شبکه اجتهاد: حضرت آیتالله سید ابوالقاسم خویی از مراجع و بزرگان حوزه علمیه نجف اشرف، ازجمله اعاظمی هستند که دارای مکتب فقهی میباشند. نص گرایی، متن محوری، اصل قدرمتیقن، اصل عدم نفوذ کسی در حق دیگری و عدم توجه شهرت و آرای علمای سلف، ازجمله مبانی آرای فقهی ایشان به شمار میرود؛ اما علاوه بر مبانی فقهی ایشان، قرائنی وجود دارد که میتوان ایشان را معتقد به ولایتفقیه در امور اجتماع و جامعه دانست. در این نوشته بهطور اختصار به بیان این قرائن پرداخته میشود.
۱. نهضت اسلامی در ایران و نقش آیتالله خویی
اولین قرینه بر اعتقاد ایشان به ولایتفقیه در عرصه اجتماع، نقش معظمله در نهضت اسلامی ایران است. دراین قسمت به برخی از نقشهای ایشان اشاره میشود.
الف- در فاجعه مدرسه فیضیه در سال ۴۲ آیتالله خویی تلگرافی به امام خمینی و شخص شاه ارسال میکند که در بخشی از تلگراف ایشان به شاه آمده: «ما جدا از شخص شاه خواستاریم که اسباب اغتشاش مملکت و ناراحتی عموم مسلمانان جهان را مرتفع سازند…»(اسناد انقلاب اسلامی، ج۱،ص۸۰)
ب- در جریان حادثه ۱۵ خرداد ۴۲، آیتالله خویی شاه را خائن خوانده و دستور به عدم همکاری با دولت خائن نموده است. «…بر هر فردی از افراد مسلمان در هر لباس و هر مقامی که باشند واجب است که از همکاری با این دولت خائن خودداری نمایند.»(اسناد انقلاب اسلامی، ج۱،ص۱۲۵).
ج- آیتالله خویی هنگامیکه خبر محاکمه امام خمینی به گوش ایشان رسید، بدون فوت وقت همراه عدهای از اساتید و علمای حوزه به بیت مرحوم آیتالله شاهرودی رفته و همراه ایشان بهسوی منزل آیتالله حکیم در کوفه رفتند و پس از مشورت، هر یک تلگراف شدیداللحنی به ایران مخابره نموده و از ساحت مرجعیت امام خمینی حمایت کرده و پس از تبعید امام خمینی به نجف اشرف، ضمن ترتیب دادن مراسم استقبال از ایشان، در روز اول پس از پایان درس به دیدار امام آمدند (مهدی بشارت، اصول و مبانی مکتب سیاسی نجف، ص۱۷۷.).
د- ایشان در پیام خود در سال ۱۳۵۷، ضمن اعلام حمایت از نهضت امام خمینی؛ از ملت خواسته که با شجاعت قدم برداشته و در تمام مراحل از علمای اعلام تبعیت کنند. در پیام ایشان آمده: «از ملت میخواهیم با شجاعت قدم برداشته ولی با حفظ کامل موازین شرع در تمام مراحل از علمای اعلام و قاطبه مراجع معظم تقلید تبعیت و پیروی کنند و در خلال مبارزه با ظلم و فساد مجالی برای مغرضین و سوء استفاده کنندگان بازنکنند…»(اسناد انقلاب اسلامی، ج۱، ص۵۹۱).
ه- آیتالله خویی در جریان همهپرسی نظام جمهوری اسلامی در فروردین ۱۳۵۸، با حمایت از جمهوری اسلامی ایران، مسلمانان را به شرکت گسترده و رأی دادن به جمهوری اسلامی فراخواندند (. محمد اکرم عارفی، اندیشه سیاسی ایه الله خویی، ص۲۶).
و- ایشان در طول هشت سال جنگ تحمیلی، فشارهای سخت و طاقتفرسای رژیم بعث عراق را تحمل کردند و حاضر نشدند کوچکترین دست خطی به حکومت بعث عراق مبنی بر مشروعیت دادن جنگ تحمیلی علیه ایران بدهند و در مدت ۱۰ سال سختترین آزارها و توهینها را تحمل نمودند (دائره المعارف تشیع، ج۷، ص۳۴۵).
از مجموعهی نقشهای ایشان در حوادث تاریخی ایران به این نتیجه میرسیم که آیتالله خویی معتقد به نقش فقیه در اداره جامعه و امور اجتماع هستند.
۲. رهبری انتفاضه شعبانیه در عراق
قرینه دوم برای بیان نظریه ولایتفقیه آیتالله خویی و نقش فقیه در امور اجتماع و جامعه، رهبری و اداره انتفاضه شعبانیه در عراق است.
انتفاضه نجف که از روز ۱۷ شعبان آغاز شد و پس از یک روز درگیری کنترل شهر دراختیار نیروهای مردمی قرار گرفت، آیتالله خویی دراین انتفاضه حضور فعالی داشتند (عادل رووف، العمل الاسلامی فی العراق بین المرجعیه والحزبیه، ص۴۵۴).
آیتالله خویی ورود به صحنه را برتداوم دوری از آن ترجیح داده و در دومین روز انتفاضه نجف، نخستین بیانیه خود را صادر نمودند. در این بیانیه به وجوب حفاظت از کیان اسلام و مقدسات آن سفارش نموده و مردم را به رعایت احکام شرعی به نحو دقیق در همه کارها، محافظت از اموال و اعراض مردم، حفظ همه نهادها و مراکز عمومی، دفن پیکرهای در خیابان افتاده، مثله نکردن آنها و پرهیز از تصمیمهای شتابزده و غیرکارشناسانه که منافات با احکام شرع و مصالح عمومی دارد، توصیه نمودند. صدور این بیانیه، اثرات بهسزایی در آرام کردن محیط پیرامون بر جای نهاد و از تداوم قتل، غارت و انتقامجویی بهگونه مؤثری پیشگیری کرد. درنتیجه این بیانیه، بازدارنده و آرام بخش بود (صفاء الدین تبرائیان، انتفاضه شعبانیه،ص۲۴۸-۲۴۹.).
دو روز بعد، بیانیه دوم که مشخص کننده ترکیب کمیته عالی ۹ نفرهای برای نظارت بر کارها بود، منتشر گردید و جمعی از عالمان دین بهمنظور رسیدگی به امور مردم همراه با مصلحت عمومی، تعیین گردید. ایشان در این بیانیه، پس از بیان روزهای دشوار در کشور، به حفظ نظم و برقراری امنیت، کنترل امور عمومی با رعایت شئونات دینی و اجتماعی، دوری از خارج شدن از مصالح عمومی و مدیریت صحیح توصیه نمودهاند. وظیفه این کمیته ۹نفره، نظارت بر اداره امور بیان شده و بهضرورت پیروی و فرمانبرداری به فرامین آنها و ارتباط و کمک به آنها در تحقق این امر مهم، سفارش شده است (همان، ص۲۴۹-۲۵۰).
۳. جهاد ابتدایی و نقش فقیه جامعالشرایط
قرینه سوم بر دیدگاه ایشان بر ولایتفقیه، نظریه جهاد ابتدایی ایشان در عصر غیبت امام معصوم (ع) است.
آیتالله خویی جهاد ابتدائی را علاوه بر شئون امام معصوم (ع)، از شئون فقیه جامعالشرایط نیز میداند، برخلاف برخی از فقهاء (مشهور) که جهاد ابتدایی را از اختیارات منحصر امام معصوم (ع) به شمار میآورند.
آیتالله خویی مسأله جهاد را بهطور مستقل در کتب فقهی خود مطرح نموده و در باب جهاد سؤالی را مطرح میکنند که آیا اذن فقیه جامعالشرایط در جهاد معتبراست؟
در پاسخ به این سؤال، ایشان بر این باورند که بعید نیست اذن فقیه معتبر باشد. به این بیان که فقیه باید با اهل خبره و بصیر به امور مسلمین مشورت کند تا مطمئن از عده وعده مسلمین شده و انجام این جهاد نیاز به رهبر و آمری دارد که دارای نفوذ کلمه باشد. پس در فقیه جامع الشریط متعین میشود و تصدی این امر برای فقیه از باب حسبه است تا موجب هرجومرج نشود (ابوالقاسم خویی، منهاج الصالحین، ج۱، ص۳۶۶.).
لذا ایشان اگرچه از روایات به اثبات ولایتفقیه نمیپردازند و روایات را مخدوش میدانند، اما بهخوبی فهمیده میشود که ایشان ولایتفقیه بر امور جامعه و اجتماع را از باب امور حسبه معتقدند؛ به عبارت دیگر، مسیر اثبات ولایتفقیه بر امور اجتماع در اندیشه ایشان، از طریق امور حسبه است نه متون روایی.
ایشان علاوه بر وجوب قیام در عصر غیبت و عدم انحصار آن به عصر معصومین (ع)، نیز روایاتی که دلالت میکنند بر اینکه خروج با شمشیر بر حاکمان و خلفای جور تا قبل از قیام قائم (عج) حرام است، بیربط به مساله بیان میکنند و معتقدند که این روایات هیچ ربطی به این مسئله ندارند.(ابوالقاسم خویی، منهاج الصالحین، ج۱، ص ۳۶۴-۳۶۶).
بنابراین با توجه به قرائن ذکر شده، آیتالله خویی ازجمله فقهایی هستند که ولایتفقیه را از باب امور حسبه معتقد میباشند و در واقع در میان فقهاء، برخی مثل امام خمینی (ره) از راه ادله و روایات، ولایتفقیه را اثبات میکنند و برخی دیگر نظیر آیتالله خویی از راه امور حسبه، معتقد به ولایتفقیه میباشند.