اختصاصی شبکه اجتهاد: در سراسر زندگی ۲۵۰ ساله معصومین (ع) به مواردی برمیخوریم که در طول تاریخ مورد سؤال بوده و همواره هست. سکوت ۲۵ ساله امام علی (ع)، صلح امام مجتبی (ع)، قیام امام حسین با زن و فرزند در یک نبرد نابرابر، قبول ولایت عهدی حضرت رضا (ع) و ازدواج امام جواد (ع) با دختر مأمون به نام ام الفضل از این سنخ ابهامات تاریخ است.
در اینجا محققین ما یکی از دو راه را انتخاب کرده و پاسخ دادهاند. اول گفتهاند: این امور، از آنجا که با ظاهر شریعت نمیتوانیم وفقش دهیم و از سویی ائمه اطهار هم که معصوماند؛ قهرا از اسرار الهیه است و کسی از سّر آن مطلع نیست. راه دوم؛ تحلیل و بیان علتهای محتمل که میتواند در این بخش از تاریخ ائمه (ع) نقش داشته باشد.
به گمان ما راه اول تام و تمام نبوده و قابل عرضه به جامعه پرسشگر نسل امروز نیست. اینکه اگر ما در پاسخ به پرسشی گیر افتادیم و فوری از مقوله “اسرار” بودن کمک بگیریم، از رسوبات فکری اشاعره است که در میان ما نفوذ کرده، چرا که آنان شعار در مواجهه با انبوهی از اشکالاتی که بر ایده “جبرگرائی” وارده شده، توان دفاع ندارند و تمسک به “لایسئل عما یفعل” میکنند!
و مشکل این دیگر این سنخ پاسخها این است که اگر ما به دنبال “اسرارسازی” برای سیره ائمه (ع) باشیم، آنان از اینکه “الگوی زنده همه اعصار” باشند، مورد آسیب قرار دادهایم. در این صورت جا دارد کسی بگوید امامی که زندگیاش سراسر “اسرار” و یا “عمل به علم غیب” و یا “معجزه” است، چگونه میتواند الگوی منی باشد که فاقد همهی آن اوصاف هستم؟! اما راه دوم، راه خوبی است در عین اینکه فضای علمی و پژوهشی برای پاسخهای دقیقتر و بهروزتر، باز است.
در مورد ازدواج امام جواد (ع) با فرزند مأمون توجه به چند نکته ضروری است و با توجه به این نکات پاسخ صحیح خود را نمایان میکند.
اولاً باید در بررسی وقایع پیچیده تاریخی در عین پژوهش، خود را در همان زمان قرار دهیم. ببینید؛ بعد از شهادت امام رضا (ع)، انگشت اتهام از سوی شیعیان خراسان و عراق و بغداد و حجاز بهسوی مأمون نشانه گرفت و این را مأمون بعد اینکه به بغداد آمد از نزدیک لمس کرد. در اینجا مأمون راهی ندارد تا از این اتهام که منجر به لعن و سرزنش او شده، خود را خلاص کند، به این فکر افتاد که خود را از آن جرم و گناه بیرون آورد و نظر شیعیان و علویان را نسبت به خود جلب نماید. از اینروی نامهای برای امام جواد (ع) نوشت و با اکرام و احترام او را به بغداد خواست تا با این دسیسه ذهنیّتی که مردم از او دارند با تکریم و اکرام فراوان در انظار عمومی نسبت به امام خارج سازد.
ثانیاً مأمون هم یک انسان است و خواستههای عادی انسانی دارد، هر انسانی دوست دارد؛ میوه دل خود را به بهترینها بسپارد. مگر نه این است که امام جواد (ع) در همان سنین کودکی دانش گسترده خود را نمایان نمود و همگان را؛ از شیعه و سنی و غیرمسلمان را شیفته خود سازد. لذاست که شیخ مفید در کتاب “الارشاد” براین وجه در ازدواج امام جواد صحه گذاشته و تائید نموده؛ که این ازدواج بهجهت علاقه مأمون به حضرت و اعتقاد به مراتب فضل امام جواد بوده و وقتی اعتراض شدید عباسیین به مأمون شروع شد و پاسخ مأمون این بود:
“اما اینکه من محمد بن علی (امام جواد) را برای دامادی خود برگزیدم، به خاطر برتری اوست با خردسالیش در علم و دانش بر همه دانشمندان زمان است و راستی که دانش او شگفتانگیز است و من امیدوارم آن چه که من از او میدانم برای مردم آشکار کند تا بدانند که رأی صحیح همان است که من درباره او دادهام”.
ثالثاً بر همین اساس که مأمون با خواستههای طبیعی بشری که دارد زندگی میکند، مانند هر حاکم و فرمانروایی دوست دارد و بلکه استراتژی حکومتیاش اقتضاء میکند که از مخالفان خود و اپوزیسیون دولتش، اطلاع کامل داشته باشد. خوب؛ چه کسی بهتر از دخترش که میتواند از متن زندگی امام جواد (ع) پدر را مطلع سازد؟
رابعاً براساس همین تحلیل حالات روانی و شخصیت انسان و حب و بغضها، نکته دیگری را نیز در علت سر گرفتن این ازدواج مطرح نمود و آن این است که مأمون که خود دانشمند و یک فرد بسیار زیرکی است بعینه مشاهده کرد که خاندان نبوت دارای عظمت خاصی هستند و چرا نباید حال که میتواند نوادگان خود را، از طریق دخترش، در نسل امام جواد و نهایتاً خاندان نبوت قرار دهد، اینکار را نکند و نام و خاندان و نسل خود را، جاودانه نسازد؟!
آیا اگر به فرض؛ ام الفضل از امام جواد (ع) فرزندی داشت و به مقام امامت میرسید، این انتقال نسل امامت به خاندان عباسی نبود؟
خامساً بر اساس همان گرایشات درونی آدمی، هر کسی که به قدرتی میرسد؛ دوست دارد رقیب را، بدون مبارزه و درگیری از صحنه خارج کند و یکه تاز میدان حال و آینده باشد. امام جواد (ع)؛ صاحب کمالات است و مورد اقبال افکار عمومی است. خوب؛ با نزدیک کردن و بلکه ورود امام به دستگاه حاکمیت، این جلال و جبروت مورد آسیب قرار میگیرد. لذاست که امام جواد را وارد خانه خود کرد و در این نقشه تا حدودی موفق هم بود. شاهدش این است که زندگی امام را از مدینه به بغداد منتقل کرد و شرائط ظاهری خوبی برای سکونت امام فراهم آورد و اصلاً غرضش همین بود که زندگی شاهانه و تجملاتی و پراز زرقوبرق خود، امام را مورد چالش اعتقادی و قلبی مردم قرار دهد.
سؤال حسین مکاری نمونهای از افکار عمومی در موضوع است که از نحوه زندگی امام جواد انتقاد میکند و امام جواد (ع) طبق نقل قطب راوندی اینگونه پاسخ فرمود:
«ای حسین: نان جو و نمک خشن در حرم رسول خدا؛ مدینه، نزد من از آنچه در اینجا؛ بغداد، مشاهده میکنی بهتر است.
امام جواد (ع) نه تنها سکوت نفرمودند و برای مردم روشنگری میکردند.
نکته دیگر در این ازدواج سؤال از علت قبول امام جواد (ع) است؟ در اینجا هم مانند مورد گذشته، نباید خود را از متن ماجرا بیرون کشیده و پاسخ دهیم که؛ قبول این ازدواج از سوی امام، از اسرار الهیه است و کسی خبر ندارد!
امام جواد واقعاً از سوی مأمون در اذیت و آزار قرار داشت؛ مثلاً در کتاب کافی نقل شده: مأمون با اجیر نمودن آوازهخوانی برای آن حضرت خواست امام را به امور دنیوی متمایل سازد! که البته با پاسخ قاطع حضرت این نقشه نیز نقش بر آب شد.
یا مورد دیگری که کتاب المناقب نقل میکند و حکایت از پیچیدگی و اغراض سوء مأمون را میکند، این است که مأمون به هر نقشه و حیلهای دست میزد تا شخصیت امام را از بین ببرد، یکی از نقشههای او این بود که وقتی میخواست دخترش را به عقد امام در بیاورد به صد نفر از زیباترین کنیزانش دستور داد هر یک جامی که در آن گوهری درخشان بود به دست گیرند و به امام جواد عرضه کرده تا ایشان را وسوسه کنند! هیچ توجهی به آنان نکرد.
و نمونه دیگر؛ شخصی به نام مخارق را که ریش بلندی داشت و کارش نوازندگی و خوانندگی بود نزد امام فرستاد. مخارق مقابل امام جواد نشست و شروع کرد به خواندن و نواختن. امام جواد به او به هیچ توجهی نفرمود و پس از مدتی سرش را بلند کرد و فرمود: «از خدا بترس!» همین که سخن امام تمام شد، عود و تنبور از دست مخارق افتاد، دستش فلج شد و تا آخر عمر فلج ماند.
این نمونهها نشان از یک سیاست قوی و مرموزانه و منافقانه دارد که در برابر امام، به اسم “ازدواج”شکل گرفته! اگر شخصی که امام است و دارای علم غیب و کرامت است، اما در عین حال مانند هم انسانهای دیگر؛ مأمور به ظاهر و زندگی عادی است و در حالتی به سر میبرد که کاملاً تحت نفوذ قدرت حاکمیت است و سایه پدر از سر او رفته و مورد یک پیشنهاد برای ازدواج تحمیلی قرار گیرد، چه میتواند بکند؟ آیا باید مقاومت کند و جانش را در معرض خطر قرار دهد و رهبری شیعیان را در ابهام قرار دهد، یا مانند هر انسان دیگری تن به این اجبار دهد؟
البته امام جواد؛ دست از مبارزه برنداشته و با نشان دادن روحیات منفی خود، بیرغبتی و مخالفت خود را با این ازدواج به همگان نشان داده و از اهداف سیاسی دور از اخلاقِ حاکمیت وقت، پردهبرداری کرده و آنان را رسوای تاریخ سازد؟
دقیقاً امام جواد وقتی دید راه مفری از این ازدواج تحمیلی باقی نمانده همین کار را کرد. انتقال زندگی، علیرغم مخالفت همسرش ام الفضل از بغداد به مدینه و نامههای گلایهآمیز ام الفضل به پدرش مأمون از زندگی در مدینه، نشان از موفقیت امام جواد و شکست مأمون است.
ام الفضل در نامهای به پدرش نوشت: امام جواد (ع) با زنان دیگر نیز ازدواج کرده و این غیرت زنانگی مرا برمیانگیزد.
مأمون در پاسخ دخترش نوشت:
“دخترم، من تو را به ازدواج امام جواد (ع) در نیاوردم تا اینکه حلالی (ازدواج با زنان دیگر غیر از تو) را بر او حرام گردانی، پس از آن دیگر آنچه یادآور شدی مطرح نکن”.
نکته مهم پایانی در اینجاست که سؤال میشود امامان ما با توجه به آگاهیشان از آینده زمین و زمان چگونه در چنین شرائطی خود را قرار میدهند و تن به ازدواجی میدهند که بوی خون خودشان را میدهد؟ پاسخ این پرسش معروف این است که همانطوریکه ائمه (ع) دارای مقام “عصمت” هستند، دارای مقام “علم غیب” هم هستند و در این اعتقاد ذرهای ما مماشات نداریم.
اما سؤال در اینجاست که آیا ائمه (ع) موظفند در روابط عادی و روزمره و در مواجهه با پدیدههای سیاسی و اجتماعی و خانوادگی، از علم غیب خود بهره جویند؟ قطعاً پاسخ منفی است. چون در این صورت نه کمالی را میتوان برای ایشان ثابت کرد و نه انسانهایی میتوانند باشند که الگوی بشریت قرار گیرند.
علامه طباطبائی تصریح نموده که؛ علم غیب امام، هیچ وظیفهای را برای آنان، ایجاد نمیکند و در برابر حوادث آینده هیچ مسئولیتی ندارند.