قالب وردپرس افزونه وردپرس
Home / آخرین اخبار / نیازمند بازخوانی رابطه فقه با کلام هستیم/ نقش مبانی انسان‌شناسی در فقه
نیازمند بازخوانی مجدد رابطه فقه با کلام هستیم

عضو تحریریه شبکه اجتهاد عنوان کرد:

نیازمند بازخوانی رابطه فقه با کلام هستیم/ نقش مبانی انسان‌شناسی در فقه

موارد بسیاری نشان می‌دهد مبانی کلامی انسان شناسی در نگاه فقیهان تأثیر گذار است، و برخی فقها جنسیت را در فقه تأثیر دادند. از زمانی که فقه ما با کلام قطع ارتباط کرد، جنبه‌های عقلانی‌تر آن کمرنگ‌ شد و دچار مشکل شده‌ایم.

به گزارش شبکه اجتهاد، کارگاه علمی «رابطه فقه و کلام» با حضور حجت‌الاسلام والمسلمین علی شفیعی، عضو هیئت‌ علمی، مدیر گروه فقه کاربردی پژوهشکده اسلام تمدنی و عضو تحریریه شبکه اجتهاد، در جمع طلاب و پژوهشگران مدرسه عالی خواهران جامعه المصطفی مشهد برگزار شد که گزارش تفصیلی آن را می‌خوانید.

لزوم آشنایی فقیه با دیگر علوم

دانش فقه، دانشی مصرف کننده است و در واقع از دیگر علوم تغذیه می‌کند. دانش‌هایی که به فقه کمک می‌کنند و فقه از آن‌ها تغذیه می‌کند فراوان هستند. از کلام، تفسیر، حدیث و رجال گرفته تا دانش‌هایی که ارتباط آن‌ها کمتر از دانش اقتصاد و جامعه شناسی است. حتی دانش ریاضی در پاره‌ای از سرفصل‌ها، دانش فقه تغذیه کننده از دانش ریاضیات هم است، به طور نمونه در بحث ارث، اگر ما خواسته باشیم تقسیمات ارث را راحت متوجه بشویم و دچار کج فهمی و کج تابی نشویم، حتماً باید تسلط اجمالی بر دانش ریاضیات داشته باشیم. این مصرف کنندگی فقه، لوازمی را به دنبال داشته است و تبعاتی را برای فقه داشته است.

نمی‌گویم تسلط بر همه علوم که این یک ادعا و آرزویی است غیر قابل طرح، اما می‌توان گفت فقیه اگر می‌خواهد فقه او دقیق‌تر و منسجم‌تر باشد حتماً باید با دیگر علوم آشنایی داشته باشد.

پاره‌ای از نا کارآمدی‌های فقه موجود ما، محصول همین یک نکته است که فقیهان ما با دانش‌های دیگر کمتر آشنا هستند، یا در پاره‌ای از موارد اصلاً آشنا نیستند که این یک نکته مهمی است.

نکته اول: ماهیت فقه این است که یک دانش مصرف کننده است و این مصرف کننده بودن لوازمی را دارد که ما باید به این لوازم تن بدهیم. اگر این لوازم را به رسمیت نشناسیم در فقه مان دچار مشکل خواهیم شد.

نکته دوم که به گمانم مهم‌تر است و مورد غفلت قرار گرفته، دانش‌های مرتبط با فقه است که دانش‌های ثابتی هم نیستند، فرض کنید کسی ادعا کند که فقه با کلام و اصول ارتباط داشته است با رجال و تفسیر ارتباط داشته است و ارتباط همین‌هاست که این ادعایی است نا ثواب و غیر قابل دفاع.

دانش‌های مرتبط با فقه محدود نیستند

دانش‌های مرتبط با فقه، دانش‌هایی نیستند که بتوان آن‌ها را محدود کرد. متناسب با هر برهه زمانی، دانش‌های جدیدی پیدا خواهند شد که این دانش‌ها می‌توانند با فقه در ارتباط باشند. مثلاً فرض کنید در یک برهه‌ای ما چیزی به نام دانش جامعه شناسی نداشتیم اما اکنون دانش جامعه شناسی بسیار می‌تواند به فقه کمک کند و با فقه در ارتباط باشد. جامعه شناسی می‌تواند برخی از موضوعات اجتماعی را برای فقه تحلیل و تفسیر و تبیین کند که فقیه وقتی وارد استنباط در مورد آن موضوع اجتماعی خاص می‌شود به خطا نرود.

علوم تأثیرگذار در فقه، علومی ثابت و بسته‌ای نیستند؛ بلکه این علوم می‌توانند به مناسبت تحولاتی که اتفاق می‌افتد، متکثر و زیاد شوند. به طور نمونه فقه در برهه‌ای، با ده علم در ارتباط بوده است و از آن‌ها تغذیه می‌کرده است، اکنون با ۱۵تا و آینده می‌تواند این تبدیل به ۲۰تا شود؛ بنابراین این هم نکته مهمی است که ما نباید از آن غافل باشیم.

چه دانش‌هایی به فهم فقهی ما کمک می‌کند؟

باید ببینیم در عصر کنونی چه دانش‌هایی می‌توانند به فهم فقهی ما کمک کنند. فقه و کلام در چه عرصه‌هایی رابطه دارند و این رابطه چگونه باید تعریف شود؟

دانش جدیدی که در حوزه‌های علمیه، شاید نزدیک به یکی دو دهه است که تقریباً دارد به رسمیت شناخته می‌شود تحت عنوان «فلسفه» فقه است. دانش فلسفه فقه تولید ما نیست. ما مانند بسیاری از دانش‌های دیگر این را تولید نکردیم؛ بلکه آمده‌ایم آن را بومی سازی کردیم. فلسفه علم یک دانشی است که در غرب متولد شد و به جهت کار آیی دقیقی که در غرب پیدا کرد ما هم آن را پذیرفتیم و اکنون یکی دو دهه است که در منظومه دانش‌های دینی وارد کردیم. از این روست که اکنون فلسفه فقه دارید، فلسفه اصول دارید و در این حوزه‌های کتب و مقالاتی در حال انتشار است.

در فلسفه فقه، یکی از سرفصل‌های مهم آن ترابط علوم است، ترابط فقه با دیگر دانش‌هاست. در تمام فلسفه‌ها این گونه است؛ وقتی شما در فلسفه فیزیک، در فلسفه نجوم یا حتی فلسفه ریاضیات یا در فلسفه جامعه شناسی و یا حتی در فلسفه فلسفه می‌روید، یکی از سرفصل‌های مهم علم، ترابط علم است.

فقه با چه دانش‌هایی در ارتباط است؟

علم فقه با چه دانش‌های دیگری می‌تواند ارتباط برقرار کند، فقه و کلام در کجاها با هم ارتباط دارند و ارتباطشان کجاست؟ آیا ارتباطشان فقط در حوزه مسائل فقه و کلام است یا ارتباطشان علاوه بر مسائل بر تک فروعات فقهی هم است؟، ارتباط آن‌ها در سطح مبانی هم است؟ آیا ارتباط روشی هم با هم دارند؟،  آیا می‌تواند روش کلام که یک روش عقلی است در روش شناسی فقهی که مبتنی بر نقل است به فقیه کمک کند و تأثیر گذارد یا خیر؟

سؤالات متعدد است، شما می‌توانید بحث کنید که در چه جاهایی کلام در فقه می‌تواند اثر گذار باشد. در حوزه روش، حوزه تک مساله‌ها یا در حوزه مبانی که در هر کدام از این‌ها می‌توان بحث‌های متعددی طرح کرد.

کلام در حوزه مبانی به فقه کمک می‌کند

اولین نکته این است که ببینیم کلام در کجاها می‌تواند به فقه کمک کند. به یقین کلام می‌تواند در حوزه مبانی به کمک فقه بیاید و مبانی فقه را اصلاح کند و یا مبانی فقه را تکمیل کند و یا برای فقه مبنا بسازد. مثلاً بحث «شارع شناسی». شارع یعنی کسی که قانون‌گذار در دین است. بحث شارع شناسی بحث مهمی است که در فقه هم اثرگذار است.

نکته دیگر ویژگی‌های شارع و نقش آن ویژگی‌ها در فقه است. نکته‌ای که شما می‌توانید در این موضوع کوچک وارد شوید این است که ویژگی شارع چیست؟ ما در شیعه شارع را معصوم می‌دانیم، اما اهل سنت شارع را معصوم نمی‌داند، اگر هم عصمت برای شارع تعریف می‌کنند، عصمت در دریافت است. شما اگر ادعا دارید شارع عصمت دارد باید نشان بدهید این عصمت در کجای فقه تأثیر گذار است.

فلسفه فقه سرفصل‌هایی دارد که در یکی از آن‌ها بحث علوم و فنون مرتبط با فقه است. چند مورد زیر مجموعه ذکر کردم که یکی رابطه فقه و اخلاق است. یکی رابطه فقه و کلام است. یکی رابطه فقه و دانش‌هایی مانند جغرافیاست. یکی رابطه فقه با فن موضوع شناسی است. یکی رابطه فقه با فن مقصد شناسی است.

اگر فقیه از مبانی کلام بهره نگیرد دچار خلط می‌شود

وقتی رابطه فقه و کلام قطع می‌شود و فقیهان نمی‌خواهند از مبانی کلامی از ره آوردهای کلامی در فقه شان بهره بگیرند دچار خلط و اشتباه می‌شوند. وقتی می‌گویید شارع ما این ویژگی‌ها را دارد و نقش شارعیت برای پیامبر و ائمه اطهار قائل هستید، این را باید نشان بدهید که در کجای فقه خود را نشان می‌دهد؟

اینکه تصویر شما از خدا چیست در فقه شما تأثیر گذار است. در بحث مبانی انسان شناسی، اینکه انسان چیست و چه ویژگی‌هایی دارد؟ به چه میزان نیازمند به فقه است؟ به چه میزان انسان نیازمند به وحی است؟ این‌ها بحث‌های کلامی است که در فقه شما تأثیر گذار است.

در مورد مبانی جهان شناسی، وقتی فقیه می‌خواهد به اجتهاد و استنباط بپردازد، باید از جهان پیرامون خود تصویری داشته باشد؛ چرا که نمی‌تواند چشم بسته به اجتهاد بپردازد.

نقش مبانی انسان شناسی در فقه

این‌که فقیه ما چه تصویری از انسان دارد، می‌تواند در فقه او تأثیر گذار باشد. پاره‌ای از آرای فقیهان ما نشان می‌دهد که در فقه انسان یا بخشی از انسان، شیء دیده و انگاشته شده است نه انسان. چون شیء دیده شده است، حقوقی برای آن دیده نشده است.

اگر بگوییم کلام در فقه تأثیر گذار است، ادعای گزافی نیست. اگر کسی بحث کلامی خود را اصلاح نکند همین را در فقه بیاورد، فاجعه رخ می‌دهد؛ بنابراین اگر شما مبانی خود را درست نکنید فقه شما درست نمی‌شود.

در روابط جنسی زن و مرد، تصویری که فقه ما دارد تصویر شیء است. در فقه ما نکاح را جزء معاملات می‌آورند و وقتی جز معاملات آمد یک طرف بایع است و یک طرف مشتری است. این اولین خطای فاحشی است که اتفاق افتاده است. مگر لازم است تمام قراردادهای اجتماعی را در معاملات و عبادات قرار بدهیم؟ چه لزومی دارد؟ چرا ما یک سنخ جدید قرارداد تعریف نمی‌کنیم؟

وقتی شما می‌آیید نکاح را جز معاملات قرار می‌دهید، کمترین ثمره آن این است که نفقه زن به رابطه جنسی گره می‌خورد؛ لذا اگر این رابطه به هم خورد دیگر نفقه نیست. یعنی در واقع زن می‌شود یک شیء که این شیء هیچ اختیاری حتی بر جسم خود ندارد.

تمام فقهای ما بلا استثناء شیعه و سنی فرق نمی‌کند حرفشان این است و می‌گویند اگر در رابطه جنسی مرد هر وقت اظهار تمایل کرد، وظیفه زن است که پاسخ بدهد، در غیر این صورت ناشزه می‌شود و وقتی ناشزه شد، نفقه او قطع می‌شود. خوب یک سؤال آیا در این روابط آمادگی و شرایط روحی و روانی نباید سنجیده شود؟ چرا در فقه ما سنجیده نمی‌شود، چون طرف مقابل مرد، یک شیء است و شیء هم نمی‌فهمد که دغدغه و آمادگی روانی یعنی چه؟

اگر نگاه شی‌ای نبود باید فتوای فقهای ما مشروط می‌شد، مشروط به این می‌شد که وقتی مرد درخواست تمایل جنسی کرد، اگر زن آمادگی روحی و روانی داشته باشد نمی‌تواند رد کند. باید این چنین می‌آمد که این چنین نیامده است. چرا؟ چون طرف مقابل اصلاً به رسمیت شناخته نمی‌شود و شیء دیده می‌شود.

صحبت‌هایی که در ادامه می‌آید، بدین معنا نیست که ما در مقام داوری هستیم؛ بلکه شخصیت فقیهان محترم و عزیز است. اما می‌خواهم بگوییم که ما باید متوجه مبانی خود باشیم. در ذهن شما ایجاد نشود که فقیهان انسان‌های کج فهم و کج اندیش بودند. از این بحث‌ها باید استفاده دیگر کرد و آن اینکه باید مبانی خود را مدیریت بکنید. این بزرگواران انسان‌های با تقوا بودند و نماز شب آن‌ها ترک نمی‌شد، به یقین بهترین روابط خانوادگی را با خانم‌های خود داشتند.

تأثیر مبانی کلامی در فقه محیط زیست

چرا در فقه تا سه، چهار دهه پیش محیط زیست ارزش نداشت؟ شما از فقیه سؤال کنید زمانی که به بریدن درخت نیاز دارم آیا من اجازه دارم این کار را انجام دهم؟ این که خداوند متعال می‌فرماید «وَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ جَمیعاً مِنْهُ إِنَّ فی‏ ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ.»، واژه «سخَّر لکم» این به این معنا نیست که هر آنچه در آسمان و زمین است شما می‌توانید در آن بی‌مهابا تصرف کنید.

وقتی مبنای کلامی شما این است که همه چیز در خدمت انسان است. وقتی شما انسان را محور قرار دادید و همه چیز در خدمت انسان شد، دیگر نمی‌توانید از محیط زیست صحبت کنید دیگر نمی‌توانید از حقوق حیوان‌ها حرف بزنید.

اگر شما مبانی کلامی خود را اصلاح کردید، کلام در فقه تأثیر گذار است و نقش اساسی دارد، اگر این را گفتید به راحتی در بعضی مسائل ورود پیدا نمی‌کنید و تلاش می‌کنید مبنای خود را درست کنید.

علی شفیعی

جای دیگری که فقیهان انسان را شیء دیدند در حوزه بردگان است. ما برده را شیء می‌دانیم. نفرمایید که دیگر برده نیست. اینکه اکنون برده هست یا نیست یک بحث است. نگاه فقه به انسان یک بحث است. فقیهان ما الآن هم می‌گویند اگر زمینه برده گیری فراهم شد، باز هم برده انسان نیست. یکی از جاهایی که انسان شیء دیده می‌شود، در انتخاب پوشش در بردگان است.

بحث دیگری تحت عنوان انسانیت و دیانت مطرح است. یعنی در فقه ما، دین در انسانیت انسان تأثیر گذار است که این غلط است. انسان، انسان است؛ چه متدین و چه غیر متدین. در هویت انسان چیزی دخیل نیست؛ نه زبان دخیل است و نه دین دخیل است. نه جنسیت دخیل است و اما زمانی که اشکال در مبنای شما هست تمام این‌ها را دخالت در انسانیت می‌دانید.

به تعبیر مرحوم شیخ مهدی حائری یزدی ۹۰ درصد احکام معامله‌ای امضایی است. اگر تمام این‌ها را انباشت کنید یک فقه ناموزونی در می‌آید که نه تنها ناکارآمد است بلکه مورد چالش جدی هم قرار می‌گیرد.

مجددا تاکید می‌کنم باید مبانی کلامی خود را درست کنیم، اگر مبانی کلامی را درست کردیم می‌توانیم از ذیل این نکاتی که عرض کردم، نجات پیدا کنیم و الا مدام درجا می‎زنیم و در آن چیزی که خودمان درست کردیم فرو می‌رویم.

نیازمند بازخوانی مجدد رابطه فقه با کلام هستیم

موارد بسیار متعددی ذکر شد که نشان دهنده تأثیر گذاری مبانی کلامی انسان شناسی فقیهان در فقه است. فروعات بسیار زیادی است که فقهای ما جنسیت را در فقه تأثیر دادند. حتی نوع نگاه شما به جهان می‌تواند در فقه تأثیر گذار باشد. به خصوص از زمانی که فقه ما با کلام قطع ارتباط کرد، جنبه‌های عقلانی تر آن کمرنگ تر شد و دچار مشکل شدیم که نیازمند بازخوانی مجدد این رابطه هستیم.

گاهی برخی مبانی در خروجی ما تأثیرگذار است و خود ما نیز متوجه نمی‌شویم. باید صاحب جواهر را نقد کنیم و نباید او را توبیخ کنیم، فقیهان ما واقعاً متوجه تأثیرپذیری از مبانی کلامی نبودند. باید این جور بگوییم که کسی مانند صاحب جواهر متوجه نبوده است که پاره‌ای از این مبانی در فقه او تأثیر گذار است.

آمده است که فقیه روستایی فقه او بوی روستا می‌دهد. فقیه شهری فقه او بوی شهری می‌دهد؛ بنابراین ناخواسته تأثیر گذار است. فقیه روستایی جهان را بسیط می‌بیند. اما فقیه شهری، جهان را بسیط نمی‌تواند ببیند؛ بنابراین در فقه او تأثیر می‌گذارد و این ناخواسته هم است؛ بنابراین قابل نقد است، اما قابل توبیخ نیست.

در فهم‌های فقهی خود، مبانی کلامی را مدیریت کنیم

بحث من تمام در طرح این مباحث یک نکته بود که ما باید تلاش کنیم و مبانی کلامی خود را در فهم‌ فقهی مدیریت کنیم.

از نقد بزرگان نترسیم. به طور نمونه پایان‌نامه‌های خود را به «نقد و بررسی ره‌آوردهای فقهی فقیهان در حوزه مباحث زنان» و «آرای صاحب حدائق در حوزه مباحث زنان» و یا «تطبیق آرای فقهی مرحوم صاحب جواهر با مرحوم سید محمدحسین فضل‌الله در حقوق زن» انتخاب کنید.

یک نکته را هم عرض کنم که من به جدّ معتقدم جنسیت در فهم تأثیرگذار است و این چنین نیست که چه زن و چه مرد آیه‌ای از قرآن بخوانند و یک گونه بفهمنند؛ بنابراین اگر روی مسائل زنان، طلبه‌های خانم کار کنند بهتر است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Real Time Web Analytics