اختصاصی شبکه اجتهاد: حجتالاسلام والمسلمین علی صفوی شاملو، مجاهد فرهنگی و مؤسس مجموعه کتاب رسان و عضو مؤثر جبهه روحانیت مردمی بر اثر سانحه رانندگی در ۴۰ سالگی آسمانی شد؛ مردی که رشادتهایش در حوزه فرهنگ با مجموعه کتاب رسان اوج گرفت و در واپسین روزهای سال خبر درگذشتش باد خزانی بود که در بهار حوزه فرهنگ وزیدن گرفت. او سالها در کسوت و زندگی طلبگی و به عنوان یک فعال فرهنگی و اجتماعی در حوزههای مختلف ایفای نقش مؤثر داشت و در یک جمله میتوان گفت علی شاملو یک طلبه فاضل حوزوی در تراز انقلاب اسلامی بود.
شاملو فوقلیسانس مهندسی پلیمر را از دانشگاه امیرکبیر گرفته بود و دارای استعداد و فهمی سرشار بود و در اوج شکوفایی علمی و موقعیت تحصیلی و مادی و تأسیس شرکت مهندسی با درآمد بالا به دنبال گمشده خود به حوزه علمیه آمده بود و از سر شور و عشق و اخلاص و تشنگی سالها به تحصیل علم دین مشغول شد و بعد از رسیدن به نقطه امن و آرام ایمانی- بخصوص از رهگذر انس با آثار مرحوم صفایی حائری- وارد فعالیتهای گسترده و مؤثر فرهنگی شد بخصوص در عرصه کتاب که طرح ملی نذر کتاب و موسسه کتاب رسان (یکی از بزرگترین شبکههای توزیع کتاب کشور) را اداره میکرد.
در میان جوانان و دانشگاهیان هوادار بسیاری داشت؛ در عرصه اجتماعی و سیاسی شخصیتی حق جو و حق طلب و مخلص و اهل معنا و جهادی بود و وجودش سراسر درد و دغدغه خدمت و هدایت و دستگیری خلق بود. خدای رحمتش کند و با اولیا محشور فرماید و اربابش حضرت صاحب العصر (عج) را فریادرس آن عزیز فقید فرماید.
دوستان، آشنایان و نزدیکان حجتالاسلام شاملو در فراق این مجاهد روحانی عرصه فرهنگ و اجتماع دل نوشتههایی را مکتوب کردند که با هم میخوانیم. گرچه بسیاری از مسئولان و شخصیتها فرهنگی و دولتی چون: برخی از اعضای مجلس خبرگان رهبری، رئیس و نمایندگان مجلس شورای اسلامی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، رئیس مرکز ارتباطات دولت و روحانیت، معاون راهبردی قوه قضائیه، معاون فرهنگی اجتماعی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، رئیس حوزه هنری انقلاب اسلامی، سرپرست نهاد کتابخانههای عمومی کشور، روسای مراکز حوزوی و دانشگاهی و اساتید برجسته این دو نهاد علمی، تشکلات و گروهای فرهنگی و جهادی در پیامهایی فقدان این نیروی جهادی انقلابی را تسلیت گفتند.
محسن مقصودی: گوشه گوشه کتابخانه کوچک منزل مان پراست از کتابهایی که همسر و فرزندانم از مجموعه «کتاب رسان» خریدهاند و بارها خواندهایم، به همراه برچسبهای قهرمانان شهید، نمک تبرک حرم امام رضا (ع) و تخفیفهای همیشگیاش.
مرحوم حجتالاسلام علی شاملو یا همان آقای کتاب رسان، در یک جهاد فرهنگی و روشنگری، آرام و بیصدا و مخلصانه برای تعمیق فرهنگی فرزندان این مرز و بوم، کار معرفی و توزیع کتابهای خوب فرهنگی را به بهترین نحو انجام داد. خبر تصادف و رحلت مؤسس مجموعه کتاب رسان که آمد خانواده ما هم مثل همه مخاطبانش بیقرار شد.
گوشه گوشه این مملکت امثال شاملوها که مخلصانه و مظلومانه در حال جهادند کم نیستند و حقیر هر وقت یکی از این عزیزان را میبینم، شرمنده میشوم. جبهه فرهنگی انقلاب پر از شاملوهاست هر چند امثال حقیر بیشتر دیده میشویم.
شاملوی عزیز حالا رفته است اما نهالهایی که او با کتابهای خوب ارسالیاش در قلب و فکر کودکان، نوجوانان و جوانان این مرز و بوم کاشته است زنده خواهد بود.ای کاش ما هم کاری کنیم که بعد از رفتنمان زنده باشیم… چقدر مرگ نزدیک است و ما بیخیال!
امروز آخرین پست اینستاگرامش را مرور کردم جالب بود که در این روزهای آخر سال هم به فکر محرومان و مستضعفان بود و تأکید داشت طوری به محرومان کمک کنیم که عزتشان حفظ شود. شادی روح برادر شاملو صلواتی هدیه کنیم.
سید محمود رضوی: حاج علی روز همه ما با رفتنت به هم ریخت، مشتی خودت گفتی برو دوراتو بزن، اما حالا حالا باید برای آقا کار کنیم، خستگیت که رفت، با انرژی برگرد! حاج علی این رسمش نبود، تازه داشتم فکر میکردم برگردم! پس چی شد؟ چرا گذاشتی رفتی؟ مگه نگفتی بیا از کتابهای شیخ علی صفائی کار نمایشی در بیاریم! پس چی شد حاجی؟
از اولین باری که اربعین سال ۹۲ دیدمت و از مشهد اومدید تهران و همسفر اربعین شدیم تا همین تماس آخر چند هفته پیش همیشهی همیشه حال خوبی داشتی، حتی در بدترین شرایط! درس و مهندسی و ارشد و دانشگاه امیرکبیر را تموم کرده بودید و پر انرژی درس حوزه میخوندی!
غریب بودی حاجی! کاملاً غیر عادی؛ مثل همه جهادیها که بیقرارند؛ بیقرار خدمت بیقرار اثر مهم در این ۴ روز دنیا؛ حاجی دمت گرم و احتمالاً بیفرار رفتن که اینقدر زود رفتی!
خوب زندگی کردی، مفید مفید، هیچ ثانیهای از زندگیتو هدر نکردی؛ کم زندگی کردی اما پر اثر؛ از درس و بحث و اخلاق، کار جهادی، کمک به مستضعف و دخیل کردن همه در خیرات تا تلاش برای ترویج کتابخوانی و خرج برای ترویج کتاب خوب.
حاجی نمیدونم کجائی و کنار کدوم بزرگوار ولی یقین دارم جات خوبه و حالت خوش؛ اما حال خانواده و بچههات و رفقات همه خرابه. خوش به حالت که اینقدر خوب زندگی کردی و اینقدر همه ازت خوب میگن. الهی به حق سربازی بیادعایی که برای امام زمان(عج) کردی خود حضرت قلب نزدیکانت را آروم کنه.
نمیدونم چه حکمتی در رفتنت بود که همچون شیخ علی صفائی در تصادف رفتی، تو از امروز برای ما عین صاد شین هستی، علی صفوی شاملو. دل همه کباب شد، روحت شاد. شادی روحش فاتحه و صلواتی هدیه کنیم.
حجتالاسلام محمدرضا جوان آراسته: خستگی همه کارها کرده و نکرده نشست به تنم، یک نفر توی دایرکت برایم صفحهای سیاه فرستاد که تویش تصویر یک رفیق بود. خسته و گیج شدم. هنوز هم که هنوز است و دارم اینها را مینویسم سر پا نشدهام.
مرگ همیشه تلخ است، مرگ بعضیها برای دیگران فقط یک «آه» و «حیف» و «عجب» دارد و بعد همه سر برمیگردانند و میروند همانجا که غرقش بودند. بعضیها اما خبر رفتنشان آدم را متوقف میکند، هیچ حرفی نیست، هیچ آوایی در پاسخ خبرشان نیست، یک آن بند دل آدم را پاره میکنند و بعد اطرافیانشان دیگر آن آدمهای سابق نمیشوند.
آقای شاملو برای من اینطور بود. پر بود از ایده و انگیزه و دغدغه و کار و حالا من، در بهتم که مگر میشود آن حجم پویا و سیال تلاش الآن گوشهای تنها و تاریک خوابیده باشد.
توی جبهه کارهای فرهنگی انقلاب، جای خالی شاملو حالا حالاها پر نمیشود. من هر قدر دلم پر بود از آدمهای تو خالی و پوچ فرهنگی انقلابی، دلگرم بودم به کسانی مثل شاملو که کار و فکرشان ریشه داشت.
خدا صبرم بدهد. خدا صبرتان بدهد. ما حالا کمر شکسته و خستهتر و کمیارتر از دیروز باید برای جبهه فرهنگی انقلاب بدویم. تا یار که را خواهد و میلش به که باشد.
حجتالاسلام عباس بابایی: علی جان برادرم! در این دو سال بعد از داغ حاج قاسم، اینگونه قلبم شعله نکشیده بود. کوتاه سخن اینکه داغت سخت مرا سوزاند!
چقدر زود دلم برایت تنگ شده، برای حرص خوردنهای فراوانت از دست کوتاه قامتانی که پابرشانه هم میگذاشتند تا بلکه با سایه کریه شان جلوی نورافشانی حضرت آقا را بگیرند.
دلم برای تکه کلامت که چه راحت سختیهای بزرگ را با آن حل میکردی تنگ شده: «حله». دلم برای تشکرهایت که نشان از عمق وجودت داشت تنگ شده: «مخلصیم». دلم برای هقهق گریهات وقتی برایت روضه میخواندم تنگ شده.
برادرم! تو که مهربانی از وجودت شعله میکشید، چرا اینقدر ما را سوزاندی و رفتی؟!
علی جان! بعد تو دنیای مجاز پر شد از مناقبت، شاید خودت هم باورت نمیشد از این همه منقبتهایی که داشتی: شجاعت و بصیرت و حریت و معنویت و مجاهدت و خدمت و…
و همه درست بود اما هیچکس از مهمترین ویژگیات نگفت: غربت! همان غربتی که داغ رفتنت را دوچندان کرده است!
نه حوزه تو را شناخت نه دانشگاه، نه سیاست شناختت، نه فرهنگ، نه مدعیان انقلابی و نه انقلابیان مدعی! چون غریب و ناشناخته بودی، سیاسیون نهتنها تو را ندیدند بلکه به اسم انقلاب رجمت کردند.
چون غریب بودی، مظلومانه جهاد کردی و فریادت را کسی نشنید! تو غریب بودی همانگونه که پیامبر فرمود: «اسلام با غربت به دنیا آمد و دوباره هم به غربت مبتلا خواهد شد؛ پس خوشا به حال غریبان!
سؤال شد یا رسولالله! غریبان چه کسانی هستند؟ فرمود: کسانی که وقتی توده مردم بهسوی فساد میروند و فاسد میشوند، صالح باقی میمانند؛ که اینها نه وحشت میکنند و نه احساس غربت میکنند؛ و اگر چنین مؤمنی در حال غربت بمیرد، فرشتگان آسمان بر او میگریند، اگرچه گریه کن کم داشته باشد، وگرنه در قبر، نور درخشانی پدید میآید که از جایی که به خاک سپرده شده تا محل ولادت و زندگی او میتابد.»
علی جان، برادر امام حسینیام! این متن را با اشک برایت نوشتم و کجا فکر میکردم شبی اینگونه را!
برادر مخلص و غریبم! خوب شد رفتی، چون داشتی برای عدهای از ما آزاردهنده میشدی!
حجتالاسلام حاجی مرادخانی: چرا باید از شیخ علی شاملو بگوییم؟! باید از شیخ علی شاملو بگوییم تا نگویند روحانیت درد مردم ندارد؛ تا نگویند روحانیت همه به وضع موجود راضیاند؛ تا نگویند بدون امکانات و بودجه نمیشود کار کرد؛ تا نگویند بدون اتصال به باندهای قدرت و ثروت نمیتوان کار کرد و اثرگذار بود؛ تا نگویند حوزه و روحانیت کارآمدی ندارد؛ تا نگویند نمیشود هم به خط قرمزها پایبند بود و هم با طیفهای مختلف رفاقت کرد.
باید از شیخ علی شاملو بگوییم تا ثابت کنیم میشود پرکار بود ولی بیادعا؛ میشود پر مطالعه و روشنفکر بود بدون خروج از آخوندی و طلبگی؛ میشود جهادی بود ولی تشکیلاتی؛ میشود آرمانگرا بود ولی همراه با درک درست از واقعیت؛ میشود پشتیبان نظام و انقلاب بود ولی همراه با دغدغه مردمداری.
باید از شیخ علی صفوی شاملو بگوییم تا جلوه دلنشین و دیدنی از روحانیت مردمی انقلاب اسلامی را به نمایش بگذاریم…
محمد الهی خراسانی: نجواگونهای با یار و همسنگر فقید مرحوم علی صفوی شاملو: علی جان! چه زود از جمع دوستانت پر کشیدی و چه زود میخواهی آنها را به نبودنت عادت دهی… ولی جای تو برای ما پر نمیشود و تازه هر چه میگذرد، بیشتر جای خالی تو را حس میکنیم.
علی جان! چه خوب از مولایت علی آموخته بودی که چگونه میتوان جامع اضداد بود. شهادت میدهم که تو توانستی صراحت را با ادب، عزت نفس را با تواضع، عقلانیت را با انقلابیگری، عدالتخواهی را با مهرورزی، معنویت را با فعالیت اجتماعی، نخبگی را با فعالیت جهادی، کتابخوانی را با فعالیت رسانهای و تحصیلات دانشگاهی را با هویت حوزوی جمع کنی.
علی جان! چه بامسمّا است تخلص عین صاد شین برای تو که امتداد مکتب تربیتی عین صاد هستی و تو هم مانند استاد، چشمه جاری و جوشندهای هستی که خشک نخواهد شد “و لو کره الکافرون”.
علی جان! تازه اول کار توست…
حجتالاسلام محمدجواد پارسا: درود خدا بر آن مرد پرکار و بیادعا؛ صریح اللهجهی مؤدب؛ اهل خیرِ بی توقع و متواضع؛ روشن فکرِ شریعت مدار؛ اهل فکر و فرهنگ و ریشهدار؛ کتاب خوانِ فکور؛ بلند همتِ با تأنّی؛ منتقدِ منصف؛ مردمیِ خدامحور؛ آرمانگرای واقعبین؛
من همه آنچه را نوشتم قبلاً در علی صفوی شاملو دیدم و یکبار دیگر به مکتب تربیتی علی صفایی حائری ایمان آوردم.
و خدا میداند که چقدر با رفتنش احساس خسارت کردم درست مثل لحظهای که از کوچ استادش صفایی خبر دار شدم و نیز وقتی که رفیقش رضا داودی داغدارم کرد.
و از این به بعد دلخوش دارم به دوستانش که سالها خدمتگذارشان بودهام و امید به غیرتشان دارم در ادامه راهش با عزمی قویتر. یاحق.
حجتالاسلام علی غفوریمنش: کرونای سختی گرفتم در کنار لطف همه دوستان علی عزیز خیلی احوال پرس بود گفتم داداش دارم میمیرم گفت خوب میشی دلگرمی داد؛ ساعاتی بعد با خانواده درب منزل را زد آمد بالا با پلاستیکهایی پر از آبمیوه و بلدرچین… گفتم داداش جبران کنم انشاءالله.
بعد از بهبودی از کرونا اولین حضورم در جمع رفقای جبهه خانه علی بود با کلی پذیرایی خوب و خنده و تصمیمهای خوب خیلی خاطره انگیز بود تا منو دید گفت چه پیراهن قشنگی داری خوشم اومد گفتم میخرم برات داداش با خنده تکیه کلام همیشگی رو گفت: “مخلصیم”
مترصد زمانی بودم در اعیاد شعبانیه و سال نو قواره پارچه پیراهنی رو تهیه کنم و سورپرایزش کنم اما چه کنم که الآن باید رفقای علی بدنش را کفن کنند.
سالها باید بگذرد تا مانند علی دغدغهمندی در حوزه فرهنگ و اخلاق بیاید. فرهنگ مشهد مدیون تلاشهای اوست. البته او با اراده و تلاش خود مانند صدها طلبه دیگر خود به جایگاه اجتماعی رسید و فعالیت کرد و حوزه خراسان برای او کاری درخور نکرد.
علی جان سلام ما رو به ارباب برسون همسنگران تو در جبهه دغدغههای تو را ادامه خواهند داد. بعون الله و فضله.
حسین کمیلی: فقدان تلخ علی شاملو برای من، نه از باب اینکه مروج کتابخوانی بود و این عرصه بسیار مهم، مبلغ کم دارد و نه از باب اینکه مروج طلبه شدن بود و اینعرصه هم بسیار مهم است و نه از اینباب که یک پایه کارهای خیر و کمک به مردم بود و نه خیلی ویژگیهای دیگر او بلکه به نظر من، به خاطر حریت و آزادگی مثال زدنی او، یک لطمه برای مشهد است.
علی، بیتعصب بود، محافظه کار نبود، نقش بازی نمیکرد، در شرایطی که محافظه کاریها در مشهد، بسیاری جریانهای مردمی را بیخاصیت کرده است، علی شاملو از معدود طلبههایی بود که حق را میگفت؛ با منطق خودش، بدون جانبداری، حق گرایانه، مؤدبانه و اخلاقی هم میگفت و ابایی از نقد شدن نداشت.
کیسه سیاسی برای خودش ندوخته بود، در این وضعیتی که همه دو دو تا چهارتا داریم جزو طلاب نابی بود که از این چیزها عبور کرده بود.
خدا جای خالیاش را برای مشهد پر کند و به همه رفقا صبر عنایت کند. خوشا به حالش…
علی دستپروری: چقدر استوری میبینم برای علی، از کسانی که در زمان حیاتش به او بدوبیراه میگفتند و مسخرهاش میکردند. غریبه نیستند همین دوستان بهاصطلاح … خودمان، همین دوستانی که به ظاهر با هم هستیم. طوری با سوز و آه مرثیه سرایی میکنند و بر سر میزنند که انگار نه انگار اینها همان کسانی بودند که دغدغههای علی را به سخره میگرفتند.
بلایی که بر ما از فقدان علی آمده غیر قابل جبران است. علی دلسوز، مخلص، سخت کوش، دردمند، دردآشنا، آگاه، بصیر، حر، متخلق، متعبد و شجاع بود و به آنچه رسیده بود معتقد بود و از آن پا پس نمیکشید. از اجتهادات فرهنگی، اجتماعی و سیاسیاش بهگونهای سخن میگفت که معلوم بود اهل بازیهای مرسوم نیست و با همه وجودش پای همه لوازمش هست. متلک و طعنه و دشنامها هیچوقت دلسردش نمیکرد. در یک کلام مرد عمل بود.
علی جان! بله، بلای نبودنت سخت است اما سختتر از آن، بودن با جماعتی است که تا هستی سنگت میزنند و همینکه میروی به سر و سینه میزنند.
این بلیه اپیدمی انسانیست، این ماجرا به الآن و علی شاملو محدود نمیشود؛ ما این بلا را بر سر دیگران هم میآوریم. عزیزانمان تا زندهاند برایشان تره هم خورد نمیکنیم ولی تا میمیرند برایمان عزیز میشوند. ایضاً با شهدا هم همین کردیم که میگویند فلانی تا زنده بود برخی از همین جماعت مجیزگو خون به دلش کردند اما الآن و پس از شهادت، در کنگرهها و مستندسازیها مرثیه سرایی میکنند.
از آن عجیبتر بلایی است که بر سر حضرت حجت آوردهایم. امام حاضر را فراموش کردهایم و برای سیدالشهداء خود را به آب و آتش میزنیم. توابین هم همینطور بودند تا حضرت اباعبدالله بودند و ندای هل من ناصر سر میدادند به گوشههای خود خزیده بودند اما همینکه آن حادثه عظیم رخ داد و خون مطهرش بر زمین ریخت کفنپوش شدند و داد برآوردند که یالثارات الحسین…
راستی ما چرا اینطور کافریم. کفران نعمت، کفران حقیقت… چرا ما اینقدر مرده پرستیم، چرا اینقدر منافقیم تا هست هیچ اما همینکه میرود همه عزادار میشویم. با شناختی که از علی دارم، از سلوکش که چقدر خیرخواه بود و چه دل رئوفی داشت نسبت به دیگران و برادران ایمانیش، لطفاً بیاییم تا زندهایم هوای هم دیگر را داشته باشیم. تا زندهایم همدیگر را تحمل کنیم. تا زندهایم هم دیگر را تکریم و تجلیل کنیم. بیایید بیشتر هوای امام حاضرمان را داشته باشیم. بیشتر برای امام زمانمان غصه بخوریم.
علی شاملو صادق بود، لطفاً بیاییم حداقل با خودمان صادق باشیم!
تقی دژاکام: بیاغراق یکی از تلخترین خبرهایی که امسال شنیدم، خبر درگذشت طلبه فرهنگگستر، خوشفکر، پرانرژی و مبلغ با اخلاص کتابهای خوب و کتابخوانی هدفمند آقای شاملوی عزیز و دوستداشتنی در روز جاری بود.
آقای شاملو را همان اوایل آمدن به مشهد به مدد دوست خوب و فاضلم آقای عباس ذوالقدری شناختم و در جلسهای مفصل با خدمات و گستره تلاشهای پردامنه فرهنگیاش آشنا شدم.
حیف حیف از این عمر کوتاه این دوستی شیرین. حیف از آن چراغی که خاموش شد و خدماتی که بیپشتوانه میمانَد و آرزوهایی که ناکام شدند. روح پاکش میهمان و همنشین دائمی حضرات موالیانش «علیهمالسلام» باد.
تسلیت به همه دوستانش، مخاطبانش و همکاران و بازماندگانش. برای شادی بیشتر روح بلندش صلوات و فاتحهای هدیه کنیم و برای شفا و بهبودی همسفران و خانواده گرامیاش حمد شفایی بخوانیم.
مجید عسگری: حجتالاسلام علی صفوی شاملو ازجمله افرادی بود که علاوه بر فعالیتهای بسیار و موفقیت در فضای دینی، تبلیغ دین و حوزه طلبگی، توانسته بود یک مدل و سبک جدیدی از تبلیغ دین را با احیای مساله ترویج کتاب و کتابخوانی به وجود آورد و این باعث شده بود که ایشان به عنوان «طلبه مروج کتاب» جایگاه منحصر به فردی در فضای فرهنگی و اجتماعی کشورمان داشته باشد.
علاوه بر این، با خلاقیتهایی که در حوزه فروش و ارسال کتاب در فضای مجازی داشت؛ تواتسته بود جریان بزرگی از توزیع کتاب را در فضای مجازی ایجاد کند که الگوی بسیاری از مجموعههای دیگر بود. در واقع او بنیانگذار سبک جدیدی از توزیع کتاب در فضای مجازی کشور بود که از دل آن بسیاری از مجموعههای دیگر ایجاد شد.
جای خالی حجتالاسلام شاملو در این عرصه باعث خواهد ما شاهد خلاء جدی باشیم و در توزیع کتاب، با چالشهایی روبه رو باشیم.
نقطه قوت دیگر آقای شاملو این بود که هم در ترویج و معرفی کتاب و هم در توزیع کتاب بسیار خوب عمل کرد. اکثر مجموعههایی که در کشور ما کار می کنند، یا در حیطه ترویج خوب کار میکنند و در رساندن کتاب ضعف دارند و یا صرفا در توزیع و فروش کتاب کار میکنند و در معرفی کتاب ضعفهای جدی دارند، اما؛ مجموعه آقای شاملو، سبک کاری ایشان و موسسه کتابرسان توانسته بود مدلی موفق از سبک ترویج و توزیع کتاب را در کنار هم ارائه دهد که دلیل اصلی موففیت ایشان هم همین بود.
محمدمهدی خالقی: علی شاملو تا امروز نزدیکترین رفیق من است که به رحمت خدا رفت. داغش چیزی است شبیه عزیزترین کسان. خاطرات مصیبتهای گذشته جلوی چشمهایم رژه میرود. تصادف دو پسرخالهام و وفات همزمانشان. تصادف خاله، شوهرخاله، دخترخاله و دامادشان و پرکشیدن هر چهار نفر. حالا همه این داغها تازه شده؛ و داغ رفقای شهید ابوحامد، حکیم و… که البته بهاندازه علی نزدیک نبودند؛ و رفقای دوره کرونا … حامد جلالی، سرور رجایی … همه از خداییم و بهسوی او میرویم.
خاطرات هجوم میآورند. روزهای اول طلبگیاش که از دانشگاه آمده بود و چقدر انگیزه داشت. «اینجا در حوزه کار بیشتر از جاهای دیگر است» تا حوزه و مدرسه حاج آقا نظافت … تا علاقه مشترک به کتاب، سینما، خانواده و تا رفتوآمد خانوادگی … تا کاندیداتوری در انتخابات مجلس، تقوای سیاسی و اخلاق محض… و کتاب رسان این دغدغه مقدس سالهای آخرش.
شب قبل از برنامه گرا، فیلم را که دیدیم، باهم بیرون آمدیم. گفت: «فردا در برنامه تقلب برسان» گفتم تو خودت استادی و از زاویه نگاه خودت بگو. در طول برنامه سرحال بود و روپا … خوب صحبت کرد. دغدغهاش خانواده و صیانت از حریماش در سینمای ایران بود. برنامه که تمام شد، با هادی حاجتمند پشت سرش نماز ظهر را خواندیم. روی موکت کف برنامه گرا…
رفتنت را باور نمیکنم علی جان … حجتالاسلام علی صفوی. شاملو … خداحافظ رفیق.
هادی حاجتمند: «هنوز دفترم وخه بیا…» با پیراهنی سفید و شلواری روشن، پیرو تماست میآمدی. چای قهوه فرقی نداشت، فقط خیلی حرف داشتی برای گفتن و خیلی انرژی داشتی برای انجام دادن. وقتی میخواستی تأکید کنی چشمانت را میبستی و میگفتی آقاجان! فقط باید کار کنیم.
جشنوارهی فیلم امسال توی کافه نشسته بودیم، یادت هست؟ فیلمه بد بود ادامه ندادیم، رفتیم کافهی سینما چایی خوردیم. حرف به جایی رسید که هر دومون تو بلک لیست جریانهای سیاسی و فرهنگی قرار گرفتیم، یادته علی! گفتم: خداکنه شهید شیم، خدایی یادته چی گفتی: چشمهاتو بستی و گفتی؛ آقاجان خیلی کار رو زمینه برای انقلاب، باید کار کنیم، بعد هرجور بریم شهیدیم. خدایی یادته؟!
آقای عین صاد شین! اصلاً از این کاری که کردی خوشم نیومد، مگه نمیگفتی نباید ته فیلم باز بمونه؟! بعد خودت یهو؟! الآن حال کردی که عین مرادت، مرشدت و استادت آقای عین صاد رفتی؟
خیلی… من از تو هیچ چیزی جز خوبی ندیدم، جز همین کار آخرت.
علی صفوی شاملو! پاشو برای همه توضیح بده که چه پدری ازت درآوردن با نفهمیدنهاشون، پاشو خودت بگو که تربیت بنیادین برات مهم بود که به کتاب رسیده بودی و برای همه بگو که کتاب رسان برای تو فقط دردسر مادی داشت و البته عاقبت خیر…
علی بشدت از دستت عصبانیام؛ یه ذره استراحت کن تا بعد ظهور آقا پر انرژی برگردی.
ضمناً تفکر و مدل اجرایی آقای عین صاد شین، نه مُرده است و نه نیاز به ناله دارد. علی صفوی شاملو و تفکر جهادی، عاقلانه و انقلابی او که مصداق واقعی جوان گام دوم انقلاب است، زنده و نیازمند رهرو است. برای ماندن و افسوس خوردن وقت نگذارید، به قول علی عزیز آقاجان! ببین باید کار کنیم فقط»
امیر سعادتی: و اما مرگ پایان نیست؛ آغاز دویدنهاست؛ در اینسو، پای ما آماده میگردد، با رنج و فشار و درد؛ در آنسو سخت میتازیم تا آن مقصد بیمرز؛
جناب شیخ ساکت بود؛ نگاهش حرفها میزد؛ سکوتش مشعل من بود؛ سکوتش نور میپاشید، بر راهم؛ سیاهیهای قلبم زود، خیلی زود میمردند و شادی بر وجودم سایه میانداخت؛ درون سینهام یک چشم دیگر پلک وا میکرد و در این چشم هستی رنگ دیگر داشت.
سختی رنگ دیگر داشت و مرگ… آهنگ دیگر داشت… سرم میرفت؛ چشمم سخت میجوشید و قلب عاشقم آرام میلرزید؛ نگاهم در نگاه شیخ میپیچید؛ و با او… با نگاه، فریاد میکردیم.
سید محمدرضا میری: هفته قبل، با هم نهار خوردیم. همیشه دوست داشتی سر نهار گرم بحث سیاسی و اجتماعی باشی. من هم که بلد نبودم. با شوخی سر و تهش رو هم میآوردم.
قبل رفتن مثل همیشه دوتا کتاب معرفی کردی. گفتی برای تولد سید رضا همونها رو میگذاری. نگذاشتی که! یعنی همون هفتهای یکبار هم تو رو نخواهم دید؟ که حرف بزنیم.
دلم برای اون لحظاتی که برای تأکید روی یک کلمه چمشهات رو میبستی تنگ میشه بامرام. بعد قبا رو بندازی روی دوشت و نماز بخونیم. بعد، تعقیبات بخونی و هی طولش بدی تعقیبات رو…
مثل اون غروبها که تنها بودیم و توی نماز مغرب و عشا گریه میکردی. این رجب و رمضانهای اخیر خیلی فرق کرده بودیها! سالبهسال شفافتر میشدی.
ببخشید؛ پراکنده نوشتم، حرجی نیست، جمع ما رو پراکنده کردی با رفتنت، برای سالهای آینده چه امیدهایی که بهت نبسته بودیم… رفقا در تو امید روی کار اومدن نسل جوان رو میدیدن. بیبرادر گشتم و پشتم خمید…
مهدی یکپسر: مرحوم علی شاملو به معنای کامل یک جهادگر بود، یک شخصیت معتدل و به عبارتی دانا؛ دانایی در وجود وی متبلور بود و متأسفانه گوهری را از دست دادیم. مرحوم شاملو علاوه بر حوزه، دانشگاهی نیز بود و در انسجام بچههای معتقد به جریان انقلابی و همراه کردن افکار مختلف نقش بسزایی داشت.
برجستهترین ویژگی مرحوم شاملو نوآور بودن است. افراد فعال فرهنگی در این حوزه بسیارند ولی مرحوم شاملو مجاهدانه برای رساندن محصولات فرهنگی به دست مخاطب با روشی متفاوت از آن چه که وجود داشت، کار میکرد و نهتنها در مقوله کتاب رویکردی صرفاً درآمدی نداشت بلکه سرمایه زندگی شخصیاش را هزینه کرد.
مشخصه مهم شاملو حریّت، آزادگی و بیپروایی در نقد مسائل مختلف بهخصوص مشکلاتی که در زمینه مسائل اجتماعی مشاهده میشود. وی علاوه بر نداشتن مماشات در نقد معضلات اجتماعی برای حل مشکلات نیز تلاش میکرد.
سید مصطفی خاتمی: حیف! واقعاً حیف! شیخ علی شاملو که سهشنبه بیستوچهارم اسفند در سانحه تصادف از دنیا رفت، عرض عمر و زندگیاش زیاد بود؛ برکت داشت.
طلبه نخبه سابقاً مهندس که تازه چهلسالگی را رد کرده بود و برای آینده جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی به او امیدهای بسیار زیادی میرفت. بودش بیشتر از نمودش بود. پیش از آنکه حرف بزند عمل کرده بود. میفهمید و خوشفکر بود.
برای عادت دادن اقشار مذهبی و انقلابی به مصرف محصولات فرهنگی بهویژه سینما و کتاب ابتکارات مؤثر و موفقی را به کار گرفته بود. در امور خیریه هم حضور جدی داشت. برای تربیت اعتقادی و فکری نسل جدید برنامه داشت. در مسائل سیاسی و اجتماعی نیز علیرغم صراحت و شجاعتی که در نقد و مطالبه داشت مؤدب و متین و اهل گفتگو بود.
جدیترین همنشینیام با شیخ علی شاملو در ضبط برنامه روضه صبح که محرم سال ۹۹ در دفتر سینمایی عصر بود که در ابتدا برای پنج قسمت برنامهریزی شد اما به دلیل عمق و جذابیت و غنای بحث تا ده جلسه ادامه یافت. در این جلسات او بخشی از مباحث استاد نادیدهاش علی صفائی حائری یا همان «عین صاد» را به زیبایی ارائه کرد.
خبر درگذشت او را شنیدم کلی گریستم و هنوز غمی سنگین دارم. مدتها بود اینقدر غصه رفتن یک نفر را نخورده بودم؛ تازه که من زیاد با او محشور نبودم. تصور کنید خانواده و دوستان نزدیک او چه میکشند.
او با کولهباری سنگین از مجاهدت فرهنگی و اجتماعی سفر کرده و امیدش به فضل و رحمت خداوند رئوف است؛ خدا به خانواده و دوستانش صبر بدهد و خسران نبودنش در جبهه انقلاب را پر کند. انشاءالله همنشین حضرت اباعبدالله باشد.
سعید محسن زاده: از دوران طلبگی افتخار آشنایی با او را داشتم. همیشه مهربان و دلسوز و شیفته تربیت آدمها.
ذات او با مرحوم صفایی چفت شده بود و کام او با شهد شیرین شیوه تربیتی مرحوم صفایی باز. از همه جور انقلابینما خورده بود و زخمی، اما مسیرش چون مشخص بود کوتاه نیامد.
علی صفوی شاملو مربی و معلم بود. کتاب را محمل مناسبی دید تا کادر سازی کند. خلاق، مخلص و بیریا.
در جریان ورود آقای زائری به گلستان کتاب یادداشتی نوشت و همین شورای لیستی و جماعت فرهنگیشان چقدر او را آزار دادند. ببینید سوتوکور شدن گلستان کتاب را…
اما علی شاملو به راهش ایمان داشت برای همین بیتوجه به جماعت بیعرضه شهری کار خود را ادامه داد. او با رساندن کتابهای خوب، آدمها و زندگیهایی را ساخت که خود ناشر و نویسنده نمیتوانست این کار را با کتابش انجام دهد.
خود را وقف رساندن پیام تربیت دینی کرد. اگر میخواست میتوانست بنویسد، پُز و اداواطوار هم در بیاورد. خیلی بهتر هم میتوانست، ولی رساندن کتاب را کسی بهتر از او نمیتوانست.
خادم کتاب و پیامبر کتاب شد؛ شیفته استاد علی صفائی (ع ص)؛ خودش ع ص شد (علی صفوی شاملو)
سید قاسم حوائجی: خداحافظ رفیق! از سفر پنج سال پیش به آذر غربی، در زیر سایه خورشید بهطور جدیتری با هم آشنا شدیم و رفاقتمون شکل گرفت.
رفاقت با یک نخبه علمی که پس از طی تحصیلات دانشگاهی و کسب مدرک ارشد مهندسی صنایع از دانشگاه علم و صنعت و مهندسی پلیمر از دانشگاه امیرکبیر، وارد حوزه شده بود و با یک ذهن مهندسی، شروع کرده بود به مطالعه علوم دینی.
هرچند در برخی موضوعات سیاسی با هم کمی اختلاف نظر داشتیم اما این اختلاف سلیقهها هرگز چیزی از ارادت به این روحانی روشنفکر کم نکرد.
علی صفوی شاملو برای من در این سه بند تعریف میشد: متواضع و خوش اخلاق؛ آخوندِ مهندس و کتابدوست واقعی بهخصوص شیفته کتب استاد علی صفایی. خودش هم عین صاد بود و مثل عین صاد هم با سانحه رانندگی پر کشید.
حیف که این اواخر، اینقدر درگیر روزمرگیهای زندگی شدیم که فرصت ارتباط و حال و احوال کم شده بود. خداحافظ رفیق مهربان و خوش قلب.
محسن ذوالفقاری: علی صفوی شاملو، او هم عین صاد بود؛ چشمه جاری، سرچشمه توزیع کتاب را از مشهد جاری ساخت تا دورترین و محرومترین روستاهای کشور. چشمه پرآب و زلال و خروشان شد و رودهایش به نقطهنقطه کشور رسید.
او بهپای جریانسازی کتاب رسان عرق ریخت و خونِ دلها و زخمزبانها خورد و الحمدلله و الانصاف هم انتقادپذیر بود و در روندش تغییراتی ایجاد کرد. او با وجود همه این سختیها و تلخیهایی که کشید کتاب رسان را به سرانجام خوبی رساند و بعد با اعتماد و اعتقاد، همه اعتبار و اختیارات را تمام و کمال به جوانان سپرد و ثمرهاش را هم دید و میبیند.
بعد از آن نیز چشمه جاریِ عین صاد، خشک نشد. بهصورت جدیتر و تخصصیتر خودش را وقف کلام و راه استادش کرد و خود چشمهای فیاض شد از عینصاد. تدریس و ترویج آثار و اندیشههای آقای استاد صفایی را اولویت اولش قرار داد. معتقد بود آقای صفایی در امر تربیت رودست ندارد. مخلصانه و مجاهدانه و متواضعانه و مجدانه در این هم امر پا به عرصه گذاشت.
چشمههای جاری زیادی در ذهنش در جریان و غلیان بود که حیف و صد حیف زود از میانمان رفت و ما را از وجود گوارایش محروم کرد.
او رفت ولی راهش ادامه دارد و تربیتیافتگانش صدقه جاریهای خواهند بود تا این پیام بهشتی را متبلور کنند که کار تشکیلاتی چنین است؛ همیشه جاری و ساری و در حال زایش.
حامد رحیمپور: علی آقا یک پل بود؛ پیوند دهنده و ارتباط ده. علی با همه جوش میخورد. اهمیت علی و علیها و جبران نشدن فقدانشان به همین دلیل است که در روزگار سدسازی و دیوارکشی، پل شدن، وصل کردن، پیوند دادن و شمع انجمن بودن، مایه گذاشتن از خود است برای جمع. این افراد زودتر میشکنند. حاج علی شاملو بدون اغراق یکی از توانمندترین فعالان فرهنگی بود، چون زبان گفتوگو و آداب ارتباط میدانست. نقش خود را در ارتباطات زود مییافت. چارچوبها را میشناخت. این است که همسر وفادار و پدر دلسوز و فرزند فداکار و همکار متعهد و دوست مطمئن و البته برای من نیز مشاوری امین بود. مهمترین خاطرهام از او یک چیز بود، در هیچ موردی او را عصبانی ندیدم، مشاجرهای نداشت و حرفهایش به کدورت منجر نشد. او«منش گفتوگو» داشت. ما به این منش سخت محتاجیم. او رفت، همه چیز کوتاهتر از این سه حرفی رخ داد؛ «رفت»
آری ما علی را از دست دادیم، این ضایعه بزرگی است، اما فقدان دیگر برای جامعهای است که چنین جوان خوشخلق و خندهرو و آدابدان و ادبداری را از دست میدهد.
حالا او دیگر نیست و دوستانش که کم تعداد نیستند باید نبودنش را باور کنند و با جای خالی خندههایش به دنبال مرهمی بر دل سوختهشان بگردند؛ و البته هنوز باور نکردهام این سفر یکباره او را.
مریم زارعی: نقطه آغاز آشنایی ما با آقای شاملو، صوت جلسات چشمه جاری بود: «شرح کتابهای مرحوم صفایی حائری»؛ هرگاه پرسش و ابهامی داشتیم در حلقهی مطالعاتیمان، پاسخگوی سؤالاتمان بودند با صبر و حوصله و بدون لحاظ هیچگونه تشریفاتی.
بعدتر با گشادهرویی و فروتنی تمام با وجود مشغلهها و درگیریهایی که به سبب بیماری پدرشان داشتند فرصتی فراهم کردند و گروه ما را در مجموعهی کتاب رسان پذیرفتند و کریمانه بخشی از تجربیات و دانستههایشان را در اختیارمان گذاشتند. از هیچ کمکی دریغ نکردند برای بهبود وضعیت یک تشکیلات کوچک در شهرستانی با صدها کیلومتر فاصلهی جغرافیایی؛ این برایشان دغدغه بود که حتی آن جوانی که در روستا و شهرستان زندگی میکند از رشد معرفتی باز نماند و برای این افق زحمت میکشیدند و هزینه میکردند.
به مرحوم استاد علی صفایی حائری علاقه و ارادت خاصی داشتند اما هرگز محصور در اندیشههای یک شخص نمانده بودند و ما را هم تذکر میدادند که اینگونه نباشیم و در عین بهره بردن از مباحث استاد، دید وسیع داشته باشیم و از دیگران بینصیب نمانیم
ایشان را به فعالیتهای فرهنگی میشناسند که اقتضائش در جمع بودن است و با وجود اینکه در متن عرصه فرهنگی قرار داشتند و مشغلههایشان بسیار بود از خلوت و سلوک فردی هم غافل نبودند و برنامهای دقیق داشتند.
خاطر من مملو است از توصیهها و تذکراتشان به مراقبه، خلوت، انس با قرآن و خودسازی و… و البته خودشان در انجام اینها پیشی میگرفتند نه اینکه قائل بیعمل باشند.
مرحوم علی شاملو برای گروه ما الگوی انسان مخلصی است که بیهیاهو خلأهایی را شناسایی کرده بود و با تمام توان پای برطرف کردنشان ایستاده بود و مخلصانه تلاش میکرد. نور امیدی بود در غوغای قیل و قالهای بیحاصل… هجرت ناگهانیشان برای ما بسیار سخت و ناباورانه است
خداوند به خانوادهی بزرگوارشان و همهی کسانی که به طریقی متنعم به برکت حیاتش بودند صبر و آرامش عطا کند. من یقین دارم حالا که بال گشودهاند و از قفس رها شدهاند برکت وجودشان هم گستردهتر شده. ما از او جز خیر ندیدیم؛ خداوند با صالحین و خوبان محشورشان کند.
گفتنی است، مراسم تشییع حجتالاسلام علی صفوی شاملو با حضور جامعه حوزوی و دانشگاهی، فرهیختگان، فعالان فرهنگی و دوستان وی برگزار شد و پیکر پاکش پس از اقامه نماز توسط استاد محمدجواد نظافت در جوار بارگاه مطهر رضوی و در رواق حضرت زهرا (س) آرام گرفت.
[easy_image_gallery gallery=”494″]
زندهیاد علی صفوی شاملو و گوشهای از دغدغههای بلندش از زبان خود او
سلام علیکم
بهترین متن را علی دستپروری نوشت و نوشته اش راجع به نوشته بعضی افرادی که متنشان را منتشر کرده اید مصداق داشت.
رحمه الله علیه