قالب وردپرس افزونه وردپرس
خانه / آخرین اخبار / چرا امامان شیعه (ع) کتابی جامع در فقه تألیف نکردند؟/ محمدباقر ملکیان
چرا امامان شيعه (ع) کتابی جامع در فقه تأليف نکردند؟/ محمدباقر ملکیان

دیدگاه و نظر؛

چرا امامان شیعه (ع) کتابی جامع در فقه تألیف نکردند؟/ محمدباقر ملکیان

شبکه اجتهاد: هرچند در کتب روائی و رجال، تألیف کتب و رسائل متعددی به ائمه (ع) نسبت داده شده است، مثل کتاب «السنن والقضایا والأحکام» که در رجال نجاشی به امیرالمؤمنین (ع) نسبت داده شده، یا «رساله اهوازیه» امام صادق (ع)، یا رساله‌ای که بنابر گزارش کلینی، امام صادق (‌ع) آن را برای اصحابشان نگاشتند. و ده‌ها نمونه دیگر که مرحوم امین در «اعیان الشیعه» و استاد جلالی در تدوین «السنه» به تفصیل آنها را گزارش کرده‌اند، اما هیچ کدام از این نگاشته‌ها کتابی جامع در فقه نیست. اکنون در پی آنیم تا بفهمیم چرا امامان شیعه (ع) کتابی جامع در فقه تألیف ننمودند؟

برای رسیدن به تحلیلی درست، سه پرسش مطرح می‌کنیم:

۱. چرا نگارش یک کتاب اهمیت دارد؟

۲. آیا ائمه (علیهم‌السلام) امکان تألیف یک کتاب جامع داشتند؟

۳. آیا تألیف یک کتاب جامع توسط ائمه (علیهم‌السلام) مفید است؟

اجمالا نمی‌توان فائده و اهمیت نگارش یک کتاب توسط ائمه (علیهم‌السلام) را نادیده گرفت، چرا که اگر آنها همانند مالک و شافعی (و البته «لا یقاس بهم أحد») کتاب یا کتاب‌هایی در فقه تألیف می‌نمودند، چه بسا این امر جلوی بسیاری از اختلافات و تعارض روایات را می‌گرفت. و جلوگیری از اختلافات و تعارض روایات امری است که نمی‌توان اهمیت آن را نادیده گرفت. برای فهم اهمیت این موضوع، مراجعه به مقدمه شیخ طوسی در سبب نگارش کتاب تهذیب الأحکام سودمند است.

اما جلوگیری از اختلافات به طرق دیگری نیز دستیافتنی است، راه‌هایی که چه بسا ساده‌تر و کم هزینه‌تر و سودمندتر هم باشد. برای روشن شدن این مطلب باید دانست انتشار کتب و نگاشته‌ها، آن هم در روزگاری که سخت گیری‌های شدیدی نسبت به ائمه (علیهم‌السلام) وجود دارد، کاری بسیار سخت است، بلکه اگر مساعدت و همراهی دستگاه خلافت نباشد، کسی توانایی انتشار کتابش را در قلمرو تمدن اسلامی ندارد. نمونه اش را می‌توانید در ماجرای تألیف کتاب موطأ مالک بن أنس و مساعدت منصور عباسی نسبت به آن مشاهده کنید.

بنابراین با سخت‌گیری و کنترل شدیدی که دستگاه خلافت نسبت به ائمه (علیهم‌السلام) داشت، می‌توان تصور کرد که این دستگاه با تمام توان از انتشار کتب و نگاشته‌های ائمه (علیهم‌السلام) جلوگیری می‌کرد. نمونه‌ای از این مواجهه سختگیرانه را می‌توانید در شرح حال ابو حنیفه ببینید، با این که ابو حنیفه نه ادعای حکومت داشت، و نه اصلا کسی در پهنه قلمرو اسلامی او را شایسته چنین مقام و منصبی می‌دید. حالا تصور کنید این مواجهه با ائمه (علیهم‌السلام) چگونه است؟ با این تفاوت که ائمه (علیهم‌السلام) هم ادعای خلافت داشتند، و بلکه غیر خودشان، کسی را شایسته این مقام نمی‌دانستند، و هم طرفداران زیادی داشتند، و هم بسیاری (حتی علمای اهل سنت) آنها را شایسته این جایگاه می‌دانستند. برای نمونه ذهبی در شرح حال بسیاری از ائمه (علیهم‌السلام) تصریح می‌کند که آنها صلاحیت خلافت و ریاست را داشتند!

بلکه چه‌بسا اگر دستگاه خلافت با شدت و حدّت از انتشار کتب ائمه (علیهم‌السلام) جلوگیری نمی‌کرد، باز ایشان نمی‌توانستند کتابی جامع در فقه تألیف کنند، چرا که بسیاری از فتاوای ایشان در ابواب مختلف فقهی، با فتاوای اهل سنت ناسازگار است، و انتشار مجموعه‌ای که این مخالفت‌ها و ناسازگاری‌ها را به یکباره آشکارا و در قالب یک کتاب جامع به رخ بکشد، با توصیه‌های اکید و بلیغ ائمه (علیهم‌السلام) به تقیه ناهماهنگ است.

از طرفی دیگر ائمه (علیهم‌السلام) به نقل شفاهی اهتمام ورزیدند، چرا که نشر و گسترش نقل شفاهی، امری آسان و کم هزینه است، اما اصحاب ائمه (علیهم‌السلام) که دچار این گونه گرفتاری‌ها و سختگیری‌ها نبودند به تألیف و نگارش اهتمام ورزیدند، و ائمه (علیهم‌السلام) نیز آنها را به این کار ترغیب و تشویق نمودند. (نمونه این تشویق و ترغیب‌ها را می‌توانید در وسائل الشیعه ملاحظه کنید).

از جهت دیگر می‌پرسیم: آیا اساساً نگارش کتاب جامع در فقه موجب رفع اختلاف و تعارض در همه دوران‌ها می‌شود؟ پاسخ منفی است، چرا که تنها کمکی که از عهده یک کتاب ساخته است پیرامون مباحث صدور است، البته آن هم با اغماض، چرا که هر کتابی، آن هم در دوره‌ای که تنها راه انتشار کتب در استنساخ خلاصه می‌شود، با گذشت زمان، با اختلاف نسخ دست به گریبان می‌شود، و رفع این اختلاف نسخ، و رسیدن به متن واقعی، مشکلی است طاقت فرسا و چه بسا در مواردی غیر ممکن.

بالفرض که تألیف کتاب، مشکلات و ابتلائات از ناحیه صدور را حل کند، اما تازه این اول راه است، و بسیاری از اختلافات و تعارضات هنوز باقی می‌ماند. نمونه واضح و آشکاراش اختلاف نظر علمای مسلمان و تعارض اقوال و آراء آنها پیرامون قرآن کریم است.

نکته آخر این که چه‌بسا تألیف یک کتاب جامع توسط ائمه (علیهم‌السلام) نه تنها مفید نباشد، بلکه از جهاتی سبب بروز مشکلاتی دیگر شود. در توضیح این ادعاء باید بگوییم: ائمه (علیهم‌السلام) تا پایان قرن سوم در بین شیعیانشان می‌زیسته‌اند، و شیعیان تا همین زمان امکان دسترسی به امامان خویش را داشتند، اما از اواخر قرن سوم، شیعه از رؤیت امام (‌علیه‌السلام) محروم شد، و در غیبت امام، دچار حیرت وسردرگمی شد، امری که اگر ائمه (علیهم‌السلام) برایش چاره اندیشی نکرده باشند با جایگاه هدایت گری آنها ناسازگار است، یعنی نمی‌توان پذیرفت ائمه (علیهم‌السلام) شیعیانشان را در طول قرن‌های متمادی، آن هم در دنیایی که هر روز با مسأله جدیدی مواجه می‌شود، یکه و تنها در حیرت و سرگردانی رها کنند.

پس باید پرسید ائمه (علیهم‌السلام) برای رفع این مشکل چه چاره‌ای اندیشیده‌اند؟ ظاهراً ـ و به شهادت روایات متعددی که در آنها ائمه (علیهم‌السلام) شیعیانشان را مراجعه به فقهاء توصیه کرده‌اند ـ ائمه (علیهم‌السلام) خصوصاً از دوره امام باقر و امام صادق (علیهما‌السلام) به تربیت گسترده فقهائی پرداختند که وظیفه آنها پاسخ‌گویی به مسائل شیعیان بر اساس مبانی شیعی است. بنابراین به جای پرداختن به تألیف کتاب، که هم از جهت امکان و هم از جهت سودمندی با موانع متعددی روبه روست، فقهاء و آموزگارانی تربیت کردند که آنها می‌توانند با تألیف کتاب‌های متعدّد در هر دوره و همچنین تربیت شاگردانی در طراز جامعه شیعی، قافله مؤمنان را در گردنه‌های هولناک پیش رو راهنمائی و راهبری کنند. این کار خصوصاً برای جامعه‌ای که ممکن است با مسائل مستحدثه و نوپدید زیادی دست به گریبان شود، بسیار راهگشاتر از تألیف یک کتاب یا کتاب‌هایی در موضوع فقه است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Real Time Web Analytics