استاد درس خارج فقه و اصول حوزه علمیه، گفت: حلال خدا از حرامها بیشتر است ولی ما آن را برعکس کردهایم و دست و پای افراد را میبندیم و این تأثیر منفی بر همه زندگی فرد خواهد گذاشت. خداوند فرموده است چرا طیبات را حرام میکنید پس حلال الهی بیش از حرام است لذا نباید دائماً احتیاط، احتیاط درست کنیم و حرامها را به متن بیاوریم و حلالها را به حاشیه ببریم. دین آنگونه که هست باید معرفی شود تا زیبایی آن به مردم چشانده شود.
به گزارش شبکه اجتهاد، استاد احمد مبلغی، عضو مجلی خبرگان رهبری و استاد خارج فقه و اصول حوزه علمیه قم، در نشست علمی «خصائص الشریعه» که از سوی پژوهشگاه فقه معاصر برگزار شد بر ضرورت تدوین فقهالشریعه همچنین کلام شریعت تأکید کرد. آنچه میخوانید متن سخنان او در این نشست است:
شریعت را میتوانیم به عنوان نقطه کانونی در نظر بگیریم که علومی پیرامون آن ایجاد شود؛ فعلاً فقهالشریعه داریم که همان فقه مصطلح است و دانشهایی پیرامون آن ایجاد شده است. فقه آمده است تا شریعت را بشناسد و ارائه کند.
مقاصد الشریعه هم یک رویکرد دانشی است که قبلاً شکل گرفته است و واژگانی مانند روحالشریعه هم داریم که در فقه مورد استفاده است یا گفته شده است مذاقالشریعه که در فقه کاربرد دارد.
یک حوزه معرفتی که میتوان پیرامون شریعت باز کرد، خصائصالشریعه است که مطابق با خصائص حقوق و یک نظام حقوقی است و گفته میشود در فلان نظام حقوقی، روح قوانین فلان ویژگیها را دارد.
شریعت را اگر نظام حقوقی بدانیم که نظام حقوقی شامل و جامع و کاملی است عقلانی باید در مورد خصال آن بحث کنیم. زیرا هر صفت و پدیده ویژگی و خصائصی دارد و آن وقت شریعت نباید داشته باشد؟ مثلاً سهله و سمحه بودن شریعت جزء صفات آن است و البته صفت احکام را هم با همان خصائص عرضه میکند. بنابراین اینکه خصائصی برای شریعت در نظر بگیریم نه تنها لازم و معقول است بلکه هر چیزی که بزرگتر است باید این مسئله را داشته باشد، کما اینکه وقتی میخواهند نظامات حقوقی را با هم مقایسه کنند، با برشمردن خصائص آن این کار را میکنند.
در نگاه دینی و روایات، بسیاری از آنها متضمن صفات هستند؛ برخی صفت را با صراحت ذکر میکنند و برخی باید با دلالت التزامی به دست آورند. ما چون دانش خصائصالشریعه نداریم به سمت شناسایی و بحث درباره آن و فایده و تأثیر آن در فقهالشریعه نرفتهایم.
همچنین میتوان دانشهای مختلف و متنوع مانند خصائص الشریعه و فقهالشریعه، مقاصدالشریعه و روحالشریعه را در ذیل فلسفه شریعت بحث کنیم. فلسفه فقه هم از فلسفه شریعت ارتزاق میکند زیرا شریعت بزرگتر از آن است که به صورت استطرادی درباره آن بحث کنیم.
ضرورت تدوین فلسفه شریعت
ما چون فلسفه شریعت نداریم میتوانیم به عنوان فیلسوف فقه وارد این مسئله شویم البته به عنوان خردهبحثها که کسانی چون ملاصدرا وارد این مقوله شده است گرچه فلسفه شریعت نیست. علامه طباطبایی هم در المیزان هر جا به شریعت رسیده، بحث فلسفی هم کرده است لذا نباید شریعت را بسیط و ساده بگیریم زیرا در این صورت فقهالشریعه هم به خطا خواهد رفت.
از ابتدا که ما در دفتر تبلیغات بحث فلسفه فقه را مطرح کردیم تاکنون قدم جدی برداشته نشده است زیرا هنوز هم در حال تعریف فلسفه فقه هستیم و آن را به مثابه علم تولید نکردهایم که فتاوا و آرای فقیهان را پیشفرضشناسی کرده باشد. الان خیلی از روایات ائمه معطل تحلیل ما ماندهاند و به آن سر نزدهایم زیرا متضمن شئونی در مورد شریعت هستند و برای ما غریب جلوه میکند؛ ما هر چیزی را که واجب و حرام است میفهمیم ولی اگر روایت بگوید حق در ذات شریعت نهفته است توجه ما را جلب نمیکند؛ البته منبریها در حد و قواره منبر این نوع روایات را مطرح میکنند بدون اینکه معطل تحلیل بمانند
ما به رساله حقوق امام سجاد(ع) نگاه دانشی نداریم
مثلاً ما به رساله حقوق امام سجاد(ع) نگاه دانشی نداریم و آن را امری اخلاقی توصیهای میدانیم و یا یک منبری فرازی از آن را در منبر مطرح کند.
گاهی فقیه، نص را به سمت تحلیل خود میکشاند به جای اینکه نص را مستقلاً تحلیل کند مثلاً خصلت شریعت این است که مردم به سختی نیفتند ولی گاهی میبینیم فقیه بعد از ۱۰ فتوا یک قدر مشترک دارد و آن اینکه عرصه زندگی را بر مردم تنگ میکند و مستلزم نوعی عزلتگزینی است؛ آیا الان میتوان گفت این فقه، شریعت را بازنمایی میکند؟
گاهی برخی فتاوا در فضای امروزی قابل اجرا نیست در حالی که خصلت شریعت، اجراییبودن است و حاشا که خدا شریعتی بدهد که غیرقابل اجراست. خصلت شریعت ایجاد وفاق در بین امت و توحید است ولی اگر فتوا جامعه را متفرق میکند خلاف خصائل شریعت است؛ گاهی احتیاطات زیادی در فقه وجود دارد که میخواهیم بگوییم غلط است و یکی از راههای اثبات غلط بودن آن توجه به خصائص شریعت است زیرا این احتیاطات ممکن است مردم را به وسواس بیندازد.
روایت معروفی از امام باقر(ع) در نقد خوارج داریم که ایشان، آنها را نقد خصائصی میکند و آنان را به وسعت دین متوجه میکند. این نقد امام، نشانه اهمیت خصلت شریعت است و اگر خوارج به این مسئله توجه داشتند اینقدر بر خود و دیگران تنگ نمیگرفتند. البته فقط بحث خوارج نیست و ممکن است گاهی ما هم فتاوایی بدهیم که سختی برای خودمان و خانواده و مقلدان ایجاد کنیم.
حضرت میفرمایند: «إن أبا جعفر علیه السلام کان یقول: إن الخوارج ضیقوا علی أنفسهم بجهالتهم إن الدین أوسع من ذلک» (وسائل الشیعه، ج۳، ص۴۹۱) همین طور در حدیث دیگری از حضرت علی علیه السلام در نقد برخی از قضات زمان خود میفرمایند: « فَإِنْ نَزَلَتْ بِهِ إِحْدَى الْمُبْهَمَاتِ هَیَّأَ لَهَا حَشْواً رَثًّا مِنْ رَأْیِهِ ثُمَّ قَطَعَ بِهِ فَهُوَ مِنْ لَبْسِ الشُّبُهَاتِ فِی مِثْلِ نَسْجِ الْعَنْکَبُوتِ». حشو و رفع یعنی انگارههایی در ذهن دارد که چون اطلاعی از زمانۀ خود ندارد و کهنه است، او به هم میبافد و اولویت دین را برداشت میکند.
مقاصدالشریعه صرفاً قاعدۀ اصولی نیست
دین فراتر از یک قاعده و یک ذهنیت است و قواعد اصولی در ذیل آن قرار دارد. چرا برخی در برابر تعبیر «مقاصد الشریعه» گارد میگیرند چون آن را یک قاعده اصولی میدانند، اما مقاصدالشریعه صرفاً قاعدۀ اصولی نیست؛ بلکه یک پارادایم و چارچوب تفسیر است که وقتی بر ذهن فقیه حاکم شود، معیار بازاندیشی است. یعنی ممکن است فتوایی جامعه را به سمت اشتباهی ببرد یا فتوایی اجرا ناپذیر نیست ولی ممکن است فقیه فتاوایی غیرقابل اجرا داشته باشد؛ چراکه یکی از مشکلات بزرگ ما این است که بازخورد فتاوای ما پس از بیان بررسی نمیشوند.
بحث دیگر طرح چند خصلت برای شریعت است؛ برخی خصال مانند اوسع بودن، سمحه، سهله و فطریبودن دین در روایات بیان شده و البته فطری بودن در قرآن کریم هم بر آن تأکید شده است و یکی از کارکردهای المیزان این است که بیش از دیگران کوشش کرده است تا رابطه فطرت و دین را بررسی کند. همچنین قرآن کریم شریعت را مبنای تشکیل امت میداند و اینکه ما امت واحده هستیم براساس شریعت واحد شکل میگیرد لذا هرگز ائمه تلاش نکردند تا شریعتهای مختلف ایجاد کنند البته مذاهب مختلف است ولی یک، مذهب درست است.
چون امت در قرآن، واحده است شریعت هم باید در راستای امت واحده حرکت کند و اگر فتاوایی بر خلاف آن باشد ایراد از فقیه است. شریعت باعث احیا و اقامه دین است ولی الان خیلی از مسلمین دین را با همه قداست به کار میگیرند تا مانند تکفیریها مردم را بکشند ولی قرآن دین را عامل اقامه شریعت میداند.
نظام اولویت یکی از خصائص شریعت است ولی آیا در فقه دنبال این نظام اولویتی حاکم بر شرع رفتهایم؟ وقتی فرمود: «کبر مقتا عندالله» یعنی برخی چیزها خط قرمز واقعی در دین است مثلاً اینکه کسی چیزی بگوید و به آن عمل نکند خیلی مذموم است و خدا میفرماید اگر چیزی را عمل نمیکنی نگو زیرا به اصل آن ارزش ضربه وارد میکند.
حلالهای الهی را حرام نکنیم!
از دیگر خصال شریعت این است که حلال خدا از حرامها بیشتر است ولی ما آن را برعکس کردهایم و دست و پای افراد را میبندیم و این تأثیر منفی بر همه زندگی فرد خواهد گذاشت. خداوند فرموده است چرا طیبات را حرام میکنید پس حلال الهی بیش از حرام است لذا نباید دائماً احتیاط، احتیاط درست کنیم و حرامها را به متن بیاوریم و حلالها را به حاشیه ببریم. دین آنگونه که هست باید معرفی شود تا زیبایی آن به مردم چشانده شود.
حوزه فقط محلی برای برپایی دروس تکراری خارج نیست و البته اینها هم باید باشد ولی مهم این است که آیا فقه ما با این نگاه و روش، بر فلسفه شریعت استوار است و میتواند شریعت را در دسترس مردم قرار دهد؟
ممکن است یک فقیه شریعت را غضبناک و عصبانی بداند ولی این طور نیست و باید آن را شناخت و در فقه جاری کرد. خمیرمایهها، حوزههای خالی و نقاط فراغ در روش، کم نداریم و باید با رجوع به خود دین این مشکلات را حل کنیم.
امام علی(ع) برخی از مفتیان دوران خود را مورد نقد فهمشناختی قرار داده است نه اصولی و رجالی و بعد فرمودند اینها یک ذهنیتهای کهنه از این طرف و آن طرف گرفته است و چون از دنیای معاصر خود آگاهی ندارد نظراتش را بر جامعه و بر دین تحمیل میکند. ما باید نگاه عقلانی به دین داشته باشیم و دین بزرگتر از آن است که با نگاهی سطحی مورد توجه قرار بگیرد و براساس آن نظریه و فتوا بدهیم. شریعت فعل خداوند است لذا باید نگاه کلامی به آن داشته باشیم.
فلسفه فقه، هنجار دست انسان میدهد ولی اگر بخواهیم تعامل قاعدهای با آن داشته باشیم کلاً نظم و نسق آن به هم میریزد. لذا اگر فتوا و حکمی مردم را به سختی غیرمعقول بیندازد باید در روش استنباط خود شک کنیم. الان مشکل بزرگی که داریم این است که فتاوا، ارزشیابی نمیشود یعنی حوزه باید سیستم رصدی داشته باشد تا بداند کدام فتوا باعث خوشبینی مردم به دین و یا بدبینی شده است و یا قابلیت اجرا دارد یا خیر؟