قالب وردپرس افزونه وردپرس
Home / آخرین اخبار / مظلومیت عاشورا و تیغ‌هایی از جنس انگاره‌های انحرافی
مظلومیت عاشورا و تیغ‌هایی از جنس انگاره‌های انحرافی

مظلومیت عاشورا و تیغ‌هایی از جنس انگاره‌های انحرافی

اختصاصی شبکه اجتهاد: متاسفانه یکی از آفتهائی که در جوامع بشری دامنگیر بشر بوده است و از سوی منحرفان کج اندیش و دشمنان مغرض و احیانا دوستان ناآگاه به آن دامن زده می شود مسئله تحریف حقایق است.

تحریف از ریشه حرف در اصل به معنی انحراف ، کج شدن یک شی ء از مسیر و مجرای اصلی خود است و به دو نوع لفظی که عبارت است از تغییر و جابجائی و کم و زیاد کردن حروف و جملات و معنوی یعنی وارونه جلوه دادن حقایق و وقایع و تفسیرهای نادرست یک رویداد و یا مفهوم دینی ، اخلاقی ، سیاسی و… می باشد که آثار سوء تحریف معنوی و سوء تفاهمات و برداشتهای غلط به مراتب خطرناکتر از تحریفهای لفظی است.

حادثه عظیم کربلا نیز از این آفت اجتماعی به دور نمانده است و در برخی نوشتارها نظیر «محرق القلوب» و «طوفان البکاء» و «روضه الشهداء» افسانه هائی چون : آب آوردن حضرت ابوالفضل (ع) در دوران کودکی برای امام حسین (ع) ، عروسی حضرت قاسم در کربلا و هفت پستان داشتن شمر چون سگ و دهها تحریف تاریخی دیگر که به خاطر ریشه داشتن در حس قهرمان پروری و اسطوره سازی بشر و سوء استفاده حاکمان جور از این تمایل بشری در ذهن و زبان عاشقان سالار شهیدان کربلا نقش بسته است.

از این‎رو، برخی با اینکه حادثه سازنده عاشورا را که از سوی امامان ما به صورت یک مکتب آموزنده در آمده بود و از همان آغاز زنده نگهداشتن اهداف آموزشی و پرورشی نهضت حسینی با تشویق به اقامه ماتم در ماه محرم و ترغیب به زیارت کربلای معلی و ذکر مصیبت بوسیله امامان بعد از آنحضرت پی گیری شد. از تبیین حقیقت نهضت حسینی غافل مانده اند که تحلیل های زیر نمونه ای از آن‌هاست:

۱- انتساب فاجعه کربلا به تقدیر الهی

چنانکه گذشت برخی در تحلیل و تفسیر حوادث زندگی و موضعگیری امامان معصوم (ع) تفریط نموده و تنها با نگرش مادی محض و به عنوان یک انسان عادی و بر پایه محاسبات کاملا طبیعی به بررسی و توجیه پرداخته اند و مقام این راد مردان الهی را پائین آورده اند و در فهم تاریخ زندگی ایشان بدور از عنصر غیب و عوامل وراء طبیعی به قضاوت نشسته اند و حتی در برخورد با ظهور خوارق عادات و کرامات ناشی از امدادهای غیبی و الطاف خفیه الهی در زندگی پیشوایان دینی با دیده تردید می نگرند و یا به توجیه مادی آن می پردازند و احیانا با سکوت از کنار آن می گذرند !

در برابر این نگرش شیوه افراطی دیگری نیز وجود دارد که همه رویدادهای زندگی این بزرگواران را نیز مرموز و مربوط به عالم غیب و دور از دسترس اندیشه معمولی پنداشته و هرگونه برخورد تحلیلی با زندگانی پیشوایان آسمانی را مجاز نمی دانند که حادثه آفرینان عاشورا و پیروان آنان در طول تاریخ از این طرز تفکر بیشترین سوء استفاده را کرده اند.

پیشینه تاریخی این برداشت نادرست

چنانکه در منابع تاریخی آمده است سیاست بازان اموی به ویژه معاویه در جهت تقویت و تثبیت حکومت غاصبانه خود از هر وسیله ممکن اعم از تزویر ، تحریف ، تهدید ، تطمیع ، تفرقه افکنی ، دروغپردازی ، لعن ، حدیث سازی و غیره بهره می گرفتند اینان همانند رهبران منحرف و مسیحی که برای توجیه شهوترانی و شرابخواری و حکومت چند روزه خود کتاب مقدس آسمانی را تحریف و پیامبران معصوم را متهم به آن آلودگیهای ناروا و سنگین می کردند.

معاویه نیز با همراهی مستشاران خود از جمله سر جون مسیحی با بهره برداری از جهل و غفلت مسلمانان به جعل احادیث و سوء استفاده از آیات قرآن همت گماشت از جمله آیه شریفه : «قل اللهم مالک الملک توتی الملک من تشاء و تنزع الملک ممن تشاء و تعز من تشاء و تذل من تشاء بیدک الخیر انک علی کل شی ء قدیر. (آل عمران آیه ۲۶)

بگو بار الها ای مالک حکومتها ! به هر کس که خواهی فرمانروایی دهی از هر کس که خواهی حکومت را میستانی هرکس را بخواهی عزت می دهی و هر که را خواهی خوار می کنی همه خوبیها به دست توست زیرا تو بر هر کاری توانائی.

آری معاویه با دست آویز قرار دادن این آیه شریفه کوشید که به حکومت جابرانه خود مشروعیت بخشد و به عقیده محققان معاویه نخستین کسی است که در اسلام پندار انحرافی جبر گرائی اشعری را مطرح و از آن دفاع و حاکمیت خود را مشیت الهی می دانست.[۱]

با اینحال به گزارش ابن قتیبه در «الامامه و السیاسه» معاویه علیه الهاویه در مدینه منوره در پاسخ عایشه دختر ابی بکر و نیز عبدالله بن عمر که هر دو به بیعت تحمیلی او برای ولیعهدی یزید از مردم معترض بودند با کمال وقاحت می گفت : و ان امر یزید قد کان قضاء من القضاء و لیس لعباده خیره من امرهم[۲] و همانا کار ولیعهدی یزید یکی از نمونه های قضا و قدر الهی است و بندگان خدا حق ابراز نارضایتی و مخالفت با فرمان الهی را ندارند.

یزید بن معاویه نیز پس از فشار افکار عمومی در جهت رفع مسئولیت خود نسبت به شهادت و اسارت اهلبیت پیامبر (ص) از همین حربه سیاسی استفاده می کرد و عبیدالله بن زیاد نیز در دار الاماره کوفه در گفتگوی تند خود با امام سجاد (ع) نیز می گفت : الیس قد قتل الله علی بن الحسین و شهادت علی اکبر را به دست همراهان خود انکار می کرد و می گفت خواست و مشیت الهی بدست ما اجرا شد که امام در پاسخ او آیه : «الله یتوفی الانفس حین موتها» (زمر آیه ۴۲) خداوند به هنگام فرا رسیدن وقت مرگ جانها را می ستاند . قرائت و ادعای کذب او را رد فرمود.[۳]

و این تبلیغات سوء آنچنان حتی در خواص تاثیر گذاشت که شاعران عرب از زبان حال امام حسین سروده‌اند :

مشینا خطی کتب علینا و من کتب علیه خطی مشاها[۴]

ما راهی را پیمودیم که با قلم تقدیر بر ما نوشته شده بود و هرکس برای او راهی مقرر شود به اجبار آن راه را طی خواهد نمود و فواد کرمانی نیز در دیوان شمع جمع ص ۱۸۸ آورده :

قامتت را چو قضا بهر شهادت آراست با قضا گفت مشیت که قیامت بر پاست
راستی شور قیامت ز قیامت خبریست بنگرد زاهد کج بین اگر از دیده راست
خلق در ظل خودی محو و تو در ظل خدا ما سوا در چه مقیمند و مقام تو کجاست

شایعه شوم نسبت دادن شهادت حسین (ع) به مشیت الهی از سوی هواداران امویان چنان دامن زده شد که بزرگانی از فقها و محدثین شیعه چون شیخ صدوق متوفای ۳۸۱ هجری را متهم به داشتن چنین عقیده باطلی ساختند که ایشان در مقام رفع این اتهام بر آمده و می نویسد : «خلاصه این است اعتقاد ما در اراده و مشیت و مخالفان طعن بر ما می زنند در این باب و می گویند که : ما می گوئیم خدا معصیتها را خواسته و کشتن حسین بن علی (ع) را خواسته و ما چنین نمی گوئیم بلکه می گوئیم که حق سبحانه و تعالی خواسته که معصیت عاصیان خلاف طاعت مطیعان باشد و خواسته که معصیتها نسبت به او نداشته باشد از راه کردن و خواسته است که خودش موصوف باشد به علم به معصیتهایش از تحقق آنها.

و می گوئیم که خدا خواسته که قتل حسین (ع) معصیت او باشد بر خلاف طاعت و می گوئیم خدا خواسته که قتل او منهی باشد نه مامور و می گوئیم خدا خواسته که قتل او قبیح باشد نه مستحسن و خدا خواسته که قتل او موجب سخط الهی باشد نه رضای او.

و می گوئیم که خدا خواسته که به طریق جبر و قدرت مانع قاتل (قتل) آن جناب نشود چنانکه به طور نهی مانعش شده و می گوئیم خدا خواسته که دفع قتل از او نفرمائید. چنانکه دفع سوختن از ابراهیم (ع) فرمود در وقتیکه خطاب نمود به آتشی که ابراهیم در آن افکنده بود : یا نار کونی بردا و سلاما علی ابراهیم (انبیاء آیه ۶۹) ای آتش ! بر ابراهیم سرد و سالم باش و می گوئیم در ازل خداوند عالم بود به آنکه حسین (ع) کشته می شود و به واسطه شهادت ادراک سعادت ابدی می نماید و کشنده او شقی ابدی می شود.

و می گوئیم «ما شاء الله کان و ما لم یشاء لم یکن»[۵] آنچه خدا خواست می شود و آنچه نخواهد نمی شود یعنی هرچه خدا خواسته هست و هرچه نخواسته نیست. این است اعتقاد ما در اراده و مشیت نه آنچه به ما اسناد می دهند مخالفان و طعنه زنندگان بر ما از ملحدان و الله اعلم»[۶]

سوء استفاده امویان از قرآن لازم به یادآوری است که به گزارش طبری در تاریخ خود ج ۴ ص ۳۵۵ و نیز ابن اثیر در الکامل ج ۳ ص ۲۹۹ یزید نیز همانند پدرش معاویه برای توجیه مردم ساده لوح به آیه شریفه : (توتی الملک من تشاء) خداوند بهر که خواهد پادشاهی دهد تمسک می جست ، ولیعهد او یزید به پیروی از سیاست شیطانی پدرش معاویه مبنی بر جداسازی کتاب و عترت در مجلس شام سر مقدس امام (ع) را پیش رو نهاد و رو کرد به حضار و گفت می دانید چرا حسین (ع) به این روز افتاده است در حالی که جد و مادر او از جد و مادر من بهتر بودند. این از آنجهت بود که این مرد بزرگ یعنی حسین (ع) آیه : قل اللهم مالک الملک توتی الملک من تشاء و… را نخوانده است.[۷]

شگفتا یزید سگباز میگسار و فاجر با قرآن آشنا است ! ولی امام حسین (ع) تربیت یافته مکتب وحی قرآن نخوانده است و نیز در مقام توجیه فاجعه کربلا و فریب مردم وقیحانه برای امام سجاد (ع) نیز آیه نو ما اصابکم من مصیبه فبما کسبت ایدیکم» (شوری آیه ۳۰) می خواند و مصیبت اهل بیت (ع) را مجازات الهی تلقی می کرد.[۸]

در این جاست که زینب کبری دختر رشید علی (ع) در پاسخ یاوه سرائیهای یزید در ضمن خطبه ای آتشین این آیه را قرائت می کند : «ثم کان عاقبه الذین اساوا السوای ان کذبوا بایات الله و کانوا بها یستهزئون» (سوره روم آیه ۱۰)

سرانجام کار بدکاران اینست که آیات الهی را تکذیب و آنها را به باد استهزاء می گیرند. و یزید و یزیدیان را به اظهار پشیمانی وا می دارد.[۹]

پس از او دیگران نیز از مسلک جبر جانبداری و جنایات خود را با استناد به آیات و روایات به قضا و قدر الهی به ناحق نسبت می دادند و حتی امویان ستمکار معتقدان به اختیار و آزادی انسان را کشته و یا به زندان می افکنند و این جمله معروف است که : «الجبر و التشبیه امویان و العدل و التوحید علویان»

خلفای عباسی نیز – جز مامون و معتصم که از معتزلیان حمایت می کردند مخصوصا از زمان متوکل به بعد در جهت توجیه مظالم خود از اشعریان و مسلک جبر گرائی که بشر را در سرنوشت خویش به کلی بی تاثیر و فاقد اختیار می دانستند جانبداری می کردند و به بهانه اعتقاد به جبر و تقدیر الهی در توجیه حکومت نامشروع خود دم از موهبت الهی و نعمت خدادادی می زدند و با همین عذر تراشیها از اعمال جابرانه خود و کار گزارانشان رفع مسئولیت می کردند و به اصطلاح مذهب را علیه مذهب استخدام می کردند و برخی بر این پندار اصرار می ورزیدند که نه تنها امام (ع) بخاطر اراده خداوند در این کار مجبور و مسلوب الاختیار بود و نمی توانست بر خلاف مشیت و تقدیر الهی حرکت نماید قاتلان آنحضرت نیز چنین سرنوشتی داشته اند!

همین تبلیغات سوء و توجیه های نادرست و اشتباه بود که در گذر زمان توده مظلومان و محرومان ناآگاه نیز با این باور غلط که هرچه به او می رسد از طرف خداست بخود حق اعتراض نمی دادند و با زمزمه کردن این بیت :

آنچه نصیب است ز غم می رسد گر نستانی به ستم می رسد

مبارزه با ستمگر را پنجه در پنجه قضا افکندن و منافی با مقام تسلیم و فضیلت رضا در برابر خدا می دانستند و همه چیز را حواله به تقدیر و قسمت الهی می کردند و هواداران امویان با شعار (آمنا بالقدر خیره و شره) معترضان به سفاکی آنان را ساکت و قانع می کردند و رابطه سببی و مسببی در اشیاء به ویژه میان انسان و اعمال و رفتار او را انکار می کردند.[۱۰] در حالیکه پیشوای مذهب جعفری می فرمود : ابی الله ان یجری الامور الا باسبابها[۱۱]. خداوند ابا دارد از اینکه کارها را بدون وسیله و اسباب آن به جریان اندازد.

مفهوم جبر و اختیار در فرهنگ تشیع :

بنابراین، حدیث در فرهنگ شیعه تقدیر الهی به معنای قانونمندی جهان است و خداوند برای اداره جهان هستی سنتهائی را پدید آورده است و هیچ کاری مستقیم و بیرون از قلمرو سنت و مشیت بالفه الهی انجام نمی گیرد و همانگونه که هیچ حادثه طبیعی بدون وجود علل طبیعی رخ نمی دهد افعال اختیاری آدمی نیز بدون اعمال اراده و اختیار او عملی نمی شود و قانون الهی در مورد انسان آن است که دارای قدرت و اراده و حق انتخاب باشد و کارهای خوب و یا بد را پس از طی مقدمات افعال اختیاری یعنی : تصور ، تصدیق ، میل ، شوق ، عزم و اراده و تحریک قوای محرکه عضلات با انتخاب خویش انجام دهد.

از این‌رو، در بینش اعتقادی ما نه جبر مطلق است نه تفویض کلی بلکه (امر بین الامرین) سرنوشت انسان را رقم می زند. و طبق این برداشت درست جهان آفرینش روی نظام سببی و مسببی استوار است ولی سرنخ همه امور در دست آفریدگار حکیم ، رحیم ، علیم و مدبر جهان است و خداوند علت العلل همه پدیده ها و علتی است بر معلولها و هیچ مانعی ندارد که یک پدیده در عین اینکه معلول عوامل مادی است آفریده خدا نیز باشد و در عین اینکه فعل ما ناشی از اراده و اختیار ماست فعل الله هم باشد چنانکه فرموده اند :

ازمّه الامور طرا بیده و الکل مستمده من مدده

بعبارت دیگر آفریدگار هستی بخش مسبب الاسباب و در مواقعی که مشیت بالغه او به امری تعلق گرفته باشد سبب ساز و سبب سوز نیز خواهد بود. چنانکه خود امام در آغاز نهضت در مدینه وصیتنامه اش را به محمد حنفیه با این آیه به پایان برد : «و ما توفیقی الا بالله علیه توکلت و الیه انیب» (هود آیه ۸۸) و توفیقی در این کار جز از خدا با من همراه نیست و بر او اعتماد و به سوی او باز می گردم.

سخنرانی معروف خود خط الموت را به هنگام خروج از مکه با این جملات آغاز می نماید که : «الحمد لله ما شاء الله و لا قوه الا بالله» سپاس ویژه خداست آنچه خدا خواست می شود ، نیروئی جز قدرت او کارساز نیست و حضرت ابی عبدالله در روز عاشورا به هنگام حمله شجاعانه به خصم مکرر این ذکر را بر زبان داشت که : «لا حول و لا قوه الا بالله» هیچ حرکت و جنب و جوشی جز با اراده و قدرت او در پهنه هستی وجود ندارد و با این بیان و پیام پیوند تنگاتنگ حوادث و رویدادهای زندگی هر فرد را با تائید و توفیق و مشیت الهی به جهانیان اعلام می نماید و بدیهی است که خداوند فیاض مطلق برای هیچ کس و هیچ چیز جز خیر و خوبی نمی خواهد و امام (ع) با همین دید ملکوتی است که همه حوادث را به خدای جمیل منسب می داند و به خاطر همین در هر حال قابل حمد و ستایش می شمارد.

باتوجه همین دو بعد ملکوتی و طبیعی نهضت است که آنحضرت با آن مقام علمی غیبی و شناخت عادی که از بی وفائی مردم کوفه دارد به هنگام خروج از منطقه حرم در سرزمین صفاح و ملاقات با فرزدق «همام بن غالب» شاعر مشهور صدر اسلام متوفای ۱۱۰ هجری پس از دریافت پاسخ او از اوضاع نامساعد کوفه که گفته بود : «قلوب الناس معک و سیوفهم مع بنی امیه و القضاء نیزل من السماء و الله یفعل ما یشاء» دلهای کوفیان با تو و شمشیرهایشان بر توست و حکم الهی از آسمان فرود می آید و او هرچه بخواهد انجام می دهد.

حضرت هر سه جمله او را تائید و توضیح فرمود : صدقت «لله الامر من قبل و من بعد» (روم۴) و الله یفعل ما یشاء و کل یوم (ربنا) هو فی شان (الرحمن آیه ۲۹) ان نزل القضاء بما نحب فنحمد الله علی نعمائه و هو المستعان علی اداء الشکر و ان حال القضاء دون الرجاء فلم تیعد (یبعد) من کان الحق نیته و التقوی سریرته «سیرته».[۱۲]

راست گفتی کلیه امور پیش از این و بعد از این به امر خداست و هر هر روزی پروردگار به کاری می پردازد اگر دلها با من است به امر الهی است و اگر بر من است به مشیت اوست زیرا هیچ حرکت و سکونی در هستی بدون اذن او رخ نمی دهد.

راست گفتی فرمان از خداست و هرچه اراده کند انجام می شود و در هر روزی پروردگار ما دستوری دارد. چنانکه قضای پروردگار بر طبق خواسته ما جاری شود خدایا سپاسگزاریم و از او برای ادای شکر مدد می جوئیم و اگر پیشامد میان ما و خواسته های مان مانع شد و به آرزوی خود نرسیدیم آنکه نیتش درست و تقوی سرشت (روش) اوست از خدا دور نشده و برای او مهم نیست و در ملاقات با بشر بن غالب در ذات عرق که گفته بود : خلقت القلوب معک و السیوف مع بنی امیه فرمود : صدق اخی بنی اسد ان الله یفعل ما یشاء و یحکم ما یرید.[۱۳]

و به همین دلیل امام حسین (ع) در دعای عرفه می فرماید : «الهی اغننی بتدبیرک لی عن تدبیری و باختیارک عن اختیاری» بار الها با تدبیر و اختیار خود مرا از برنامه ریزی و انتخابم بی نیاز کن.

سنت الهی امتحان برای پاکان

گرچه بسیاری از حاکمان خود سر دورانهای گذشته و معاصر نیز برای مشروع جلوه دادن جبر نظامی و استبداد سیاسی خود اعتقاد به مشیت و جبر مذهبی را در حکومت بر مردم ، دستاویز قرار داده اند وظیفه ظاهری خود بر پیشوایان را منتسب به مشیت خدا کرده اند و با این موضعگیری غلط افزون بر ساکت نگه داشتن مخالفان کلام خدا را تفسیر به رای نمودند اگرچه با وجود جو ارعاب و زور و تزویر یزیدیان تاریخ کمتر کسی جرات پاسخ گوئی به این خود کامگان هوسران را داشت. وگرنه تنها عقل سلیم و فطرت پاک انسانی اینگونه برداشتهای نادرست از آیات قرآن را محکوم می شمارد بلکه خود قرآن کریم نیز این شبهه را بکلی مردود می شمارد آنجا که می فرماید : «و تلک الایام ندا و لها بین الناس و لیعلکم الله الذین امنوا و یتخذ منکم شهداء و الله یحب الظالمین و لیمحص الله الذین امنوا و یمحق الکافرین» (آل عمران آیه ۱۴۱-۱۴۰)

و ما این روزهای (پیروزی و شکست) دولتها را در میان مردم می چرخانیم تا خدا کسانی را که ایمان آورده شناسائی و از میان شما گواه گزیند که خدا ستمکاران را دوست ندارد و تا خداوند مومنان را آزمایش و خالص گرداند و کافران حق ناشناس را به تدریج نابود سازد و این واقعیت در سوره اعراف آیه ۱۵۵ از زبان حضرت موسی (ع) نیز در داستان سامری و بنی اسرائیل آمده است که : ان هی الا فتنتک تضل بها من تشاء و تهدی من تشاء انت ولینا فاغفر لنا و ارحمنا و انت خیر الغافرین»

پروردگارا این حوادث جز آزمون و امتحان تو نیست که هر که را خواهی و مستحق دانی گمراه و هر که را شایسته بنی با آن آزمایش هدایت می نمائی. تو سرنوشت مائی پس ما را بیامرز و بر ما رحم فرما که تو بهترین آمرزدگانی !

گواه دیگر بر این مدعا سخنی از امام باقر (ع) می باشد که در پاسخ حمران بن اعین شیبانی که یکی از حواریان یا یاران خصوصی امام باقر و صادق (ع) بوده است فرمود چرا که حمران وقتی سخن حضرت را درباره شخصیت علمی امامان و آگاهی ایشان از اخبار زمین آسمان بررسی و انتقاد از کسانی که ادعای ولایت دارند و به مقام علمی ائمه (ع) آگاهی ندارند شنید حمران در جمع یاران برخاست و پرسید : «جعلت فداک ارایت ما کان من امر قیام علی بن ابیطالب و الحسن و الحسین (ع) و خروجهم و قیامهم بدین الله عز ذکره و ما اصیبوا من قتل الطواغیب ایاهم و الظفر بهم حتی قتلوا و غلبوا؟! فدایت شوم آیا شما درباره قیام امیر مومنان (ع) و امام حسن و امام حسین (ع) و خروج و بپا خواستن آنان بخاطر دین خدای عز و جل و آنچه از ناحیه طاغوتیان به ایشان رسید رازش را می دانید پس چرا ستمکار سرکش بر اینان چیره گشتند تا آنجا که به شهادت رسیده و مغلوب شدند ؟!

حضرت باقر العلوم در پاسخ فرمود : « یا حمران ! ان الله تبارک و تعالی قد کان قدر ذالک علیهم و قضاه و امضاه و حتمه علی سبیل الاختیار (الاحتبار) ثم اجراه فبتقدم علمهم من رسول الله (ص) قام علی و الحسن و الحسین علیهم السلام و بعلم صمت من صمت منا»[۱۴]

ای حمران ! همانا خدای منزه و با برکت و برتر اینها را بر آنان مقدر ساخته و به شکل اختیاری (آزمایشی) حتی ساخته بود و سپس اجرا نمود. بنابراین با آگاهی قبلی از ناحیه پیامبر خدا بود که حضرت علی و حسن و حسین قیام کردند و هر کس از ما نیز سکوت می کند با همین آگاهی است.

آنگاه حضرت در ادامه برای حمران توضیح دادند که اگر آنان تغییر این وضعیت ناملایم و نابودی آن طواغیت را از درگاه خداوند درخواست می کردند خداوند نیز اجابت و در کمترین فرصت آن طاغوت ها را نابود می کرد.

و اگر آن امامان دچار این گرفتاری ها شدند و به مناسبت نافرمانی خدا و عقوبت گناه نبود بلکه به خاطر دستیابی به درجات معنوی و کرامت الهی بود که به خواست خدا بدان رسیدند پس برداشتهای نادرست در حق امامان معصوم در ذهن تو راه نیابد.

و امام حسین (ع) در ملاقات با عمروبن بوذان که می کوشید امام (ع) را از حرکت به سوی کوفه منصرف و از خطر برکنار دارد فرمود : یا عبد الله لیس یخفی علی الرای و لکن الله یغلب علی امره[۱۵] (چنانکه خداوند پس از بیان بخشی از زندگی پر نشیب و فراز یوسف (ع) می فرماید : و کذالک مکنا… والله غالب علی امره و لکن اکثر الناس لا یعلمون (یوسف ۲۱) و هرگز امر خدا و مشیت بالغه الهی مغلوب جریانات طبیعی عالم نمی شود و در عین حال آدمی در کار خویش مجبور نیست. یقولون هل لنا من الامر من شی ء؟ قل ان الامر کله لله (آل عمران ۱۵۴) لیس لک من الامر شیء (آل عمران ۱۲۸) بل لله الامر جمیعا (رعد آیه ۳۱) انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون (یس ۸۲) و خواست او بر همه چیز چیره می شود. چنانکه اسباب ظاهری و توطئه های گوناگون علیه یوسف (ع) نابودی یوسف را باید نتیجه می داد ولی به امر خدا به عزیزی او منتهی شد.

خود امام در پاسخ تقاضای ام سلمه مبنی بر ترک هجرت از مدینه فرمود : یا اماه قد شاء الله ان یرانی مقتولا مذبوحا ظلما و عدوانا و قد شاء ان یری حرمی و رهطی و نسائی مشردین و اطفالی مذبوحین ما سورین مقیدین و هم یستغیثون فلا یجدون ناصر اولا معینا[۱۶]

تفسیر درست روایت مشیت:

اگرچه برخی از پژوهندگان باتوجه به اینکه خود امام حسین (ع) در پاسخ پیشنهادهای جده اش ام سلمه در مدینه و نیز برادرش محمد حنفیه در مکه مبنی بر خودداری از سفر امام (ع) به کوفه فرمود پیامبر (ص) در خواب به من فرمود : یا حسین اخرج فان الله قد شاء ان یراک قتیلا. ان الله قد شاء ان یراهن سبایا[۱۷]

ای حسین بیرون رو که خدا خواسته ترا کشته ببیند و خاندانت را نیز به همراه ببر که خدا می خواهد ایشان را اسیر ببیند.

شهادت امام و اسارت اهلبیت را به مشیت الهی با مفهوم کاتولیکی و اشعریگری و آنرا یک دستور اختصاصی برای امام (ع) پنداشته اند و برخی از خیال پردازان بدلیل آنکه این روایت بیانگر علم و آگاهی امام به شهادت است و با انگاره حکومت خواهی ناسازگاری دارد در صحت روایت تردید روا داشته اند.[۱۸] اما در پاسخ این ساده اندیشان نوگرا باید گفت :

اولا اگرچه روایت مشیت مرسل است اما با نقل فقیهان پارسائی چون ابن طاووس و مخصوصا تضریح ابن قولویه مولف کامل الزیارات در آغاز کتابش که همه روایاتش موثق است صحت سندش تایید می گردد.

ثانیا با فرض عدم اعتبار سند آن مضمون و محتوای این رویا که با رویاهای دیگر امام مطابقت دارد نظیر خوابی که حضرت ابی عبدالله (ع) از پیامبر (ص) برای عبدالله جعفر که در منابع شیعه و سنی نقل شده است که در مقام رد امان نامه عروبن سعید فرماندار مکه فرمود : «انی رایت رسول الله فی المنام و امرنی بما انا ماض»[۱۹] من پیامبر (ص) را در خواب دیدم که به آنچه من انجام می دهم دستور داده است و نیز رویائیکه برای علی اکبر امام در ثعلبیه بازگو می فرماید[۲۰] و نیز در پاسخ عبدالله بن عباس که همانند دیگران از این سفر پر خطر نگران بود به استخاره موکول و فرمود : «استخیر الله و انظر ما یکون»[۲۱] که در همه این هشدارها امام (ع) پیش بینی اینان را مردود نمی شمارد ولی در مقام پاسخگوئی و اقناع آنان جواب اسکاتی می دهد. و قیام الهی خود را به خواست خدا و دستور پیامبر در عالم رویا¨ منتسب می فرماید که بدیهی است خواب و رویا اگر چه در روایات به شعبه ای از پیامبری تفسیر شده است و نیز نتیجه استخاره که مشورت از خداسیت برای هیچ کس تکلیف آور نیست و مسلما نهضت با عظمت حسینی متکی به این خوابها نبود و ریشه آن سالها پیش از این رویاها وجود داشته که همان لزوم جهاد و فداکاری برای حفظ اسلام و نظام اسلامی بود به همین دلیل بود که امام (ع) در مجموعه سخنان خویش هیچگاه علت قیام را خواب معرفی نفرموده است.

یادآوری : منشاء اینگونه برداشت های نادرست افزون بر دسیسه دشمنان امام (ع) اشتباه در فهم دقیق واژه های : اراده، مشیت، و تقدیر و قضاء الهی بود که آنحضرت در برخورد با مخالفان این نهضت و دلسوزان مشفق به کار برده است.

چرا که در علم کلام اسلامی ثابت شده است که : اراده و مشیت الهی بر دو گونه است :

۱- مشیت تکوینی : که انجام آن از قلمرو اختیار بشر بیرون است و انسانها در مقابل خواست تکوینی آفریدگار هستی مجبورند و حق انتخاب ندارند مانند آفرینش زمین و آسمان و تولد و مرگ انسان و… که غیر قابل اجتناب و تغییر ناپذیر است.

۲- اراده تکلیفی یا تشریعی : که خداوند انجام یا ترک فعلی را براساس مصالح از بندگان می خواهد و به آن امر یا نهی می فرماید نظیر : وجوب نماز ، حج و جهاد و… که مشیت خداوند بر انجام آنها تعلق گرفته ولی اجرای آنها به عهده خود مکلفان واگذار شده تا به اختیار خود انجام و از آثار و برکات آنها در دنیا و آخرت بهره مند شوند. قضا امر حتمی و فرمان الهی است که با انجام رساندن آن یک تکلیف و وظیفه شرعی برای انسان بوده و در مرحله بعد از اراده و مشیت و تقدیر (اندازه گیری الهی) قرار می گیرد.

چنانکه در قرآن آمده و قضی ربک الا تعبدوا الا ایاه و بالوالدین احسانا (اسراء آیه ۲۳) و امام نیز در پاسخ اظهار نگرانی حضرت زینب (س) در منزل خزیمیه فرمود : کل الذی قضی فهو کائن[۲۲] هرگز تزلزل و تردیدی بخود راه نداد زیرا او امام و پیشوا و عملش اسوره و سرمشق امت بود و این واقعیت را خداوند هم از پیش آگهی داشت که سید الشهدا همه آنچه غیر خداست به عشق لقاء الله فدای راه خدا خواهد نمود. از اینرو به حضرت آدم تا خاتم علی نبینا و علیه السلام – اخبار شهادت آنحضرت را اعلام نمود ولی این علم و اعلام قبلی هیچ تاثیری در اراده و اختیار امام نداشت.

و مقصود از مشیت به فرموده علامه طباطبائی (ره) در این روایت مسلما مشیت تشریعی و تکلیفی است که تخلف پذیر ، و اختیاری می باشد نه مشیت حتمی تکوینی[۲۳] صرف. که با اختیار و انتخاب آگاهانه شهادت امام منافات داشته باشد.

بنابراین مشیت خدا در تفسیر شیعی نسبت به حادثه عاشورا به این معناست که خداوند براساس قانون جهاد اسلامی از آنحضرت خواست که با حکومت ضد اسلامی یزیدها مبارزه کند تا مسلمانان از ایشان سرمشق گیرند و در مسیر دفاع از اسلام و مبارزه با حکام جائر تا مرز شهادت پیش روند. خواه خوابی و دستور خاصی در میان باشد یا نباشد.

چرا که حکومتهای فاسد یزیدی ریشه کفر و بدبختی امت اسلامی است که گاهی با تبلیغ و ارشاد و نصیحت و حتی تشکیل حکومت صالح و اصلاحات ظاهری جبران پذیر نیست و چنین حکومتی چنان جامعه را در سراشیب تند سقوط و انحراف قرار می دهد و بیمار می سازد که با وسائل معمولی قابل درمان نیست و نیاز به خشکاندن غده فساد با اشعه ایکس و یا تزریق خون با شهادت در پیکره اجتماع دارد تا اصلاح گردد. از نظر فقهی در چنین شرائط فوق العاده که بنیان دین و شرف و حیثیت مسلمین در خطر جدی قرار گرفته برهمه مجاهدان بویژه پیشوای مسلمانان واجب خواهد بود حتی با اطمینان به شهادت خود جان بر کف قیام نمایند.

این روایت بیانگر این واقعیت است که خداوند می دانست که حسین (ع) راه اطاعت او را اگر چه منتهی به شهادت شود – که همان مبارزه با حکومت یزید می باشد – انتخاب و یزید راه معصیت را – که کشتن امام معصوم (ع) باشد – با سوء اختیار خود خواهد پیمود.

بنابراین حدیث مشیت هر دو نوع اراده الهی را بیان می نماید که در مرحله نخست اراده تشریعی است که طبیعی و انسانی با مشیت و تقدیر الهی بوقوع می پیوندد. منتهی خداوند در خصوص جریانهای انسانی به هر شخص اجازه داده است که در مسیر قانون الهی – که همان اراده تشریعی است حرکت نماید که اگر فرمان برد مطیع و اگر بیرون از قوانین شارع مقدس حرکت نماید عاصی و گنهکار شناخته می شود.

شارع حکیم از نظر تشریعی قتل حسین را حرام ولی از نظر تکوینی از باب امتحان و اتمام حجت بر خلق مقدر فرمود. البته مشیت بالغه الهی همواره بر اراده و خواست دیگران غالب است و در عین حال انسان در کار خویش مجبور نیست !

چنانکه در این آیات بر آن تاکید شده است : یقولون هل لنا من الامر من شی ء ؟ قل ان الا مرکله لله (آل عمران آیه ۱۵۸) لیس لک من الامر شی ء (آل عمران آیه ۱۲۸) بل لله الامر جمیعا (رعد آیه ۳۱) و الله غالب علی امره و لکن اکثر الناس لا یعلمون (یوسف آیه ۲۱) انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون. (یس آیه ۸۲)

البته خداوند منان و متعال امکانات تحقق هر خوبی و بدی را در نظام تکوینی در اختیار هر انسان شرور و خیر قرار داده که با اراده و انتخاب خود یکی از دو راه اطاعت و عصیان را برگزیند و دادن آزادی عمل و اعلام حرمت یا وجوب آن و فراهم آوردن قدرت نکته کلامی حساسی است که در روایات اسلامی با تعبیر : شاء الله و لم یرض[۲۴] یعنی در عالم تکوین آدمی را متمکن بر کار و در عالم تشریع و قانونگذاری عدم خرسندی و رضایت خویش را اعلام می نماید.

از اینرو می توان گفت روایت مشیت یک قانون کلی و دارای هدف منطقی است نه یک دستور منحصرا خصوصی برای امام حسین (ع) و آن اینست که در صورتیکه شرائط عادی باشد و اسلام و نظام اسلامی در خطر جدی نباشد جهاد به شرط اطمینان به پیروزی واجب است و در شرائط غیر عادی حساس که بنیان دین و مصالح استراتژیک یا بیضه اسلام در خطر نابودی قرار گرفت گرچه خطر جانی جدی باشد باید راه جهاد و شهادت را در پیش گرفت که در چنین شرائطی در فقه دفاع مقدس نام می گیرد.

با این بیان اگر روایت مشیت هم نبود باز هم امام حسین (ع) موظف بود مانند همه رهبران آسمانی تا آخرین قطره خون خود با تبهکاران بستیزد و در راه حراست از دین ، شهادت و اسارت اهلبیت را آگاهانه به جان بخرد و این یک تکلیف عمومی است.

یکی از شواهدی که تایید می نماید باید از حدیث مشیت الغای خصوصیت مورد شود سخن خود امام است. که به هنگام ورود عمر سعد به کربلا فرمود : الا ترون ان الحق لا یعمل به و ان الباطل لا ینهی عنه لیرغب المومن فی لقاء الله محقا فانی لا اری الموت الا سعاده و لا الحیاه مع الظالمین الا برما.[۲۵]

هان آیا نمیدانید و نمی بینید که به حق عمل نمی شود و از باطل جلوگیری نمی گردد در چنین شرایطی هر شخص با ایمانی مکلف است برای جهاد در راه حق و لقاء خدا آماده شهادت گردد که من مرگ در این راه را جز سعادت و نیکبختی و زندگی در سایه حکومت ستمکاران را جز ننگ نمی دانم که با تعبیر «مومن» راه را جز سعادت و نیکبختی و زندگی در سایه حکومت ستمکاران را جز ننگ نمی دانم که با تعبیر «مومن» عمومیت این تکلیف شرعی برای عارف و عامی و عالی و دانی قابل اثبات می باشد.

از این نکته نباید غافل بمانیم که در اسلام تاسیس حکومت صالح برای اجرا قوانین الهی و گسترش عدالت اجتماعی از اهداف بنیادی است ولی تسلیم حکومت فاسد و جائر شدن نیز گناه کبیره و سکوت در برابر کارهای ناشایست او خلاف شرع و گناه بزرگی خواهد بود و یکی از مصادیق بارز «اعانت برائم» می باشد و به تعبیر آیه ۳۰ سوره دهر که می فرماید : «و ما تشائون الا ان یشاء الله ان الله کان علیما حکیما» و شما راهیان راه الهی هیچ چیز را نمی خواهید مگر اینکه خدا بخواهد که خداوند پیوسته دانا و فرزانه است.

بندگان واقعی خدا و رهروان راه انبیاء و انسانهای کامل خواستشان با مشیت الهی هم سوست چنانکه خودشان فرمودند : «رضا الله رضانا اهل البیت» خرسندی خداوند عین خوشنودی ما خاندان پیامبر است.[۲۶] چرا که در بینش اسلامی ملاک رسیدن به مقام والای نبوت و امامت و ولایت داشتن لیاقت در سایه عبودیت و بندگی است و محور تصمیم گیری اولیاء خدا در همه کارها جلب رضای الهی و عمل به تکلیف دینی و اظهار طاعت است. چنانکه در قرآن خطاب به پیامبر (ص) آمده : قل ان صلاتی و نسکی و محیای و مماتی لله رب العالمین. لا شریک له و بذالک امرت و انا اول المسلمین. (انعام آیه ۱۶۳-۱۶۲) و در زیارتنامه امامان از جمله حضرت ابی عبدالله (ع) می خوانیم : اشهد انک قد بلغت و نصحت و وفیت و واقیت اشهد انک بلغت عن الله ما امرک به و عبدت الله مخلصا حتی اتیک الیقین.[۲۷]

۲-پندار جبر گرائی تاریخی

این انگاره قرائت دیگر از جبر گرائی است که مبتنی بر فلسفه تاریخ مارکسیستی و اصل تضاد دیالکتیکی و نظریه جبر تاریخی و جریان انقلاب دائمی و یا رویاروئی مستمر حق و باطل در گستره تارزیخ بشر می باشد. که دکتر شریعتی در کتاب: (حسین وارث آدم) با توجه به اصل وراثت تاریخی از آن جانبداری کرده است. براساس مکتب هیستوریسم با تقدیر تاریخی هرکس زائیده قوانین جبری حرکت دوره تاریخی خود است. حرکت تاریخی بر اثر عوامل جبری خود در طول زمان ادامه دارد و هر فرد یا گروه انسانی بر حسب اینکه در چه منزلی از تاریخ قرار گرفته باشد خصوصیات روحیش سلیقه ، عقیده و انتخاب خاص او شکل پیدا می کند که همان دستاورد جبر تاریخی است. پس انسان عبارتست از اسیر جبر تاریخ.[۲۸]

او می گوید گسستن جریان حرکت حسینی از سلسله حلقات مبارزه حق در برابر باطل با جنبش پیامبران و مصلحان تاریخ در برابر حاکمان خود کامه به معنی مثله کردن و بی اثر ساختن آن است و همین جریان مداوم و پیوستگی آن است که امروز می تواند شیعه را به عنوان حلقه ای از سلسله حلقه های جبهه حسین (ع) در مقابل دشمن حق قرار دهد. وی برای اثبات نظریه خود درباره زیارت معروف وارث¨ می نویسد : «مساله وراثت در این متن تصادفی انتخاب نشده و تغییر ادبی نیست بلکه یک اصطلاح علمی تاریخی بوده و در اسلام وراثت یک اصل فلسفی اعتقادی است»[۲۹] و می افزاید : «وقتی به اصل وراثت می اندیشم و به ویژه وراثت حسین (ع) که وارث تمامی انقلابهای تاریخ انسان است از آدم تا خودش ناگهان احساس می کردم که گوئی همه آن انقلابها و قهرمان ها همه جلاد ها و شهیدها یک جا از اعماق قرون تاریک زمان و از همه نقاط دور و نزدیک زمین بعث کرده اند و گوئی همگی از قبرستان خاموش تاریخ با فریاد حسین (ع) که همچون اسرافیلی در جهان طنین افکنده است بر شوریده اند و قیامی بر پا شده است و همه در صحرای محشر کربلا گرد آمده اند و در دو سوی فرات رو در روی هم ایستاده اند.

در این سو از هابیل تا حسین همه پیامبران و شهیدان و عدلت خواهان و قربانیان جنایتهای تاریخ که همه از یک ذریه و تبارند و همه فرزندان هابیل و در نژاد از آن نیمه خدائی ذات متضاد آدم (روح خدا) که در آدم دمید و همه وارثان یکدیگر و حاملان آن امانت که آدم از خدا گرفت. در آن سو از قابیل تا یزید و فرعونها و نمردوها و کسری ها و قیصرها و بخت النصرها و همه جلادان و مردمکشان و غارتگران زندگی و آزادی و شرف انسانی هم از یک ذریه از یک تبار همه فرزندان قابیل نخستین جلاد برادر کش فریبکار هوسباز ، و در نژاد آن نیمه لجنی و متعفن ذات متضاد و ثنوی آدم (روح ابلیس) که در آدم دمید و همه وارثات یکدیگر»[۳۰]

و در جای دیگری می نویسد : «حسین (ع) در اتصال به آن تسلسل نهضتی که در تاریخ ابراهیمی وجود دارد معنی می دهد و باید معنی شود و انقلابش باید تفسیر و توجیه گردد. به صورت مجرد حسین (ع) را در تاریخ مطرح کردن و جنگ کربلا را به صورت یک حادثه تاریخی مجرد از پایگاههای تاریخی و اجتماعی اش جدا کردن موجب می شود که : آنچه را که معنی ابدی دارد و همواره زنده است به صورت یک حادثه غم انگیز گذشته در بیاوریم.»[۳۱]

و در مقام دفاع از تحلیل تاریخی خود می افزاید : «و حسین آگاه از چنین رسالتی که تقدیر تاریخی انسان بر دوشش نهاده است بی درنگ از مکه بیرون می آید و به سوی قتلگاه خویش شتاب می گیرد و می داند که تاریخ منتظر است. زمان که با دست ارتجاع و شرک به عقب باز گردانده می شود چشم به او دوخته تا گامی پیش نهد و مردم که در اسارت خاموش و بی حرکت مانده اند به قیام و فریاد محتاجند و بالاخره خدا که اکنون به دست شیطان افتاده است از او می خواهد که با مرگ خویش این فاجعه را شهادت دهد و این است که : (شاء ان یراک قتیلا) خدا خواسته که تو را کشته ببیند»[۳۲]

به این ترتیب می توان گفت : در نگاه مدافعان اصل جبر تاریخی در تحولات بشری نهضت حسینی را باید در روند تاریخی مبارزه حق و باطل شناخت که امام به حکم جبر طبیعت همانند دیگر انقلابیون و مصلحان آن مسئولیت را به عهده گرفت و چون در آن مرحله از زمان می زیست نوبت برای این ماموریت تاریخی و انقلابی از روی جبر به او رسید و تنها با پذیرش اصل وراثت تاریخی است که در آن شرائط سخت و کمبود عده و عده ، قیام امام قابل قبول و منطقی و معقول می نماید و لذا می نویسد : «باید بجنگد اما نمی تواند شگفتا بایستن و نتوانستن ! نتوانستن نیز او را از این بایستن معاف نمی کند چه این مسئولیت بر دوش آگاهی انسانی اوست. زاده حسین بودن اوست نه توانا بودنش و او در تنهائی و عجز بی سلاح و بی همراه نیز حسین است»[۳۳]

ارزیابی انگیزه ضرورت تاریخی : در نقد ارزیابی این انگاره نکات زیر قابل یادآوری است :

۱- این رهیافت با نگرش جبر گرائی اشعری هماهنگی دارد و با اعتقاد به مختار بودن انسان و نظریه عدلیه که شریعتی از مدافعان آنست و عدل را زیر بنای اصلاحات اجتماعی می داند ناسازگار بوده و بدون شک مسلک جبر گرائی مانند میکرب فلج روح و اراده ملتها را فلج و دست تطاول اربابان زر و زور و تزویر را درازتر و دست و زبان حق جویان و مظلومان را کوتاه و بیشتر می بندد.

اصولا با پذیرش این نگرش ارسال رسل و انزال کتب و بسیج کردن امکانات تعلیم و تربیت در زندگی بشر از سوی هر حکیمی در هر جامعه ای که انجام گیرد و بی اثر می باشد و با اعتقاد به اینکه برنامه ها از پیش تعیین شده و کسی را یارای مخالفت با آن نباشد دیگر مدح و دم و حسن و قبح افعال و اشیاء و استحقاق ثواب و عقاب برای مطیع و عاصی و مستحق کیفر بودن هواداران باطل و شایسته پاداش بودن طرفداران حق بدون در نظر گرفتن عنصر اختیار معقول و منطقی نخواهد بود.

بلکه با تکیه به اصل وراثت مزبور تشخیص حق از باطل امکان پذیر نیست چرا که معیار بازشناسی حق از باطل در چنین صورتی با موافقت یا مخالفت مطلقه الهی و یا جباریت حرکت تاریخی می باشد که عقل سلیم و وجدان سالم انسانی این ملاک تشخیص را به رسمیت نشناخته است. و ریشه اینگونه اظهارنظرهای افراطی یک عنصر علمی دانشگاهی را باید در روحیه انقلابی و احساسی ، عشق به نوگرائی و رویکرد به اندیشه های وارداتی و در اختیار نداشتن منابع اصیل اسلامی شیعی در فرصت مطالعاتی او که بیشتر در فرانسه بود و نیز برخوردهای تند مخالفان و احینا توبیخ و تهدید مدافعان حریم تشیع و امامت به جای ارشاد اسلامی و مناظره منطقی جستجو نمود ! و به فرموده حافظ عارف :

آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه فال به نام من دیوانه زدند
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
شکر ایزد که میان من و او صلح افتاد صوفیان رقص کنان ساغر شکرانه زدند

۲- او با استناد به روایت مشیت شهادت امام را یک تکلیف از پیش تعیین شده تاریخی می داند که به اجبار پذیرفته است و با این سخن از ارزش واقعی کار انتخابی امام (ع) می کاهد. در حالیکه در جای دیگر این باور را نقض و می نویسد : «در فرهنگ ما شهادت مرگی نیست که دشمن ما بر مجاهد تحمیل کند شهادت مرگ دلخواهی است که مجاهد با همه آگاهی و همه منطق و شعور و بیداری و بینائی خویش خود انتخاب می کند… شهادت دعوتی است به همه عصرها و به همه نسلها که : اگر می توانی بمیران و اگر نمی توانی بمیر !

ما دو نوع شهید داریم سمبل یکی حمزه سید الشهدا و سمبل دیگری امام حسین (ع) است. در اسلام برای نخستین بار حمزه به لقب سید الشهدا ملقب گردیده است و این لقبی است که پس از وی حسین (ع) به خود اختصاص داده است.

هر دو سید الشهدا هستند ولی فرقشان در اینست که : در بنیاد شهادت حمزه ای با شهادت حسینی فرق دارد و اساسا این دو از یک مقوله نیستند تا با هم مقایسه شوند ! حمزه یک مجاهد است که در گیراگیر جهاد کشته می شود ، امام حسین (ع) یک شهید است که حتی پیش از کشته شدن خویش به شهادت رسیده است. نه در گودی قتلگاه… اگر خواسته باشیم فرق اساسی میان این دو شهادت را در تعبیری کاملا روشن و فشرده بیان کنیم باید بگوئیم : شهادت حمزه ای کشته شدنی است که شهید را انتخاب می کند یا شهادتی است که شهید را انتخاب می کند.

برعکس در داستان حسین (ع) شهادت عبارتست از آنچه شهید آنرا انتخاب می کند… شهید حمزه ای و شهادت حمزه ای عبارتست از مردی و کشته شدن مردی که آهنگ کشتن دشمن کرده است مجاهد اما شهادت حسینی کشته شدن مردی که خود برای کشته شدن خویش قیام کرده است !

در آنجا شهادت یک حادثه و یک رویداد منفی است و در اینجا یک هدف قطعی و آگاهانه و انتخاب شده است. در آنجا شهادت حادثه ای در مسیر راه است و در اینجا یک سر منزل در منتهای راه است[۳۴] و در کتاب «شهادت و پس از شهادت» که به سال ۱۳۵۰ نگاشته شده نیز بر انتخابی بودن شهادت تکیه می کند و می نویسد : آموزگار بزرگ شهادت اکنون برخاسته است تا به همه آنها که جهاد را تنها در «توانستن» می فهمند و به همه آنها که پیروزی بر خصم را تنها در «غلبه» می دانند بیاموزد که شهادت نه یک «باختن» که یک انتخاب است. انتخابی که در آن مجاهد با قربانی کردن خویش در آستانه معبد آزادی و محراب عشق پیروز می شود.[۳۵]

به اعتقاد نویسنده؛ دکتر شریعتی اگر پس از انقلاب زنده بود بسیاری از مواضع دیگر او به احتمال قوی تغییر می کرد. و ارزش اقدام امام به قیام الهی و نهضت حسینی در این واقعیت نهفته است که آنحضرت تسلیم هوای نفسانی نبود و آزادانه راه شهادت را برگزید و تن به قضا و رضای خدا داد. و با اینکه همانند هر مکلف مختار دیگر در انتخاب این مسیر پر خطر و ادامه خط سرخ شهادت آزاد بود و در هر لحظه می توانست از حرکت خویش صرفنظر نماید و راه سکوت و سازش را به جای ابای از بیعت تا پای شهادت در پیش گیرد ولی آن حضرت در ادامه نهضت هرگز تزلزل و تردیدی بخود راه نداد.

زیرا او امام و پیشوا و سرمشق امت بود. خداوند به این واقعیت از پیش آگاهی داشت که سید الشهدا همه آنچه غیر خداست به عشق لقاء الله فدای راه خدا خواهد نمود. از اینرو به آدم و خاتم اخبار شهادت آنحضرت را اعلام نمود ولی این علم و اعلام قبلی هیچ تاثیری در اراده و اختیار امام نداشت. و این علم ازلی الهی همراه با اعلام نسبت به انجام وظیفه و سرنوشت نهائی اختصاص به ابی عبدالله (ع) نداشت بلکه خداوند در مورد دیگر اولیاء و انبیاء الهی نیز این آگاهی قبلی و اخبار به انجام مسئولیت از روی اراده و اختیار داشته و آنانرا مورد تقدیر قرار داده است.

چنانکه در فرازی از دعای ندبه می خوانیم : «و بعد ان شرطت علیهم الزهد فی درجات هذه الدنیا الدنیه… و الثناء الجلی» چنانکه خود امام نیز در ملاقات فرزدق در صفاح یا ذات عرق فرمود : «صدقت لله الامر و کل یوم هو فی شان ان نزل القضاء بما نحب و نرضی فنحمد الله علی نعماته و هو المستعان علی اداء الشکر و ان حال القضاء دون الرجاء فلم یتعد من کان الحق نیته و التقوی سریرته»[۳۶] فرزدق درست گفتی مقدرات امور به دست اوست. در حالیکه او هر روز همسو با مقتضیات زمان و مکان فرمان تازه ای دارد که اگر پیش آمدها برابر مراد ما باشد پس سپاس او بجای آوریم و او مددکار ما است. بر اداء شکرش و اگر رویدادها بین ما و خواسته هایمان حایل و مانع ایجاد کند و کار بر وفق و آرزو و مراد ما پیش نرفت باز هم هر کس که نیت و انگیزه اش حق و تقوی بر دانش حاکم باشد از حدود الهی تجاوز نکرده و بیرون نرفته است. از بیان معلوم می شود که مقصود امام (ع) در این قیام الهی پیروزی ظاهری نیست بلکه نیل به اهداف معنوی و انجام وظیفه شرعی و دستور الهی است.

۳-چنانکه گذشت شریعتی در جریان مبارزه مستمر تاریخی حق جویان را محکوم و شکست خورده می داند. در حالیکه پیروزی نهائی حق بر باطل در قرآن کریم به عنوان یک سنت الهی و قانون کلی معرفی شده و در آیه ۱۷ سوره رعد باطل را همانند کفها و حبابهای پر سر و صدا و میان تهی و بالا نشین بی هنر و رودخانه های خروشان آب ناپایدار و حق را همسان آب زلال و گوارای خاموشی بی سر و صدا و مفید ته نشین معرفی می نماید که حتی اگر در محاق زمین فرو رفته باشد در گذر زمان به عنوان یک ماده حیاتی از چشمه ساران سر برآورده و به همه چیز سر و سامان می دهد و می فرماید : «کذالک یضرب الله الحق و الباطل» و در آیه ۵ سوره قصص می فرماید : «و نرید ان لمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم المه و نجعلهم الوارثین» پیروزی مستضعفان حق جو را بر مستکبران زور گو در همه اعصار و قرون و همه اقوام و ملل و هر سرزمین و زمان با تعبیر مضارع نوید و استمرار این حرکت را به وراثت به عنوان اراده و مشیت الهی در گستره تاریخ بشریت بشارت می دهد.

و باتوجه به این سنت قطعی تاریخی بود که امام (ع) در نامه ای به جوانان بنی هاشم پیروزی خود را گوشزد و نیز شکست و زبونی و نابودی مسئولان قتلش را حتی در مکه پیش بینی و اعلام فرمود : «و ایم الله لتنقلتی الفئه الباعیه فیلبسنهم الله ذلا شاملا و سیفا قاطعا» به خدا سوگند مرا گروه ستم پیشه می کشند و آنگاه خدا آنها را به بد ترین ذلت می کشاند و از دم شمشیر تیز می گذراند.[۳۷]

و رمز این پیروزی واقعی دو چیز بود : ۱- قیام امام بر حق و مردم نیز به حقانیت او نسبت یزید معترف بودند. ۲- رفتار ظالمانه یزدیان و حزب اموی با عترت پیامبر (ص) که به دور از همه اصول انسانی و حتی عرف عرب جاهلی بود. و این سخن پیامبر (ص) است که : «الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم»[۳۸] حکومت با کفر می ماند ولی حکومت ستمگر ماندگار نیست. و ممکن نیست حسینیان حق طلب که تبلور شرف و فضیلتند واقعا مغلوب گردند و یزیدیان که تندیس باطل و مظهر رذالت و جنایتند غالب بمانند. زیرا چنین پنداری با سنن تاریخی و اراده الهی و وجدان انسانی و واقعیات اجتماعی صد در صد مخالف و ناسازگار است. چنانکه دکتر قاسم رسا می سراید :

در نبرد حق و باطل سر فراز آمد حسین (ع) نخل دین از جانفشانیهای او شد بارور
فرق بین حق و باطل بین که بعد از قرنها جلوه حق مانده جاویدان و باطل بی اثر
آستانش کعبه حاجات ارباب یقین بارگاهش قبله گاه مردم صاحب نظر[۳۹]

دانشمند معاصر، استاد دکتر سید جعفر شهیدی نیز در این زمینه می نویسد : (برخی مانند اندیشمند مصری دکتر عبدالله عدنان با ذکر اوضاع سیاسی اوج حرکت حسینی را تا سطح یک مبارزه سیاسی بین دو گروه متخاصم منتها یکی حق و دیگری باطل و هماوردی نظامی تنزل داده اند. و بعضی از تحلیلگران سیاسی با دید منفی به عاشورا نگریسته اند و این قیام را یک ریسک ناموفق و یک شورش بلند پروازانه پنداشته اند و مسلما به خطا رفته اند و به اظهارات روشنگرانه خود امام (ع) در انگیزه قیام توجه نکرده اند.[۴۰]

استاد مطهری و نقد انگاره شریعتی :

اما بهتر آنست که در تبیین انگاره مرحوم دکتر شریعتی قلم را به دست استاد شهیدمان مرتضی مطهری دهیم که در نقد کتاب «حسین وارث آدم» به سال ۵۱ اوج خفقان دوران ستمشاهی آورده است «آنچه دستگیرم شد از هدف این جزوه که در زیر لفافه بیان شده است و به تعبیر خود جزوه نویسنده خواسته است (تمام عقده ها و عقیده های خود را در این جزوه بگوید) اینست : این جزوه نوعی توجیه تاریخ است براساس مادی مارکسیستی نوعی روضه مارکسیستی است برای امام حسین (ع) که تازگی دارد.

آغاز تاریخ بشر اشتراکیت و برابری است. سپس نابرابری و حق و باطل یعنی مالکیت آغاز می گردد و از اینجا جامعه بشر دو بخش می شود ، آنچنان که دجله و فرات از یک سرچشمه می جوشند و سپس دو بخش می گردند و از یکدیگر جدا می شوند.

دو بخش انسان یعنی دو طبقه : طبقه برخوردار و استثمارگر و طبقه محروم و استثمار شده ، طبقه حاکم و برخوردار و استثمار گر سه چهره دارد : سیاست ، اقتصاد ، مذهب یا صاحبان زر و صاحبان زور و صاحبان تزویر که کار اولی برده ساختن و کار دومی غارت کردن و کار سومی فریب دادن است. قصر و دکان و معبد سه شعبه یک بنگاهند. تیغ و طلا و تسبیح یک کار می کنند.

نظام حاکم بر تاریخ همواره همین بوده است و آنچه غیر از این بوده نهضتهائی بوده محکوم قیامها و انقلابهائی بوده دلسوزانه و مذبوحانه و چون زیر بنا فاسد بوده از همه آن نهضتها که بوسیله ابراهیم ها و موسی ها و عیسی ها و محمد ها و علی ها و حسین ها صورت گرفته نتیجه معکوس گرفته شده است. آنچه بنا بوده قاتق نان بشر بشود بلای جانش شده و زنجیر دیگر بر دست و پایش.

آزادی سبطی بی دوام بوده (ص ۲۲) نوای امام حسین (ع) خاموش اما بانگ گوساله های سامری همیشه بلند است. (۲۴) سرنوشت محتوم همه وارثان آدم اسارذت و گرفتاری است. (۲۸) وراثت آزادی و عدالت و بیداری نهضت محکوم تاریخ است و وراثت بردگی و بیداد و مذهب خواب. نظام حاکم بر تاریخ (۳۹) امام حسین (ع) مظهر شکست آدم است (۴۷)…

همه جنایتکاران جهان در هر یک از سه چهره در چهره های سه گانه خلافت اسلامی ظهور و حلول می کنند و بدبختی آغاز می شود که در جهان سابقه ندارد (صفحات ۱۵،۲۷،۲۸،۳۵) آنچه بدان همه دارند این تنها دارد.

سرنوشت دجله و فرات اینست که : در نهایت به دریا بریزند و آرامش یابند. سرنوشت بشریت و پایان تاریخ بشر نیز اشتراکیت و سوسیالیسم است و تنها در آن وقت است که بشر از بلای مالکیت و نظام طبقاتی نجات می یابد و زیر بنا خراب می شود و زیر بنای واقعی عدل و داد واقعی درست می شود.

تلاشهای انقلابیون تاریخ با زیر بنای طبقاتی دلسوزانه ولی مذبوحانه و بی نتیجه بوده است فقط با محو طبقات است که جامعه به سعادت واقعی خویش نائل می گردد. (۹) «الا بالاشتراکیه تطمئن القلوب»

امام حسین (ع) به سوی مرگ می شتابد تنها و بی امید (۲۳) او مظهر شکست آدم است و تعصبی بی حاصل به خرج می دهد (۴۷) در این جزوه به طور کلی کلمه آدم با انسان سمبل انسان سوسیالیست است و توحید جهان توجیه توحید و وحدت جامعه است. کما اینکه شرک اعتقادی سایه ایست از شرک و ثنویت حیات.

با این بیان دیگر جنبه مارکسیستی جزوه روشن می شود که وجدان هر کس را مولود و انعکاسی از وضع اجتماعی او می دانند و می تواند مبین نظر دورکهایم باشد نه نظر کارل ماکس.

آنچه در این جزوه به چشم نمی خورد شخصیت امام حسین (ع) و آثار نهضت اوست. مبنای جزوه بر اینست که در جامعه طبقاتی همه تلاشها بی حاصل است. انقلابیون تاریخ وارث آدم یعنی انسان اشتراکی می باشند و قیامشان برای حق بوده و حق یعنی عدالت ، برابری یعنی اشتراکیت.

امام حسین (ع) این جزوه همان امام حسین (ع) مظلوم و محکوم روضه خوانهاست که هیچ نقشی در تاریخ ندارد ! با این تفاوت که امام حسین (ع) روضه خوانها لااقل سفره گریه ای برای توشه آخرت پهن کرده و امام حسین (ع) این جزوه – وسیله روضه ها و گریه ها – ابزاری است در دست جناح حاکم برای بهره کشی طبقه محکوم.

در این جزوه معبد همیشه در کنار قصر و دکان و روحانی همواره در کنار حاکم و سرمایه دار (است) و البته آنچه در کنار است معبد است – نه خصوص کلیسا و یا دیر و صومعه و یا کنشت و یا بتخانه – که شامل مسجد هم می شود ، طبعا تکلیف روحانی هم روشن است.[۴۱]

۳- انگاره وارداتی گناه بخشی: یکی از زشت ترین تحریف های معنوی عاشورا تفسیر نادرست وارداتی گناه بخشی است که متاسفانه در باور برخی شیعیان دلبخاته ساده اندیش نفوذ کرده است.

چرا که به گزارش علامه مجلسی در ج ۴۴ بحار الانوار ص ۲۷۱ امویان در آغاز اصل شهادت امام (ع) را منکر شدند و شایع کردند : حضرت سید الشهدا همانند عیسای مسیح به آسمان عروج کرد و مقتول کربلا شبیه او حنظله بن اسعد شامی بود.

سپس این پندار نادرست را دامن زدند که امام (ع) خود همچون مسیح مصلوب به مسلخ شهادت رفت تا کفاره گناهان امت و میانجی گناهکاران شیعه در نزد پروردگار مهربان باشد. و برخی روایات تشویق به عزاداری برای حضرت ابی عبدالله (ع) را که با انگیزه زنده نگهداشتن اهداف مقدس نهضت حسینی وارد شده است ابزاری برای توجیه این تحریف معنوی عاشورا قرار داده اند. و می گویند : ما که از سگ آلوده کمتر نیستیم که وقتی به نمکزار می افتد تطهیر می شود و مقام امام معصوم شهید ما نیز از مقام حضرت عیسی علی نبینا و علیه السلام پیامبر مسیحیان که او را کفاره گناهان اهل عالم وفا دی و منجی بشریت می دانند نیست.

به تعبیر شهید مطهری عوام شیعه چنین پنداشتند که : «امام حسین (ع) کشته شد تا گناهان امت بخشیده شود. آنها جنبه آسمانی و خیالی به قضیه می دادند و همان را که نصاری درباره حضرت مسیح گفته بودند می گفتند. با این تفاوت که اینها می گفتند یک بهانه ای لازم است به قدر بال مگسی باید اشک ریخت و همان کافی است که جواب دروغگوئی ها ، خیانت ها ، شراب خواریها ، ربا خوریها ، ظلمها و آدم کشیها بشود !

براساس این منطق غلط مکتب امام حسین به جای اینکه مکتب احیاء احکام باشد مکتب ابن زیاد سازی و یزید سازی شد» و به قول شاعر طنز گوی اصفهانی فردای قیامت نیز فرشتگان عذاب هنگام شکنجه الهی دادن مجرمان می شوند :

اگر این مرده اشکی هدیه کرده ولش کن گریه کرده !
نماز این بنده عاصی نکرده مه حق روزه خورده
…ولی یک ناله او در تکیه کرده ولش کن گریه کرده[۴۲]

با کمال تاسف باید اعتراف نمود که با تحت تاثیر قرار گرفتن عوام الناس از اندیشه های انحرافی ترسایان و گناه بخشی و بهشت فروشی اربابان کلیسا و افسانه آئین محبت دانستن مسیحیت و نیز خیالپردازیهای تعصب آمیز برخی دلدادگان صافی اعتقاد و دامن زدن سیاست بازان هوسران بود که این باور غلط قوت گرفت. تا آنجا که شاعر می گوید :

حلال جمیع مشکلات است حسین (ع) شوینده لوح سیئات است حسین (ع)
ای شیعه تو را چه غم ز طوفان گناه زیرا که سفینه النجات است حسین (ع)

و برخی نویسندگان و گویندگان نتیجه عمده نهضت خونین عاشورا را آمرزش گناهان شیعه معرفی کرده اند !

با اینکه همه می دانیم که آن امام همام برای مبارزه با گناه تبهکاری قیام نمود ولی اینان ناروا او را وسیله بیمه کردن مجرمان و گنهکاران معرفی می کنند ! و آن محدث بزرگ شیعه میرزا حسین نوری (ره) را وا میدارند که در (لولو مرجان) گله مندانه یادآوری نماید : امروز باید بخاطر روضه های دروغی که به وسیله ناآگاهان خوانده می شود گریست نه بر آن نیزه ها و شمشیرها که در آن روز بر پیکر شریف امام (ع) زده اند.[۴۳]

در حالیکه به تصریح قرآن کریم که می فرماید : «و ما قتلوه و ما صلبوه و لکن شبه لهم» (سوره نساء آیه ۱۵۷) آنان عیسی (ع) را نکشتند و نیز بر دار نکشیدند و لیکن شبیه او را به صلیب بستند افسانه بودن مصلوب شدن حضرت عیسی (ع) اثبات می گردد.

[۱] انصاری علیرضا مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی و فرهنگ عاشورا تهران ، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی ۱۳۷۶ دفتر سوم ص ۳۲-۳۱٫

[۲] ابن قتیبه عبدالله بن مسلم الامامه و السیاسه ج ۱ ص ۱۸۳ و ۱۸۷

[۳] شیخ مفید محمد بن محمد الارشاد ص ۲۴۴٫ ابن اثیر الکامل ج ۳ ص ۲۹۷ و تاریخ طبری ج ۴ ص ۳۵۰٫

[۴] شهرستانی هبه الدین نهضه الحسین (ع) ص ۱۸-۱۷٫

[۵] مجلسی بحار ج ۷۷ ص ۱۱۷٫

[۶] ابن بابویه قمی ابو جعفر محمد. ترجمه اعتقادات صدوق به قلم سید محمد علی قلعه کهنه ص ۴۳-۴۲٫

[۷] ابن سعد محمد ترجمه الامام الحسین و مقتله الطبقات تحقیق عبدالعزیز طباطبائی ص ۸۲٫

[۸] کامل ابن اثیر ج ۳ ص ۲۹۹ تاریخ طبری ج ۴ ص ۳۵۵٫ ارشاد شیخ مفید ص ۲۰۳٫

[۹] عادل ادیب تحلیلی از زندگانی پیشوایان ما ص ۱۳۴٫

[۱۰] مطهری مرتضی انسان و سرنوشت ص ۲۳-۱۹٫

[۱۱] طریحی فخر الدین طریحی مجمع البحرین ماده (سبب) نقل از تاریخ علم کلام شبلی نعمان ج ۱ ص ۱۴٫

[۱۲] ابن قتیبه عبدالله بن مسلم الامامه و السیاسه ج ۱ ص ۱۸۳ و ۱۸۷ طبری ج ۵ ص ۳۸۶ القامل ج ۴ ص ۴۰ اخبار الطوال ص ۲۴۵٫ انساب الاشراف ص ۵۲-۵۱٫ معحم البلدان ج ۳ ص ۴۱۲٫ شیر الاحزان ص ۲۰ الارشاد و ص ۲۰۱ اعیان الشیعه ج ۴ ص ۹۰٫ فضول المهمه ص ۱۹۷٫ بحار ج ۴۴ ص ۳۶۵٫ عوالم ج ۱۷ ص ۲۱۵٫ معالم المدرستین ج ۳ ص ۷۶-۷۷٫ نفس المهموم ص ۱۷۱-۱۷۰٫ لواعج الاشجان ص ۷۷٫

[۱۳] مجلسی محمد باقر بحار ج ۴۴ ص ۳۶۷٫

[۱۴] کلینی محمد بن یعقوب الکافی ج ۱ ص ۲۶۲-۲۶۱ و نیز ص ۲۸ و مرآت العقول علامه مجلسی ج ۳ ص ۱۳۲٫

[۱۵] مجلسی بهار ج ۴۴ ص ۳۷۵٫

[۱۶] سید بن طاووس المهلوف علی قتلی الطوف ص ۱۲۸ و کامل الزیارات ص ۷۵٫ بحار ج ۴۴ ص ۳۱۳ و ۳۲۸ و ۳۶۴٫ چهل حدیث امام خمینی ص ۲۴۲ و معاله المدرستین ج ۳ ص ۲۰۰۵۸ و الفتوح ج ۳ جزء ۵ ص ۱۷۷ و عوالم ج ۱۷٫ دربندی ، اسرار الشهاده ص ۲۴۴-۲۴۳٫ قمی ، نفس المهموم ۱۶۵-۱۶۴ مقرم. مقتل الحسین ۱۹۵٫ امین اعیان الشیعه ج ۱ ص ۵۹۳٫ قزوینی الامام الحسین و اصحابه ج ۱ ص ۱۲۱-۱۲۰٫ طریحی المنتخب ج ۲ ص ۴۳۵٫ مازندرانی معالی السبطین ج ۲۵۲-۲۵۱٫ بحرانی العوالم ج ۱۷ ص ۲۱۴٫

[۱۷] سخنان برگزیده برگزیدگان میانجی ص ۱۳۳٫

[۱۸] صالحی در شهید جاوید.

[۱۹] شیخ مفید محمد بن نعمان الارشاد ص ۲۱۹ تایخ طبری ج ۴ ص ۲۹۲ و الکامل ابن اثیر ج ۳ ص ۲۷۷٫

[۲۰] سید بن طاووس المهلوف ص ۱۳۲-۱۳۱٫

[۲۱] تاریخ طبری ج ۴ ص ۲۸۷ و الکامل ابن اثیر ج ۳ ص ۲۷۵٫

¨ این خواب در کنار مرقد پیامبر در مدینه به نقل علامه مجلسی در روایتی مشروحا از قول امام صادق (ع) نقل شده است :

فجاثه النبی و هو فی منامه فاخذ الحسین و ضمه الی صدره و جعل یقبل بین عینیه. و یقول بابی انت کانی اراک مرملا بدمک بین عصابه من هذه الامه یرجون شفاعتی ما لهم عند الله من خلاق.

یا بنی انک قادم علی ابیک و امک و اخیک و هم مشتاقون الیک و ان لک فی الجنه درجات لا تنا لها الا بالشهاده (بحارج ۴۴ ص ۳۱۳ و ۳۲۸) امالی صدوق ص ۱۵۲ عوالم ج ۱۷ ص ۱۶۱ مقتل خوارزمی ج ۱ ص ۱۷۰ و در نقل دیگر فرمود : «ان لک فی الجنان لدرجات لن تنالها الا بالشهاده. (الدمعه الساکبه ص ۳۰۵ معالم المدرستین ج ۳ ص ۵۸ مقتل خوارزمی ج ۱ ص ۱۸۷ بحار ج ۳۴ ص ۳۲۸ الفتوح ج ۳ جزء ۵ ص ۲۰ عوالم ج ۱۷ ص ۱۷۷٫ ثار الله ص ۱۰۴) ۶۶

[۲۲] ابن اعثم الفتوح ج ۵ ص ۱۲۲٫ مجلسی بحار ج ۴۴ ص ۳۷۲٫ بحرانی العوالم ج ۱۷ ص ۲۲۳ سخنان حسین نجمی ۱۲۳ از مقتل خوارزمی ج ۱ ص ۲۲۵٫

[۲۳] طباطبائی محمد حسین المیزان فی التفسیر القرآن در تفسیر آیات ۲۶ سوره بقره و ۲۳ سوره اسراء و آیه ۱۸ حج و نیز جزوه علم امام و نهضت سید الشهداء ص ۴۲٫

[۲۴] کلینی محمد بن یعقوب اصول الکافی ج ۱ ص ۱۵۰ توحید صدوق ص ۳۴۹-۳۴۳٫

[۲۵] ابن شعبه حرانی نجف العقول عن آل الرسول ص ۲۴۵ لهوف ۶۶۶سید بن طاووس ص ۳۴ عقد الفریذ ابن عبدر به ج ۵ ص ۱۲۲ و تاریخ طبری ج ۴ ص ۳۰۵٫

[۲۶] علامه مجلسی محمد باقر بحار الانوار ج ۴۴ ص ۳۶۶٫

[۲۷] ابن قولویه جعفر کامل الزیارات صفحات ۳۶۱٫۳۶۹٫۳۷۶٫۳۸۷ باب ۷۹ زیارت اول و دوم و سوم و پنجم.

[۲۸] شریعتی علی فرهنگ لغات ص ۱۵۸٫

¨ در اینکه امامان ما وارثات علوم ، مقام ، معنویت و مسئولیت هدایت امت پیامبرانند تردیدی نیست. این تعبیرات در روایات آمده است چنانکه در زیارتنامه امام حسین (ع) و امام رضا (ع) می خوانیم : السلام علیک یا وارث آدم صفوه الله السلام علیک یا وارث نوح نبی الله. السلام علیک یا وارث ابراهیم خلیل الله. السلام علیک یا وارث موسی کلیم الله…. السلام علیک یا وارث محمد حبیب الله. السلام علیک یا وارث امیر المومنین….

درود بر تو ای وارث آدم برگزیده خدا. درود بر تو وارث نوح پیامبر خدا. سلام بر تو ای وارث ابراهیم دوست صمیمی خدا. سلام بر تو ای وارث موسی هم سخن خدا. سلام بر تو ای وارث عیسی روح خدا و درود بر تو ای وارث محمد محبوب خدا… که هدف همه آنان دعوت به توحید و پرستش خدا و مبارزه با فساد و شرک و ظلم و استکبار بود : موسی (ع) با فرعون ، ابراهیم (ع) با نمرود و عیسی با قیصر و محمد (ص) با ابوسفیان و علی (ع) با معاویه و حسین (ع) با یزید مبارزه می کردند. چنانکه یزید و معاویه و ابوسفیان همان وارثان قیصرها و فرعونها و نمرودها بودند که شیوه حکومت جابرانه را از یکدیگر به ارث می بردند که امام علی (ع) در نهج البلاغه می فرماید : تتوارثها الظلمه بالعهود اولهم قائد لاخرهم مقتد باولهم (فیض الاسلام سید علینقی ترجمه و شرح نهج البلاغه ص ۴۶۵) ستمگران با پیمانی که باهم می بندند ستم را از یکدیگر به ارث می برند. نخستینشان پیشرو و آخرین آنان پیرو اولین آنانند. یعنی حکومت ظالمانه را از یکدیگر در گذر تاریخ یاد می گیرند.

[۲۹] شریعتی علی حسین وارث آدم ص ۱۵

[۳۰] شریعتی علی حسین وارث آدم ص ۱۸-۱۷

[۳۱] شریعتی علی شهادت و پس از شهادت ص ۶۴

[۳۲] شریعتی علی حسین وارث آدم ص ۶۶و۱۹۴

[۳۳] شریعتی علی حسین وارث آدم ص ۱۵۶

[۳۴] شریعتی علی فرهنگ لغات ص ۲۵۱-۲۴۹ و نیز حسین وارث آدم ص ۱۹۵-۱۹۴

[۳۵] شریعتی علی مجموعه آثار ج ۱۹ شهادت ص ۱۷۱

[۳۶] طبری ۷/۲۷۸ کامل ابن اثیر ۳/۲۷۶ ارشاد مفید ص ۲۱۸ خوارزمی ۱/۲۲۳ سخنان حسین نجمی ص ۱۰۴

[۳۷] سید بن طاووس الملهوف علی قتلی الطفوف ص ۱۳۲ و مقتل خوارزمی ج ۱ ص ۲۲۶ بررسی پیرامون عاشورا سید علی فرحی ص ۳۲۹

[۳۸] مجلسی محمد باقر بحار الانوار ج ۷۵ ص ۳۳۱

[۳۹] اکبرزاده محمود حسین پیشوای انسانها ص ۷۸ و لمغات حسینی از دکتر قاسم رسا.

[۴۰] شهیدی سید جعفر پس از پنجاه سال پژوهشی تازه پیرامون قیام حسین (ع) ص ۱۱۹

[۴۱] مطهری مرتضی حماسه حسینی ج ۳ ص ۳۱۰-۳۰۷

[۴۲] سروش محمد چشمه خورشید ۱ (مجموعه مقالات) تهران موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره) ۱۳۷۴ ص ۳۶۵

[۴۳] مطهری مرتضی فریادهای شهید مطهری بر تحریفهای عاشورا ص ۱۶ و نیز حسین بن علی را بهتر بشناسیم بقلم آیت ا… محمد یزدی ص ۵۵-۵۰ و نیز کتاب سه جلدی حماسه حسینی شهید مطهری مراجعه نمائید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Real Time Web Analytics