اگر قرار باشد ما انقلاب اسلامی و محتوا و ارزشهایش را صادر کنیم باید بر اساس مدل مردم سالاری دینی باشد؛ به عبارت دیگر اگر غرب توانست دموکراسی را در همه جهان صادر کند ما نیز میتوانیم مدل مردم سالاری دینی را در جهان حاکم کنیم، مردم سالاری دینی میگوید حاکمیت شایستگان و نَه حاکمیت هرکسی که انتخاب شود بلکه باید شایستگان حکومت کنند و بر اساس منطق شایسته و به شایستگی با مردم رفتار کنند.
به گزارش شبکه اجتهاد، چهل سال قبل در دوازدهمین روز از بهار طبیعت، مردم ایران به جمهوری اسلامی رأی «آری» دادند تا در سایه یک حکومت مردم سالار دینی بتوانند به بهترین شکل در تعالی خود و جامعه تلاش کنند. از این رو، خبرگزاری شبستان مساله مردم سالاری دینی و انقلاب اسلامی ایران را در گفتوگو با حجتالاسلام دکتر سید سجاد ایزدهی رئیس پژوهشکده نظامهای اسلامی پژوهشگاه به بحث و بررسی گذاشته است که در ادامه حاصل آن را میخوانید:
دوازدهم فروردین، روزی است که مردم به جمهوری اسلامی رای دادند و تصمیم گرفتند که نظام اسلامی اداره امور کشور را بر عهده بگیرد، به عنوان نخستین سوال در مورد ابعاد این جمهوریت اسلامی و آنچه که از آن به مردم سالاری دینی یاد میکنیم اشاره بفرمایید.
ایزدهی: هنر، قدرت و پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷بیش از آنکه در بیرون انداختن شاه و ساقط کردن رژیم طاغوتی نمود داشته باشد، بیشتر وابسته به این بود که قانون اساسی تدوین و ایجاد شد که بر اساس بنیادهای اصیل دینی بود.
در آن زمان دولتمردان کشورهایی نظیر آمریکا و نظامهای غربی میخواستند علیه ایران اقدام کنند و علت اصلی آن عمدتا به تدوین قانون اساسی بر میگشت چراکه این قانون مبتنی بر آموزههای اصیل دینی و مردم سالاری بود، به عبارت دیگر، چیزی که موجب شد بعدها دشمنان بیایند و در عرصه نظامی و فرهنگی و سیاسی تحریم برای کشور ایجاد کنند الگویی بود که در ایران اسلامی شکل گرفت.
الگویی که از یک جهت سر بر آسمان داشته و مشروعیت حکومت را مستند به خدا و آموزههای دینی میداند و از طرف دیگر حاکمیت را به مردم و مقبولیت مردمی واگذار میکند، یعنی دوگانهای که در نظامهای غربی به مثابه پارادوکس تلقی میشد؛ به این معنا که سیاست و حکومت باید از خدا بِبُرد و به مردم واگذار شود لذا نظامهای قدیم که در جهان تحت عنوان نظام تئوکراسی یا نظام دین سالاری وجود داشت در قرون متمادی تبدیل به مردم سالاری شد و خدا از معادلات خط خورد و نظام دموکراسی به معنای حاکمیت مردم بر مردم مطرح شد.
از طرفی حاکمیت نظام دینی غرب از قدیم به دلیل رویکرد اقتدارگرایی و سوء استفاده از دین برای حاکمیت که در زمان قرون وسطا وجود داشت در کشورهای غربی از بین رفته بود و نظامهای غربی جدید جایگزین آن شده بودند. حال در چنین شرایطی انقلاب ایران، دین را در قانون اساسی خود آورده و روز دوازدهم فروردین هم مردم به جهموری اسلامی رای میدهند، این نظام یعنی جمهوریت و مردم سالاری و از طرف دیگر اسلامیت و معنویت، دو رویکردی هستند که هیچ منافاتی با یکدیگر ندارند.
چرا کشورهای غربی جمهوری اسلامی را یک تهدید برای خود میدانستند؟
ایزدهی: سران این ممالک دیدند اگر این نظام با چنین کیفیتی شکل بگیرد که اتفاقا گرفت و به خوبی راه خود را پیدا کرد، تبدیل به الگو میشود یعنی کشورهای اسلامی میتوانند نظامی خدامحور و به دور از استبداد داشته باشند و دخالت بیگانگان را برنتابند در نتیجه دشمنیها با نظام ایران اسلامی آغاز شد.
معادله مردم سالاری دینی که در قالب قانون اساسی ما به عنوان جمهوری اسلامی نمودار شد در این چهل سال نشان داد که میتوان ارزش مدار بود، خدامحور بود و در عین حال مردم گرایی هم داشت. میتوان مردم را در حاکمیت و قانون گذاری جریان داد، لذا در طول چهل سال گذشته به عیان مشخص شد که نظام و مردم ایران از یکدیگر متقابلا استفاده حداکثری میکنند و مردم خود را متولی این نظام میدانند. بنابراین چنین نظامی حیات دارد چون مردم پایش نشستهاند و بر اساس ارزشهای اسلامی حرکت میکند.
نکته دیگر آنکه آن زمان کشورهایی دیگر مثل پاکستان و موریتانی نیز اسمی از جمهوری اسلامی داشتند اما قانون اساسی با این محتوا نبود، در ایران اما قانون اساسی نیز بر این اساس تدوین شد.
اما چه طور این دو رویکرد یعنی مردم سالاری و دینسالاری ایجاد شد بدون آنکه پارادوکسی شکل بگیرد؟
ایزدهی: دو نظر در آن زمان وجود داشت، از یک طرف بعضا مطرح میشد که ما از حیث محتوا دینی باشیم و از نظر شکلی جمهوریت و دموکراسی داشته باشیم، به این معنا که از حیث ساختار مثل غرب باشیم اما به آن ساختار محتوای دینی تزریق کنیم اما بعد از مدتی اندیشمندان به این باور رسیدند که این رویکرد نوعی التقاط است و اصالت نداشته و تعلقی به ما ندارد؛ مضافا بر این که خود ساختار و شکل هم تاثیر جدی در بحث محتوا دارد. نمیشود شکل را بگیریم و محتوا را توجه نکنیم.
نکته دیگر اینکه مردم سالاریای که ما میگوییم برگرفته از غرب نیست بلکه در ذات دین وجود دارد لذا ذات دین مردم سالار است یعنی خود دین میگوید که مردم دخیل و صاحب اختیارند و در ارکان حکومت اثرگذارند، بنابراین مدلی که جمهوری اسلامی از ۱۲ فروردین ارایه کرد مدلی است که با دو کلان نظریه عمده در جهان یعنی نظریه تئوکراسی یعنی حاکمیت دین و نظریه دموکراسی یعنی حاکمیت مردم سالاری رقابت میکند.
این در حالی است که مدل مردم سالاری دینی مدلی است که در قبال این دو مدل عمده قرار دارد. اگر قرار باشد ما انقلاب اسلامی و محتوا و ارزشهایش را صادر کنیم باید بر اساس مدل مردم سالاری دینی باشد؛ به عبارت دیگر اگر غرب توانست دموکراسی را در همه جهان صادر کند ما نیز میتوانیم مدل مردم سالاری دینی را در جهان حاکم کنیم، مردم سالاری دینی میگوید حاکمیت شایستگان و نَه حاکمیت هرکسی که انتخاب شود بلکه باید شایستگان حکومت کنند و بر اساس منطق شایسته و به شایستگی با مردم رفتار کنند. با این منطق در نظامهای غربی هم میتوان مردم سالاری دینی مطابق قرائت آنها داشت چنانکه از قدیم الایام صحبت فیلسوف شاهی میکردند یعنی کسی حاکم شود که دانا و حکیم است.
دستاوردهای حکومت مردم سالاری دینی که نظام ما نمونه موفقی از این مدل به شمار میرود، چیست؟
ایزدهی: اساسا نوع مدیریت مردم سالاری دینی خود به خود به لطیف شدن و حاکم شدن ارزشها و از بین رفتن جنگها کمک میکند لذا مدل جهوری اسلامی ایران بیش از اینکه هنر و نفوذش به از بین بردن شاه محدود شود به ایجاد یک نرم افزار جدی و نو در عرصه بین الملل مستند است که هم دینداری و هم مردم سالاری را حاکم میداند و این مولفه(مردم سالاری) را به مثابه امر بسیط میداند نه التقاطی، لذا این مدل برای جهان غرب زنگ خطر ایجاد کرده است چون نرم افزار و سبک زندگی و ساختار انقلاب اسلامی ما است که با مبانی غربی سازگار نیست و آنها از در مخالفت با آن وارد میشوند.