شبکه اجتهاد: پس از انتشار کتاب «عصر حیرت» برخی که متن کتاب را نخوانده و صرفا بر اساس برخی تیترها و عناوین به نقد و قضاوت شتابزده نشستند، رویکرد و محتوای کتاب را روشنفکرانه از نوع مدرن اعلام کردند اما آنچه من در کتاب مطرح کردهام منبعث از کتاب و سنت است هر چند نمیتوان منکر وجود مشابهتهایی اغلب صوری و بعضا محتوایی با پاره ای از انگارههای روشنفکری در این دیدگاه شد که البته من آن را نه نقطه ضعف که نقطه قوت آن دانسته و مایه انسجام ملی و دینی جامعه متنوع و متکثر ایران میدانم.
در این مقال به اجمال نکاتی را در این باره عرض میکنم:
۱- دیدگاه حیرت سخن از نسبیت معرفت و استنباط در عرصههای فقهی و دیگر علوم اسلامی به دلیل عدم دسترسی به شریعت واقعی و نفس الامری و نیز تاثیر معارف و پیش فرضهای بشری بر معرفت دینی میگوید همان طور که در نظریه قبض و بسط شریعت آقای دکتر عبدالکریم سروش در این باره بحث شده اما تفاوت بین این دو در این است که در قبض و بسط سخن از نوعی نسبیت مطلق و کلی است اما در دیدگاه حیرت این نسبیت به نحو جزیی و نسبی است.
بر اساس دیدگاه حیرت اگر چه عدم دسترسی بههادی و معلم معصوم، موجب قرائتها و اجتهادهای متعدد و متعارض از قران و سنت میشود اما با این وجود دست ما از وصول به معارف یقینی، علمی و اطمینانی مستنبط از این دو منبع اساسی دین در کنار حجت عقل، خالی نیست و بلکه به حجمی قابل اعتنا و نجات بخش از شکاکیت و حیرت مطلق دسترسی داریم.
۲- با پذیرش میزانی از نسبیت معرفت و نیز تعدد قرائتها و اجتهادها در عصر غیبت طبیعتا از یک سو باید تعددهای عقیدتی و فقهی را در فراتر از مسلمات دینی و مذهبی و عقلی به رسمیت بشناسیم و از دیگر سو از کسی ادعای دسترسی به اسلام ناب و متهم کردن دیگران را به التقاط نپذیریم، چرا که هر جا پای اجتهادات و قرائتهای متعدد در بین فقها و عالمان دینی به میان میآید و اجماع حاصل نمیشود، پای ظن در میان است و به اصطلاح، عرصه تکافؤی ادله است و لذا ادعای نابیت نمیتواند پذیرفته شود.
این تکثر و تعدد، منبعث از اجتهاد شیعی است و با پلورالیسم روشنفکری که ناشی از انکار حقیقت مطلق و ثابت است و از نوعی سوبژکتیویته دفاع میکند، متفاوت است.
۳- در نظریه قبض و بسط، تحولات ناشی از مدرنیته اغلب محصول سیر تکاملی فهم بشری قلمداد شده و بر ضرورت بسط جامه ساده و تنگ شریعت برای راست آمدن بر قامت جامعه فربه و پیچیده مدرن استدلال شده اما در دیدگاه حیرت گر چه از ضرورت همراهی حکمرانی فقهی و دینی (بر اساس احکام ثانویه و مصلحت) با اقتضائات جامعه مدرن و عدم ایستادگی بی حاصل در برابر آنها سخن گفته ایم لکن این تعارض و تزاحم را نه ناشی از عقب ماندگی فقه و دین بلکه ناشی از تحولات در مجموع انحطاطی دنیای مدرن دانسته ایم.
۴- حقیر نیز مانند روشنفکران دینی از دین حداقلی سخن گفتهام اما با این تفاوت که روشنفکران اساسا برای دین شأن حداقلی در هدایت و اداره جامعه قائلند و برای عرف سهمی مهم کنار میگذارند و از نوعی سکولاریسم دفاع میکنند ولی بنده برای دین شأنی حداکثری در اداره مادی و معنوی جامعه قائلم لیکن از آنجا که در عصر غیبت واقع شده ایم و به فصل الخطاب معصوم دسترسی نداریم و نیز در دو سه قرن اخیر با سیطره تمدن سکولار مدرن مواجهیم، امکان عمل به دین حداکثری را در عرصه فردی و اجتماعی ممکن ندانسته و بلکه مضر و ویرانگر میدانم و لذا سخن از دین حداقلی در مقام عمل و حکمرانی میگویم.
۵- بنیاد دیدگاه حیرت بر این مطلب استوار است که در شرایط غیبت و یا حضور تقیه آمیزهادی معصوم، حجت هدایت خداوند بر اکثریت قاطع بندگان و انسانها تمام نشده و از این رو مستحق عناوینی چون کفر (کلامی) و فسق و عناد و به تبع آن عذاب نمیشوند؛ به عبارت دیگر در عصر غیبت در مورد انسانها اصل بر قاصر بودن و کوتاه دستی از حجت و در عین حال برخورداری از کرامت ذاتی است مگر آن که خلاف آن ثابت شود.
پذیرش چنین مبنایی، میدانی وسیع را برای مدارا و احترام متقابل در جوامع باز میکند و از بروز بسیاری از کینهها و نزاعهای ایدئولوژیک جلوگیری میکند و باب تکفیر را تا حد بسیار زیادی میبندد.
این مبنا در عین حال که به معنای هرهری مذهبی و عدم تلاش و غیرت ورزی در دفاع از حقیقت (مطلق و نسبی) نیست اما در عین حال تنها به گفتگو و استدلال آوری و اقناع در برابر دگر اندیشان میاندیشد و نه رمی آنها به کفر و دشمنی و انحراف نیتی و شخصیتی و به تبع آن بروز دو قطبیهای مهلک فرقه ای و مذهبی.
۶- دیدگاه حیرت، بروز کفر و فسق عالمانه و عامدانه و عنودانه را به کلی منتفی نمیداند و در مواردی ممکن است در مورد اشخاص و چهرههایی این امر ثابت و محرز شود و با آن برخورد شایسته و قانونی صورت بگیرد اما وجود چنین مواردی اندک و استثناست.