اختصاصی شبکه اجتهاد: عظمت شخصیت اخلاقی، اصالت خانوادگی، مقام معنوی امام حسین (ع) و نیز جامع و عمیق دو وجوه چند بعدی و چند لایه بودن نهضت مقدس حسینی و نقش تعیین کننده ای که این قیام الهی در حوزه دین و جامعه اسلامی داشته است باعث شده است که دانشوران اسلامی دیدگاههای گوناگون و متشابهی را در تفسیر و تحلیل این واقعه تاریخی ابراز نمایند.
با جرات می توان گفت باتوجه به دو بعدی بودن شخصیت حضرت سید الشهداء و نهضت عاشورا و جامع دو جنبه الهی و ملکوتی و نیز جنبه بشری و ملکی بودن فاجعه عظیم کربلا ، هیچ یک از تحلیلهای ارائه شده به تنهائی کامل نیست بلکه همه آنها می توانند مکمل یکدیگر باشند و جز دو نظریه عمل به تکلیف شرعی و دفاع و تعبد به شهادت که اصلی و سابقه طولانی دارند نظریات دیگر فرعی و نو ظهور و پیشینه تاریخی چندانی ندارد که به خاطر اختلاف در گزارشهای تاریخی و مبانی کلامی همانند بسیاری از مسائل فقهی که در آن اجماع مرکب وجود دارد¨ و یکی از دو گفتمان ترجیح داده می شود و اختلاف همچنان باقی خواهد ماند ، اظهار نظر قطعی در این باره بسیار مشکل است. در عین حال می توان با حافظ عارف هم نوا شد که می گوید :
از آستان پیر مغان سر چرا کشیم | دولت در آن سرا و گشایش در آن در است |
یک قصه بیش نیست غم عشق و وین عجب | کز هر زبان که می شنوم نامکرر است[۱] |
بی تردید اگر ما نهضت حسینی را به کلی رویدادی وراء طبیعی تفسیر و یا یکسره عقلانی تحلیل نمائیم و یا یک سویه عاشقانه و عرفانی بدانیم به ماهیت واقعی آن دست یافته و از جامعیت و تمامیت این نهضت باعظمت کاسته ایم. از این رو یادآوری می نماید که با مروری گذرا در آثار اندیشمندان بزرگ و پژوهشگران اسلامی که پیرامون فلسفه قیام عاشورا اظهار عقیده کرده اند این واقعیت روشن می گردد که دیدگاهها و برداشتهای دانشمندان مسلمان را به شرح ذیل می توان خلاصه و بیان نمود :
نمونه هایی از رهیافتهای تحلیلی که پژوهشگران با نگرش طبیعی و بشری با تکیه بر آموزه های اجتماعی و سیاسی و تاریخی به تحلیل های عقلی این رویداد بزرگ در تاریخ اسلام پرداخته اند که این رویکرد به سه نوع گرایش مهم دسته بندی می گردد که همگی هدف نهایی را در حکومت خواهی جستجو می کنند.
دیدمان مبارزه انقلابی با حرکت برای براندازی حکومت اموی و جایگزینی حکومت ولائی توحیدی که دو دیدمان مشخص در این رهیافت وجود دارد. نخست اینکه امام (ع) به عنوان شخصیت انقلابی فداکار مردمی و حامی عدالت اجتماعی با انگیزه انقلاب سیاسی و تغییر فوری حکومت استبدادی اقدام به این قیام خونین نموده است که دکتر علی شریعتی در کتاب (حسین وارث آدم) و خالد محمد خالد از نویسندگان معاصر سنی که بر این باور است عاشورا را باید همانند عید قربان جشن گرفت در کتاب (ابناء الرسول فی کربلا) و نیز عبدالرحمان شرقاوی مولف (الحسین ثائرا الحسین مجاهدا) بیشتر از این دیدمان دفاع کرده اند.
دوم دیدمان اندیشمندانی چون محمد مهدی شمس الدین رئیس فقید مجلس اعلای شیعیان لبنان و علامه یحیی نوری در کتابهای : ثوره الحسین (ع) و فلسفه ثوره الحسین (ع) و انقلاب حسین بن علی (ع) و عباس محمود العقاد در ابوالشهداء و طه حسین در علی و بنوه از آن جانبداری کرده اند که در این نگرش انقلاب حسینی با انگیزه ادای رسالت الهی ناشی از امامت و یا تکلیف شرعی براندازی حکومت فاسد و تاسیس حکومت صالح که بر امام (ع) از باب مقدمه واجب بوده است انجام گرفته است و این نوع فداکاری برای هر مسلمان متعهدی مشروع می باشد.
این نگرش افزون بر اینکه قطعیت آن روشن نیست در صورتی درست می نماید که پیش از انقلاب امکان براندازی حکومت خود کامه یزید و بدست گرفتن حکومت اسلامی حتی در بخشی از قلمرو حکومتی نظیر کوفه به یاری شواهد تاریخی و روائی اثبات شده باشد در غیر اینصورت سخن گفتن از براندازی دفعی و بنیادین نظام اموی به عنوان اصلی ترین هدف امام (ع) گزاف می نماید. چنانکه متفکر پاکستانی محمد اقبال لاهوری متوفای ۱۳۱۷ شمسی می سراید :
چون خلافت رشته از قرآن گسیخت | حریت را زهر اندر کام ریخت |
خاست آن سر جلوه خیر الامم | چون سحاب قبله باران در قدم |
بر زمین کربلا بارید و رفت | لاله در ویرانه ها کارید و رفت |
تا قیامت قطع استبداد کرد | موج خون او چمن ایجاد کرد |
بهر حق در خاک و خون گردیده است | بس بنای لاله گون گردیده است |
مدعایش سلطنت بودی اگر | خود نکردی با چنین سامان سفر[۲] |
اگر مقصود پیروزی نهائی تدریجی و اصلاح ساختار حکومتی باشد حرکت انقلابی صادق نخواهد بود و بدون شک اقدام انقلابی به خاطر سریع الوصول بودن مطلوب بر اصلاح ترجیح دارد.
البته اگر شرایط لازم برای ایفای نقش انقلابی فراهم باشد امام (ع) می بایست و یا مجاز بود که دست به این حرکت تحول آفرین سریع بزند. ولی امام چون بی وفائی کوفیان را در دوران پدر و مادر بزرگوارش تجربه کرده بود و اخبار شهادت را می دانست نمی توانست دست به چنین اقدام متهورانه ای بزند اگر چه پیمون این راه اگر به نتیجه قطعی می رسید از مقام عصمت و شان امامت و خلوص نیت امام بر حق چیزی نمی کاست.
گفتمان جنبش اصلاحی:
واژگان اصلاح در فرهنگ دینی و شیعی به مفهوم بهسازی وضع موجود با آرمانها و ارزشهای اسلامی و هنجارهای رفتاری است که فراگیر هر نوع دگرگونی سطحی یا بنیادی در اجتماع و مترادف با واژه های احیاء و بیدار گری است که از نظر تاریخی پیامبران و امامان معصوم (ع) در این راه پیشگام بودند.
چنانکه در بیان قرآن کریم در سوره های : اعراف آیه ۵۶ و ۸۵ ، یونس آیه ۸۱ ، هود آیه ۸۸ و قصص آیه ۱۹ پیامبران الهی در برابر مفسدان مصلح و اصلاح طلب معرفی شده اند.
و از سخنان امام خمینی نیز بر می آید که یکی از اهداف سید الشهدا را اصلاح جامعه دانسته و صد البته که از دیدگاه امام راحل اصلاحات چیزی جز اجرای احکام الهی نیست که فرمود : «کوشش کنید که احکام اسلام را هم عمل کنید و هم وادار کنید که دیگران عمل کنند! همانطوری که هر شخصی و هر فردی موظف است که خودش را اصلاح کند موظف است که دیگران را هم اصلاح کند.»[۳]
همانگونه که امام خمینی (ره) می فرماید : «تمام انبیاء برای اصلاح جامعه آمدند و همه اینها این مسئله را داشتند که فرد باید فدای جامعه بشود. فرد هر چه بزرگ باشد بالاترین فرد که ارزشش بیشتر از هر چیز است در دنیا وقتی که با مصالح جامعه معارضه کرد این فرد باید فردا بشود. سید الشهدا روی همین میزان آمد و رفت خودش و اصحاب و انصار خودش را فردا کرد تا جامعه اصلاح شود.»
امام خمینی نیز در پاسخ کسانی که عنصر سیاست را در نهضت حسینی نادیده گرفته اند می فرماید : «سید الشهدا آمده بود حکومت هم می خواست بگیرد. اصلا بر این معنا آمده بود و این یک فخری است و آنهائی که خیال می کنند که حضرت سید الشهدا برای حکومت نیامده خیر اینها برای حکومت آمدند. برای اینکه باید حکومت دست مثل سید الشهدا (ع) باشد مثل کسانی که شیعه سید الشهدا هستند باشند.»[۴]
که مدافعان این گفتمان قیام امام همام را برنامه ریزی تدریجی برای اصلاحات و سامان دهی همه جانبه امور اجتماعی ، دینی ، فرهنگی و سیاسی می دانند که در وصیتنامه سیاسی – الهی امام (ره) و فرازی از پایان خطبه طولانی انقلابی (اللهم انک تعلم… و نظهر الاصلاح فی بلادک و یا من المظلومون)[۵] گوشزد شده است و تفسیر می نمایند.·
که اصلاح زندگی فردی در این گرایش مربوط به اصلاح ساختار اجتماعی و آن نیز وابسته به اصلاح حکومت و حکام است که امام (ع) به خاطر عدم تمکن بر اقدام سریع انقلابی و پرهیز از تحمل خسارات سنگین اجتماعی ناشی از آن در مقایسه با نهضت اصلاحی و بیدار گری به این کار همت گماشت.
زیرا امام حسین (ع) در دوره یزید با جامعه ای روبرو شده بود که در پی بی توجهی رهبران مغرض و فاسد و بزرگان بی تفاوت و جهالت و غفلت عامه مردم در شعله های فساد می سوخت و جامعه اسلامی از نظر اخلاقی و روانی دچار انحراف و بیماری شده بود که امام (ع) تنها راه درمان را قیام آشکار ، و فریاد در آن سکوت مرگبار دید و با نثار خون خویش و یاران بر پیکره نیمه جان مسلمانان خون تازه دمید و با نهضت الهی خود اخلاق اسلامی و روحیه حماسی را جایگزین منش جاهی و روش بی تفاوتی ساخت.
چنانکه امام علی (ع) برای اصلاح جاکعه بر صلاحیت سران اهمیت درجه اول قائل و می فرماید :
فلیست یصلح الرعیه الا بصلاح الولاه. اصلاح اجتماع ممکن نیست مگر اینکه زمامداران شایسته باشند و نیز در جای دیگر فرمود : الناس بامرائهم اشبه منهم بآبائهم[۶]. مردم به فرمانروایان خود از نیاکان خویش شبیه ترند.
که اگر حاکمان افراد بی صلاحیت باشند بی تردید فساد و افساد می شوند و حرکت اصلاحی هیچ مصلح دلسوزی نتیجه نمی بخشد. از این رو امام حسین (ع) با علم به اصلاح ناپذیر بودن یزید و هواداران او حرکت اصلاحی را تعقیب فرمود و در این نگرش حضرت ابی عبدالله یک مصلح است که خود در وصیتنامه اش به برادرانشان تاکید فرموده است.[۷]
که بزرگانی نظیر شیخ مفید در کتاب الارشاد و سید مرتضی در (تنزیه الانبیاء) از شیعه و عباس محمود عقاد در (ابوالشهداء الحسین (ع) و عبدالله علایلی لبنانی در کتاب (سمو المعنی فی سمو الذات) از این دیمان نیز هواداری نموده اند.
یاد سپاری؛ از مجموع اظهارات امام خمینی (ره) بر می آید که ایشان تشکیل حکومت عدل اسلامی را نه حکومتخواهی و مقام پرستی از وظایف و تکالیف الهی می دانند. و شاید ایشان نخستین فقیهی باشد که با صراحت تشکیل حکومت عادلانه اسلامی را جزء وظایف حتی فقیه عادل می داند تا چه رسد به امام معصوم (ع) زیرا چنانکه می دانیم مرحوم نراقی در (عواید الایام) بیش از دیگر فقیهان از اختیارات شئون ولی فقیه سخن گفته و ده مورد از شئون ولایت فقها را بر می شمارد ولی در عین حال به امر تشکیل حکومت دینی تصریح نمی فرماید و بسیاری از فقیهان نیز ظاهرا به خاطر مبسوط الید نبودن به اصل ولایت فقیه اعتقاد داشته ولی به مصادیق آن کمتر توجه کرده اند.
اما امام خمینی (ره) بر آن است که پذیرش ولایت امت برای رسول اکرم (ص) و ائمه معصومین علیهم السلام منجر به لزوم پذیرش ولایت برای فقیه عادل می شود و می نویسد : «مبارزه در راه تشکیل حکومت اسلامی لازمه اعتقاد به ولایت است»[۸] و می افزاید : «اگر فرد لایقی که دارای این دو خصلت (علم و عدالت) باشد به پا خواست و تشکیل حکومت داد. همان ولایتی را که حضرت رسول اکرم (ص) در امر اداره جامعه داشت داراست و بر همه مردم لازم است که از او اطاعت کنند.»[۹]
حتی از نظر ایشان حکومتهای غیر اسلامی نامشروع و تغییر آنها به حکومت اسلامی لازم است که می فرماید : «…شرع و عقل حکم می کند که نگذاریم وضع حکومتها به همین صورت ضد اسلامی یا غیر اسلامی ادامه پیدا کند. دلایل این کار واضح است چون برقراری نظام سیاسی غیر اسلامی به معنای بی اجرا ماندن نظام سیاسی اسلام است. همچنین به این دلیل که هر نظام سیاسی غیر اسلامی نظامی شرک آمیز است چون حاکمش طاغوت است و ما موظفیم آثار شرک را از جامعه مسلمانان و از حیات آنان دور کنیم.»[۱۰]
ایشان بر این باور است که اگر تشکیل حکومت اسلامی دور از دسترس باشد این امر باعث سلب ولایت و مسئولیت از فقیه نمی شود بلکه باید فقیه جامع الشرایط به هر میزان که مقدور است اعمال ولایت نمایند و می نویسد : «لازم است که فقها اجتماعا یا انفرادا برای اجرای حدود و حفظ ثغور و نظام حکومت شرعی تشکیل دهند. این امر اگر برای کسی امکان داشته باشد واجب عینی است و گرنه واجب کفائی است. در صورتی هم که ممکن نباشد ولایت ساقط نمی شود زیرا از جانب خدا منصوبند.»
زیرا حفظ مصلحت و دفع مفسده زندگی و حفظ مصالح عمومی و عدالت اجتماعی که روح کلی تعالیم اسلامی را تشکیل می دهد. در اسلام بر عکس امور فردی که اجرای آنها در اختیار شخص می باشد هنجار بخشیدن به رفتار اجتماعی در گرو اجرای اصل امر به معروف و نهی از منکر و حضور افراد صالح و رهبران عادل و متعهد به احکام اسلام در صحنه سیاسی یک تکلیف عمومی خواهد بود و در باور شیعه یکی از مسئولیت های امامت است هدایت و تربیت بدنی جامعه اسلامی و اجرای احکام الهی است و مصلح دینی شریعت را از انحرافات و بدعتهای آلاینده پاک و یا پیرایش و آرایش آن به بالندگی دین و دین باوران کمک می نماید.
در این دیدمان خود داری از بیعت و هجرت و جهاد تا شهادت سید الشهدا به خاطر ناسازگاری آن با اهداف اصلاحی همه پیامبران و ادیان آسمانی بویژه اسلام محمدی بود و بخاطر انطباق آن با اصل نظارت عمومی و نصیحت و خیرخواهی می تواند صبغه مذهبی به خود گیرد ولی نمی تواند تنها فلسفه نهضت الهی حسینی با آن جامعیت باشد چنانکه در زیارت اربعین امام حسین (ع) که صفوان بن مهران از امام صادق نقل کرده آمده است : (و بدل مهجته فیک لیستنقد عبادک من الجهاله و حیره الضلاله) حسین ذخیره خون قلبش را در راه تو داد تا بندگانت را از نادانی و سرگردانی و گمراهی نجات دهد و نیز از ابو حمزه ثمالی از امام صادق نقل شده : و بدل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الضلاله و الجهاله و العمی و الشک و الارتیاب الی باب الهدی من الردی… از گمراهی و نادانی و کوری و شک و دو دلی به دروازه هدایت آورد و از پستی رها می بخشد.
انگیزه دفاع مشروع قهرمانانه :
در این رهیافت نهضت امام حسین (ع) تحت فشار قهر آمیز و هجوم دد منشانه یزیدیان بر پایه گریز از بیعت بود که اگر یزید از آنحضرت بیعت نمی خواست امام (ع) سکوت می فرمود و در همه مراحل قیام از مدینه تا کربلا امام موضع تدافعی داشت نه تهاجمی و حتی پذیرش دعوت برای دفع خطر احتمالی و کسب موقعیت امن تر بود و در این کارزار امام (ع) پیوسته در حال فرار از مرگ بود که در کربلا به محاصره کامل نظامی در آمده و سرانجام امام (ع) در حال دفاع اضطراری از جان خود و خاندان پیامبر (ص) که به حکم عقل و شرع و عرف باید انجام می داد به افتخار شهادت نائب آمد و هرگز تن به تسلیم در برابر دشمن و خواری نداد.
از این دیدمان دانشمندانی مانند ابوالاعلی مودودی ، طه حسین در کتاب علی و بنوه و نیز شهرستانی در نهضه الحسین جانبداری کرده اند و سید مرتضی متوفای ۴۳۶ تنزیه الانبیاء ص ۱۸۲-۱۷۹ و شیخ طوسی در تلخیص الشافی ج ۴ ص ۱۸۸-۱۸۲ این نظریه را با روش کلامی و استدلالی پی گرفته و همچنین شیخ مفید در الارشاد با گزارش تاریخی و نیز طبرسی در تفسیر مجمع البیان پی گیری نمود.
چنانکه سید مرتضی در تلخیص ج ۴ ص ۱۸۶ می نویسد : (فلما رای اقدام القوم و ان الدین منبوذ وراء ظهورهم و علم انه ان دخل تحت حکم ابن زیاد تعجل الذل و العار و آل امره من بعد الی القتل النجاه الی المحاربه و المدافعه لنفسه و کان بین احدی الحسنین : اما الظفر به او الشهاده و المیته الکریم)[۱۱]
وقتی حضرت رفتار آن مردم را دید و ملاحظه کرد که دینشان را پشت سرشان انداخته اند دانست اگر زیر سلطه ابن زیاد قرار گیرد به سرعت گرفتار خواری و ننگ خواهد شد و در پایان نیز کارش به کشته شدن خواهد انجامید. به جنگیدن و دفاع از خویش پناه آورد و سرانجامش نیز یکی از دو خوشبختی بود : پیروزی و یا شهادت و مرگ کریمانه.
بنابراین پافشاری و مقاومت منفی آنحضرت اجباری و اتفاقی بود نه از روی انتخاب. این نظریه که صرفا مبتنی بر متون تاریخی است با گزارش دیگری تائید می شود که حضرت تقاضای بازگشت به مدینه یا یکی از سرحدات اسلامی را پس از مواجهه با خیانت کوفیان و رویارویی با سپاهیان یزید داشت که مورد قبول آنان قرار نگرفت ولی این قضیه با فرض صحت همانند پذیرش دعوت کوفیان از باب اتمام حجت بر آنان بود نه ناشی از ترس امام (ع) و ضعف همراهان ایشان[۱۲] و بی تردید موضع دفاع جانانه امام و یاران او تا مرز شهادت از روی آگاهی و انتخاب و ناشی از احساس تکلیف و اختیاری بود.
و اینان این حرکت امام (ع) را براساس قانون دفاع اسلامی توجیه می نمایند و از نظر تاریخی قدیمی ترین است چنانکه آیه الله شیخ علی پناه اشتهاردی در (کتاب هفت ساله چرا صد در آورد؟) ص ۱۹۴-۱۹۳ و پاوری ص ۱۵۴ آورده است : بیرون آمدن امام حسین (ع) از مدینه به مکه و از مکه به طرف عراق برای حفظ نفس بوده نه خروج و نه قیام و نه جنگ و جهاد با دشمن و نه تشکیل حکومت ! و می افزاید : شیعیان می گویند اساسا امام قیام نکرد و ابتدائا قصد جهاد نداشته است ! و نویسنده «شهید جاوید» در ص ۱۶۹-۱۷۰ بر قیام دفاعی بودن به مفهوم دوری از مهلکه صحه می گذارد.
احکام فقهی دفاع مشروع :
چنانکه می دانیم یکی از حقوق طبیعی و فطری بشر آن است که در برابر خطراتی که داشتی های او را تهدید می کند از خود به هر نحو ممکن دفاع نماید. به جرات می توان گفت که غریزه دفاع در همه جانوران و حتی گیاهان وجود دارد از اینرو خداوند حکیم در نظام خلقت انسان و سایر موجودات را به وسایل دفاعی گوناگون مجهز ساخته تا به هنگام تهاجم از خود دفع خطر نماید. خار گلها ، نیش حشرات و شاخ و دندان تیز جانوران نمونه ای از آنهاست و این از عنایات ویژه خداوند حکیم ازلی است که در قرآن آمده : (و لو لا دفع الله الناس بعضهم ببعض لفسدت الارض) (بقره آیه ۲۵۱)
و به خاطر اهمیت دفاع در زندگی است که خداوند خود را مدافع مومنان معرفی و می فرماید : ان الله یدافع عن الذین امنوا… (حج آیه ۳۸) به همین دلیل است که در فقه ما در وجوب جهاد ابتدائی احتمال پیروزی ظاهری ضرورت دارد در صورتی که در وجوب دفاع این احتمال ضرورت ندارد.
فداکاری یا آمادگی برای جان دادن در جانداران تا مرز دفاع از خود و فرزند و در جانوران اجتماعی تا مرحله دفاع از همنوعان است ولی غریزه عالی دفاع در انسان از امتیاز خاصی برخوردار است. بدین معنی که آدمی تا مرز دفاع از حیثیت و ارزشهای معنوی نیز در پرتو ایمان به حقیقت ، آماده جان بازی است مانند چه گوارا و تانیا برای اهداف معنوی سیاسی کمونیستی خود جانبازی کردند و بعنوان دفاع از آزادی و عزت انسانها جان باختند از اینجا معلوم می شود که دفاع (جانبداری در راه اهداف غیر مادی) ریشه در نهاد آدمی دارد وگرنه فداکاری مادی گرایان بکلی توجیه پذیر نخواهد بود. سقراط بخاطر همین نوع فداکاری به فیلسوف شهید معروف است. در کلیسای کاتولیکی ۱۴۰۰۰ نفر شهید (MARTYR) رسمی معرفی شدند و احترام به شهیدان از قرن دوم میلادی در آئین مسیحیت ریشه دارد.[۱۳]
چنانکه در فرهنگ اسلام مدافعان تا پای جای در راه عقیده و آرمان های مقدس و ارزشهای اسلامی شهید (گواه نمونه) نامبردار است و بسیاری از عالمان دینی ما نیز آگاهانه از شهادت در راه فضیلت استقبال کردند که در کتاب «شهداء الفضیله» علامه امینی نا ۳۰۰ تن از عالمان شهید آمده است و بسیاری از قوانین حقوقی معاصر جهان دفاع از مال و جان را دفاع مشروع دانسته و در ادیان اعم از اسلام و مسیحیت مجاز و این نوع جانبازی را شهادت معرفی نموده اند. با مراجعه به منابع فقهی معلوم می شود که در فقه اسلامی سه نوع دفاع مشروع وجود دارد :
۱- دفاع شخصی : و آن در صورتی است که یکی از ارزشهای والای زندگی شخص نظیر :عقیده ، جان ، ناموس و مال در خطر نابودی قرار گیرد که همه فقهای اسلامی اجازه داده اند که اگر جان یا ناموس شخص مورد هجوم مهاجم ستمگر یا محارب آشوبگر و یا مال او مورد دستبرد دزد قرار گیرد فرد مسلمان با رعایت اصل (الاسهل فالا سهل) با تمام توان از داشتیهای خویش دفاع نماید و اگر در درگیری کشته شود مقام شهید را خواهد داشت.
ولی اگر مهاجم در حین دفاع مجروح و یا کشته شود خون او هدر و هیچگونه ضمانت و مسئولیت جزائی متوجه مدافع نخواهد بود و اگر دفع دشمن ممکن نباشد باید فرار را بر قرار ترجیح دهد که نوعی دفاع شرعی به شمار می آید و اگر از طرف مهاجم بر دفاع کننده نقصی و عیبی وارد گردد خواه به مباشرت باشد یا سبب خواه اتلاف مال باشد یا جراحت بر عضو و یا قتل و غیره ضامن است و مسئولیت جنایی دارد.
۲- دفاع اجتماعی : که برای حفظ نظامات اجتماعی اسلام و ارزشهای اسلامی از خطر دستبرد دشمنان داخلی بر همه مسلمانان با شرائطی واجب است که در منابع فقهی با عنوان اصل (امر به معروف و نهی از منکر) معروف و مطرح است.
۳- دفاع عمومی : در صورتیکه اصل نظام و میهن اسلامی و مسلمانان مورد حمله کفار درون و برون مرزی قرار گیرد. دفع حمله و تجاوز به هر شخص قادر اعم از زن و مرد واجب است که با هر وسیله ممکن به دفاع مقدس بپردازد. وجود امام معصوم (ع) و اذن او یا نائب خاص و عام ایشان در وجوب این جهاد مقدس دفاع شرط نیست بلکه بر هر مسلمان واجب است که از بذل مال و جان در راه حفظ نظام و امت اسلامی دریغ ننماید و اهمیت و وجوب آن از نماز کمتر نخواهد بود.[۱۴]
در اینجا برخی مسائل دفاعی که برای نخستین بار در تحریر الوسیله امام خمینی قدس سره بت این تفصیل مطرح شده یادآوری می گردد تا مایه بیداری و هشیاری امت اسلامی باشد :
مسئله ۴- اگر بر قلمرو اسلام از استیلای سیاسی که منتهی به اسارت سیاسی و اقتصادی و خواری اسلام و مسلمین و ناتوانی آنان نگرانی باشد با وسیله های مشابه و مقاومتهای منفی دفاع واجب است مانند نخریدن و بکار نگرفتن کالاهای آنان و بکلی ترک معامله و رفت و آمد با دشمنان مسلمانان.
مسئله ۵- اگر در آمد و شد و بازرگانی و غیره با آنان بر قلمرو اسلام و کشورهای اسلامی نگرانی از سلطه بیگانگان اعم از سیاسی و جز آن که موجب استعمار مسلمانان یا استعمار کشورشان گرچه از حیث فرهنگی و معنوی باشد بر همه مسلمین واجب است. از آنان دوری گزینند و این گونه رفت آمدها حرام است.
مسئله ۶- اگر روابط سیاسی دول اسلامی با بیگانگان موجب استیلای آنان بر کشورهای اسلامی با نفوس و اموال مسلمانان یا اسارت سیاسی آنان گردد. این گونه روابط و مناسبات بر روسای دولتها حرام و پیمانهایشان باطل و بی اثر است.
و ارشاد سران و وادار کردن ایشان به ترک اینگونه روابط ولو با مقاومتهای منفی (عدم همکاری) بر مسلمانان واجب است.
مسئله ۷- اگر نگرانی از هجوم بیگانگان به یکی از دولتهای اسلامی وجود داشته باشد بر همه دولتهای اسلامی دفاع از آنان به هر وسیله ممکن واجب است. همانگونه که بر مسلمانان دیگر واجب است.
مسئله ۸- اگر یکی از دولتهای اسلامی پیمانی بست که با مصلح اسلام و منافع مسلمانان ، ناسازگار باشد بر دیگر دولتها واجب است که با ابزارهای سیاسی و اقتصادی مانند قطع روابط سیاسی و بازرگانی با آن دولت کوشش نمایند تا آن پیمان را بر هم زنند و بر مسلمانان دیگر واجب است که با هرگونه مقاومتهای منفی که در توان آنان است در این کارها اهتمام ورزید و چنین قراردادهائی در شرع مقدس اسلام حرام و باطل است.
مسئله ۹- اگر برخی از روسای دولتهای اسلامی یا بعضی از نمایندگان دو مجلس موجب نفوذ سیاسی یا اقتصادی بیگانگان بر کشور اسلامی گردند بگونه ایکه از این نفوذ بر مسائل اساسی و استراتژیک اسلام یا استقلال کشور اگرچه در آینده نگرانی وجود داشته باشد. آن شخص خائن و از مقام خود قهرا بر کنار است. در هر پستی که باشد و به فرض که تصدی آن مقام برایش حق باشد.
و بر امت اسلامی است که این خائنان را مجازات نمایند اگرچه با مقاومتهای منفی نظیر ترک معاشرت و معامله با او و روگردانی از او بهر صورتی که ممکن باشد و در اخراج او از تمام شئون سیاسی و محروم نمودن او از حقوق اجتماعی همت گمارند.
مسئله ۱۰- اگر در روابط بازرگانی دولتاه یا بازرگانان مسلمان با برخی دولتهای بیگانه یا بازرگانان بیگانه بر بازار مسلمین یا زندگی اقتصادی آنان نگرانی باشد ترک آن روابط واجب است و بازرگانی مزبور حرام است.
و با وجود چنین نگرانی اقتصادی بر سران مذهب و مراجع دینی (واجب) است که کالاها و یا بازرگانی آنان را بر حسب شرائط و مقتضیات حرام و ممنوع نمایند و بر امت اسلامی است که از مراجع تقلید پیروی نمایند. همانگونه که بر همه آنان واجب است تا در قطع آن روابط بکوشند.
در اینجا متن عربی تحریر الوسیله امام خمینی (ره) جهت مطالعه تقدیم می گردد:
و هو علی قسمین : احدهما الدفاع عن بیضه الاسلام و حوزته ، ثانیها عن نفسه و نحوها.
القول فی القسم الاول
مساله ۱- لو غشی بلاد المسلمین او ثغورها عدو بخشی منه علی بیضه الاسلام و مجتمعهم یجب علیهم الدفاع عنها بایه وسیله ممکنه من بذل الاموال و النفوس.
مساله ۲- لا یشرط ذلک بحضور الامام علیه السلام و اذنه و لا اذن نائبه الخاص او العام ، فیجب الدفاع علی کل مکلف بایه وسیله بلا قید و شرط.
مساله ۳- لو خفیف علی زیاده الاستیلاه علی بلاد المسلمین و توسعه ذلک و اخذ بلادهم او اسرهم وجب الدفاع بایه وسیله ممکنه.
مساله ۴- لو خیف علی حوزه الاسلام من الاستبلاء السیاسی و الاقتصادی المنجر الی اسرهم السیاسی و الاقتصادی و وهن الاسلام و المسلمین و ضعفهم یجب الدفاع بالوسائل المشابهه و المقاومات المنفیه ، کترک شراء امتعتهم و ترک استعماها و ترک المراوده و المعامله معهم مطلقا.
مساله ۵- لو کان فی المراودات التجاریه و غیرها مخالفه علی حوزه الاسلام و بلاد المسلمین من استیلاء الاجانب علیها سیاسیا او غیرها الموجب لاستعمارهم او استعمار بلادهم ولو معنویا یجب علی کافه المسلمین النجنب عنها و تحرم تلک المراودات.
مساله ۶- لو کانت الروابط السیاسیه بین الدول الاسلامیه و الا جانب موجبه لاستیلائهم علی بلادهم او نفوسهم او اموالهم او موجبه لاسرهم السیاسی بجرم علی روساء الدول تلک الروابط و المناسبات و بطلت عقودها و یجب علی المسلمین ارشادهم و الزامهم بترکها ولو بالمقاومات المنفیه.
مساله ۷- لو خیف علی احدی الدول الاسلامیه من هجمه الاجانب یجب علی جمیع الدول الاسلامیه الدفاع عنها بای وسیله ممکنه کما یجنب علی سائر المسلمین.
مساله ۸- لو اوقع احدی الدول الاسلامیه عقد رابطه مخالفه لمصلحه الاسلام و المسلمین یجب علی سائر الدول الجد علی حل عقدها بوسائل سیاسیه او اقتصادیه کقطع الروابط السیاسیه و التجاریه معها و یجب علی سائر المسلمین الاهتمام بذلک ما یمکنهم من المقاومات المنفیه و امثال تلک العقود محرمه باطله فی شرع الاسلام.
مساله ۹- لو صار بعض روساء الدول الاسلامیه او وکلاء المجلسین موجبا لنفوذ الاجانب سیاسیا او اقتصادیا علی المملکه الاسلامیه بحیث یخاف منه علی بیضه الاسلام او علی استقلال المملکه ولو فی الاستقبال کان خائنا و منعزلا عن مقامه ای مقام کان لو فرض ان تصدیه حق ، و علی الامه الاسلامیه مجازاته ولو بالمقاومات المنفیه کترک عشرته و ترک معامله و الاعراض عنه بای وجه ممکن ، و الاهتمام باخراجه عن جمیع الشوون السیاسیه و حرمانه عن الحقوق الاجتماعیه.
مساله ۱۰- لو کان فی الروابط التجاریه من الدول او التجار مع بعض الدول الاجنبیه او التجار الاجنبین مخافه علی سوق المسلمین و حیاتهم الاقتصادیه وجب ترکها و حرمت التجاره المزبوره و علی روساء المذهب مع خوف ذلک ان یحرموا متاعهم و تجارتهم حسب اقتضاء الظروف و علی الامه الاسلامیه متابعتهم کما یجب علی کافنهم الجد فی قطعها .
القول فی القسم الثانی
مساله ۱- لا اشکال فی ان للانسان ان یدفع المحارب و المهاجم و اللص و نحوهم عن نفسه و حریمه و ماله ما استطاع.
مساله ۲- لو هجم علیه لص او غیره فی داره او غیرها لیقتله ظلما یجب علیه الدفاع بای وسیله ممکنه ولو انجر الی قتل المهاجم و لا یجوز له الاستسلام و الانظلام[۱۵].
نقد نظریه دفاع شخصی :
اسناد معتبر تاریخی بیانگر این واقعیت است که نهضت امام (ع) را حرکت انفعالی و دفاعی دانستن مقرون به صحت نیست. زیرا امام حسین (ع) از زمان معاویه همواره به فکر مبارزه بود. پیوسته بدعتهای او و کارگزاران او را تخطئه می فرمود. چنانکه امام (ع) در پاسخ نامه تزویر و تهدید و تهمت آمیز معاویه پس از عدم پذیرش پیشنهاد بیعت تحمیلی یزید از سوی معاویه علیه الهاویه به وسیله آنحضرت و بین هاشم می نویسد : «…و کذب الغاوون و المارقون ما اردت حربا و لا خلافا و انی لا خشی الله فی ترک ذالک منک و من حزبک القاسطین المحلین حزب الظالم و اعوان الشیطان الرجیم. الست قاتل حجرو اصحابه ، العابدین المخبتین کانوا یستفظعون البدع و یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر ؟! فقتلتهم ظلما و عدوانا… و قلت فیما قلت : لا تردن هذه الامه فی فتله و انی لا اعلم لها فتنه اعظم من امارتک علیها و قلت فیما قلت : انظر لنفسک و لدینک و لامه محمد!
و الله ما اعرف افضل من جهادک فان افعل فانه قربه الی ربی و ان لم افعله فاستغفر الله لدینی و اسئله التوفیق لما یحب و یرضی… واتق الله یا معاویه او اعلم ان لله کتابا لا یغادر صغیره و لا کبیره الا احصاها و اعلم ان الله لیس بناس لک قتلک بالظنه و اخدک بالتهمه و امارتک صبیا یشرب الشراب و یلعب بالکلاب ما اراک الا و قد او بقت نفسک و اهلکت دینک و اضعت الرعیه و السلام[۱۶].
…آن گمراهان و از دین بیرون رفتگان دروغ گفته اند من در شرائط کنونی در اندیشه جنگ و مخالفت با تو نیستم. گرچه در ترک نبرد با تو و حزب ستمگر تو از خدا میترسم همان ستمگرانیکه حرام خدا را حلال کرده و یاران شیطانند.
معاویه مگر تو نیستی که حجربن عدی و یاران او را بنا روا کشتی همان بندگان خداجو که بدعتها را ناروا می شمرند و امر به معروف و نهی از منکر می کردند. آنانرا از روی ستم و تجاوز کشتی…
در نامه ات نگاشتی امت اسلامی را به آشوب میفکن من فتنه ای بزرگتر از حکمرانی تو بر این مردم نمی شناسم. و گفته ای نگران جان و دین خویش و امت محمد باشم. به خدا هیچ کاری پیش از من از جهاد و مبارزه با تو برتر نیست، اگر در این جهاد بکوشم به پروردگار نزدیک می شوم و اگر قیام نکنم از خدا آمرزش می خواهم و از او می خواهم مرا به آنچه راضی و خورسند است موفق دارد. ای معاویه از خدا پروا کن!
بدانکه خدا را نامه اعمالی است که هیچ کار کوچک و بزرگی را فروگذار نمی کند و همه را به حساب می آورد. و بدان خداوند این کارها را فراموش نمی کند که مردم را به محض سوء ظن می کشی و به هر تهمت بازداشت می کنی و کودکی را بر مسلمانان امیر و فرمانروا می کنی که می گساری و سگ بازی می کند. نمی بینم جز اینکه با این کارها خود را نابود و دین خویش را تباه ساخته ای و رعیت را تباه و بیچاره ساختی، پایان.
همو در انجمن سری پرشکوه سرزمین منی در مکه دو سال پیش از مرگ معاویه برای بیش از هزار نفر از بنی هاشم و شیعیان در حضور عبدالله عباس و عبدالله بن جعفر سخنرانی انقلابی خویش را در بین مدعوین ایراد و چنین می فرمود : (اما بعد فان هذا الطاغیه قد صنع بنا و بشیعتنا ما قد علمتم و رایتم و شهدتم و بلغکم و انی ارید ان اسئلکم عن اشیاء فان صدقت فصد قونی و ان کذین فکذبونی اسمعوا مقالتی و اکتموا قولی ثم ارجعوا الی امصارکم و قبائلکم و من امنتموه ووثقتم به فادعوا الی ما تعلمون فانی اخاف ان یندرس هذا الحق و یذهب و الله متم نوره و لو کره الکافرون[۱۷].
در این بیانیه امام حسین (ع) می فرماید : این مرد سرکش و متجاوز (معاویه) با ما و شیعیان ما آنچه کرد البته می دانید و دیده اید به شما رسیده است و من امروز می خواهم از چیزهایی با شما سخن بگویم. اگر راست گفتم تصدیق وگرنه تکذیبم نمائید. گفتارم را بشنوید و پنهان دارید. سپس به شهرها و قبیله های خود باز گردید و به هر کس که او را امین می شمارید و به او اطمینان دارید پس او را به آنچه آگاهید فراخوانید. چه اینکه من بیم آن دارم که این دین حق کهنه و از بین برود و خدا نور خویش را کامل می کند اگرچه برای کافران ناخوشایند باشد.
امام (ع) در آنروز آیاتی را که درباره اهل بیت و حقانیت آنان نازل شده بود قرائت و تفسیر نمود و هر چه پیامبر درباره پدر و مادر و خاندانش فرموده بود برای حضار بازگو فرمود و آنان نیز می گفتند (اللهم نعم قد سمعنا و شهدنا) بار خدایا آری همانا شنیده ایم و دیده ایم.
سپس امام (ع) افزود : انشد کم بالله الا رجعتم و حدثتم به من تثقون به. شما را به خدا سوگند وقتی بازگشتید سخنان مرا به افراد امین برسانید.[۱۸]
این موضع گیریها و نیز اقدام آن حضرت به مصادره اموالی که یمنی ها به شام برای معاویه می بردند با پرداخت اجرت حمل به کاروانیان و تقسیم آن بین بنی هاشم و اعلام این جریان طی نامه ای به معاویه از مدینه[۱۹] نشان می دهد که امام هیچگاه از حکومت آل ابی سفیان دل خوشی نداشت و همواره در انتظار فرصت مناسب برای قیام بود ولی به خاطر احترام به پیمان صلح تحمیلی معاویه با برادرش امام مجتبی (ع) و نامساعد بودن شرائط اجتماعی و فرهنگی حاکم برای قیام در زمان معاویه متظاهر صبر را پیشه ساخت. چنانکه پیامبر اکرم (ص) در دوران مکه و پدرش امیر المومنین در دوران ۲۵ ساله حکومت خلفای ثلاث و برادرش امام حسن (ع) در دوران معاویه راه صبر و صلح را به خاطر مصالح اسلام و مسلمین در پیش گرفته بودند و این کارها وظیفه شرعی ایشان به عنوان حراست از دین و مصالح مسلمین بود.
دیدگاههای مذهبی و وراء طبیعی
مدافعان این رویکردها با نگرش معرفتی و دینی با تکیه بر منابع کلامی و عرفانی و آموزه های دینی و روانی و نیز جایگاه معنوی مقام امام حسین (ع) به بررسی نهضت حسینی پرداخته اند که به سه گرایش عمده رده بندی شده و همگی هدف نهایی را اسلام خواهی و شهادت طلبی معرفی نموده اند.
۱- تمسک به شهادت یا فداکاری :
برای اثبات مظلومیت در این رهیافت فلسفه اصلی قیام عاشورا شهادت طلبی امام، به عنوان ابزاری برای افشاگری حکومت نامشروع یزید و رفتار ناشایست غیر اسلامی امویان بود که امام همانند همه مصلحان آسمانی و پیامبران الهی با درایت و آگاهی خود را فدای دین و گسترش آن در زمین نموده و زمینه را برای وجدان عمومی و تحریک احساسات و عواطف پاک انسانی با اثبات حقانیت و مظلومیت فوق العاده خویش مساعد نمود که پس از شهادت او همواره مبارزان مسلمان با شعار (یا لثارات الحسین (ع)) به خونخواهی او علیه ستمگران قیام کردند.
چنانکه شهید مطهری در این باره می نویسد : دعوت به یاری در شب و روز عاشورا و سر دادن ندای هل من ناصر ینصرنی؟ او برای نجات از مسلخ شهادت نیست بلکه برای خون بیشتر دادن ، برای برد بیشتر پیام انقلاب خونین او به عصر خود و اعصار بعدی است. همو در جای دیگر می نویسد : امام حسین (ع) از مکه به قصد تشکیل حکومت در کوفه حرکت کرد ولی وقتی خبر شهادت نماینده اش مسلم (س) به وی رسید یقین کرد او نیز حتما کشته خواهد شد و از آن زمان عده دیگری را نیز دعوت به پیمودن راه شهادت فرمود تا خون بیشتری مظلومانه بریزد و ندای امام به جهان بیشتر برسد[۲۰].
علامه سید محسن امین در «اعیان الشیعه» و نیز سید حسین محمد جعفری هندی نیز در کتاب «تشیع در مسیر تاریخ» ص ۲۴۲ حرکت تاریخی و تاریخ ساز امام حسین (ع) را از منظر فداکاری برای احیای آرمانهای دینی مورد بررسی قرار داده است و از معاصران ایران شهیدها هاشمی نژاد در کتاب «درسی که حسین به انسانها آموخت» و نیز مرحوم محمد ابراهیم آیتی در کتاب «بررسی تاریخ عاشورا» از نظریه مزبور سخن گفته اند.
البته باید توجه نمود که : در شرائط عادی اصرار به نفس و القای نفس در تهلکه و یا خودکشی و خودآزاری ، برای امور دنیوی حرام است ولی در مواردی که موضوع از اهمیت و قداست و حرمت بیشتری برخوردار باشد نظیر فداکاری در راه دین و عقیده ، بحکم عقل و شرع لازم خواهد بود. بنابراین در این نگرش امام (ع) فدا را بر بقای نامطلوب ترجیح داد و در واقع حیات دائمی را بر زندگی زود گذر مقدم تر داشت و شهادت هدف امام (ع) نبود بلکه وسیله ای برای مبارزه با حاکم ستمگر و پیشگیری از نفوذ فرهنگ ارتجاع جاهلی در جامعه اسلامی و احیای اسلام ناب محمدی بود.
استاد جلال الدین همانی (۱۲۷۸-۱۳۵۹ش) نیز از علمائی است که تقریبا حکومت خواهی را مردود و شهادت طلبی آنحضرت را ابرازی برای احیای اسلام می داند چنانکه می نویسد : «دوستان و خیر خواهان او از قبیل برادرش محمد حنفیه و عبدالله جعفر طیار همسر زینب (س) و ابن عباس و امثال ایشان که وی را از رفتن به عراق تحذیر و به اقامت در مکه ترغیب می کردند از عمق فکر او آگاهای نداشتند شاید خیال می کردند که : هدف اصلی او تاسیس دستگاه خلافت و سلطنت آل علی (ع) است. اما هیچکدام از این وقایع (ناگوار بین راه) در عزم آنحضرت ایجاد سستی و خلل نکرد. او به راهی رفت که عاقبتش شهادت خود و یاران و اسیری اهلبیت و اثرش زنده نگهداشتن اسلام و دین مسلمانان بود و به این منظور هم کاملا رسید» و نیز می افزاید : «باری هدف اصلی امام (ع) این بود که دین اسلام را از انحرافی که به سبب حکومت معاویه و یزید و مداخلات بنی امیه و بنی مروان عارض آن شده بود نجات بدهد.
او می خواست دستگاه کفر و ظلم یزید و اتباع و اشیاع او را بر عموم جهانیان و علی الخصوص فریب خوردگان شام و مصر و عراق نشان بدهد. و به طوری آن را رسوا کند که بر عامه مسلمین اتمام حجت شده باشد.[۲۱]
۲- تعبد به شهادت برای وصول به مقامات معنوی :
رضی الدین علی بن موسی متوفای ۶۶۴ ه.ق فقیه عارف مسلک مشهور به ابن طاووس برای نخستین بار در کتاب «اللهوف» خود بر این باور اصرار می ورزد که : امام حسین (ع) از همان آغاز با انگیزه تعبد به فرمان الهی به قصد وصول به مقام فناء الی الله حرکت کرد و دستیابی به این نوع شهادت را نزدیکترین راه تقرب ولی خدا به ذات احدیت می شناسد و با
استشهاد به آیه : «فتوبوا الی بارئکم فاقتلوا انفسکم ذالکم خیر لکم عند بارئکم…»
(سوره بقره آیه ۵۴)
پس به درگاه آفریدگار خود توبه کنید پس خودتان را بکشید که این کار نزد پروردگارتان برای شما بهتر است و حدیث نبوی : ان الله شاء ان یراک قتیلا.[۲۲] استشهاد و شهادت را وسیله ای برای عبادت خدا و نیل به سعادت ابدی معرفی می نماید.[۲۳]
این نظریه به خاطر قداست و زهد این عالم وارسته شیعی در بین جمعی از عالمان دینی مقبولیت یافت و دانشمندانی چون جلال الدین همانی و محمد اقبال لاهوری نیز از این دیدگاه جانبداری کرده اند و استاد همائی نیز به حدیث نبوی : «ان لک فی الجنه درجه لن تنالها الا بالشهاده»[۲۴] استناد جسته است و این نظریه زمینه عرفانی و سابقه نسبتا طولانی دارد.
در قرائت عرفانی نهضت حسینی عاشورا و کربلا عرصه سلوک عاشقانه امام (ع) و یاران می باشد تا به مراد و محبوب خویش خداوند مهربان نایل شوند. در این میدان حضرت سید الشهداء (ع) قطب عرفان و مرشد سالکان و اصحاب ایشان مریدان و همانند او رهپویان وصال یار و عاشق پاک باخته شهادت و لقاء الله و فنای فی الله می باشند.
امام حسین (ع) در مقام ابتلا و امتحانات الهی است که در مسلخ عشق آموزه های عرفانی را در بوته تجربه و عمل قرار داده است و در انگاره اینان مسیر مدینه تا کربلا هفت شهر عشق است که امام و همراهانش باید وادیهای طریقت در مسیر شریعت را یکی پس از دیگری طی نمایند تا به حقیقت و اصل و به سیمرغ عشق و همای سعادت دست یابند.
گوئی کربلا آخرین گردنه است که کاروان ابا عبدالله باید آن را پشت سر نهند تا بر فراز شهادت به دیدار عنقای قاف نشین نائل آیند و اوج کمال این حرکت ظهر عاشورا است که عارفان وادی معرفت از خون وضو ساختند و با دو رکعت نماز عاشقانه خود پا به دارالوصال قربانگاه نهادند.
در این دیدگاه حضرت ابی عبدالله نه تنها سر حلقه مستان سالکان طریق توحید بود بلکه او در مقام مرشد و یارانش در مقام طلب معشوق بودند که در دفتر ارشاد ثبت نام کرده بودند و هر کدام در مرتبه ای از سلوک قرار داشته و به اندازه استعداد خویش از چشمه سار زلال معرفت امام عاشقان سیراب و با لب تشنه شهید شدند.
بنابراین تفسیر عارفانه این نوع شهادت طلبی توجیه عقلی و شرعی و عرفانی خواهد داشت و از مصادیق القای نفس در آیه نهلکه نیست که مورد نهی قرار گرفته بلکه در بینش عارف مسلکان صحنه عاشورا هرچند در ظاهر نبرد تن به تن بین حسین بن علی (ع) و یاران و یزید بن معاویه و هواداران اوست در باطن معارضه میان عشق پرورده و عقل خام و مبارزه بین خرد ورزان دنیا خواه مصلحت گرا و عاشقان خدا خواه شیفته لقاء الله بود که اینان پیروزی واقعی را در گذر همیشه تاریخ از آن خویش کرده اند و چه خوب سروده است عمان سامانی متوفای ۱۳۲۲ ه.ق در گنجینه اسرار خود :
لا جرم زد خیمه عشق بی قرین | در فضای ملک آن عشق آفرین |
بی قرینی با قرین شد هم قران | لامکانی را مکان شد لا مکان |
کرد بر وی باز درهای بلا | تا گشایندش بدشت کربلا |
و در جای دیگر می گوید :
حق همی داند که عالی نیستیم | اشعری و اعتزالی نیستیم |
اتحادی و حلولی نیستیم | فارغ از اقوال بی معنیستیم[۲۵] |
نقد و بررسی نظریه ابن طاووس :
گرچه عشق به شهادت و آرزوی کشته شدن در راه خدا از ویژگیهای اولیاء الهی بوده و هست و فوز به شهادت اوج اعتلای انسان مومن به شمار می آید و امام علی (ع) در پایان عهد نامه مالک برای خود و فرماندارش دعا می فرماید که پایان زندگیشان به شهادت باشد و می فرماید :
«… و ان یختم لی و لک بالسعاده و الشهاده»[۲۶] از خدا می خواهم که پایان زندگی من و تو را قرین سعادت و شهادت فرماید. و این نغمه دل انگیز را سر می دهد که : «اللهم ارزقنی قتلا فی سبیلک» (شرح نهج ج ۲ ص ۴۷۲) پروردگارا کشته شدن در راه خودت را بر من ارزانی دار ولی این گونه برداشت تعبدی محض¨ و منحصر از قیام عاشورا که امام (ع) را از احساس مسئولیت اجتماعی و دینی فارغ می نماید منطقی و واقعی به نظر نمی آید و حضور امام در میدان نبرد به انگیزه کشته شدن تنها هیچ گونه توجیه شرعی و عقلی ندارد و اگر هدف والای دینی و اجتماعی در کار نباشد جز دست یابی به مقام والای الهی شخصی ، اقدام به چنین کار متهورانه از معصوم به دور است. علاوه این روش با سیره پیامبر (ص) و علی (ع) و امام مجتبی (ع) در میادین نبرد با دشمنان دین که تا مرز امکان در حفظ جان خویش کوشا بودند تا بیشتر بتوانند از دین و ایمان دفاع نمایند ناسازگاری دارد.
چرا که این بزرگان دین از زره بهره می گرفتند و هیچگاه به اختیار جان خویش را به خطر نمی افکندند. اگرچه از مرگ هراسی نداشتند و از شهادت در راه خدا به عنوان یک طرف احتمال «احدی الحسنین» استقبال می رمودند زیرا در اسلام هیچکس در هیچ شرایطی حق ندارد خود کشی نماید و مرگ و حیات فرد تنها به امر و در اختیار خداست و این دین متین خودکشی را یکی از گناهان کبیره غیر قابل عفو و گواه بر بی اعتقادی شخص به خدا و معاد می داند !
استشهاد به حدیث مشیت و روایات دیگر بویژه آیه مذکور برای توجیه این نگرش افراطی با مبانی کلامی ما در باب مشیت الهی و حقایق تاریخی درست در نمی آید. چرا که به اجماع مفسران شیعه و سنی مقصود از آیه ۵۴ سوره بقره که درباره گوساله پرستان بنی اسرائیل نازل شده است که خداوند فرمود «فتوبوا الی بارئکم فاقتلوا انفسکم…» پس توبه کنید و به آفریدگار خویش باز گردید. پس یکدیگر را بکشید. این نبود که تک تک آن منحرفان باید با دست خویش اقدام به خودکشی نمایند بلکه به اعتقاد شیخ طوسی (ره) و علامه طبرسی (ره) منظور کشتن حقیقی نبوده بلکه استسلام و آمادگی برای کشته شدن به عنوان مجازات و کفاره گناه گوساله پرستی بوده نه تسلیم مرگ واقعی شدن همه آنان. و می نویسند : «و اما علی القول الاخر و هو انهم امروا بالاستسلام و القتل و الصبر علیه فلا مساله. لا نهم امروا بقتل نفوسهم. و علی هذه یکون قتلهم حسنا لا نه لوکان قبیحا لما جاز ان یومروا بالاستسلام و لذالک نقول : لا یجوز ان یتعبد نبی او امام بان یستسلم للقتل مع قدرته علی الدفع عن نفسه فلا یدفعه لان فی ذالک استسلا ما للقبیح مع القدره علی الدفع منه و ذالک لا یجوز. و انما یقع قتل الانبیاء و الائمه علی وجه الظلم و ارتفاع التمکن مع الدفع مع الحرص علی الدفع. غیر انه لا یمتنع ان یتعبد بالصبر علی الدفاع و تحمل المشقه فی ذالک و ان قتله غیره ظلما»[۲۷]
مرحوم علامه طباطبائی و فیض کاشانی و نیز شیخ محمد قمی مشهدی از مفسران قرن نهم هجری امر به قتل در آیه را مجازی به مفهوم مخالفت با خواهشهای نفسانی و از اوامر امتحانی نظیر ذبح اسماعیل می دانند که در پرتو توسل به خمسه طیبه قتل واقعی از آنان برداشته شد.
اگرچه مورخان و برخی مفسران آن را به کشتار گروهی یکدیگر به وسیله شمشیر در تاریکی تفسیر کرده اند و با فرض صحت این رهیافت این شدت عمل خداوند حرکتی در برخورد با آن گوساله پرستی (که با وجود دلائل معتبر اصل توحید را که کیان دین را تشکیل می دهد به خطر انداخته بودند) برای ریشه کن شدن این انحراف عقیدتی در نسلهای بعدی از سوی آفریدگار مهربان قابل توجیه است. ولی چنانکه گفته شد تحقق این کشتار جمعی مسلم نیست.[۲۸]
قرطبی متوفای ۶۷۱ هق در تفسیر خود ضمن تاکید بر کشتار حقیقی و توجیه اینکه کشته شدن در چنان فضای تاریکی برای مومنان شهادت و برای مجرمان توبه و موجب آمرزش آنان در امت حضرت موسی (ع) بود اگرچه قرائت افتاده را (فاقیلوا انفسکم) از اقاله به معنی پس گرفتن می داند.[۲۹]
با فرض اینکه خودکشی گروهی توبه گوساله پرستان باشد این دستور افزون بر اینها که گفته آمد به امتان پیامبر رحمت (ص) و امامان معصوم (ع) که مادام العمر از گناه و خطا بدورند مسلما مربوط نمی شود و ایشان نمی توانند مصداق و مورد امر به قتل نفس در این آیه باشند و سر زدن اینگونه خطاها از بزرگانی چون ابن طاووس را باید نشان از حکمت باری برای اثبات وجود ملکه عصمت مطلقه با عنایت یا تائید و توفیق الهی و اختصاص آن به ۱۴ نور پاک دانست. نه ضعف ایمان و آگاهی این عالمان عامل وارسته !
۳- تکلیف گرائی و اجرای فرمان الهی :
اکثریت قریب به اتفاق عالمان شیعه نظیر امام خمینی (ره) و علامه شیخ یوسف بحرانی (ره) در «الدره النجفیه» و علامه طباطبائی در «شیعه در اسلام» و آیه الله شهید مطهری در «حماسه حسینی» و آیه الله صافی گلپایگانی در «پرتوی از عظمت حسین بن علی (ع)» و نیز توفیق ابو علم در «ابو الشهداء» و سید قطب در «العداله الاجتماعیه» خود و دیگران از دانشمندان اهل سنت بر این باورند که امام با مشاهده انحراف در دستگاه حکومت یزید و به خطر افتادن مصالح اسلام و مسلمین بر خود واجب می دانست که برای خدا قیام کند و در همه مراحل نهضت از ابای از بیعت و اعزام نماینده به کوفه برای اتمام حجت گرفته تا امر به معروف و هجرت و جهاد تا مرز شهادت و استقبال از اسارت اهلبیت به تکلیف شرعی خویش عمل نمود و هدف نهائی او رهائی اسلام و مسلمین از چنگال یزیدیان بود و تلاش نمود که دیگران را نیز به عمل به این تکلیف شرعی وا دارد.
و امام (ع) با نثار خون مقدس خود و یاران و اجرای احکام الهی اسلام را احیاء و گلستان دین نبوی را که در سایه تحریفات شوم و تبلیغات مسموم و سیاست بازیهای معاویه و جنایات یزید پژمرده شده بود سر سبز و شاداب فرمود. مستند این قول روایات معتبر تاریخی و در حقیقت سخنان و نامه ها و اعمال حضرت ابی عبدالله (ع) و تقریر امام نسبت به عملکرد یاران و همراهان است که به عنوان سنت ولوی حجت است. مدافعان این دیدگاه بر این باورند اگر نهضت مقدس حسینی نبود امروز از اسلام جز نامی و از دین جز آئین یزیدی و از قرآن جز رسمی تشریفاتی باقی نمانده بود و به خاطر همین بود که پیامبر (ص) فرموده بود : «حسین منی و انا من حسین»[۳۰]
بفرمود احمد مه عالمین | حسین از منست و منم از حسین |
و به تعبیر شهید مطهری ما نیز با افتخار می گوئیم حسین (ع) از ماست و ما از حسینیم انشالله.
امام راحل قدس سره در تحلیل قیام عاشورا از دیر باز به مناسبتهای مختلف در موضع یک فقیه اصولی و مرجع تقلید و به عنوان رهبر انقلاب اسلامی ایران در سخنان و نوشتارهای خود نهضت حسینی را قیام الله برای براندازی حکومت جابر به عنوان ادای تکلیف شرعی معرفی نموده و بر این حقیقت تاکید فرموده اند که : امام حسین (ع) با علم و آگاهی و اختیار کامل به شهادت خود به خاطر مصالح عالیه اسلام و مصلحت پر اهمیت ، اصلاح امت و احیای ارزشهای دینی بویژه عدالت اجتماعی به استقبال شهادت رفت و بر این نکته تاکید فرمود که : این قیام و اقدام امام (ع) کاملا قابل تاسی و به عنوان سرمشق عملی برای همه مسلمانان جهان به ویژه شیعیان در هر زمان و مکان به شمار می آید نه یک تکلیف خاص آنحضرت!
همانگونه که امام (ع) در عمل نشان داد اهمیت و ارزش حفظ دین آن اندازه است که در هیچ شرائطی حتی با عناوینی همچون قواعد نفی عسر و حرج و ضرر تحقق زیان مالی و عرضی ، جانی ، موجب رفع این تکلیف شرعی نمی گردد و اینگونه امور هرگز نمی تواند در تعارض یا تزاحم با برخی مصالح اسلامی نظیر رفع منکر بزرگ حکومت فاسد یزیدی قرار گیرد.
از اینرو امام (ع) با تشخیص خود مصالحه و سازش را بر خلاف مصالح جامعه اسلامی و دین دید و با فرض صدق عنوان (القاء نفس در تهلکه)[۳۱] حرمت آن این نوع جهاد را شامل نمی گردد.
چنانکه می فرماید : «زندگی سید الشهداء و زندگی حضرت صاحب سلام الله علیه زندگی همه انبیاء عالم ، همه انبیاء از اول، از آدم تا حالا همه شان این معنا بوده است که در مقابل جور حکومت عدل را خواستند درست کنند»[۳۲]
و در جای دیگر می فرماید : «(سید الشهداء به تکلیف شرعی الهی می خواست عمل بکند ، غلبه بکند ، تکلیف شرعیش را عمل کرده مغلوب هم بشود. تکلیف شرعیش را عمل کرد قضیه تکلیف است»)[۳۳]
و در دوران مبارزه اسلامی خود می فرماید : «محرم ماه نهضت بزرگ سید شهیدان و سرور اولیاء خداست که با قیام خود در مقابل طاغوت تعلیم سازندگی و کوبندگی به بشر داد و راه فنای ظالم و شکستگی ستمکار را به فدائی کردن و فدائی شدن دانست و این خود سرلوحه تعلیمات اسلام است برای ملت ما تا آخر دهر»[۳۴]
تبیین نظریه تعبد به تکلیف الهی
و ذکر فان الذکری تنفع المومنین و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون
به امت بده نیک اندرز و پند | که بر مومنان می فتد سودمند |
خدا انس و جن را نبخشید جان | جز آنکه پرستند رب جهان[۳۵] |
در آیات یاد شده هدف نهائی آفرینش جهان و انسان تکامل و پیشرفت بشر در سایه عبودیت ، و عبادت و یا بندگی و پرستش خدا اعلام شده است و نخستین فرمان عمومی الهی که در قرآن آمده اینست که : یا ایها الناس اعبدوا ربکم الذی خلقکم و الذین من قبلکم لعلکم تتقون. (بقره آیه ۲۱) هان ای مردمان پروردگاریکه شما و پیشینیان شما را آفرید بپرستید باشد که پرهیزگار شوید.
عبد در فرهنگ و زبان عربی بمعنای بنده که در برابر مولا و سرور انسانی است که تابع اراده و خواست صاحب اختیار خود و در فرمانبرداری او هرگز سستی روا نمی دارد و عبودیت فرمانبرداری بی چون و چرای عبد در برابر مولاست و عبادت رسمی چون نماز و روزه اظهار نهایت فروتنی و دلبستگی به معبود واقعی است.
از این رو عبودیت حقیقی آنست که : انسان جز به معبود حقیقی یعنی کمال مطلق نیندیشد و هرچه غیر اوست حتی خود را فراموش کند و جز در راه رضای او گام بر ندارد. و در برابر فرامین ذات پاک الهی نهایت حالت تعبد و تسلیم را دارا باشدم. زیرا نهایت اوج تکامل معنوی آدمی تخلق به اخلاق الهی و تقرب معنوی به او در پرتو مقام والای بندگی است که البته فرع بر معرفت و ایمان کامل به مبدا و معاد است.
چنانکه حضرت ابی عبدالله الحسین (ع) فرمود : ان الله عزوجل ما خلق العباد الا لیعرفوه فاذا عرفوه عبدوه فاذا عبدوه استغنوا بعبادته عن عباده من سواه. که مرحوم ابوالقاسم حالت شاعر معاصر بیان سالار شهیدان را به فارسی به نظم آورده است.
آنکس که خدای خویش را بشناخت | در بندگی و پرستش او پرداخت |
و آن مرد که بنده خدا شد خود را | از بندگی غیر خدا فارغ ساخت[۳۶] |
بنابراین در نظام تکاملی هستی ، اصل آفرینش و هستی بخشی از حرکت عظیم تکاملی است و هدف اصلی آفرینش موجودات جهان پرورش انسان کامل در متن طبیعت و راز اصلی آفرینش پیشرفت آدمی و تکامل هستی ما است. که خداوند حکیم با فراهم ساختن میدان آزمایش زندگی دنیا و امکانات بندگی خدا با اعطاء فطرت ، عقل ، علم و قدرت و اعزام پیامبران و انزال کتب مقدس آسمانی و نصب امامان معصوم (ع) ، مسیر را برای عموم افراد بشر همراه با اختیار در دار تکالیف هموار ساخته است تا آدمی بتواند با بهره گیری از هدایت پیشوایان معصوم الهی و برنامه های پرورشی این منادیان توحید و اخلاص در عمل از برکات شناخت و قرب معنوی به کمال بی نهایت که نتیجه اش وصول به حق و غرق شدن در اقیانوس بی کران رحمت واسعه الهی است بهره مند گردد.
چنانکه شیخ صدوق (ره) در ذیل روایت فوق می افزاید : یکی از یاران امام حسین (ع) پرسید : فما معرفه الله؟ حضرت در پاسخ فرمود : معرفه اهل کل زمان امامهم الذی یجب علیهم طاعته[۳۷]. منظور از معرفت خدا اینست که مردم هر زمان پیشوای معصوم خود را که بر آنان فرمان برداریش واجب است بشناسند. چرا که اینان بندگان ویژه خداوند منان و بزرگترین مظهر تعبد و خلوص در پیشگاه پروردگار و خداوند انسان و جهان هستند که در انجام تکالیف الهی جز به فرمانبرداری و بندگی آفریدگار مهربان و معبود شایسته انسان نمی اندیشند. و در مقام امتثال امر مولا تعقل و پرس و جو از مصلحت یا مفسده مامور به را دور از شان خویش یافته اند و باتوجه به فلسفه و فایده کار عبادی چون و چرا را گستاخی در پیشگاه معبود می دانند. چنانکه در قرآن کریم آمده : بل عباد مکرمون لا یستبقونه بالقول و هم بامره یعلمون (سوره انبیاء آیه ۲۷-۲۶) بلکه آنان بندگان شایسته و گرامی اویند. هرگز در سخن بر او پیشی نمی گیرند و پیوسته به فرمان خدا عمل می نمایند.
بنابراین نظریه تکلیف گرائی به مفهوم رویکرد به عمل و حرکت به سوی آن به قصد و انگیزه انجام اوامر الهی و کسب خرسندی اوست. از این رو تکلیف گرائی خود کار ویژه ای نیست بلکه گزینش روش خاصی در انجام عمل و وظیفه است.
تکلیف گرا در انجام همه اقدامات خود پیش از هر کار و بیش از هر چیز به محبوب و مبغوض بودن کار در پیشگاه خداوند و جایگاه آن در حوزه اوامر و نواهی شرعی توجه دارد و همین روحیه خدا محوری محرک اقدام یا ترک اقدام وی می باشد که در اخلاق و در روایات اسلامی همین نیت پاک است که به رفتار آدمی در دنیا و آخرت ارزش واقعی می بخشد که پیامبر اکرم (ص) فرمود : (انما الاعمال بالنیات) ارزشیابی کارها به نیت ها وابسته است و بهترین گواه بر این ادعا عملکرد یکسان و مشابه حسین بن علی (ع) و عبدالله زبیر در برابر یزید و برآیند متفاوت آنست که قیام ابن زبیر پس از کشته شدن رو به فراموشی سپرده شد و نهضت الهی امام جاودانه ماند و این اختلاف نتیجه رازی جز جز تفاوت نیت و مرتبه اخلاص و ایمان این دو مبارز که ابی عبدالله¨ برای خدا و عبدالله زبیر برای خود و هواهای نفسانی بپا خاستند وگرنه هر دو مبارز و از بستگان نزدیک پیامبر (ص) بودند و در این راه کشته شدند. چنانکه خود آن حضرت از جدش روایت فرمود : من یطع الله یرفعه و من یعص الله یضعه و من یخلص النیه لله یزینه و من یثق بما عند الله یغنه و من یتعزز علی الله یذله.[۳۸]
آری این سرآمدان بندگان خدا در میدان بندگی برتر از آنند که به طمع حور و قصور و ثواب و عقاب یوم النشور ، اطاعت امر نمایند. بویژه سالار شهیدان و وارث برتر پیامبران که مظهر کامل تجلی دستورات نورانی قرآن و تجسم عینی اسلام ناب محمدی بود. از این رو با جرات باید گفت : آنحضرت در نهضت مقدس عاشورا تنها برای اطاعت فرمان و جلب رضای الهی و انجام وظیفه انسانی و تکلیف اسلامی از بیعت یزید خودداری و از حرمین شریفین هجرت و از شهادت خود و اسارت وابستگان خویش برای احیان دین و شریعت استقبال نمود. حضرت ابی عبدالله در این قیام لله هیچگونه انگیزه مادی و شخصی در سر نداشت و این همان حقیقتی است که سوابق زندگی امام (ع) و تاریخ و تعالیم دینی نیز آن را تائید می نماید و آنانکه حکومت خواهی ، اختلافات قبیله ای و مصالح شخصی و عوامل سیاسی و غیره را تنها عامل اساسی نهضت حسینی به شمار می آورند سخت در اشتباه بوده و پی به عظمت مقام این رادمردان الهی نبرده اند.
زیرا آنچه ایشان را آماده پذیرش این همه فداکاری و بر تافتن همه مصائب تلخ و جانکاه نمود جز شیرینی عمل به یک ماموریت فوق العاده الهی و جلب خوشنودی و رضای معبود نبود ! چنانکه خود سید الشهداء در نیایش عرفه خود می فرماید: انت الذی اشرقت الا نوار فی قلوب اولیائک حتی عرفوک و وحدوک و انت الذی ازلت الاغیار عن قلوب احبائک حتی لم یحبوا سواک و لم یلجئوا غیرک انت المونس لهم حیث او حشتهم العوالم و انت الذی هدیتهم حیث استبانت لهم المعالم ماذا وجد من فقدک؟ و ما الذی فقد من وجدک؟![۳۹]
بار الها تو همان کسی هستی که در دل دوستانت نورها افشاندی تا تو را بشناسند و یگانه بشمارند و تو همانی که عشق به دیگران را از دل عاشقانت زدودی تا به جز تو عشق نورزند و به غیر تو پناه نبرند. تو مونس آنانی هرگاه و هر جا که عوالم وحشت آنانرا به هراس افکند و تو همان کسی هستی که به اینان راه را نشان دادی هر جا که نشانه های دین آشکار گردید. چه یافت هر کس که تو را از دست داد؟ و چه چیزی را از دست داد آنکه تو را یافت؟ و به تعبیر حافظ عارف :
صحبت حور نخواهم که بود عین قصور | با خیال تو اگر با دیگری پردازم |
ماجرای دل خون گشته نگویم با کس | زانکه جز تیغ غمت نیست کسی دمسازم |
گر به هر موی سری بر تن حافظ باشد | همچو زلفت همه را در قدمت اندازم[۴۰] |
در این دیدگاه امام به عنوان انسان کامل که از ملکه عصمت و علم بی نهایت به احکام الهی برخوردار است و به عنوان شخصیتی که مسئولیت اهدایت امت و حراست دین و اسلامیت نظام اسلامی را به دوش می کشد هیچگاه نافرمانی خدا برای او متصور نیست.
چنانکه زینب کبری در پاسخ یاوه سرائیهای عبید الله زیاد (لع) که می گفت : کیف رایت صنع الله؟ فرمود : ما رایت الا جمیلا «هولاء قوم کتب الله علیهم القتل فبرزوا الی مضاجعهم»[۴۱]
جز نیکویی زیبائی ندیدم اینان گروهی هستند که خداوند شهید شدن بر اینان را مقرر و مقدر فرموده که به سوی آرامگاه و بستر شهادت بیرون آمدند.
و با این جمله به آیه شریفه ۱۵۴ آل عمران اشاره فرموده که خداوند می فرماید : «قل لو کنتم فی بیوتکم لبرز الذین کتب علیهم القتل الی مضاجعهم» بگو اگر در خانه هایتان هم بوددید هر آینه کسانی که شهادت برای آنان مقرر و مکتوب شده باشد از خانه به سوی آرامگاه خود بیرون می آیند.
حکمت تعبد به تکلیف تا مرز شهادت
می توان گفت : باتوجه به اینکه اسلام پایان بخش ادیان آسمانی و در یک کلمه عصاره همه شرایع الهی و مکمل آنهاست حفظ آن برای عموم مسلمانان از اهم واجبات خواهد بود و امام (ع) به طریق اولی قیام در برابر یزید را باتوجه به مولفه های زیر بر خود واجب و لازم می دانست. به همین دلیل براساس ظواهر موجود و علم عادی به دعوت مردم که خواهان تشکیل حکومت بودند پاسخ مثبت داد :
۱- عدم اهلیت یزید برای خلافت پیامبر (ص) که به نقل متواتر تاریخی شیعه و سنی فاسق و فاجر بود، نه عادل و بلکه اظهار کفر می کرد و از نظر شرعی مخالفت با کسانی که در نقاب مقدس خلافت اسلامی به مخالفت با اسلام محمدی و مسخ و محو ارزشهای اسلامی با سوء استفاده از مفاهیم دینی مانند : خدا ، پیامبر (ص) ، قرآن و حدیث همت گماشته بودند همواره بر همگان واجب بوده است و به گزارش منابع تاریخی نه تنها امویان از تز جدایی دیانت از سیاست در تثبیت حکومت خود کامه نامشروع خود بهره می گرفتند بلکه در تاریخ خلفای اسلامی همه حاکمان جائر و سیاستبازان متجاسر تز مذهب علیه مذهب یا پنادر نادرست : دین دستاویز سیاست را پی می گرفتند.
۲- علم امام به حقانیت خویش برای امامت و خلافت باتوجه به سخنان پیامبر (ص) و پدر و برادر بزرگوارش و نیز مشاهده انحراف اساسی در نظام اسلامی و جایگزینی حکومت اشرافی و سلطنت موروثی به جای خلافت اسلامی به عنوان بزرگترین منکر اجتماعی.
۳- پی در پی آمدن نامه های دعوت کوفیان با امضای ۱۲۰۰۰ تا ۱۸۰۰۰ نفر برای دعوت امام (ع) برای تصدی مقام امامت و نیز بیعت اکثریت آنان با مسلم بن عقیل ، نماینده اعزای آنحضرت که حجت را بر آنحضرت تمام کرده بود و اگر امام به پذیرش دعوت آنان به عنوان یک تکلیف شرعی توجه نمی فرمود متهم به شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیت امامت امت می شد و هرگز بر مسلمانان اتمام حجت نمی شد. که به خاطر همین آینده نگری و آگاهی امام (ع) بود وقتی ابن عباس او را از رفتن به کوفه و سابقه بی وفائی آنان بر حذر داشت در پاسخ فرمود : هذه کتبهم و رسلهم و قد وجب علی المسیر لقتال اعداء الله[۴۲]. اینها نامه و پیامهای آنهاست در حالیکه حرکت من برای مبارزه با دشمنان خدا واجب شده است.
۴- آگاهی کامل از سرانجام قیام از طریق پیشگوئیهای پیامبر (ص) و علی (ع) و دیگران و مامور به جهاد بودن تا مرز شهادت در شرائط مقتضی و اعتقاد به حرمت اعانت بر اثم و همکاری با ستمگران لزوم پیشگیری از نابودی شعائر اسلامی.
حتی اگر امام از علم غیبی و پیشگوئیها بهره نمی گرفت وجود فرمان الهی از راه قاعده کلی «عمومیت تکلیف» یعنی برای هر کاری و شرائطی تکلیفی شرعی وجود دارد برای اثبات وجوب نهضت و تعبد به تکلیف تا مرز شهادت باتوجه به زمینه های تعبد کامل که در حضرت ابا عبدالله که ملقب به «ثار الله» و «التابع لمرضات الله» و «دلیل علی ذات الله» بوده است کفایت می نماید.
چنانکه امام خمینی قدس سره می فرماید : «سید الشهدا چون دید اینها دارند مکتب اسلام را آلوده می کنند با اسم خلافت اسلام خلافکاری می کنند و ظلم می کنند و این منعکس می شود در دنیا که خلیفه رسول الله است دارد این کارها را می کند.
حضرت سید الشهدا تکلیف برای خودشان دانستند که بروند و کشته هم بشوند و محو کنند آثار معاویه و پسرش را»[۴۳]
«سید الشهداء سلام الله علیه تکلیف می دید برای خودش که باید او با این قدرت مقاومت کند و کشته شود» و نیز فرمود : «تکلیف بود آنجا که باید قیام بکند و خونش را بدهد تا اینکه این علم یزید را بخواباند و همینطور هم کرد و تمام شد. خونش را داد خون پسرهایش را داد و اولادش را داد و همه چیزهای خودش را داد برای اسلام»[۴۴]
مقام معظم رهبری مد ظلله العالی نیز در این زمینه می نویسد : «امام حسین (ع) برای انجام یک واجب قیام کرد این واجب در طول تاریخ متوجه به یکایک مسلمانهاست. این واجب عبارتست از اینکه هر وقت دیدند که نظام جامعه اسلامی دچار یک فساد بنیانی شده و بیم آن است که به کلی احکام اسلامی تغییر پیدا بکند هر مسلمانی باید قیام کند. البته در شرائط مناسب. آن وقتی که بداند این قیام اثر خواهد بخشید جزء شرایط زنده ماندن ، کشته شدن ، یا اذیت و آزار ندیدن نیست اینها جزو شرائط نیست. لذا امام حسین (ع) قیام کرد و عملا این واجب را انجام داد تا درسی برای همه باشد.»[۴۵]
باری امام حسین (ع) برای احیاء و تبلیغ دین ، اقامه امر به معروف و نهی از منکر و اصلاح جامعه ، اجرای عدالت اسلامی ، مقابله با بدعتها و پیشگیری از نابودی آثار پیامبر (ص) و ایجاد روحیه حماسی در امت برای مبارزه با کجروی و ستم گری ، حفظ کیان اسلامی و تثبیت خط امامت و ولایت ، و بالاخره دستیابی به این آرمانهای مقدس و بایسته های ارزشی همه مشکلات و فشارها را به جان خرید و هیچگاه از انجام تکلیف الهی شانه خالی نکرد.
و به تعبیر مقام معظم رهبری : «اگر امام حسین (ع) می خواست در مقابل حوادث بسیار تلخ و دشوار مثل جاذبه شهادت علی اصغر و اسارت زنان و تشنگی کودکان و کشته شدن همه جوانان با دید یک متشرع معمولی نگاه کند و رسالت واقعی خود را به فراموشی بسپرد قدم به قدم با توسل به اصل «الضرورات تبیح المحظورات» باید عقب نشینی کند و بگوید دیگر تکلیف ندارم ولی امام در سخت ترین شرائط و تا آخرین لحظات بر انجام این تکلیف اصرار ورزید چرا که اهمیت دین و عقیده از آبرو ، مال ، جان و ناموس به مراتب بیشتر است و این موضع امام (ع) ناشی از قدرت روحی و بصیرت دینی اوست»[۴۶]
در نتیجه با در خطر بودن اساس اسلام در صورت رسوا نشدن بنی امیه ، نمی توانیم بگوئیم تنها هدف امام تشکیل حکومت بود و یا رسیدن به فوز شهادت بلکه هدف انجام تکلیف شرعی امر به معروف و جهاد تا مرز شهادت بود که زمینه اجرای آن واجب دینی در زمان پیامبر و علی (ع) و امام مجتبی (ع) فراهم نبود و همانند آن شرائط سیاسی – اجتماعی در اعصار بعدی همه دوران امامت پس از آن حضرت پیش نیامد.
از اینرو اگر در زمان هریک از امامان معصوم ما چنان اوضاع اجتماعی – فرهنگی فراهم می شد همین نهضت خونین حسینی را انجام می دادند که نتیجه آن یا دستیابی به حکومت بود یا شهادت در راه خدا.[۴۷] چنانکه امام حسین (ع) به هنگام رویارویی با حر در بیضه در سخنرانی خود در جمع سپاهیان حر و یاران خویش از قول پیامبر (ص) نقل فرمود که : «من رای سلطانا جائرا مستحلا لحرم الله ناکثا لعهد الله مخالفا لسنه رسول الله (ص). یعمل فی عباد الله بالاثم و العدوان فلم یعیر علیه بفعل و لا قول کان حقا علی الله ان یدخله مدخله… هر کس سلطان¨ (صاحب قدرت و حکمران توانا) ستمگری را ببیند که حرامهای خدا را حلال می شمارد و پیمان خدا را می شکند و با سنت و روش پیامبر خدا (ص) مخالفت می کند و با بندگان خدا به دشمنی و گناه زیانبار رفتار می کند. پس او را با گفتار و کردار انکار و سرزنش نکند بر خدا لازم است که او را به جهنمی برد که سلطان ستمکار را برده است.
در این حدیث شریف پیامبر اسلام با تعبیر به (من) عمومیت تکلیف که مستند به قاعده فقهی اشتراک در تکلیف می باشد وجوب فداکاری در مبارزه با حاکم جائر را که با حضور او خطر نابودی اسلام جدی باشد گوشزد فرمود که مسلمان هر زمان باید در چنین اوضاعی همه چیز خود را فدای دین نماید و هیچ خطر و ضرر این تکلیف خطیر را از هیچکس بر نمی دارد.
آری گذشت زمان این واقعیت را آشکار ساخت که : اگر امام حسین (ع) به این وظیفه شرعی خود عمل نکرده بود مردم اغراء به جهل می شدند و اگر امام (ع) به فریاد اسلام نرسیده بود این هشدار و پیشگوئی قرآن کریم که فرمود : «افان مات او قتل انقلبتم علی اعقابکم» (آل عمران آیه ۱۴۴)
آیا اگر پیامبر (ص) بمیرد یا شهید گردد شما به عقب و دوران جاهلیت بر می گردید؟ تحقق می یافت و در همان قرن نخست واپسگرایی آغاز و اسلام راه نابودی را در پیش می گرفت.
به همین دلیل امام حسین (ع) در ادامه این خطبه انقلابی می فرماید : (الا و ان هولاء القوم قد لزموا طاعه الشیطان و ترکوا طاعه الرحمان و اظهروا الفساد فی الارض و ابطلوا الحدود و شربوا الخمور و احلوا حرام الله و حرموا حلال الله و استاثروا فی اموال الفقراء و المساکین و انا اولی من قام بنصره دین الله و اعراز شرعه فی سبیله و انا اولی ممن غیر! لتکون کلمه الله هی العلیا و قد اتتنی کتبکم و قدمت علی رسلکم ببیعتکم انکم لا تسلمونی و لا تخدلونی فان تممتم علی بیعتکم تصیبوا رشدکم فانا الحسین بن علی و ابن فاطمه بنت رسول الله نفسی مع انفسکم و اهلی مع اهلیکم و لکم فی اسوه…[۴۸]
هان ای مردم آگاه باشید ! امویان فرمانبرداری خدای رحمان را رها و براه شیطان می روند ، فساد و تبهکاری را در زمین ترویج و حدود الهی را تعطیل و می گساری و هرزگی می کنند. حلالها را حرام و حرامها را حلال دانسته و فی ء و سرمایه های عمومی را به خود اختصاص داده اند. از اینرو من بر هر مسلمانی به طریق اولی بر خودم واجب می دانم که در برابر این جریان انحرافی قیام نمایم تا دین خدا و شریعت الهی را عزیز و در راه خدا جهاد نمایم.
و من برای رهبری جامعه از کسانی که دین خدا را دگرگون ساخته اند سزاوار ترم تا کلام و پیام خدا را در جایگاه بالائی قرار دهم.
هر آینه نامه ها و پیک های شما به من رسیده که شما مردم کوفه با من بیعت کردید که : دست از یاری من بر ندارید و مرا در مقابل دشمنان تنها نگذارید. اگر بر پیمان خویش وفادار بمانید به بالندگی و رشد خود می رسید زیرا من حسین فرزند علی (ع) و فاطمه (س) دختر پیامبر خدا هستم. خودم در کنار شما و خاندانم در کنار خانواده شما می ایستیم و بین ما و مردم جدائی نیست و بر شما است که از من پیروی و مرا الگوی خود قرار دهید.
امام (ع) در این بیانیه انقلابی خطاب به شیعیان کوفه پس از محاصره دشمن که در آستانه شهادت قرار داشت صادر می فرماید ، افزون بر تاکید بر وجوب دفاع از شریعت برخود با توجه به اصل قیاس اولویت گوشزد می نماید که : دفاع از دین و مبارزه با دشمنان دین بر همگان تا پای شهادت واجب است. چنانکه در زیارتنامه آنحضرت به این واقعیت اعتراف می نمائیم. اشهد انک قد اقمت الصلوه… حتی اتیک الیقین.
اختصاصی دانستن قیام حسینی
با کمال تاسف باید گفت : نخستین انحرافی که در آغاز از برخی کج اندیشان ساده لوح سر زده و بوسیله حاکمان جائر اموی و عباسی و دیگر زمامداران خود سر در جامعه اسلامی دامن زده شد این بود که قیام الهی حسینی یک جاده استثنائی و ناشی از یک دستور محرمانه الهی اختصاصی حسین بن علی (ع) بود که باید بر طبق آن خود را به کشتن می داد و این تکلیف مخصوص امام بوده کسی نمی تواند از راز آن باخبر شود و هیچ فرد و حتی هیچ معصوم دیگری چنین وظیفه ای ندارد.
این انگاره به نحوی نخست به وسیله ابن عباس و محمد حنفیه که از دانشمندان و خواص امت بودند و امام را با دلائلی همراهی نکردند. در مقام اعتذار در پاسخ اعتراض سرزنش کنندگان ابراز شد که یاران حسین (ع) گروه ویژه ای بودند و کم و بیش نمی شدند و ما از پیش آنان را می شناختیم و ابن حنفیه اظهار تاسف می کرد ای کاش جزء اینان بود.[۴۹]
ارزیابی نظریه اختصاصی صاحب جواهر (ره)
به خاطر عظمت نهضت حسینی و مقام والای آنحضرت بود که این اندیشه بر ذهن و زبان همگان سایه افکنده است تا آنجا که فقیه نام آور شیعه شیخ محمد حسن نجفی معروف به صاحب جواهر متوفای ۱۲۶۶ ه.ق ناخودآگاه از نظریه تکلیف ویژه بودن قیام عاشورا سخن گفته و می نویسد : «و ما واقع من الحسین (ع) مع انه مع الاسرار الربانیه و العلم المخزون یمکن ان یکون لانحصار الطریق فی ذالک علما منه علیه السلام انهم عازمون علی فتنه علی کل حال کما هوا الظاهر من افعالهم و احوالهم و کفرهم و عنادهم و لعل النفر العشره کذالک ایضا. مضافا الی ما ترتب علیه من حفظ دین جده صلی الله علیه و آله و شریعته و بیان کفرهم لذی المخالف و الموالف. علی انه له تکلیف خاص قد قدم علیه و بادر الی اجابته و معصوم من الخطاء و لا یعترض علی فعله و لا قوله. فلا یقاس علیه من کان تکلیفه ظاهر الا دله و الا خذ بعمومها و اطلاقها مرجحا بینها بالمرجحات الظنیه التی لا ریب کونها (هدنه) هنا علی القول بالوجوب.[۵۰]
از این عبارات بر می آید که :
۱- حرکت امام و جریان عاشورا از اسرار الهی است که ما را بدان دسترسی نیست.
۲- امکان ناچاری امام (ع) در این حرکت نیز وجود دارد. چرا که امام می دانست یزیدیان به هر حال تصمیم به قتل ایشان دارند که ظواهر اعمال و احوال و کفر و ستیزه جویی آنان موید این واقعیت است.
۳- امام تکلیفی ویژه داشت که بدان عمل کرده است. امام (ع) دعوت خاص الهی داشت که در اجابت آن پیشدستی نمود و چون معصوم از اشتباه بود ما به رفتار و گفتار آنحضرت حق اعتراض نداریم.
بنابراین کسانی که مکلف به ادله ظاهری و مولف به عمل به عموم و اطلاق آنها و مرجحات ظنی هستند نباید خود را با امام قیاس نمایند. او به تکلیف خود عمل می کرد و ما نیز تکلیف خودمان را داریم. گرچه احتمال دارد منظور این بزرگان خاص بودن این تکلیف باتوجه به شرائط و مقتضیات زمان سید الشهدا (ع) بود نه اختصاصی و قابل تاسی نبودن آن برای دیگران!
در حالیکه بند سوم این تحلیل که می فرماید فداکاری برای پاسداری از دین جدش بود این تکلیف را می تواند تعمیم دهد افزون بر اینکه صاحب جواهر در اول باب الزواج در جواز استماع صوت اجنبیه به شروط عدم تلدذ و خوف فتنه به خطبه زهرای مرضیه (س) و دختران آنحضرت که در محضر امام انجام گرفته استدلال نموده است.
چنانکه شاعر عارف گوید :
نه هر درخت تحمل کند جفای خزان | غلام همت سروم که این قدم دارد |
ز سر عیب کس آگاه نیست قصه مخوان | کدام محرم دل ره در این حرم دارد[۵۱] |
برخی بر این پندار اصرار می ورزند که او امام بود و استقبال از شهادت حکم خاص او بود. گو اینکه «العباد بالله» از دیدگاه اینان سالار شهیدان از تشخیص تکلیف شرعی خود باتوجه به شرائط آن زمان ناتوان بوده او اکنون نیز به امام نمی توان اقتدا نمود. و قول و فعل و تقریر او برای شیعیان حجت نیست او یا قاعده فقهی اشتراک در تکلیف الهی را قبول ندارد که بر طبق آن همه مسلمانان اعم از زن و مرد ، عارف و عامی و افراد عادی و عالیمقام جز در مواردی که اختصاصی بودن تکلیف برای معصوم محرز و مسلم گردد در اجرای دستورات الهی مسئولیت مشترک دارند.
در حالیکه تکلیف محرمانه ویژه آسمانی جلوه دادن و عدم لزوم مبارزه با دشمنان دین و فداکاری در راه احیای ارزشهای والای دینی در هر زمان و مکان یک برداشت ناشیانه از نهضت حرکت آفرین عاشورا و یک توطئه موذیانه استثماری است که از ناحیه خود کامگان تاریخ برای تثبیت حاکمیتهای نامشروع یزیدی و استبدادی ترویج می گردد. در حالیکه در مضمون روایت آمده : کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا و کل شهر محرم. و حتی مضمون این سخن را به امام صادق نسبت داده اند که فرمود هر روز روز عاشورا و هر ماه محرم و هر سرزمین کربلا می باشد.
تا آنجا که رخی برای اثبات این انگاره غیر منطقی و ناسازگار با منابع موثق تاریخی به برخی روایات نظیر صحیفه مختومه استناد کرده اند که در اینجا ما متن آن را به قلم یکی از نویسندگان معاصر عینا نقل و نقد می نمائیم!
«به امام صادق (ع) نسبت داده اند که فرموده است : یک نامه آسمانی توسط جبرئیل برای رسول اکرم از جانب خدا آمد که برای هر امامی یک مهر خدائی روی آن زده شده بود.
و باید هر امامی مهر مربوط به خود را باز کند و به آنچه زیر آن نوشته شده است عمل نماید.
وقتی که نوبت رسید به امام حسین (ع) و مهر را باز کرد زیر آن نوشته شده بود : ان قاتل فاقتل و تقتل و اخرج باقوام للشهاده لا شهاده لهم الا معک.[۵۲]
جنگ کن و بکش و کشته خواهی شد و با قومهائی بیرون بروی برای شهادت که شهادت آنان جز با تو نخواهد بود ؛ بعضی از این حدیث برداشت کرده اند که امام حسین (ع) از جانب خدا مامور بود که خود و اصحابش را به کشتن بدهد. در سند این حدیث ابو جمیله مفضل بن صالح وجود دارد که علامه حلی درباره او گفته است : (کذاب یضع الحدیث)[۵۳] یعنی او بسیار دروغگو بود و جعل حدیث می کرده است. بنابراین حدیث مزبور بی اعتبار است.
و همین حدیث با سند بی اعتباری دیگری نقل شده و در آن آمده است مهرهای خدائی که روی آن نامه آسمانی زده شده بود از طلا بود.[۵۴] تو گوئی راویان این حدیث خیال کرده اند دستگاه خداوند نیز مثل دستگاههای پادشاهان دنیا دار اشرافی و تجملی است که باید مهرش طلائی باشد.
و همین حدیث وقتی به دست عبدالله بن قاسم حضرمی از غالیان افراطی واقعی مذهب کذاب[۵۵] افتاده که هفت امامی بوده است مهرهای نامه خدائی را هفت مهر طلائی برای هفت امام ذکر کرده است تا با عقیده اش منطبق شود.[۵۶] بدین گونه راویان حدیث ساز کذاب فاسد المذهب روایتی را دست به دست می گردانند و هر کدام هر طور که دلش می خواهد آنرا نقل می کند !
چنانکه همین روایت از کتابهای دوراوی کذاب ابو جمیله و عبدالله بن قاسم حضرمی به کافی و بصائر الدرجات منتقل گشته و ماندگار شده و در نظر بعضی از معاصران نیز مقبول افتاده است و می بینیم که این قول و عقیده که امام حسین (ع) از خدا دستور محرمانه داشته است که خود را به کشتن دهد در امت ما باقی مانده است.[۵۷]
چنانکه علامه برقعی نویسنده کتاب امراء هستی در ص ۳۲۴ می نویسد : (علم شهودی و لدنی یا غیبی ائمه نامتناهی و لا یتغیر است و نیز آیه الله سید احمد شبیری زنجانی نویسنده کتاب «سالار شهیدان» در ص ۲۸۱ می نویسد : امام از همه عوالم آگاه است و هر چه بخواهد می شود و اگر امام می خواست می توانست از کمک جنیان و فرشتگان مدد گرفته و پیروز شود ولی امام خواست کشته شود!
اینگونه افراد تندرو معتقدند که : هم علم امام نامتناهی است هم قدرتش و همانگونه که در خدا (ما شاء الله کان) صادق است (ما شاء الله الامام کان) هم درست می باشد و همه کائنات در برابر اراده و فرمان امام خاضع و فرمانبردارند.
در حالیکه خداوند درباره پیامبر (ص) می فرماید : «و ما اذری ما یفعل بی و لا بکم» (احقاف آیه ۹) عبدالله بن قاسم حضرمی از این غالیان حدیثی ساخته اند که با نص قرآن مخالف است زیرا به معصوم نسبت داد که فرمود : ای امام لا یعلم ما یصیبه و الی ما یصیر فلیس ذالک بحجه لله علی خلقه. «اصول کافی ج ۱ ص ۲۵۸» هر امامی که نداند چه سرش می آید و پایان کارش چیست حجت خدا بر خلقش نیست؟ و اینان معتقدند علم پیامبر و امام نامتناهی است»[۵۸]
در حالیکه پژوهشگر باید بیندیشد که سخن گفتن پیرامون ائمه معصومین (ع) و رویدادهای زندگی ایشان تنها بیان سرگذشت تاریخی نیست بلکه تاریخ تربیت و هدایت الهی جامعه بشری است و زندگی ظاهری امامان هر دو جنبه ملکوتی و ملکی عادی را داراست. اگر اینان به تعبیر خود قرآن کریم همانند پیامبر (ص) بشرند : و ما انا الا بشر مثلکم یوحی الی (کهف آیه ۱۱۰) و نیز (قل سبحان ربی هل کنت الا بشرا رسولا (اسراء آیه ۹۳) ولی از جهت دیگر تجسم عینی مقام عالی خلیفه الهی و انسان کامل برگزیده مودب به ادب الهی و موید به توفیق و تائید خداوند برتر می باشند. نهضت حسینی نیز دارای دو بعد است : بعدی الهی و اختصاصی و بعدی طبیعی و عادی و نباید بین این دو خلط کرد.
و از این نکته نباید غافل بود اگرچه بخشی از نهضت بعد ملکوتی داشته و افراد عادی از بر تافتن آن ناتوانند ولی این قیام الهی را باید به گونه ای تفسیر کرد که بتوان به عنوان الگو و سر مشق از آن درس آموخت. چنانکه خود فرمود : «و لکم فی اسوه»[۵۹] و چنان با این نهضت مقدس برخورد ننمائیم که اهداف عالی آن امام معصوم و مظلوم را بفراموشی سپری نمائیم چنانکه استاد شهید مطهری (ره) می نویسد :
«امام حسین (ع) در سه مرحله شهید شد و سه نوع شهادت داشت شهادت تن ، شهادت نام ، شهادت هدف[۶۰] و به تعبیر حکیم سنائی :
رهرو میان خوف و رجاء رو که در خبر | خیر الامور اوسطها قول مصطفی است |
¨ اجماع مرکب آن است که فقیهان در مسئله ای به دو گروه هم رای دسته بندی شوند. برخی به کلی ایجایی و گروه دیگر مطلقا نفی نمایند مثل حکم نماز جمعه در عصر غیبت که اختلاف در این است که : آیا حرام است یا واجب و یا ارث زوجه از اراضی و یا حکم منجزات بیمار به مرض موت که از ثلث باید اخراج شود یا اصل ترکه متوفی؟ که قول به تفصیل و یا خری اجماع مرکب را روا نمی دانند و فقیهان امامیه خود را ملزم می دانند که باتوجه به دلائل یکی از دو نظریه را تائید و از اتخاذ قول ثالث پرهیز نمایند. و کسی نمی تواند بین دو نظریه وجوب و حرمت با حرمت و کراهت قول به استحباب و اباحه را برگزیند. (اصول محمد رشاد ص ۲۲۵-۲۲۴)
[۱] دیوان حافظ ص ۳۱
[۲] اقبال لاهوری محمد کلیات اشعا فارسی با مقدمه احمد سروش
[۳] امام خمینی آیین انقلاب اسلامی ص ۳۳۱
[۴] امام خمینی روح ا… موسوی صحیفه نور ج ۲۰ ص ۱۹۰
[۵] نحف العقول ص ۱۷۲ و نیز امام علی (ع) در نهج البلاغه صبحی الصالح خطبه ۱۳۱ ص ۴۷ و محمد عبده ج ۲ ص ۱۹ و ترجمه و شرح نهج البلاغه فیض الاسلام ص ۴۰۷-۴۰۶ آمده است.
[۶] مجلسی بحار ج ۷۰ ص ۳۰۹
[۷] مطهری مرتضی حماسه حسینی ج ۲ ص ۲۱۹
[۸] امام خمینی (ولایت فقیه ص ۱۵)
[۹] همان ولایت فقیه ص ۴۰
[۱۰] همان ولایت فقیه ص ۲۶
[۱۱] تلخیص الشافی ج ۴ ص ۱۸۶ و نیز صاحب جواهر در جواهر ج ۲۱ ص ۲۹۶-۲۹۵
[۱۲] برای بررسی و رد ادعای پیشنهادهای سه گانه امام (ع) به کتاب «بررسی پیرامون نهضت حسینی» نوشته سید علی فرحی ص ۳۵۰-۳۲۸ و نیز همین نوشتار ص ۱۸۹-۱۹۱ مراجعه فرمائید.
[۱۳] AMERICANA ماده MARTYR جهاد استاته یا فداکاری مفهوم شهادت مقاله ابوالفضل عزتی چشمه خورشید ج ۱ ص ۱۸۳-۱۶۹ دیده شود.
[۱۴] جهت اطلاع تفصیلی به کتابهای «شرایع الاسلام» محقق حلی ج ۴ ص ۹۶۹-۹۶۷ ، جواهر الکلام فی شرح شرایع السلام محمد حسن نجفی ج ۲۱ ص ۱۹-۱۵ و ج ۴۱ ص ۶۶۳-۶۵۰ و تحریر الوسیله امام حسین ج ۱ ص ۴۹۹-۴۸۵ و دیگر منابع فقهی مراجعه فرمائید.
[۱۵]ج ۱ (فی الدفاع عن النفس و ما یتعلق بها) – ۴۸۷-۴۸۶
[۱۶] ابن قتیبه دینوری محمد الامامه و السیاسه ج ۱ ص ۱۸۱-۱۸۰ امینی ، الغدیر ج ۱۰ ص ۱۶۰
[۱۷] طبرسی احمد بن علی ، الاحتجاج ۲ ص ۸۷
[۱۸] همان و نیز بحار الانوار علامه مجلسی ج ۴۸ ط قدیم ص ۱۸ ، الغدیر علامه امینی ج ۱۰ ص ۱۶۰-۱۶۱ و ج ۱۱ ص ۵۵-۵۴٫
[۱۹] آیتی ، محمد ابراهیم ، بررسی تاریخ عاشورا ص ۱۳ از شرح نهج البلاغه ابی ابن الحدید ج ۴ ص ۳۲۷ موسوعه کلمات الامام الحسین (ع) ص ۲۴۸
[۲۰] مطهری مرتضی حماسه حسینی ج ۱ ص ۲۷۵-۲۷۴
[۲۱] همائی جلا الدین اسرار و آثار واقعه کربلا ص ۴۲-۴۰ و ۴۵
[۲۲] سید بن طاووس ، لهوف ص ۶۵-۶۳ گرچه حجه الاسلام صالحی نجف آبادی این روایت را با دلائلی ضعیف و مردود شناخته که علاقه مندان را به کتاب چشمه خورشید ج ۱ ص ۴۰۸-۴۰۰ ارجاع می دهیم.
[۲۳] سید بن طاووس ، الملهوف علی قتلی الطفوف ص ۱۰۰-۹۹ و نیز آهی سوزان بر مزار شهیدان (ترجمه لهوف سید بن طاووس به قلم سید احمدی قهری ص ۲۸
[۲۴] علامه مجلسی ، بحار الانوار ج ۴۴ ص ۳۱۳ از امالی صدوق ، واعظ اصفهانی ، میرزا ابوالقاسم ، نفایس الاخبار ص ۲۱ نقل می کند. پیامبر (ص) در خواب به حضرت در کنار قبرش فرمود… «و ان لک فی الجنات لدرجات لن تنالها الا بالشهاده» و نیز جهل حدیث امام خمینی ص ۲۱۰٫
[۲۵] سامانی ، عمان ، گنجینه الاسرار ص ۶۲ و ص ۱۲۳
[۲۶] مکارم شیرازی ناصر ترجمه گویا و فشرده ای بر نهج البلاغه ج ۳ ص ۱۶۶ نامه ۵۳
¨ در یک دسته بندی کلی افعال مکلف به دو گروه تعبدی و توصلی تقسیم می گردد. برخی اصولیان در بیان مراد از این دو اصطلاح گفته اند : «التعبدی ما لا یعلم الغرض منه» تعبدی کاری است که غرض آن ناشناخته است و التوصلی نا کان الداعی للامر به معلوما توصلی آنچه انگیزه از امر به آن معلوم است به تعبیر دیگر بعضی از وظایف آدمیب توصلی دارای فلسفه و هدف انسان یاب و برخی دیگر دارای حکمتی است که عقل آدمی بدان دسترسی ندارد و از آن تعبیر به (ما عمله المکلف لا جل التعبد و امتثال امر الله) کرده اند. بنابراین فعل تعبدی تنها به انگیزه بندگی و امتثال فرمان الهی بدون توجه به منافع دیگر کار است و این مرحله بسیار بالائی از عبودیت است که شخص در همه افعال جز انگیزه ای متعالی که همان طلب رضایت معبود و امثال فرمان او و قرب به او انگیزه دیگری نداشته باشد. از این مرحله پائین تر جمع بین دو انگیزه تعبد و تعقل رسیدن به اهداف معقول معلوم به نحو طولی یا عرضی است گرچه جمع طولی مطلوبتر است و عالمان اخلاق بدان توصیه کرده اند.
برخی از بزرگان فرموده اند : (من دوست دارم در هر کاری نیت و قصد قربت داشته باشم حتی در خوردن و آشامیدن و خوابیدن و قضاء حاجت و… و همه این کارهای مباح توصلی را می توان به خاطر خدا انجام داد. چرا که هر چه سبب استمرار حیات و فراغت قلب است به انسان در دینداری کمک مینماید. پس هر کس که از خوردن قوت برای عبادت را قصد کند در این خوردن خدا را اطاعت کرده است.
از سوی دیگر درجات قرب و انگیزه های نیک در افراد متفاوت است که انتخاب خوبترین انگیزه و متعالی ترین هدف بدون تردید در تکامل آدمی موثر تر و مطلوب تر است. از این رو اولیاء خاص خداوند به انگیزه های عادی و حسن عمل نیز قانع نبوده اند. بلکه احسن الاعمال و اخلص النیات را همواره در کارهای خویش در نظر داشته اند چنانکه در قرآن کریم درباره انفاق خاندان علی (ع) به مسکین و یتیم و اسیر که می توانست به خاطر شادمان ساختمان محرومان و سیر کردن گرسنگان و آسودگی وجدان و دستگیری همنوعان مطلوب و پسندیده باشد آمده است که اولیاء خاص خدا همین اطعام و ترحم بر عباد را از روی اخلاص و لوجه الله انجام می دهند : انما نطعمکم لوجه الله لا نرید منکم جزاء و لا شکورا (سوره انسان آیه ۹) ما تنها به خاطر رضای الهی شما را غذا می دهیم و هیچ پاداش و سپاسی از شما نمی خواهیم. جهت اطلاع بیشتر به کتابهای «الحجه البیضاء فی تهذیب الاحیاء» مولی محسن فیض کاشانی ج ۸ ص ۱۱۹-۱۱۸ و نیز «اصول الفقه» شیخ محمد رضا مظفر ج ۱ ص ۶۹ و «بحوث فی علم الاصول» تقریر سید محمود هاشمی ج ۲ ص ۶۹ مراجعه فرمائید.
[۲۷] شیخ طوسی محمد بن حسن ، التبیان فی تفسیر القرآن ج ۱ ص ۲۴۷-۲۴۶ شیخ طبرسی فضل بن حسن مجمع البیان فی تفسیر القرآن ج ۱ ص ۱۱۳
[۲۸] ر.ک. کنز الدقائق و بحر الغرائب شیخ محمد قمی ج ۱ ص ۴۳۹-۴۳۶ المیزان محمد حسین طباطبائی ج ۱ ص ۱۸۹ الصافی فی التفسیر القرآن محمد بن مرتضی فیض کاشانی ج ۱ ص ۹۳ الکشاف ج ۱ ص ۱۴۰
[۲۹] قرطبی محمد بن احمدانصاری ، الجامع لاحکام القرآن ج ۱ ص ۴۰۲-۴۰۱
[۳۰] شیخ مفید الارشاد ص ۲۵۹ کشف الغمه اربلی ج ۲ ص ۱۰ و ۶۱ اعلام الوری طبرسی ص ۲۲۶ المناقب ابن شهر آشوب ج ۴ ص ۷۲ ملحقات احقاق الحق ، قاضی نورالله شوشتری ج ۱۱ ص ۲۶۹-۲۶۵ حلیه الابرار ابی نعیم اصفهانی ج ۱ ص ۵۶ کامل الزیاره ط نجف ص ۵۲ مجلسی بحار ج ۴۱ ص ۲۷۱
[۳۱] امام خمینی صحیفه نور ج ۲ ص ۱۱
[۳۲] همان ج ۲۰ ص ۱۹۱
[۳۳] همان صحیفه نور ج ۴ ۱۶
[۳۴] همان ج ۲ ص ۱۱
[۳۵] قرآن نامه ترجمه منظوم امید مجد ص ۵۲۳
[۳۶] حالت ابوالقاسم کلمات قصار حسین بن علی (ع) ص ۱۳۲ ، علامه طباطبائی المیزان فی تفسیر القرآن ج ۱۸ ص ۳۹۰
[۳۷] شیخ صدوق محمد بن علی علل الشرایع ص ۹ حلوانی نزه الناظر و تنبیه الخاطر ص ۸۰
¨ ابو عبدالله یعنی سرچشمه بندگی خدا کنیه محبوب حضرت سید الشهداء بود که ریشه در روایات و زیارات ماثوره دارد.
این نام بیانگر این واقعیت است که آن حضرت جامع همه عبادات باطنی و ظاهری بود و حتی در سخت ترین روز زندگی یعنی عاشورا همراه با جهاد ، امر به معروف و نهی از منکر روزه دار نیز بود. و در بحبوحه جنگ اقامه نماز جماعت نمود. «اشهد انک قد اقمت الصلوه و اتیت الزکات و امرت بالمعروف و نهیت عن المنکر و اطعت الله و رسوله حتی اتیک الیقین»
همچنین نهضت مقدس آنحضرت علت بقای شریعت و عبادت و پرستش خدا در زمین تا قیامت شد که اگر قیام شهادت طلبانه او نبود راه و رسم عبودیت و بندگی خدا به فراموشی سپرده می شد وگرنه امامی که برای مقابله با سیاست شیطانی معاویه که در محو نام و راه علی تلاش پیگیری نموده بود. تا آنجا که طی چهل سال نام مولا در لیست کودکان شامی درج شده بود – همه فرزندان پسر خود را علی نامیده بود. حتی کودک شیرخوار خود را حضرت ابا عبدالله علی اصغر نامید. و فرزندی به نام عبدالله نداشت. (شفاء الصدور فی شرح زیارت العاشورا میرزا ابوالفضل تهرانی ص ۶۳-۶۲ و عاشورا چه روزی است؟ حسین عماد زاده اصفهانی)
[۳۸] یعقوبی تاریخ الیعقوبی ج ۲ ص ۱۷۱
[۳۹] معهد تحقیقات باقر العلوم موسوعه کلمات الامام الحسین (ع) ص ۸۰۵ ، محدث قمی ، مفاتیح الجنان ص ۵۵۸
[۴۰] دیوان خواجه شمس الدین حافظ شیرازی ص ۲۶۱
[۴۱] بحار ج ۴۵ ص ۱۱۵ و دریعه النجاه ص ۱۸۳
[۴۲] سبط بن جوزی یوسف بن قرغلی تذکره الخواص ص ۲۳۹
[۴۳] امام خمینی روح الله موسوی صحیفه نور ج ۳ ص ۱۸۲ و ج ۲ ص ۲۰۸ و نیز ج ۱۷ ص ۵۹-۵۸
[۴۴] امام خمینی روح الله موسوی صحیفه نور ج ۱۳ ص ۱۵۸
[۴۵] خامنه ای سید علی امنتداران عاشورا و درسها و عبرتهای کربلا ص ۴۴
[۴۶] همان ص ۶۹
[۴۷] ر.ک. اصول کافی ج ۲ ص ۲۸ باب ان الائمه لم یفعلوا شیئا و لا یفعلون الله عز و جل و امر منه لا یتجاوزونه
¨ واژه سلطان در آغاز به معنای حاکم مقتدر و توانا و سلطنت به مفهوم حاکمیت و قدرت بود و از قرن چهارم به بعد به معنای شاه و پادشاه به کار می رود.
[۴۸] علامه مجلسی محمد باقر بحار الانوار ج ۴۴ ص ۳۸۲ طبری محمد بن حریر تاریخ الطبری ج ۴ ص ۳۰۴ کامل ابن اثیر ج ۳ ص ۲۸۰ و مقتل خوارزمی ج ۱ ص ۲۳۴ بلا ذری انساب الاشراف ج ۱ ص ۱۷۱٫
[۴۹] ابن شهر آشوب المناقب ج ۴ ص ۵۳ امین عاملی سید محسن فرسان الهیجاء ج ۲ ص ۱۸۲ قمی نفس المهموم ص و عندلیب ثار الله ص ۱۰۸-۱۰۷ دیده شود.
[۵۰] صاحب جواهر محمد حسن نجفی جواهر الکلام ج ۲۱ ص ۲۹
[۵۱] دیوان خواجه شمس الدین محمد حافظ ص ۹۲
[۵۲] کلینی محمد بن یعقوب اصول کافی ج ۱ ص ۲۸۰٫ باب ان الائمه لم یفعلوا شیئا و لا یفعلون الا بعهد الله
[۵۳] خلاصه الرجال علامه حلی ص ۳۵۸
[۵۴] همان اصول کافی ج ۱ ص ۲۸۰
[۵۵] مجمع الرجال ج ۴ ص ۳۵ و ۳۶
[۵۶] بصائر الدرجات ج ۲۴ ص ۱۶۶
[۵۷] موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی چشمه خورشید (مجموعه مقالات) ج ۱ ص ۳۹۹ مقاله نعمت الله صالحی نجف آبادی
[۵۸] چشمه خورشید ۱ (مجموعه مقالات) ص ۴۰۶ مقاله صالحی نجف آبادی و در احتجاج طبرسی ج ۱ ص ۳۸۳ و ۳۶۷ روایتی به همین مضمون به امام علی (ع) نیز نسبت داده اند.
[۵۹] احمد بن اعثم کوفی الفتوح ج ۳ جزء ۵ ص ۹۱ تاریخ طبری ج ۵ ص ۴۰۳ ابن اثیر الکامل فی التاریخ ج ۴ ص ۴۸٫ خوارزمی مقتل الحسین (ع) ج ۱ ص ۲۳۵٫ علامه مجلسی بحار الانوار ج ۴۴ ص ۳۸۲٫ بحرانی عبدالله عوالم العلوم و المعارف ج ۱۷ ص ۲۳۳٫ شوشتری قاضی نور الله. احقاق الحق و ازهاق الباطل ج ۱۱ ص ۹٫ احمد زکی صفوت جمهره خطب العرب ج ۲ ص ۴۸٫ عندلیب حسینی ثار الله ص ۹۹٫
[۶۰] مطهری مرتضی حماسه حسینی ج ۳ ص ۲۵۶٫