تلاش برای تقابلسازی میان ایرانیت و تشیع، یا ناشی از ناآگاهی تاریخی است یا با اهداف خاص سیاسی و فرهنگی صورت میگیرد؛ اهدافی که عموماً دنبال تضعیف یکی از پایههای هویت ایرانیاند. ایران بدون تشیع، یا تشیع بدون ایران، نه آن ایران تاریخی را دارد و نه آن تشیع تمدنساز را.
به گزارش شبکه اجتهاد، رابطه ایران و تشیع، رابطهای تصادفی یا صرفاً سیاسی نیست، بلکه پیوندی تاریخی، فرهنگی و عاطفی عمیق است که ریشههای آن به قرون اولیه اسلامی بازمیگردد. اگرچه ایران در قرن اول هجری و در زمان خلیفه دوم فتح شد، اما ایرانیان خیلی زود به دلیل سابقه فرهنگی کهن، ذهن نقاد و گرایشهای عرفانی و معنویشان، توجهی ویژه به خاندان پیامبر اسلام(ص) یعنی اهل بیت نشان دادند. در قرن دوم و سوم هجری، شهر قم به یکی از اولین و مهمترین پایگاههای شیعه در جهان اسلام تبدیل شد. بزرگان حدیث و فقه شیعه در این شهر سکونت داشتند و مدرسههای حدیثی پررونقی در آنجا شکل گرفت. خانواده اشعری، که از بزرگترین محدثان شیعه بودند، در قم زندگی میکردند و قم را به مرکزی برای نشر فرهنگ شیعی تبدیل کردند. شهر کاشان نیز تا حد زیادی در این مسیر نقشآفرین بود. یکی از شواهد مهم توجه مردم ایران به اهل بیت، پناه آوردن بسیاری از فرزندان و نوادگان ائمه(ع) به شهرهای ایران در دوران عباسیان است؛ یعنی زمانی که دستگاه خلافت، نسبت به خاندان پیامبر سختگیرانه و با خشونت برخورد میکرد
شهرهای ایران به پناهگاه آنان بدل شد. به همین دلیل، وجود تعداد زیادی از امامزادگان در نقاط مختلف کشور، از قم و ری گرفته تا شیراز و گیلان، امری رایج است. بسیاری از این امامزادگان بدون واسطه، یا با واسطه نزدیک، به ائمه اطهار علیهمالسلام منسوباند.
نمونه شاخص دیگر، حضور امام رضا علیهالسلام در ایران است. ایشان با اجبار مأمون عباسی به خراسان آورده شدند، اما استقبال مردم ایران از ایشان در مسیر حرکتشان تا مرو و پس از آن، نشان از علاقه عمیق مردم ایران به اهل بیت داشت. حدیث معروف «سلسله الذهب» که در نیشابور بیان شد، تنها یکی از نمادهای این پیوند معنوی است.
در نهایت، مزار امام رضا(ع) در مشهد، یکی از بزرگترین زیارتگاههای شیعه در جهان شد. پس از قرون اولیه، گرچه تشیع گاهی در اقلیت قرار داشت یا تحت فشار حکام قرار میگرفت، اما درونی بودن آن در فرهنگ ایرانی ادامه یافت و با ظهور دولت صفوی در قرن دهم هجری، تشیع به مذهب رسمی ایران تبدیل شد. بنابراین، از همان آغاز اسلام تا دوره معاصر، ایران یکی از مهمترین حامیان و مروجین تشیع بوده و این رابطه، همواره بر پایه محبت، علم و فرهنگ استوار بوده است.
رابطه ایرانیت و تشیع در سالهای اخیر چگونه بوده و چرا برخی تلاش کردهاند این دو را در تقابل با هم نشان دهند؟
غروی: ایرانیت و تشیع در طول تاریخ، نه تنها با یکدیگر در تضاد نبودهاند، بلکه در موارد بسیاری همپوشانی و تعامل سازنده داشتهاند. هویت ایرانی پس از اسلام، بویژه با گرایش به تشیع، توانست بعدی عمیقتر و معنویتر بیابد. زبان فارسی در کنار حفظ میراث ایران باستان، به یکی از ابزارهای مهم نشر معارف شیعی بدل شد و این خود نشان میدهد که ایرانیت و تشیع، به جای تقابل، همزیستی و تقویت متقابل داشتهاند.
چرا مباحثی که به تقابل این دو عنصر هویت اشاره دارند، در سالهای اخیر مطرح شد؟
غروی: در سالهای اخیر برخی جریانها، چه در داخل و چه خارج کشور، کوشیدهاند تا دوگانهای ساختگی میان «ایرانیت» و «تشیع» ایجاد کنند. گویی یکی از آنها مانعی برای دیگری است. این دیدگاه معمولاً ریشه در نگاههای افراطی ملیگرایانه یا از سوی دیگر، قرائتهای انحصاری مذهبی دارد.
در حالیکه تجربه تاریخی ایران نشان داده این دو مؤلفه، به شکل طبیعی و تاریخی در کنار یکدیگر رشد کردهاند. در برخی مقاطع تاریخ ایران، حکومتها یا شرایط سیاسی باعث میشد مردم نتوانند گرایشهای مذهبی خود را آزادانه ابراز کنند. با این حال، علاقه به اهل بیت(ع) در دل مردم زنده میماند و با اولین فرصت، خود را نشان میداد. پس از تشکیل دولت صفویه، تشیع رسمی شد و با حمایت علمای برجسته، گسترش علمی و فرهنگی بیشتری یافت. نقش روحانیون و اندیشمندان شیعی در تثبیت هویت ایرانی نیز بسیار مهم است. آنان نه تنها در توسعه فکری جامعه نقش داشتند، بلکه در دوران استعمار، مشروطه، انقلاب اسلامی و حتی امروز نیز بهعنوان مدافعان استقلال و عدالت شناخته میشوند.
از این منظر، تلاش برای تقابلسازی میان ایرانیت و تشیع، یا ناشی از ناآگاهی تاریخی است یا با اهداف خاص سیاسی و فرهنگی صورت میگیرد؛ اهدافی که عموماً دنبال تضعیف یکی از پایههای هویت ایرانیاند. ایران بدون تشیع، یا تشیع بدون ایران، نه آن ایران تاریخی را دارد و نه آن تشیع تمدنساز را. / ایران