شبکه اجتهاد: اقدام آگاهانه و عمدی آقای تبریزیان در سوزاندن کتاب پزشکیهاریسون که کتابی مرجع در حوزه پزشکی نوین است و نمایش آن در فضای مجازی، انتقادهای ریز و درشتی را از سوی افراد ریز و درشت بر انگیخت؛ برخی عمل او را نمادی از تقابل حوزه و دانشگاه، دستهای به منزله ناسازگاری دین و علم، عدهای برآمده جهالت و نادانی، گروهی ناشی از بازارخواهی و سودجویی، و … دانستند. در شبکههای اجتماعی نیز که خود عامل جدی در ترویج اقدام او بود، به انگ و اتهامهای زیادی نواخته شد، اما هنوز برای داوری منصفانه و مقرون به واقع باید چشم کشید تا از سوی اهل اندیشه و دیانت مورد نقد و ارزیابی دقیق قرار گیرد. عجالتاً چند نکته برای ارائه تصویری متفاوت ذکر میشود و انتظار میرود بدون پیشداوری و انگیزهخوانی به آن نگریسته شود.
اول: آقای تبریزیان که مدتی دراز در مجامع علمی و عمومی حوزوی و غیرحوزوی با لقب آیتالله شناخته میشد، از افراد پرکوش حوزه علمیه و از درسخواندگان آن است و طبعاً عمل نکوهیده و شاید به زعم خودش، سنجیده، نمیتواند سطح علمی او را که تا تدریس سطوح عالی حوزه (درس خارج) پیش رفت، زیر سؤال ببرد. البته نویسنده به خوبی میداند که امروزه، استفاده از لقبهایی چون آیتالله و دکتر، امری رایج و عادی، و بدون هیچگونه بازخواستی قانونی یا فرهنگی است، اما پیامدهای آن امری واقعی و ماندگار است.
دوم: مساله طب اسلامی یا طب سنتی، سالیان درازی است که به طور رسمی حتی در مجامع علمی پزشکی جا باز کرده و افراد زیادی را به سوی خود کشانده است. عموم آنان که با پشتوانه وزارت بهداشت وارد عرصه طبابت سنتی شدهاند، باز در مطبهای خود تابلوهایی از آیات و روایات طبی را نصب کردهاند تا مدعیات خویش را مبتنی بر آموزههای دینی و بالتبع غیرقابلتردید نشان دهند. این نگره البته در مجامع بالادستی مثل شورای عالی انقلاب فرهنگی و به طور خاص در کمیته فرهنگ و تمدن اسلام و ایران که عملاً طراحی و مدیریت علم! در جامعه را بر دوش دارند، به شدت حمایت شده و رسماً بر ناکارآمدی داروهای شیمیایی و ضرورت التجاء به طب اسلامی – سنتی پافشاری میکنند. گر چه آنان، هرگز حضور رقیبانی را که از راههای دیگر به چنین تجربهای دست یافتند، برنمیتابند و به هر طریق ممکن به مقابله با آنان برمیخیزند، چنان که تبریزیان مدتهای طولانی مشمول خشم و غضب آنان قرار گرفته بود و هزینههایی را متحمل شد.
سوم: گر چه بیان این نکته مایه اعتراضهایی خواهد شد، اما نمیتوان از آن چشمپوشی کرد. با این که در میان صنف پزشکان افراد شایسته، اخلاقی، والا و دلسوزی وجود دارد، اما بسیاری از آنان در نه تنها تعامل با مریضها از اخلاق نیکو فاصله دارند، بلکه در اعمال وظایف پزشکی نیز بیش از هر چیز به وجه انتفاعی و سودآوری آن نظر دارند، چنان که در تجویز داروها راههای قابل نقدی را میپیمایند، چنان که در تبانی با داروخانهها و آزمایشگاهها، به کلی از مسیر خود خارج میشوند و بیگمان همه اینها در ارزیابی نهاد طبابت دخالت آشکاری دارند.
چهارم: آقای تبریزیان که سالیان درازی است دست در درمانگری دارد و افراد زیادی حتی از سرشناسان نیز تحت درمان او بودهاند، به فراوانی توفیقهایی داشته یا بر خلاف پزشکان متخصص که حاضر به انجام وظیفه حداقلی در شنیدن سخن مریض نیستند، در امیدبخشی به مریض نقش بسیار بالایی ایفا کرده است. البته او نیز به شدت به سوی فعالیتهای سودآور و درآمدزا پیش رفت که خود جای بحث دیگری است. رضایت عمومی از کار ایشان که تابع نتایج به دست آمده بود، نباید از نظر دور داشته شود. (البته بنده و خانوادهام هیچگاه به ایشان مراجعه نداشتهایم)
پنجم: اقدام آقای تبریزیان، نه اولین بود و نه آخرین. آن چه وی انجام داد، ابراز دیدگاهی پرسابقه در مجامع سنتی و تعارض داشتههای کهن با یافتههای جدید است، اما چون دانشهای دیگر هواخواه توانمند و پرزوری نداشتند، کسی در حمایت از آنها یا در اعتراض به اینها وارد عمل نشد و عملاً در تقابل با ستیزندگان علوم اقدامی نشد. این همه مخالفت با علوم انسانی و دستاوردهای بشری که در برخی از موسسهها به صورت رسمی اعلام میشود، مگر جز طراحی چنین دیدگاهی است؟ بحثهایی که به بهانههای مختلفی زمینه هجوم به علوم، به ویژه علوم انسانی را فراهم میسازد، مگر نفی و طرد دانشهای امروزین نیست، اما چرا کسی آنها را به نقد نکشیده یا جرأت ورود نیافته است؟ به نظر میرسد قدرت پزشکان و هژمونی دانش پزشکی که به عنوان درآمدزاترین رشته، امروزه همه هوش و حواس مردم را ربوده، نقش آشکاری در این رویارویی داشته باشد.
ششم: کار آقای تبریزیان از آن جهت که دعوای پنهانی را آشکار ساخته و بزرگانی را به مرزکشی وا داشته بسیار اهمیت دارد و او نیز شاید دنبال چنین هدفی بود. نگاهی گذرا به شبکههای صوتی تصویری کشور، به خوبی نشان میدهد که علم در جامعه ایران، نه تنها بر صدر ننشسته، بلکه سخت فرو کشیده شده و به شدت نامحترم است. (کارشناسان برنامههای مختلف صداوسیما به خوبی آن را نشان میدهد).
هفتم: کار نابخردانه جناب تبریزیان، هر چند خشم و نگرانی برخی از دانشدوستان و مدافعان علوم را برانگیخت، اما دستمایه خودنمایی یا خودپیرایی دستهای نیز گردید و به زودی آنان که خود جلودار حرکتهای ضد علم در حوزه علوم انسانیاند نیز، علم مخالفت برخواهند داشت و فریاد واعلما بلند خواهند کرد، اما واقعیتها همیشه پشت پرده باقی نمیمانند.
تبریزیان کاری زشت و غیرقابلدفاع انجام داد، اما نه به عنوان یک فرد، بلکه به عنوان نمادی از تفکر ریشهدار در جامعه ایران، چنان که خود در تأیید عمل خود به آن پرداخت؛ به همین جهت برای مبارزه با آن باید به ریشهها نظر کرد، نه به شکستن شاخهای بسنده نمود. پس اندکی منصفانهتر!
منصفانه بود… مخصوصاً ضعف اخلاق و مهارتهای درمانی پزشکان مدرن، که در غوغای کتابسوزان آقای تبریزیان، نادیده
گرفته شد!
با تشکر. مفید بود. واژه بالتبع نادرست است. یا بالطبع و یا به تبع