شبکه اجتهاد: اخیراً گفتگویی برخط میان استاد سیداحمد مددی و رابرت گیلیو و اندرو نیومن در خصوص تحلیل فهرستی برگزار شد که برخی آن را نقطه عطفی در تاریخ تعاملات علمای شرق با اندیشمندان غربی دانستند و در تنور این پندار بیش از پیش دمیدند.
نمیخواهم در اینجا درباره اینگونه تحلیلها و واکنشها بحث مستقلی کنم، بلکه هدفم ارائه دیدگاهم درباره انگاره «مسلک فهرستی/ تحلیل فهرستی» است؛ چون به رغم حضور در نشست، امکان ارائه نظر و پرسش فراهم نشد و آن را به اینجا موکول کردم. با این حال، به این نکته اکتفا میکنم که حتی اگر اصل چنین رویدادی ـ یا مثلا دیدار پاپ با آقای سیستانی ـ را بیسابقه بدانیم، باید در خصوص زمینههای روانشناختی و فرهنگی که سبب بروز چنین شور و شعف بیسابقهای در ما شده است بیشتر اندیشگی و تأمل کنیم. دستکم نویسنده این سطور از کنار انعکاس پرطمطراق چنین رویدادهایی در شرق، بوی ناخوش از خودباختگی علمی ـ فرهنگی را استشمام میکند.
این تأمل و ملاحظه و بازاندیشی در هویت شرقی/ایرانی/اسلامی علاوه بر اینکه مانع از پرداختن به حواشی و دلخوشکردن به تاریخی بودن و بیسابقه بودن چنین دیالوگهایی خواهد شد، فرصت بیشتری به ما جهت تمرکز بیشتر بر کیفیت برگزاری چنین رویدادهایی خواهد داد. دستکم درباره مواجهه آقای مددی با نیومن و گیلیو توقع نگارنده بیش از این بود و هراسانم آنچه که در برابر چشمان دو اسلامپژوه غربی و برخی از مخاطبان آن نواحی به نمایش گذاشته شد، چیزی نبود که بتواند آبروی از دسترفته شرق در این حوزهها را بازستاند و حتی فرصت تکرار چنین «رویدادهای تاریخی» را تنگتر کند(باشد این بحث تا وقت دگر).
آنچه که در این نشست در خصوص تحلیل فهرستی مطرح شد از چند جهت قابل تأمل بود. نگارنده به طور کلی با دیدگاه آقای مددی و ارادتمندان به ایشان همدل است که انتقال حدیثی در امامیه مبتنی بر منابع مکتوب بوده است و به اصطلاح طرق انتقال مکتوب بیشترین بار را در این زمینه متحمل شدهاند. با اینکه هسته این ایده قابل دفاع به نظر میرسد، اما آنچه در فراگرد این هسته به سمع و نظر مخاطبان رسانده شد، قابل تأمل و تاحدی مبالغهآمیز بود.
با اینکه آقای مددی، در طول گفتگو در موارد متعددی تلاش کرد تا جایگاه دانش رجال را در میان شیعیان نخستین به کلی نابود نکند و آن را از حیّز انتقاع ساقط نکند و اعتبار و آبرویی در کنار سنت فهرستی برای آن نگاهدارد، اما عملا آنچه که مخاطب از کلیت این نشست حس میکرد و برداشت میکرد بسیار رادیکالتر از این بود. ایشان در اوایل نشست تأکید کرد که دانش رجال در چند سده نخست آنگونه که برای اهل سنت مسأله و مشکله بود، برای شیعیان نبود. چون زمانی که اهل سنت در اوایل سده دوم هجری به خود آمدند و به کتابت حدیث نبوی پرداختند و مشغول بسامان کردن اِسناد روایات خود به پیامبر شدند، هنوز شیعیان به ائمه خود دسترسی داشتند و این امر دست کم تا یک قرن بعد از آن نیز تداوم یافت؛ پس به دلیل حضور و دسترسی عملا دغدغه رجالی و اتصال اسناد برای شیعیان وجود نداشت.
این بیان با اینکه در گام نخست خوشتراش و گوشنواز به نظر میآید، براساس شواهد تاریخی برجای مانده از آن دوره قابل دفاع نیست، و بیش از آنکه بیانی مبتنی بر واقعیتهای تاریخی ـ همانگونه دغدغه ایشان است ـ باشد به نظر میرسد براساس تحمیل یه تحلیل کلامی بر واقعیتهای تاریخی باشد. نگارنده در کتاب نخستین اندیشههای حدیثی شیعه نشان داده است که دغدغه و گفتمان اسناد و اتصال احادیث ـ آن هم به پیامبر نه امامان قبلی! ـ از اواخر سده نخست هجری در شیعه شکل گرفت و حتی امام باقر(ع) برای کسب مقبولیت مجبور بود برخی روایاتش را با واسطه جابر بن عبدالله انصاری، به پیامبر اسناد دهد. در همان دوره گزارشهایی در دست است که اصحاب امامان، از ایشان اسناد میخواستند و یا خود امام به یاران چنین توصیهای میکردند. همچنین جای این پرسش وجود دارد که گزارشهای متعدد دیگر امامان که روایات خود را متصل به پیامبر میکردند، براساس چه دغدغه و نگرانی شکل گرفته است؟! به نظر میرسد دغدغه و گفتمان اسناد در شیعه پا به پای اهل سنت و حتی اندکی زودتر از آنها شکل گرفت؛ واقعیت تاریخی که با تحلیلهایی از جنس آنچه بیان شد، به چالش کشیده نخواهد شد.
از دیگر شواهد برجستهسازی مبالغه آمیز سنت فهرستی علیه سنت رجالی، طرح مکتوبات فهرستی ـ به جای رجالی ـ در کنار مکتوبات حدیثی است. با این حال، مراجعه به تعداد و شمار مکتوبههای فهرستی و رجالی حاکی از چیز دیگری است. بررسی عناوین کتب متقدم امامیه نشان میدهد آثاری که صراحتا عنوان فهرست داشتهاند چیزی در حدود ۱۲ عنوان بودهاند؛ اما کتابهای مربوط به رجال و طبقات محدثین که اتفاقا در اسم بسیاری از آنها نیز «رجال» وجود دارد و برای سده سوم هجری است، حدود ۴ برابر این تعداد است. ممکن است کسی بگوید بسیاری از مکتوبات رجالی نیز عملا کارکرد فهرستی داشته اند. در اینجا دو پاسخ میتوان داد نخست آنکه، متقابلا بسیاری از فهارس معروف شیعه مانند کتاب نجاشی و فهرست طوسی نیز کارکرد رجالی داشته اند و دارند و ثانیا اینجا مقصود توجه به جایگاه و برجستگی گفتمان «رجال» در برابر گفتمان «فهرست» است؛ لذا اینکه مصنفان دقیقا اسم کتاب خود را چه نهادهاند حاکی از این برجستگی گفتمانی در اذهان آنهاست، حتی اگر کتاب در عمل کارکرد دیگری داشته باشد.
در بخش دیگری از نشست، ایشان در پاسخ به گیلیو به نسبت میان واقعگرایی و حجتگرایی در مطالعات فقهی و حوزوی اشاره کرد. به گفته ایشان تحلیل فهرستی ما را به واقعیت نزدیکتر میکند یا به نسبت واقعگراتر است. در اینجا چند نکته به نظر میرسد. نخست آنکه علم رجال که مراد از آن تحقیق احوال راویان است دانشی است که اصولا باید کاملا واقعگرا و تاریخی باشد و «علم الرجال بما هو علم الرجال» نسبتی با حجیت ندارد؛ بلکه خروجیهای تاریخی دانش رجال در اختیار فقیه قرار میگیرد و وی از آنها در راستای استخراج حجیتهای فقهی استفاده میکند. اینکه در عمل متأسفانه اینگونه نیست البته مسأله دیگری است؛ مثلا در تحلیلهای آقای خویی در کتاب رجال موارد زیادی را میتوان یافت که ایشان جایگاه خود به مثابه یک فقیه حجتگرا را با یک رجالی واقعگرا خلط کرده است و در هنگام تعارض اخبار در خصوص مدح و ذم یک شخص از روشهای تعادل و تراجیح و جمعهای تبرعی مرسوم در روایات فقهی استفاده کرده است؛ این در حالی است که تحقیق تاریخی وضعیت رفتاری یک فرد را نمیتوان با چنین روشهای حجیتمداری پی جست.
ثانیا گویا مقصود آقای مددی از واقعگرا بودن رویکرد فهرستی همین معنایی است که ذکر شد. اگر اینگونه است مشخص نیست که این ابهام و بیان نسبی در گفتار آقای مددی در خصوص واقعگرایی رویکرد فهرستی از چه روست! به نظر میرسد که اگر رویکرد رجالی و فهرستی در یکسو و در سوی دیگر فقه و اصول قرار گیرد، دو مورد اول واقع گرا و دو مورد بعدی حجت گرا هستند. با این حال، مشخص نیست چرا آقای مددی مبهم، طیفی و نسبی از واقعگرا بودن رویکرد فهرستی سخن میگوید.
به نظر میرسد در مقایسه میان دانش رجال و رویکرد فهرستی، به دلیل ابهاماتی که رویکرد فهرستی دارد شاید هنوز با قطعیت نتوان درباره واقعگرا بودن آن سخن گفت. دلیل این امر هم تا حد زیادی روشن است؛ در بررسی رفتاری و وضعیت وثاقت یک فرد در رجال، قرار است ما با یک مطالعه کاملا تاریخی و واقعگرا رو به رو باشیم؛ اما اگر قرار باشد با صرف نظر از احوال دقیق تاریخی تک تک راویان درباره اعتبار کلی یک گزارش سخن گفت چنین به نظر میرسد که حرکت ما به سمت اعتبار و حجیت کلی است و ضرورتا سخن از قطعیت تاریخی انتساب یک گزاره به امام نیست، یا اگر هم هست این انتساب درهالهای از ابهام و بر پایه اعتماد به اتصال فهرستی صورت میگیرد. در هر صورت اینجا نکته ما دو چیز است، اولا اینکه آقای مددی باید از واقعگرایی تام و تمام این رویکرد دفاع کند و نه واقعگرایی نسبی آن. ثانیا در مقام مقایسه میان رویکرد رجالی و فهرستی، ضرورت واقعگرایی در رجال بسیار روشنتر و شفافتر از رویکرد فهرستی است(بگذریم از اینکه شماری از رجالیون مشهور مانند آقای خویی از این چارچوب عدول کردهاند و گزارشهای رجالی را با رویکرد فقهی ـ اصولی جمع کردهاند در حالی که چنین چیزی مقبول نیست و نتیجه حاصل از آن مخدوش است). شاید به همین دلیل باشد که آقای مددی درباره واقعگرایی رویکرد فهرستی با احتیاط سخن میگوید.
در نهایت به دلیل اینکه بنده با هسته ایده تاریخی آقای مددی و هوادارانشان همدلی دارم، اما همانطور که عرض شد به فراگرد این هسته چندان خوشبین نیستم، پییشنهاد ایجابی نیز دارم. پیشنهاد بنده به جای استفاده از انگاره غیرتاریخی و کاملا سوبژکتیو «تحلیل فهرستی» یا «مسلک فهرستی »، تمرکز بر مطالعه تاریخ اندیشهای، گفتمانی و عمیق تاریخ متقدم حدیث شیعه است. بنده به یاد ندارم و یا شاید ندیدهام ـ با اینکه کتب رجالی متقدم شیعه را خط به خط خواندهام ـ کسی از متقدمان از انگاره تحلیل فهرستی یا چیزی شبیه به این جهت تبیین رویکردی که آقای مددی به آن اشاره دارد، استفاده کرده باشد. از دل یک مطالعه تاریخ اندیشهای عمیق به خودی خود انگارههای تاریخی و دقیقی جهت مطالعه استخراج خواهد شد که برای دلمشغولیهای شماری چند از پژوهشگران برای مدتهای مدیدی کافی خواهد بود.
انگارههای تاریخی متعددی جهت مطالعه وجود دارد که نتیجه آن عمدتا با هسته ایده فهرستی همنواست، با این تفاوت که کاملا تاریخی است و یک مطالعه گسترده تاریخی را با یک نگاه تحلیلی ـ ابزاری جهت سنجش اعتبار روایات جایگزین نمیکند(بگذریم از اینکه با گذشت حدود دستکم دو دهه از طرح بحث آقای مددی ما با روش و ابزار مشخصی به عنوان فهرستی در برابر سنت شناخته شده و ریشهدار رجالی روبهرو نیستیم و حداکثر میتوانیم از «بینش/رویکرد فهرستی» سخن بگوییم و نه تحلیل و یا مسلک فهرستی. سخن گفتن از «مسلک فهرستی» زمانی رواست که هواداران آقای مددی بتوانند ادبیات نظری این مباحث را به روشنی تبیین کرده و تقریر کرده و چاپ کنند و همچنین آثار متعددی در اعتبارسنجی و بررسی احادیث شیعه با این رویکرد بیافرینند که حتی ممکن است به چرخشهای بیسابقهای در فقه شیعه منجر شود).
در هر صورت، یکی از نمونههای قابل مطالعه با رویکرد تاریخ اندیشهای، گفتمان کاملا ناشناخته و به محاق رفته «مستثنیات» در سده چهارم هجری در قم است. معمولا سر و ته این گفتمان تاریخیِ بسیار مهم و ناشناخته به شکل سرسری و با طرح گزارش مستثنیات ابن الولید (استاد شیخ صدوق) ـ در کتب رجالی ـ به هم میرسد. با این حال، به نظر میرسد گفتمان استثنا حاصل یک بلوغ تاریخی و شکلگیری مسیری میانه در نقد حدیث شیعه بود. در سده سوم هجری گرایش رادیکالی به رهبری امثال احمد بن محمد عیسی اشعری در قم برخی راویان را به طور کامل بیآبرو کرده و آنها را منکوب کرده و از شهر اخراج کرد. در سویه دیگر، گرایش حدیثی در ری توسط امثال احمد بن محمد بن خالد برقی پیجویی میشد که در امر نقل بسیار متساهل و آسانگیر بود. گفتمان استثنای روایت مسیر میانهای بود که توسط حلقه ابن الولید در سده چهارم هجری به عنوان رویکردی نو طرح گشت. در این رویکرد، در عین سختگیری و انضباط شدید و دقیق، به هیچ وجه قرار بر این نبود که یک شخص یا حتی کتاب به طور کامل منکوب و بایکوت شود، بلکه با دقتی مثالزدنی سره از ناسره در میان میراث حدیثی راویان با گرایشهای مختلفی که داشتند، تشخیص داده میشد. به همین منوال، تصاویر تاریخ اندیشهای جالبی از گفتمانهای اجازه، نقل به معنا و … در آن دوره کهن میتوان ارائه داد.
پیشنهاد مشفقانه بنده ـ به دلایلی که ذکر شد و همچنین تجربه سالهای گذشته ـ این است که بینش/رویکرد فهرستی گرچه سودمند و مفید بوده و خواهد بود، اما دمیدن بیش از این در این تنور نشاید و بارهای مهمتری در این حوزه بر زمین مانده است که باید دغدغهمندان و جوانان مستعد آنها را به دوش بکشند.
نویسنده: سید محمدهای گرامی، عضو هیئت علمی پژوهشکده مطالعات قرآنی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی