شبکه اجتهاد: عصر صفوی، عصر همنشینی و تعامل عالمان محدّث و اخبارگرا و نیز اصولیان با سیاستمداران است. ما نمیتوانیم به کنشهای فقهالحدیثی و عملی دانشمندان روایتدان بیاعتنا باشیم. گرچه ممکن است برداشتها و رفتارهای سیاسی یک عالم از تراث حدیثی متفاوت از عالمی دیگر باشد، اما وقتی در دو سوی این جدال نامدارانی ایستاده باشند، با اختلافی وجیه و وزین مواجه هستیم.
عالمان عصر صفوی در ستایش/نکوهش سیاست و دینِ سیاسی یکدست نبودهاند. از اکتفا به چند دیدار ساده با شاه مانند شیخ حر عاملی، تا پذیرش پستهای حکومتی مانند مجلسی دوم، از ترک ایران به جهت آلوده نشدن به سیاست مانند پدرِ شیخ بهایی تا همراهی با شاه در سفر و حضر مانند شیخ بهایی و دیگر رویکردهای متضاد، همه و همه نمونههای چنین خوانشهای گوناگون است.
اینک و به مناسبت فصل بهار و نیز ماه رمضان الکریم، به مجلس/مجالس شاه عباس دوم و سه محدث سترگ آن دوران که در شبهای بهاری رمضان و در دارالسلطنه قزوین برگزار شد اشاره میکنم. تواریخ متعددی این مجلس/مجالس را گزارش کردهاند که در اینجا گزارش شیرین و ادیبانهی میرزا محمد یوسف قزوینی (از فرهیختگانِ ملازمِ شاه عباس دوم) را میخوانیم. در این گزارش تعامل نیکو میان بزرگاخباریِ دوران ملاخلیل قزوینی، محمدتقی مجلسی و فیض کاشانی با شخص شاه دیده میشود.
در یک شب، دو پیشنهادِ علمیِ پیشرو از سوی شاه عباس داده شد که پس از مدتی محقّق شد: یکم پیشنهاد تالیف شرح فارسی بر کافیِ کلینی به ملاخلیل (نام این اثر «صافی در شرح کافی» است و تاکنون تنها شرح کامل فارسی بر الکافی کلینی است) و دوم پیشنهاد تالیف شرح فارسی بر من لا یحضره الفقیه به مجلسیِ اوّل (لوامع صاحبقرانی).
در همین مجلس بود که شاه دستور داد ملا محسن از کاشان به قزوین بیاید تا نمازهای جماعت در ایامِ اقامت شاه در قزوین به امامتِ جماعتِ این محدّث شهیر اقامه گردد.
میرزا محمد یوسف قزوینی با قلم شورانگیز خود مینویسد: “چون ارتفاعِ شعاعِ مهرِ درخشان در فصل بهار و اجراى ماءِ معینِ دینِ مبین به آبیارى سحابِ دیندارىِ این سایۀ مرحمت پروردگار مىباشد، پیوسته پیشنهادِ همّتِ والا و قراردادِ نیّتِ معلّى آن است که گلزارِ همیشه بهارِ شرعِ انور به پاسدارىِ اوامر و نواهى ملّت (دین) از خس و خار شبهه و شکوک معاندان برکنار باشد. لهذا از آغاز اهترازِ ازاهیرِ [شکوفههای] بستانِ سراىِ سلطنتِ ابدْپیوند، مکنونِ ضمیرِ منیرِ کیمیاتأثیر و مخزونِ خاطرِ خطیرِ خورشیدْنظیر، [بنای] آن دارند که علماى اعلام و فقهاى کِرام که خبرِ صدقْاثرِ «العلماء ورثه الانبیا» از نباهتِ شأن و اِعلاى مکان ایشان اِعلام مىنماید، بالانشینِ مجالسِ عزّ و علا بوده، به مجالست مجالس خلدْ قرین در مجالس اجراى اوامر و نواهى دین مبین صدرنشین باشند. بنابراین در حینِ اقامتِ موکبِ ظفرْ قرین در دار السلطنۀ قزوین، اکثر اوقات به اشارۀ والا عارجانِ معارج دینِ مبین و راصدان مراصد حق و یقین، رشکْ فرماى خلد برین مىگردید. و این بزم روحانى در شبى از شبهاى ماه مبارک رمضان که علماى آن دیار را به جهت افطار احضار فرموده بودند منعقد گردیده.
سر دفترِ (سرشناس) دانشوران آگاه، علّامه العلما مولانا خلیل اللّه قزوینى را که در بحرِ بىقعر و کنارِ (ساحل) کتب احادیث و اخبار ائمه اطهار- علیهم صلواه اللّه الملک الغفّار- کشتىنشین و غواصِ لآلى شاهوار حق و یقین بود، مخاطب به خطاب عنایت و التفات و مقرّر فرمودند که کتاب مستطاب «کلینى» را که راهروانِ طریقِ حقطلبى را پیروى آن کتاب کافى است، به لغت فارسى شرح نموده، نقاب خفا از چهرۀ زیباشاهدان عبارات دقیقه آن کتاب مستطاب گشاید و منافع آن را که در دیده حکم کبریت احمر دارد، به دیدهوران صاحبنظر نماید.
و همچنین به تقریب این فرمان، حسب الرقم اشرف، مقرّر فرمود که جامع جوامع علوم و کشّاف معضلات مجهول و معلوم مولانا محمد تقى مجلسى که بالانشین مجالس حقطلبى و دیندارى است به دستور، به شرحِ کتاب شریف «من لا یحضره الفقیه» قیام و اقدام نماید.
و چون تأسیس مبانى این دو رکن رکین از قوائم اربعۀ کتب حدیث به حصول پیوست، بر آیینۀ ضمیرِ خورشیدْنظیر، عکسپذیر گردید که چرا نشاید که یکى از علماى اعلام، پیوسته در موکب ظفرْ احتشام، به امامت نماز جماعت اقدام نموده ثواب آن به روزگار فرخنده آثار عاید گردد؟ لاجرم رقم قضا توأم به احضار مقتداى انام و پیشواى خواص و عوام مولانا «محمد محسن کاشى» عزّ صدور یافت که از دار المؤمنین کاشان به جانبِ موکبِ ظفرْقرین روان شده، به امامت نماز جماعت قیام و اقدام نماید.”
درود بر علما و شاهان و شیعیان عصر تابناک صفویه رضوان الله علیهم.
همچنین تا آنجایی که یادم هست ، پدر شیخ بهایی ساکن جبل عامل بود، نه ایران ، تا بخواهد جهت دوری از سیاست ایران را ترک کند. ایشان مثال خوب در زمینه دوری از سیاست می خواست بزند می بایست مقدس اردبیلی را مثال می زد.
شیخ بهایی در کودکی به همراه پدرش از جبل عامل به ایران آمد. پدرش مدتی از سوی حکومت منصب داشت. سپس قصد ترک سیاست کرد و با اجازه حکومت به بحرین رفت. او و پدر مجلسی اول، اولین کسانی بودند که کتب حدیثی شیعه را در حجم بالا به ایران آوردند.
سلام علیکم
شیخ حر عاملی هم دارای مقام رسمی از جانب شاه بود. ب کتب نوشته شده در زمینه عصر صفوی مراجعه کنید.
خیر چنین نیست