شبکه اجتهاد: اصالت صلح یکی از مبانی همزیستی با ادیان و مذاهب دیگر است. این اصل پاسخی به این مسأله است که آیا در برخورد با مخالف، اصل بر صلح و خودداری از تنش است؟ مرز این صلح تا کجاست؟ این مسأله بهانهای شد که با استاد حجتالاسلام والمسلمین سید محمدعلی ایازی گفتوگویی داشته باشیم. نام استاد محمدعلی ایازی با تفسیر و پژوهشهای قرآنی گرهخورده است. او مؤلف دهها کتاب و مقاله درزمینهی تفسیر و علوم قرآنی است که برخی از این آثار بهعنوان کتاب سال برگزیده شدهاند. وی هماکنون عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات تهران و مدیر گروه قرآن و حدیث در مقطع دکتری است. برخی از آثار فقهی او عبارتاند از: «فقهپژوهی قرآنی»، «قلمرو اجراى شریعت در حکومت دینى»، «ملاکات احکام و روش استکشاف آن» و در حوزهی قرآن مانند «آزادی در قرآن» و «المفسرون حیاتهم و منهجهم». از مقالات قابل توجه ایشان با موضوع «نقد و بررسی ادلهی فقهی الزام حکومتی حجاب» است که ضمن تأکید بر اصل حجاب بهعنوان تعلیمی قرآنی و ضرورت آموزش و تربیت و تبلیغ این دستور اسلامی، اما معتقد است هیچ دلیلی بر الزام حکومتی حجاب نداریم و این روش برای گسترش حجاب در جامعه و دخالت حکومت زیانآور و ناقض هدف دینی است.
اجتهاد: آیا در حکومت اسلامی با هر معیاری که برای حکومت اسلامی در نظر داریم جنگ مشروع داریم؟
ایازی: میتوان این پرسش را بهطور عام مطرح کرد که آیا ما در اعتقاد اسلامی یا در فقه اسلامی جهاد بهعنوان وظیفهای مستمر داریم یا خیر. جهاد دفاعی یک اصل مسلّم عقلایی و قابل قبول میان تمام فقهای ما است. اما جهاد ابتدایی- هرچند نظر مشهور بسیاری از فقها درگذشته بر مشروعیت آن بوده- اما امروز به دلیل شواهد فراوان مورد مناقشه قرارگرفته است. گفتهشده که ما اساساً جهاد ابتدایی به این معنا که پیشقدم جنگ برای ایمان آوردن دیگران شویم یا برای کشورگشایی و برای اهداف مختلف سیاسی مثل تحت حاکمیت درآوردن و گسترش نفوذ نداریم. من قبلاً در کتاب «آزادی در قرآن» فصل ششم بحث مبسوطی را با ادلهی قرآنی و حدیثی مطرح کردم و اثبات کردم که جهاد ابتدایی به این معنا نداریم.
اجتهاد: پس اساساً جنگی که اعلام آن از سوی مسلمانان باشد مشروع نیست؟
ایازی: درست است. اینکه مسلمانان بخواهند برای تحکیم یک عقیده، جنگی راه بیندازند چنین جهادی نداریم. در قرآن کریم هم نخستین آیهای که اذن جهاد به مسلمانان داده است، این اذن بهصراحت، تعلیل شده که چرا چنین اجازهای داده شده است. در سوره حج آیهی ۳۹ میفرماید: «أُذِنَ لِلَّذینَ یُقاتَلونَ بِأنَّهُم ظُلِموا». مفسران و قرآنپژوهان گفتهاند که این آیه اولین آیهای است که به مسلمانان اجازه میدهد تا جهاد کنند. چون مسلمانان در موقعیتی قرار گرفتند که هم میتوانستند از خود دفاع کنند و هم به ایشان ظلم میشد خداوند به آنها اجازه داد که از خود دفاع و جهاد کنند. تعلیل « بِأنَّهم ظُلِموا» حکایت از دفاعی بودن جهادی که اذن داده شده دارد. پیش از این اگر مسلمانان که در اقلیت بودند، اگر دفاع میکردند، نوعی خودکشی بود.
اجتهاد: برای سازگاری با سایر ادله چه کنیم؟ آیات قتال با مشرکان مانند «فَإِذَا انسَلَخَ الْأَشهُرُ الحُرُمُ فَاقْتُلُواْ الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ» و آیاتی نظیر «قاتِلوا الذینَ یَلُونَکُم من الکُفّارِ» یا آیه جزیه که امر به قتال میکند تا اینکه اهل کتاب جزیه دهند. همچنین نمونههای تاریخی مانند جنگ تبوک و دومه الجندل و ادلهی دیگر برخلاف مدعای حضرتعالی. با اینها چه کنیم؟
ایازی: با دو روش میشود این آیات را بررسی کنیم. ما فعلاً فرض رو بر این میگیریم که این آیات مطلق هستند و دستهی دیگر آیات مقید هستند. میدانید که در رابطهی اطلاق و تقیید برای تقیید مطلقات باید یکی ایجابی و یکی سلبی باشد. اگر هر دو ایجابی باشند نافی همدیگر نیستند. در آیات مقید آیاتی داریم که سلبی هستند. قتال را محدود به یک صورت میکند. حالا راجع به این آیات باید بحث کنیم. در آن بخش آیات تنها مجوز قتال را «وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها وَ تَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ» (انفال:۶۱). اگر آنان از جنگ دست برداشتند، باید از جنگ دست برداشت، مثل آیه ۱۹۰ سوره بقره، انفال، ۶۱، توبه ۳۶، بقره، ۱۹۱، توبه، ۱۳٫ که تفصیل این بحث را در بحث جهاد مطرح کردهام.
اما نکته دومی که در صحبت شما بود، بحث سیرهی پیامبر اکرم در جنگها است. در سیرهی پیامبر این ۲۷ غزوه و سریه که صورت گرفته، هیچکدام جنگ ابتدایی نیستند. در همهی این موارد یا دشمن به شهر مدینه حمله کرده، یا جادهای را ناامن کرده، یا در تدارک جنگ است، یا حرکت رو آغاز کرده که پیامبر پیشدستی میکند و نمیگذارد بیایند و در محاصره قرار دهند. در هیچکدام از این موارد چنین نبوده که پیامبر برای تغییر عقیده حمله کند . همه برای دفاع از خود مسلمانان بوده است. تعداد جنگهایی که پیامبر در آنها شرکت داشته نُه جنگ است؛ که هفت تاى آنها منتهى به جنگ شده است. تعداد کل کشتهشدگان دشمن طبق این گزارش ۱۱۴ نفر و از مسلمانان ۱۷۰ نفر میباشد. از این تعداد ۴۴ نفر یکجا در جنگ بئرمونه و در یک حرکت غافلگیرکننده دشمن به شهادت رسیدند. سرایاى پیامبر ۳۸ مرتبه و بیشتر براى پیشگیرى از توطئههای دشمن یا جلوگیرى از ناامن کردن راهها بوده است. رسول اکرم(ص) با دشمنانى میجنگید که تعداد آنها غالباً سه برابر و بلکه در برخى موارد ده برابر نفرات مسلمانان بود. امکانات مسلمانان مانند اسب و سلاح و مواد غذایى و درمانى با وفور تجهیزات و امکانات دشمن قابل مقایسه نبود. با همهی اینها و روى هم رفته همیشه رفتار پیامبر مثال زدنی و مطابق با اصول انسانی بوده است. این همه احترام به خون بشر در تاریخ بشرى بینظیر است. از این گذشته، متانت در تسخیر و تصرف شهرها و مناطق و تغییر و تبدیل روحیه مغلوبان و استهلاک و انحلال کامل آنها و دگرگون شدن نیروهای دشمن و تبدیل آنها به افسران و رزمندگان کارآزموده موجب آن شد که روز به روز دایره وسعت مناطق اسلامى گسترش یابد و جمعیتهای بیشترى به جامعه اسلامى بپیوندند.
البته براى کشف بهتر سیره پیامبر باید یک بار دیگر به مبانى غیرقابل تخصیص جهاد پیامبر برگردیم، مبانى که در آیات صریح قرآن در محدوده جنگ و تبیین قلمرو آن آمده است. رهنمودها و پیامهای مکرر قرآن که ناظر به حوادث زندگى پیامبر نیز هست، همگى دعوت به صلح، آرامش و دورى از جنگ و بسنده کردن به ضرورتهاست. مثلا در بخشى از این آیات که با زبان پیامبر خوانده شده، به مؤمنان یادآور میشود که داخل در صلح باشید: «یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ ادْخُلُواْ فِی السِّلْمِ کَآفَّهً» (بقره: ۲۰۸) اى کسانى که ایمان آوردهید همگى در صلح درآیید. و یا در جاى دیگر میفرماید: «وَإِن جَنَحُواْ لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَتَوَکَّلْ عَلَى الله» (انفال: ۶۱) اگر آنها آماده صلح شدند پیامبر تو نیز صلح را بپذیر و بر خدا توکل کن. و یا خداوند از پیامبر و اصحابش رفع نگرانى میکند و میفرماید: «فَإِنِ اعْتَزَلُوکُمْ فَلَمْ یُقَاتِلُوکُمْ وَألْقَوْاْ إِلَیْکُمُ السَّلَمَ فَمَا جَعَلَ اللهُ لَکُمْ عَلَیْهِمْ سَبِیلاً» (نساء: ۹۰) پس اگر از شما کناره گرفتند و با شما نجنگیدند و به شما پیشنهاد صلح دادند، دیگر خداوند شما را بر آنان راهى براى پیکار قرار نداده است.
این شیوه از تأکید و یادآورى به صلح و تعیین محدوده جنگ در قرآن، بیش از ۱۴۰ بار تکرار شده است و قرآن در مناسبتهای مختلف به اغراض و عوامل گرایش به جنگ پرداخته و از آنجا که یکى از منابع مهم شناخت و سیره پیامبر جهتگیریها و مواضع پیامبر، در قرآن میباشد، میتوان با صراحت سمت و سوى جنگهای پیامبر را شناخت
اجتهاد: ما وقتی بررسی میکنیم آیات مطلق مانند سورهی توبه و آیات مقید را میبینیم میان اینها رابطهی عموم و خصوص مطلق برقرار نیست؛ بلکه من وجه هستند. آیات مقید مانند: « وَ قَاتِلُواْ فىِ سَبِیلِ اللَّهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُم» شامل تمام کافران اعم از مشرکان و اهل کتاب میشوند. اما آیات برائت در سورهی توبه فقط در مورد مشرکان است. ازاینجهت موضوع آیات مقیده اعم از موضوع آیات مطلق هستند. عموم و خصوص من وجه است.
ایازی: در آیات سورهی توبه الف و لام «المشرکین» برای عهد است؛ نه جنس. آن مشرکانی که پیمان شکستند و نقض عهد کردند موضوع حکم قتال هستند. «الذین عاهدتم من المشرکین» تا اینکه میرسد به اینجا که «ألا تُقاتِلونَ قَوماً نَکَثُوا أَیمانَهم وَ هَمُّوا بِإِخراجِ الرَّسُولِ وَ هُم بَدَؤوکُم أوَّلَ مرَّهٍ» اصلاً موضوع این دسته از آیات مطلق مشرکان یا کفار نیست. همهی مفسران گفتهاند که الف و لام «المشرکین» الف و لام عهد است؛ نه جنس. یعنی ناظر به مشرکان خاص آن زمان یعنی پیمانشکنان است. جدای از تمام اینها آیاتی داریم که معنایی کلی و عنوانی کلی میدهد و اختصاصی به مشرکین یا کفار یا اهل کتاب ندارد. اما مهمتر آیه هشت سوره ممتحنه است. این آیات آخرین آیاتی است که به پیامبر اکرم نازل شده است: «لا یَنْهَاکمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوکُمْ فىِ الدِّینِ وَ لَمْ یخُرِجُوکمُ مِن دِیَارِکُمْ أَن تَبرَّوهُمْ وَ تُقْسِطُواْ إِلَیهِمْ إِنَّ اللَّهَ یحُبُّ الْمُقْسِطِینَ» به صورت کلی میگوید که آنها که با شما نمیجنگند و شما را از خانه و کاشانه بیرون نمیکنند نهتنها نباید با آنها بجنگید بلکه باید رفتار خوب از خود نشان دهید.«أَن تَبرَّوهُمْ وَ تُقْسِطُواْ إِلَیهِمْ» بعد بلافاصله تمام آیات جهادی را چنین تفسیر میکند:«إِنَّمَا یَنهْاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ قَاتَلُوکُمْ فىِ الدِّینِ وَ أَخْرَجُوکُم مِّن دِیَارِکُمْ وَ ظَاهَرُواْ عَلى إِخْرَاجِکُمْ أَن تَوَلَّوْهُمْ وَ مَن یَتَوَلَّهُمْ فَأُوْلَئکَ هُمُ الظَّالِمُونَ» آنجا که باید با مشرکان و اهل کتاب برخورد کرد اینجا است.
اجتهاد: موارد بسیاری در تاریخ وجود دارد که شعرای ضد اسلام علیه پیامبر شعر میسرودند و سپس به تأیید پیامبر اکرم ترور شدند. با توجه به اینکه این شعرا شمشیر نکشیدند و اعلام جنگ هم نکردند و تنها اشعار توهینآمیز و همراه با هجو سرودند. ترور ین افراد چگونه توجیه میشود؟
ایازی: باید اینجا دو مسأله را از هم جدا کرد. یکی مسألهی جهاد و قتال و صلح است. یکی حق حیات و امنیت مخالفان است. فکر میکنم من هم در کتاب «آزادی در قرآن» بحث جهاد را در فصل ششم و بحث ترورها را در فصل هفتم ذکر کردم و آنجا اشاره کردم که این دو مسئله متفاوت هستند. موضوع بحث صلح و جهاد با موضوع بحث ترور و قتل یک شخص فرق دارد.
در مسألهی ترور کعب بن اشرف و امثال آن- که سه مورد را من در تاریخ استقصا کردم- نباید فراموش کنیم که ترور کردن افراد یک کشور که در حریم جامعهی اسلامى زندگى میکنند و حکومت و دولت مسئولیت حفظ امنیت آنها را به عهده گرفته، به هیچ وجه جائز نیست و اگر کسى متهم به جرم و خلافى شده- حتى اگر کفر و ارتداد باشد- باید محاکمه شود و چنانچه جرم او ثابت شد و او نتوانست دلیل و مدرکى براى رفع اتهام از خود بیاورد، مطابق احکام جزایى اسلام محکوم خواهد شد. امّا اینکه فردى را در حالت غافلگیرانه و به تعبیر روایاتى که در این باب رسیده، به طور «فتک» کشته شود، هرگز جائز نیست. دلیل اول ممنوعیت چنین قتلی غیر انسانی بودن است. وانگهی این گونه کشتن زمینه سوء استفاده در قتل مخالفان و ایجاد هرج و مرج خواهد شد. در این زمینه روایاتى که در نهى از کشتن مجرم- یا غیر مجرم- از پیامبر و امامان معصوم رسیده بسیار است و در منابع حدیثى و تاریخى شیعه و سنى نقل شده است. مثلاً از پیامبر نقل شده است: «الاسلام قَیّد الفتک». کسى که مؤمن و مسلمان است از کشتن مخالفان خود به طور غافلگیرانه حذر مىکند. ایمان و اسلام همواره مانعى است براى کشتنهای ناجوانمردانه.
اما در این داستان از جهات مختلفی شرایط استثنایی بود. پیامبر با یهود بنی قریظه، بنی نضیر و بنی مصطلق پیمان بسته بود. بدین مضمون که در صورتی پیامبر از آنها دفاع کند و امنیت آنان را حفظ کند که خیانت نکنند، با دشمنان پیمانی نبندند و در جهت تخریب پیامبر اقدامی نکنند. آنها از هر سه جهت خیانت کردند. هم مشرکان را علیه مسلمانان تحریک کردند و هم همکاری با آنان میکردند. افرادی نیز مانند کعب بن اشرف هرروز میآمدند شعر میخواندند. نه شعری که فقط پیامبر یا اسلام را نقد کند بلکه حتی هجو زنان پیامبر و مسلمانان را میکردند. میدانید که هجو کردن و اسم بردن زنان پیامبر و مسلمانان در جلسات علنی خیلی در میان مردم مدینه و اعراب تحریککننده بود. پیامبر دستور دادند که کعب را که خارج از حوزه اقتدار مدینه بود و به مسلمانان آسیب میرساندند و دسترسی به او ندارند، بکشند. وقتى یهودیان اطراف مدینه خدمت پیامبر رسیدند و از قتل کعب بن اشرف شکایت کردند و گفتند چرا او به صورت غافلگیرانه کشته شده است، با آنکه آن ترور خارج از محیط و حیطه قدرت حکومت اسلامى بود، حضرت فرمودند: «کعب نقض پیمان کرد و قراردادى که میان ما و شما بود، به هم زد و لذا مجدداً با آنان پیمان بست که اگر آنان خیانت نکنند، برعهد باقی بمانند.» مسئلهی آنها سب و دشنام دادن و تحریک ناموسی مسلمانان با هجو زنان آنان بود. میدانید که در فقه عنوان سب و جهاد و ارتداد عناوین جداگانه هستند. در قرآن کریم هم شواهدی بر این عنوان مستقل وجود دارد.
اجتهاد: از نظریهی جنابعالی میتوانیم با عنوان اصالت صلح تعبیر کنیم؟
ایازی: بله. اصل صلح است، مگر اینکه کسی بخواهد ایجاد ناامنی بکند یا تعرض به مسلمانان کند یا عناوین دیگری که در بنیان همه عقلا هست؛ بهطورکلی هر چه که عقلا حق خود میدانند و از آن دفاع میکنند. اگر منظور از جنگ، تهاجم، سرکوب، خشونت، غارت و کشورگشایى و قتل انسانهای بیدفاع است، مسلماً جنگ بد است. همین طور اگر منظور از صلح، سازش، تسلیم، زبونى و ذلت است، این هم بد است؛ امّا اگر منظور از جنگ، دفاع در مقابل تعدى و تحمیل عقیده دیگران است، در این صورت دفاع نه تنها جائز است؛ بلکه یک اصل انسانى و طبیعى و ضرورى است. به این جهت میگوییم، صلح غیر از تسلیم است و جهاد غیر از زورگویى و کشورگشایى و تحمیل عقیده است. همهی کشورهای دنیا، دفاع از کیان جامعه را یک اصل عقلایى و مسلم میشمارند و هر کشورى براى خود نیروى دفاعى تدارک میبیند و اگر هم نجنگد، آمادگى و بالا بردن توان نظامى خود را ضرورى میشمارد.
اجتهاد: پس فتوحات ایران و روم نامشروع بوده است؟
ایازی: دو نکته در پاسخ به این سؤال باید در نظر گرفت. اولاً از کلمات خود امیرالمؤمنین در نهجالبلاغه استفاده میشود که فرمود من به این اقدام راضی نبودم. موافق با این کار نبودم. میدانید که خلفا هم کار خود را انجام میدادند. ثانیاً دلیل هجوم به ایران و روم چه بوده که چند دلیل گفته میشود. آنها میگویند ایرانیها میخواستند به مسلمانان تعرض کنند. دلیل برخی دیگر این است که بعد از فوت پیامبر اکرم شهر مدینه مالامال از نیروها بود و نمیخواستند آنها سرگرم مدینه شوند و هرروز باعث مزاحمت برای دستگاه و حکومت گردند. لذا باب جنگ را راه انداختند. این دلیل بدبینانهترین احتمال است. من این جنگها را نامربوط به قرآن و سیرهی پیامبر میدانم. ما نیازمند مطالعهی مستقل برای بررسی ابعاد و زمینههای این مسئله هستیم.
اجتهاد: حدود اصالت صلح چیست؟ از اینجا میتوانیم وارد صلح بین دو مسلمان هم بشویم. صلح میان دو مسلمان تا کجا ادامه دارد؟
ایازی: مبنای این صلح این آیه شریفه است: «وَ إِن طَائفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُواْ فَأَصْلِحُواْ بَیْنهَمَا فَإِن بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلىَ الْأُخْرَى فَقَاتِلُواْ الَّتىِ تَبْغِى حَتىَ تَفِىءَ إِلىَ أَمْرِ اللَّهِ فَإِن فَاءَتْ فَأَصْلِحُواْ بَیْنهَمَا بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُواْ إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْمُقْسِطِین» . در سوره حجرات سه راهحل برای برخورد با بغی مسلمان در برابر مسلمان دیگر ذکر شده است. قرآن در این سوره میگوید: «اگر دو گروه از مؤمنان به قتال و جنگ روی آوردند، به صلح و آشتى دعوت کنید و اگر باز به جنگ گراییدند و تمایل به آن نشان ندادند بر مسلمانان است که کارزار کنند تا به همان دستور الهی بازگردند که اگر برگشتند، پس ای پیامبر میان آنان به عدالت و قسط صلح بکن » و در سورهی نساء میگوید: «با آنان که میان شما وایشان پیمان هست- گرچه مسلمان نیستند- یا با شما در حال جنگ نمیباشند و نمیخواهند با شما بجنگند و به مسلمانان پیشنهاد صلح وآشتى میدهند.
اجتهاد: پس جنگهای امیرالمؤمنین نیز چنین توجیه میشود؟
ایازی: مبنای رفتار با قاسطین و مارقین و ناکثین نیز بر مبنای این آیه شریفه است. آنها بغی کردند و حکومت امیرالمؤمنین رسمی و مشروع از سوی مسلمین و با بیعت آنان بود. همه آن را پذیرفته بودند. لذا اگر کسی جنگ راه انداخت مصداق «وَ إِن طَائفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُواْ» است، چه جنگ جمل و چه صفین چه خوارج و هر سه گروه باغی بر علیه امام و مسلمانان بودند. لذا حضرت در مرحله نخست سعی در دعوت به صلح بر آمد و امیرالمؤمنین خیلی سعی کردند تا از این جنگها خودداری شود. حتی در برخورد با خوارج در نهروان چند بار اذیت و آزار کردند تا امام تحریک شود و جنگ را شروع کند. امام چندین بار به اصحاب گوشزد کردند تا آنها تیر نینداختند اقدام نمیکنیم. آنها شروع کردند و حتی افرادی از سپاه امام شهید شدند و بعد مجبور شدند تن به جنگ دهند.
در قصه جمل نیز چنین بود که باز سعی امام بر این بود که اگر آنها عقبنشینی کردند، بلافاصله کنار بکشند. لذا میبینید بعد از جنگ امام در میان راه به منزلی رسیدند که چشمشان به جنازه زبیر بن عوام افتاد که از جنگ کنار کشیده بود و در راه کسی او را کشته بود. حضرت فرمود قاتل و مقتول هر دو در عذاب الهی گرفتار هستند. زبیر چرا در عذاب است؟ روشن است. زیرا جنگ را به راه انداخته و توبه علنی نکرده است تا مردم را از جنگ منصرف کند. اما قاتل چرا؟ استدلال حضرت این است که کسی که جنگ را رها کرده، دلیل بر کشتنش نداریم. ممکن است جهنمی باشد، اما دلیل بر کشتن او نمیشود. کسی که بنای بر جنگ ندارد، هرچند گنهکار است، حق کشتن او را داریم. بیان خداوند در این معنا صراحت دارد زیرا میفرماید: «اِلاّ الذین تابوا من قبل ان تقدروا علیهم فاعلموا ان الله غفور رحیم». (مائده/۳۴) و در این جهت ملاک روشن است.
اجتهاد: بغی بهعنوان مرز صلح با مسلمانان چگونه تفسیر میشود؟ اگر گروهی از مسلمانان که از جهت فکری و مذهبی با دولت مرکزی مخالف هستند. فکر خود را تبلیغ میکنند تا حدی که از نگاه حاکم مشروع، پایههای اسلام حقیقی به خطر میافتد. آیا برخورد با این گروه مشروع است؟
ایازی: در قرآن کریم و روایات اهلبیت(ع) و کتابهای فقهی حدود و قلمرو این عنوان را مشخص کرده و بهصراحت محارب را کسانی دانسته که این امنیت را با سلاح کشنده به خطر میاندازند و با ترس و ارعاب و سلاح کشنده، به جان و مال مردم بیفتند و افساد کنند. و این حرکت جنبه عمومی داشته باشد. آنچه در روایات داریم این است که «شاهراً سیفه». یعنی شمشیرش را بیرون آورد و بزند. و در جایی که تردید در تطبیق مصداق است، با اصل برائت و اصل برطرف شدن حدود به شبهات، این کیفر را ملغی کرده است.
در تاریخ میبینید که خوارج به مسجد کوفه میآمدند و در مقابل امیرالمؤمنین حرف میزدند. امام میفرمود تا وقتیکه دست به شمشیر نبردهاند کاری با آنها ندارم. حتی بودجهشان را از بیتالمال قطع نمیکنم.
تردیدی نیست که امنیت مهمترین اصل زندگی و آرامش خاطر جامعه و همواره از نیازهای اساسی هر جامعه، بوده و هست. امنیت به مفهوم مصونیت حقوق از هر نوع تعرض شناخته شده است. اما تأمین امنیت وابسته به راهکارها و روشهای گوناگون اجتماعی، فرهنگی و سیاسی و اقتصادی و درنهایت جزایی و نظامی و برخورد قاطع و جدی باکسانی است که به امنیت جامعه اخلال میرسانند و مال و عرض و جان آنان را در معرض ناامنی قرار میدهند. اینکه امروز تعبیر میکنند «جنگ فرهنگی» ما چنین عنوانی را در فقه و روایات نداریم که اگر کسی حرف بزند تعبیر به بغی شود. نه حرب و نه بغی حالت لفظی و زبانی ندارند. حرب و بغی فقط در جایی است که کسی بخواهد جنگ مسلحانه راه بیندازد. یا به حدی است که میتوان اسلحهشان را گرفت تا نتوانند جنگ کنند یا آمدند در خیابان و جنگ خیابانی راه انداختهاند. بههرحال باید مسلح باشند تا بتوان با آنها برخورد کرد.
اجتهاد: متشکرم از اینکه وقت خود را در اختیار ما قرار دادید.
ایازی: خواهش میکنم. موفق باشید.