شبکه اجتهاد: با گذشت چهار دهه از اجرای پروژهی حکومتی «وحدت اسلامی» امروزه نه تنها مسألهی شیعه – سنی حل نشده، بلکه برعکس شاهد رشد اندیشههای تکفیری و منازعات فرقهای هستیم و بهموازات تهی از معناشدن شعار وحدت و تقلیل آن به فهرستی از تشریفات صوریِ رسانهای و حکومتی، در بدنهی مذهبی جامعه مناسک تازهای با محوریت برجستهسازی افتراقات مذهبی بنیان گذاشته میشود.
بهنظر میرسد حل مسألهی شیعه و سنی امروز نیازمند صورتبندی تازهای است. صورتبندیای با توجه به مجموعهی گزارههای واقعی و عینی حیات شیعیان و اهلسنت اولاً در گسترهی ملی ثانیاً در گسترهی جهان اسلام و ثالثاً در گسترهی نظام بینالملل. برای صورتبندی جدید این موارد را میتوان بهعنوان پیشنهاد درنظر گرفت:
یک. جایگزینی آرمان عملیِ «تعایش اهل سنت و شیعیان» با شعار ایدهآلیِ «وحدت شیعه و سنی»
مسألهی سنی و شیعه در میدان تاریخ و مذهب حل نمیشود. کما آنکه در این هزار و چهارصد سال و در این سی و هشت سال هم حل نشده. این معضل اگر راهحلی داشته باشد باید آن را در جامعه جست. مشکلات و فاصلهها و شکافهای مذهبی تاریخی و سیاسی این دو شاخه از جهان اسلام لااقل برای بخش عظیمی از باورمندانشان جدیتر از آن است که قابل مذاکره باشد. اما مشکلات اجتماعی به آن جدیت نیست. در بسیاری حوزههای عرفی که ربطی به مذهب ندارند، شیعیان و سنیان ایرانی منافع مشترکی دارند؛ نظیر آسیبهای اجتماعی که گریبانگیر خانوادهی ایرانی (فارغ از هر مذهب) شده است. و یا بسیاری از مقولات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی دیگر که نیازمند گفتگو و تبادل نظر نخبگان مختلف جامعه است. بهجای نزاع بیحاصل بر سر گذشتهای که قابل تغییر نیست، باید دربارهی امروز و آیندهای همفکری کرد که قابل برنامهریزی است. بهجای تمرکز بر اشتراکات مذهبی، باید بر فرصتها و تهدیدهای مشترک اجتماعی انگشت نهاد. در راستای رسیدن به همزیستی مسالمتآمیز اجتماعی درعین بهرسمیتشناختن و احترام به تفاوتهای مذهبی.
دو. گفتگو و تعامل لایههای میانی و نخبگان غیردینی
تاکنون حاملان اصلی گفتمان تقریب، بهصورت واقعی و نمایشی، روحانیت دو مذهب بودهاند. یکی از دلایل شکست پروژهی وحدت همین بوده است. زیرا روحانیت در هر مذهب، پاسدار مرزهای آن مذهب است؛ مرزهایی که طبعاً مستلزم تمایزگذاری با دیگران است. چه آیتاللههای شیعه چه مولویهای سنی، منافع صنفی و طبقاتیشان در حفظ و صیانت از همین مرزهاست. اگر این مرزها نباشد، بودن آنها هم بیمعنا میشود. بهنظر میرسد وقت آن است که روحانیون عرصهی گفتگو در این میدان را به دیگر نخبگان جامعه بسپارند. گفتگویی بیرون از کنترل و مدیریت دولت و با هدف اولاً همفهمی و شناخت دقیق همدیگر و ثانیاً رسیدن به فهرستی از توافقهای ضمنی آنهم در امور عرفی (و نه مذهبی). اشتراکات مذهبی اگر قدرت آن را داشتند که مانع خشونت شوند، این تاریخ سیاهِ دیگریستیزیِ مذهبی را امروز پشت سر نداشتیم. فرجام مسیری که دو مذهب با هدایت روحانیون شیعه و سنی در پیش دارند، تکفیر است و خشونت. آخرش یا شیعهکشیِ سلجوقی است یا سنیکشیِ صفوی. آنچه ممکن است ما را از چنین فرجام تلخی دور کند، اشتراک بر سر منافعی است که ما را بهم پیوند داده است. طبعاً چنین امری وقتی ممکن است که بدواً پیوند منافعی وجود داشته باشد. و پیوند منافع وقتی وجود خواهد داشت که فرصتها برابر باشند. بنابراین یکی از نخستین گامها، تلاش مشترک نخبگان و فعالان اجتماعی بهخصوص شیعیان برای مطالبهی همهی حقوق شهروندی اهلسنت از حاکمیت است.
سه. برجستهسازی دیگر وجوه هویتی اهل سنت، بهموازات وجه مذهبی
به نظر میرسد یکی از موانع دستیابی اهلسنت ایران به همهی حقوق شهروندی و قانونی خود همین تأکید بر شخصیتِ متفاوت مذهبیاش بوده است؛ حال یا از جانب خودش یا جامعه و حکومت. بهعبارت دیگر بازنمایی اهلسنت در افکار عمومی کشور همواره بهمثابهی دیگریِ مذهبیِ جامعهی شیعه بوده است. نمایندگان و سخنگویان جامعهی اهلسنت ایران علیالاغلب شخصیتهای روحانی و نخبگان مذهبیشان بودهاند. همین امر زمینهساز بروز حساسیتهای مذهبی روحانیت شیعه شده است. حالآنکه وجه مذهبیِ شهروندان معمولیِ سنیمذهب درست مانند شهروندانِ شیعه، هرچند مهم اما تنها یکی از وجوه هویتی آنهاست و با تمرکز بیش از اندازه بر آن، دیگر وجوه هویتی ایشان را تحتالشعاع قرار داده است. جامعهی ایران نیاز دارد، بهموازات صدای مذهبی، صداهای دیگری هم از شهروندان اهلسنت خود بشنود.
شایان ذکر است، متن فوق برشی از مقالهی «چرا وحدت شیعه و سنی یک پروژهی شکستخورده است؟» که علاقهمندان متن کامل را از اینجا دانلود نمایند.