استاد دروس خارج فقه و اصول حوزه علمیه قم گفت: جایگزین کردن این متون با متونی که از استحکام و عمق کافی در متن برخوردار نیستند و چنین قابلیتی برای پرورش روحیه اجتهاد را ندارند وجهی ندارد ولو کتبی که بهعنوان جایگزین انتخاب میشود مشتمل بر آخرین نظریات علما باشد اما با توجه به اینکه از حیث قوت متن مثل کتب رسائل و مکاسب و کفایه نیستند تغییر این متون وجهی ندارد و شایسته نیست. همانطور حذف بخشی از مطالب این متون اصلی به وجوه ضعیفه و ادله واضح الاشکال وجهی ندارد.
به گزارش خبرنگار اجتهاد، استاد حسین شوپایی جویباری از شاگردان مبرز و عضو حلقه استفتاء مرحوم آیتالله میرزاجواد تبریزی که سالیانی مشغول تدریس دروس خارج فقه و اصول در حوزه قم میباشد، در درس خارج فقه خود به نقد و بررسی تغییر و تبدیل کتب درسی حوزههای علمیه پرداخت که از منظرتان میگذرد.
با آنچه بهعنوان طرح تغییر کتب درسی فقه و اصول مطرح شده موافق نیستیم
آنچه بهعنوان تغییر کتب درسی اعلام و در برخی از مواضع توضیح داده و توجیه شده است، نظر قاطبه مدرسین حوزه نیست بلکه نظر عده معدودی است و همانطور که برخلاف نظر اعلام ماضین است و همینطور موجب نگرانی برخی از اعلام مراجع عظام است، پیش مدرسین نیز قابل قبول نیست.
تا الآن کتابهای رسائل، مکاسب و کفایه بهعنوان متن درسی در دوره سطح و قبل از خارج متداول بوده و البته خالی از عیب و نقص نیست، این کتابها کلام معصوم نیست و متن آنها وحی الهی نیست که بیعیب و نقص باشد، کسی ادعای کمال مطلق نسبت به این کتب را ندارد اما با توجه به عمق و استحکام مطالب در این کتب و استیعاب نسبی نسبت به مباحث لازم الطرح در اصول و فقه این کتب متون مناسب برای تعلم و آموزش طلبهها در فقه و اصول است، ممارست با این کتابها موجب تعمق و ورزیده شدن طلاب در فهم مطالب میشود و روحیهی اجتهاد را شکوفا میکند. این خصوصیت در این کتب هست و اعلامی که در اعصار متاخر بروز کردهاند و مبانی مهمی را ارائه کردهاند با همین کتب پرورش یافتهاند و عنایت به این کتب داشتهاند و در سایه تعمق در این کتب بهجایی رسیدهاند.
مرحوم نائینی کتاب رسائل را ششبار مباحثه کرده است
مرحوم آقای تبریزی از مرحوم نائینی نقل میکرد که ایشان میفرمودند: «من هر بار به کتاب رسائل مراجعه میکنم مطلب جدیدی به دستم میآید که قبلاً استفاده نکردهام». یا در حالات مرحوم نائینی نقل شده است: «ما کتاب رسائل را با مرحوم شیخ حسن اصفهانی کربلایی ۶ بار بحث کردیم، سه بار را من تقریر کردم و هم بحث گوش میداد و سه بار بالعکس» مرحوم نائینی که همه در مقابل عظمت علمی او خاضع هستند و کسی نمیتواند اشکالی در متانت و قوت و استحکام مطالب میرزای نائینی داشته باشد. باز مرحوم آقای تبریزی میفرمود: مرحوم نائینی در بیان مطلب و تحکیم و توجیه مطالب و مستدل کردن آن آنقدر توانا و هنرمند بود و جوری القاء میکرد که کادوا تلامذه برای او سجده کنند. امثال مرحوم نائینی و اعلام بعد از ایشان با تعمق در این کتب بهجایی رسیدهاند.
این کتب چنین خصوصیتی دارد و میدان پرورش اعلام بوده است طبعاً جایگزین کردن این متون با متونی که از استحکام و عمق کافی در متن برخوردار نیستند و چنین قابلیتی برای پرورش روحیه اجتهاد را ندارند وجهی ندارد ولو کتبی که بهعنوان جایگزین انتخاب میشود مشتمل بر آخرین نظریات علما باشد اما با توجه به اینکه از حیث قوت متن مثل کتب رسائل و مکاسب و کفایه نیستند تغییر این متون وجهی ندارد و شایسته نیست.
حذف بخشی از مطالب متون وجهی ندارد
همانطور حذف بخشی از مطالب این متون اصلی به وجوه ضعیفه و ادله واضح الاشکال وجهی ندارد. اینکه گفته شده است بحث قطع و بحث تعادل و تراجیح از رسائل حذف میشود حتی برای طلابی که قصد تحصیل در رشتههای تخصصی فقه و اصول را دارند و فقط بحث ظن و اصول عملیه میماند معلوم است که مطلب صحیح و تامی نیست، با توجه به اهمیت و عمقی که این مباحث دارد و تأثیری که همین قسمتها در استنباط احکام شرعی دارد حذف آنها جا ندارد و اینکه در توجیه این حذف گفته شده: مطالب مرحوم شیخ در قسمت قطع، فکرهای اولیه مرحوم شیخ و قبل از پخته شدن ایشان است به نظر ما این کلام وجهی ندارد. اولاً غرض از خواندن این مطالب این نیست که شخص آنها را قبول کند و بهعنوان رأی نهایی اختیار نماید، بلکه این مطالب خوانده میشود تا مورد نقد و بررسی قرار گیرد و ثانیاً همین مبحث قطع رسائل با همین وضعیت موجودی که دارد _ که مشتمل بر تقسیم قطع، بحث تجری، بحث علم اجمالی، فرق علم اجمالی و علم تفصیلی و فروع مخالفت با علم اجمالی است _ مطالب مهمی است که همه این مطالب مهم در کفایه مرحوم آخوند نیامده است اگر این بخش از رسائل را حذف کنید طلبه اینها را کجا بخواند؟
خدا رحمت کند مرحوم آقای تبریزی را در بعضی از موارد برای اینکه بفهمد طلبه اهل درس و بحث است یا نه؟ از کلام مرحوم شیخ در رسائل سؤال میکرد. یکی از جاهایی که ایشان سؤال میپرسید بحث دلیل عقلی بر قبح تجری بود که مرحوم شیخ میفرماید: «فان العقاب بما لایرجع بالآخره الی الاختیار قبیح الا ان عدم العقاب لامر لایرجع الی الاختیار قبحه غیر معلوم» میپرسید معنای این عبارت چیست؟ اگر بحث قطع رسائل را حذف کنیم طلبه از کجا باید با مطالب مربوط به بحث تجری و امثال آن آشنا شود؟ مگر اینکه گفته شود لازم نیست طلبه این مسائل دقیق را بداند بلکه همین مقدار که مختارات اصولی را بهصورت روزنامهای بداند کافی است؛ اما اگر بنا براین باشد که طلبه با موشکافی و تدقیق مطالب را بفهمد و دنبال کند و قوت فکر پیدا کند این غرض با حذف مباحثی مانند مبحث قطع از رسائل سازگاری ندارد.
چطور میتوان مباحثی که در «کفایه» نیامده را از «رسائل» حذف کرد؟
همچنین در بحث تعادل و تراجیح که مباحث مهمی مانند تعریف حکومت، تفاوت حکومت و تخصیص، ثمره بین حکومت و تخصیص و تطبیق اینها در قواعد اصولی، بحث جمع عرفی بین خطابات، حکم تعارض بین اخبار بهمقتضای اصل اولی و بهمقتضای اخبار علاجیه، انواع مرجحات، ترتیب بین مرجحات و امثال آن بیان شده است و همه این مطالب در کفایه نیامده است، چطور میتوان این مباحث را از رسائل حذف کرد؟ و همینطور حذف بخشهایی از کتاب مکاسب.
اینکه گفته شود ما هیچ قسمتی را حذف نکردیم و صرفاً بعضی قسمتها را از محدوده امتحانی خارج کردهایم و الا اساتید میتوانند همه قسمتهای کتابهای متداول (رسائل، مکاسب و کفایه) را تدریس کنند و طلبهها میتوانند درس بگیرند.
این مطلب با رعایت حمل بر صحت اشبه به شوخی است تا جدی. وقتی از اول محدوده امتحان را مقید و محدود کردید معنایش این است که ترغیب و تشویق فقط در این قسمتها است و قسمتهای دیگر قابل اعتنا و قابلتوجه نیست. وقتی همه ترغیبها را به سمت خاصی سوق دادید دیگر طلبه انگیزهای برای خواندن قسمتهای دیگر ندارد.
حلقه ثالثه نمیتواند بدیل کفایه باشد
نسبت به ایجاد بدیل برای کتب متداول که در طرح جدید بیان شده است. دو نکته قابلذکر است:
نکته اول: در مورد کتابهای بدیلی است که مشتمل بر همهی مطالب مبدل است. مثل حلقهی ثالثه که بهعنوان بدیل کفایه مطرح شده است. حلقه ثالثه بهخاطر اشتمالش بر آرای متأخرین از مرحوم آخوند و تنظیم و دستهبندی مناسبی که دارد کتاب ارزشمندی است ولی در مقایسه با کفایه مرحوم آخوند با توجه به عمق و استحکامی که در کفایه است و همچنین تأثیری که این متن مشکل کفایه در ورزیده کردن فکر طلبه دارد (تا حدی که همانطور که در مورد شرایع گفته شده است که قرآن فقه است کفایه نیز در اصول به خاطر ایجاز و استحکام و قوت متن میتواند بهعنوان قرآن اصول معرفی شود) طبیعی است که حلقه ثالثه نمیتواند بدیل کفایه باشد.
علاوه بر اینکه همه کتب متأخرین در اصول بدون استثنا ناظر به کفایه هستند و با نظارت بر کفایه مطالب خود را بیان کردهاند. طلبه اگر در سطح کفایه را نخواند چطور میتواند در خارج با کلمات سایر اعلام مواجه شود و آنها را بفهمد درحالیکه همه ناظر به کفایه صحبت کردهاند؟
نکته دوم: در مورد متونی است که ازنظر محتوا فقط شامل بخشی از مباحث کتب مبدل هستند. مثل کتاب الفائق یا کتاب شخص اعتباری و امثال اینها. در این قسمت یک مساله جای تردید ندارد و آن اینکه با توجه به مسائل نوپیدا لازم بود بعضی مباحث اصولی مانند سیره عقلائیه یا سیره مستحدثه و نظیر آنها (از مباحثی که در الفائق آمده است) مورد بحث قرار بگیرد، لازم بود این مباحث بهصورت تفصیلی و با استفاده از منابع اصلی و کتب سلف صالح پیگیری شود و همینطور بعضی از مباحث فقهی در موضوعات مستحدث نظیر بحث شخصیت حقوقی یا معاملات مستحدث و مثل آن، در لزوم طرح و پیگیری این مباحث شک و تردیدی وجود ندارد و دغدغهای که عدهای از محققین در طرح این مباحث داشتهاند جای تقدیر و تحسین دارد و نشان دهنده این است که فقه اهلبیت (علیهمالسلام) با تکیهبر مدارک محکم و قواعد و موازین صحیح استنباط قدرت پاسخگویی به همه مباحث حتی در موضوعات مستحدث را دارد و در مقابل بحثهای تفصیلی و تطبیقی که در فقه عامه و همینطور در فقه وضعی و حقوق در مسائل و موضوعات مستحدث مطرح شده، فقه امامیه با تکیهبر غنای مدارک و با استمداد از کلمات معصومین (علیهمالسلام) از یک تفوق و برتری محسوسی برخوردار است.
معنا ندارد سرمایههای مادی و علمی حوزه را برای ترویج این مباحث بسیج کنیم!
اما نکتهای که توجه به آن در این قسمت لازم است اینکه این مباحث بهعنوان بخش کوچکی از مجموعه عظیم مباحث فقهی و اصولی حساب میشوند و باید با همین خصوصیت به این مسائل نگاه شود؛ به عبارت دیگر این مباحث متمم و مکمل مباحث اصلی فقه و اصول است و با توجه به این خصوصیت معنا ندارد که در بعضی مقاطع این کتب بهعنوان بدیل برای بحثهای اصلی فقه و اصول مطرح شود و سرمایههای مادی و علمی حوزه و امکانات حوزه را برای ترویج این مباحث بسیج کنیم و با انواع ترغیب و تشویق طلبهها را به این سمت سوق بدهیم، مکمل و متمم که نمیتواند جایگزین اصل شود. با توجه به محل و جایگاهی که این مباحث نسبت به مباحث اصلی فقه و اصول دارد اصولاً مقتضی برای سوق دادن استعدادهای حوزه به سمت این مباحث وجود ندارد، علاوه بر اینکه سوق دادن حوزه به این سمت آفات و مضراتی دارد که باید بهعنوان مانع از این اقدام مورد ملاحظه قرار گیرد.
توضیح ذلک اینکه: با توجه به قلّت منابع در این مباحث جدید _ یعنی نوشتههای علمای سابق که بهصورت تفصیلی به این مباحث پرداخته باشند _ و همینطور قلّت ادله نقلیه در این قسمت _کما هو الشأن در ابواب معاملات بهصورت عام _و اینکه نقش مهم در این مباحث را تحلیلات عقلی، پیدا کردن ارتکازات عقلایی و تشخیص نکات عقلایی ایفا میکند. خاصیت اجتهادپروری و عمق فکری دادن به طلبه در این بحثها کمتر از مباحث اصلی است. علاوه بر اینکه مزلّه اقدام هم هست اگر طلبه بدون خبره شدن و تضلع در مباحث قدیمه و متعارف وارد مباحث نوپیدا شود آن هم طوری که ممحّض در این مباحث شود، حالت استقامت در استنباط احکام از ادله و تکیهبر استظهار عرفی از نصوص از او سلب میشود و به سمت قیاس و استحسان و امثال آن کشیده شود.
چطور سهم امام یا حتی بیتالمال را صرف تشکیل و ترویج رشتههایی میکنید که کاری با کتاب و سنت ندارد!
مطلب اخیری که در مورد تغییر متون درسی جای تذکر دارد این است که: گفتهاند برای کسانی که میخواهند در رشتههای تخصصی غیر فقه و اصول مانند تفسیر و کلام و تبلیغ و… ادامه تحصیل دهند رسائل کلاً حذف میشود، این هم وجهی ندارد و لیس فی محله، زیرا در این رشتههای تخصصیِ غیر فقهی و اصولی یا در آنها کاری با نصوص شرعی و کتاب و سنت ندارید و صرفاً میخواهید با تاملات عقلی و یافتههای بشری مطالب را جلو ببرید و طلبه را پرورش بدهید و یا اینکه در آن رشتهها هم با نصوص شرعی و با کتاب و سنت سروکار دارید. اگر در این رشتههای غیر فقهی و اصولی با کتاب و سنت کاری نداشته باشید در این صورت اشکال به اصل وجود این رشتهها در حوزه علمیه است، چطور سهم امام (علیهالسلام) را یا حتی بیتالمال مسلمین را صرف تشکیل و ترویج رشتههایی میکنید که کاری با کتاب و سنت ندارد و صرفاً با تکیهبر دانش بشری و دریافتهای عقلی به بررسی مسائل میپردازد، درحالیکه حوزه علمیه که یادگار سلف صالح است برای تربیت عالم دینی تشکیل شده و بهعنوان مدرسه اهلبیت (علیهمالسلام) باید معارف دینی که متخذ از کتاب و سنت است (و حرف خدا و پیامبر) در آن تبیین شده و آنگاه به عامه مؤمنین منتقل شود و از ایتام آل محمد صلیالله علیه وآله ازنظر فکری و عقیدتی دستگیری شود.
اما اگر این رشتههای تخصصی نیز با کتاب و سنت سروکار دارد و میخواهد عالم دینی در این رشتهها تربیت کند در این صورت این افراد نیز باید همین کتابهای متداول را بخوانند تا بتوانند فهم صحیحی از نصوص داشته باشند تا قادر بر فهم نصوص و جمع بین نصوص متعدد و مختلف باشند. مطالبی که در اصول نوشته شده است اصول استنباط معارف دین به نحو عام و منطق فهم نصوص است و اختصاصی به فقه ندارد. همه رشتههایی که با نصوص سروکار دارند احتیاج به آشنایی و یادگیری مباحث اصولی دارند. این کتابها، کتابهایی هستند که بهعنوان دورهی عمومی برای همه رشتهها کارایی دارد. هر کس بخواهد بهعنوان عالم دینی حرف دین را درست دریافت کند و آنها را به مردم برساند لازم است این مقدمات را تحصیل کند. همانطور که در بقیهی رشتههای علمی نیز یک دوره عمومی دارند مانند علوم پایه که همه رشتههای پزشکی باید آن را طی کند. این کتابهای اصولی نیز درواقع دوره عمومی منطق فهم نصوص است و حذف آنها موجب میشود طلبه اهلیت مناسب برای استفاده از نصوص را پیدا نکند.