برگزار کنندگان همایش ملی”فقه هنر” دو روز پیش از روز برگزاری همایش با رهبر انقلاب دیدار کردند. مشروح این دیدار در روز برگزاری همایش در مرکز همایشهای غدیر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم منتشر شد.
حوزه، هنر و هنرمندی
مژدهى بزرگى داده شد که حوزهى علمیّه وارد مقولهى مربوط به هنر از منظر شناخت فقهى شده است. روشن است که از حوزهى علمیّه انتظار نیست که سینماگر یا شاعر یا نقّاش یا مجسّمهساز یا معمار تربیت بکند -همانطور که آقاى ژرفا در ضمن بیاناتشان اشاره کردند- امّا انتظار هست که مبانى اسلامى را در باب موضوع هنر که عرض خواهیم کرد چقدر اهمّیّت دارد بیان بکند؛ اوّل کشف کند و تحقیق کند و عمقیابى کند، بعد هم آن را تبیین کند براى مردم و براى جامعه.
از فقه عبادات و معاملات تا فقه هنر
ـ همچنانکه ما در فقه معاملات، کار میکنیم، در فقه عبادات کار میکنیم، اخیراً مثلاً در فقه ارتباطات یا در فقه اقتصاد یا مثلاً فرض کنید که در فقه مسائل گوناگون اجتماعى کار میکنیم در فقه هنر هم واقعاً کار کنیم؛ یعنى حقیقتاً ملّاى ما بتواند در زمینهى هنر، هم در زمینهى اصل موضوع هنر بهمعناى کلّى قضیّه، هم شاخههاى متنوّع و متعدّد هنر، نظر صریح و روشن بدهد. هیچ مانعى هم ندارد که اختلاف نظر وجود داشته باشد؛ کمااینکه در همهى ابواب فقهى هم اختلاف نظر بین فقها وجود دارد؛ یکى یک چیزى میگوید، یکى یک چیز دیگرى میگوید؛ امّا برآیند همهى این اختلافها پیشرفت است. فقه امروز با فقه زمان شیخ طوسی یکسان نیست؛ بااینکه اینهمه اختلاف در نظرات وجود داشته امّا این فقه پیشرفت کرده؛ فنّىتر، عمیقتر، دقیقتر، جزئىنگرتر در مسائل وارد شده؛ در این زمینه هم همینجور خواهد شد.
میراث هنری در حوزه
سیّدمحمّدسعید حَبّوبى شاعر حرفهاى است و یک شاعر برجستهى عرب است. فرض بفرمایید سیّدمحمّد هندى یا سیّدرضا هندى که آن قصائد گوناگون مفصّل را گفته، یک شاعر حرفهاى نجف است؛ اینها مال زمان قدیم هم نیستند. یا سیّد رضى؛ من سالها پیش یکوقتى از یک عرب باذوقى خواستم مقایسه کند بین شعر سیّدرضى و شعر یک نفر دیگر -که نمیخواهم اسم بیاورم، یک آدم معروف و شاعر معروف- گفت اصلاً قابل مقایسه نیست. او شعرشناس بود؛ بنده شعر عربى را نمیتوانم مثل یک عرب بشناسم و بفهمم که وزن شعر و بهاصطلاح اندازه و قوارهى شعر چقدر است؛ این را یک عربِ شاعر میتواند بفهمد. میگفت اصلاً قابل مقایسه نیست؛ یعنى شعر سیّد رضى در ردیف اوّل اشعار عرب قرار دارد. خب، یعنى میشود گفت این هم همان حرفهاى [است]؛ یعنى خیلى تفنّنى هم نبوده؛ واقعاً حرفهاى وارد شدند. و زیاد داریم؛ خود سیّد مرتضى شاعر است، محقّق حلّى شاعر است، پدر علّامه شاعر است؛ این علماى بزرگ ما همه شاعرند، منتها در مقولهى شعر وارد شدند؛ فرض کنید در مقولهى معمارى وارد نشدند یا در مقولهى موسیقى وارد نشدند و از این قبیل.
نسبت هنر با احکام خمسه
هنر یک امر انسانى است؛ نمیتوانیم ما بنشینیم بحث کنیم که آیا هنر از احکام خمسه کدام حکم را دارد؛ یک طبیعت انسانى است، یک حقیقت انسانى است، یک حقیقت بشرى است؛ جلوههاى مختلفى دارد مثل بقیّهى کارهایى که افراد بشر میکنند؛ آن جلوههاى مختلف را باید رفت سراغش و دنبال احکام خمسه براى آنها باید گشت والّا اصل هنر یک پدیدهى انسانى است، یک امر مبارک است، یک امر ضرورى است، یک امر حقیقى است.
فقه متکفّل همهى امور زندگى بشر است؛ ادّعاى فقه این است. فقه متکفّل تبیین شرعى و اسلامى همهى امورى است که مورد ابتلاء انسان است در زندگى فردى و اجتماعىاش. خب، هنر یکى از همین امور است؛ بایست فقه به این بپردازد.
از هنرورزی طلاب تا آشنایی فقیه با فلسفه هنر
اینکه حالا آیا افراد حوزه وارد مقولههاى هنرى بشوند یا نه -مثلاً فرض کنید سینما یا تئاتر یا بقیّهى [رشتهها]- این البتّه یک حرف دیگر است. بدیهى است که یک نفر طلبهاى که وارد حوزهى علمیّه میشود، براى یک مقصودى وارد میشود که آن مقصود معنایش سینماگرى نیست، همچنانکه معنایش تجارت نیست؛ همچنانکه معنایش معمارى نیست؛ بدیهى است و این لزومى ندارد، امّا منعى هم وجود ندارد که حالا یک نفرى اگرچنانچه ذوقش اقتضا کرد، برود وارد یک مقولهاى بشود به شرطى که از کار اصلى خودش باقى نماند. بله، یک فقیه برجسته اگر بخواهد در زمینهى مسائل هنرى اظهار نظر بکند، بایستى با مقولهى هنر آشنایى داشته باشد؛ اگر با این مقوله آشنایى [نداشته باشد] و نشناسد هنر را و نداند که هنر چیست و خصوصِ این مقولهى هنرى چه حدّومرزهایى دارد، چه تعریفى دارد، بعید است که بتواند درست حکم را از آب دربیاورد؛ چون یکى از شرایط استنباط درست حکم، شناخت موضوع است.
هنر از نگاه اسلام
اگر دربارهى اصل هنر بخواهیم نظر اسلام را بدانیم، به نظر میرسد که اسلام هنر را نهفقط قبول کرده بلکه تشویق کرده. قرآن یک اثر هنرى است؛ شما ملاحظه میکنید؛ در آیات کریمهى قرآن جاهاى زیادى وجود دارد که تقدّم و تأخّر در جملهبندى وجود دارد بهخاطر اینکه سجع آیه حفظ بشود. موارد متعدّدى در قرآن هست؛ با اینکه قرآن نه تقیّد به سجع بهمعناى مصطلح دارد، نه تقیّد به قافیه، [چون] شعر نیست و تقیّد به این چیزها ندارد امّا درعینحال زیبایى کلام یک جاهایى اقتضا کرده که یک جملهى معترضهاى وسط بیاورند براى اینکه سجع آخر آیه که با بقیّهى آیات منطبق است برابر در بیاید و آن زیبایى را بدهد. یا وزن و موسیقى کلام؛ در آیات کریمهى قرآن، موسیقى کلمات یک چیز مغفولٌعنه واقع شده و به آن توجّه نمیشود. بعضىها دنبال وزن رفتهاند که آیات موزون قرآن را پیدا کنند -و پیدا کردهاند، زیاد هم هست آیاتى که خودش یک وزن عروضى است- امّا موسیقى کلمات قرآن، آنجایى هم که حتّى وزن ندارد، یک چیز عجیب است؛ بسیار گوشنواز است. کسى که با قرآن انس داشته باشد و آشنا باشد، میبیند. خب، قرآن یک اثر هنرى است. پیغمبر اکرم از شعرایى که به حق [بودند]، ترویج کردند؛ قرآن از شاعرى که «اِلَّا الَّذینَ ءامَنوا وَ عَمِلُوا الصّالِحت» باشد ترویج کرده؛ عرض کنم که ائمّهى ما بسیاریشان شعر میگفتند.
مسئله فقهی غنا و موسیقی
در مورد خواندن؛ یک روایتى در همین باب روایات غنا -که … اشاره کردند؛ ما هم مفصّل بحث کردیم در باب مسئلهى غنا- هست که یک نفر قرآن را با صداى خوشى [میخواند]؛ به پیغمبر گفتند این صداى خوشى دارد، قرآن را خوب میخوانَد. فرمود بخواند؛ وقتى شروع کرد خواندن، پیغمبر فرمود -آنطور که در ذهنم است- اینجورى قرآن را بخوانید؛ یعنى با صداى خوش. خب، این هنر است؛ هنر یعنى همین؛ این هنر موسیقى است و در انواع و اقسام، ترویج شده.
…
بله، نسبت به شُعب گوناگون -در مورد غنا، در مورد مجسّمهسازى- باید حدّومرز مشخّص کرد. بعضى از این فتاواى معروف هم که در بین فقها معروف است، وقتى انسان عمقیابى میکند -مثل همان قضیّهى منزوحات بئر که تا یک زمانى یکجورى میگفتند، بعد بکلّى عوض شد- واقعاً همانجور است؛ یعنى روى احتیاط [بوده]. همین مسئلهى مجسّمهسازى یا همین مسئلهى غنا ازاینقبیل است. این حرف بسیار درستى است که آقاى علىدوست بیان کردند. خب، مهمترین روایات هم ذیل همین آیهى شریفه است: لَهوَ الحَدیثِ لِیُضِلَّ عَن سَبیلِ اللهِ بِغَیرِ عِلم: خب فقط «لَهو» نیست، «یُضِلَّ» هم هست. روایت دارد در چهارچوب آیه حرف میزند با ما؛ آیه میگوید: وَ مِنَ النّاسِ مَن یَشتَرى لَهوَ الحَدیثِ لِیُضِلَّ عَن سَبیلِ اللهِ بِغَیرِ عِلم؛ پس شرط حرمت اینها است. روایت هم که تفسیر میکند، همین آیه را تفسیر میکند؛ چیز دیگرى را که تفسیر نمیکند؛ همین را بیان میکند.