآخر» در درون درون اشیاء هست، خود شیء هم که مشخص است. آنچه که در بسیاری از دانشگاههای جهان مطرح است، مثله شده این مثلث است، لذا بازدهی ندارد. اینطور شما در غزه میبینید که به هیچ وجه اثری از انسانیت نیست؛ در جنگ جهانی اول این طور بود، در جنگ جهانی دوم این طور بود، این بمبها همین طور است.
بنابراین ﴿هو الأول﴾ آفرید، «هو الآخر» بازرسی میکند بررسی میکند حسابرسی میکند، بین ﴿هو الأول﴾ و «هو الآخر»، چیزی است که الآن بشر خیال میکند که به آن عالم شده است، لذا نمی داند چه کار بکند! با اینکه همه این چیزها را بلد است اما هیچ آسایشی ندارد و سهمی هم از فرشته شدن ندارد.
تو فرشته شوی ار جهد کنی از پی آنک
برگ توت است که گشتست به تدریج اطلس[۱۲]
این برگ توت وقتی به مدرسه برود دانشگاه برود حوزه برود عالم بشود، میشود اطلس، وگرنه این برگ توتی که در سطل میریزند اطلس نیست، وقتی ابریشم میشود که درس بخواند. وقتی درس انسان صحیح است که مثلث را مثله نکند سردخانهای نکند، روح پیدا کند، خودش زنده بشود و جامعه را زنده کند. این کار ما ایرانیها بود _به لطف الهی_ و است.
من مجدداً از همه شما اندیشوران نویسندگان گویندگان معلمان و اساتید حقشناسی میکنم و از برگزارکنندگان این همایش این دورهمه نشستها این کنگرهها و اجتماعها سپاسگزاری میکنم!
از ذات اقدس اله مسئله میکنیم نظام ما مردم ما مسئولین ما کشور ما مملکت ما و همه این عزیزانمان را مشمول عنایت ویژه خود قرار بدهد! فلسطین، غزه و امثال غزه را به بهترین وجه نجات مرحمت کند! امام راحل را و شهدا را مشمول عنایت ویژه خودش و حشر با انبیا و اولیا قرار بدهد!
«غفر الله لنا و لکم و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته»
[۱]. سوره بقره، آیه۱۲۹؛ سوره آل عمران، آیه ۱۶۴؛ سوره جمعه، آیه ۲.
[۲]. سوره بقره، آیه۱۵۱.
[۳]. سوره نساء، آیه ۱۱۳.
[۴]. خمسه نظامی، اسکندرنامه، بخش اول: شرف نامه، بخش ۲۲.
[۵]. وسائل الشیعه، ج۲۷، ص۶۲.
[۶]. المحاسن، ج۱، ص ۲۰۵.
[۷]. نهج البلاغه، خطبه۸۷.
[۸]. سوره بقره، آیه ۲۹.
[۹]. سوره لقمان، آیه۲۰؛ سوره جاثیه، آیه ۱۳.
[۱۰]. سوره حدید، آیه ۳.
[۱۱]. الکافی، ج۱، ص ۱۱۵.
[۱۲]. دیوان سنایی، قصیده ۹۰.