به گزارش خبرنگار اجتهاد، در راستای گسترش و توسعه حوزه اطلاعات و ارتباطات علمی استادان و محققان فقه و علوم وابسته، نشست تخصصی «اقتضائات فقهپژوهی در جهان معاصر» با حضور حجتالاسلام والمسلمین احمد مبلغی استاد خارج فقه حوزه علمیه قم و رئیس دانشگاه مذاهب اسلامی، چندی پیش در دانشکده الهیات و معارف اسلامی شهید مطهری دانشگاه فردوسی مشهد برگزار شد. گزارش این نشست تقدیم خوانندگان «شبکه اجتهاد» میگردد.
بسته بودن ساختار فقه
وقتی بر روی یک موضوع مطالعه دقیق فقهی صورت میگیرد که خود دانش فقه پذیرای آن باشد و چون ساختار فقه براساس موضوعات گذشته بسته شده، این موضوعات براساس موضوعات مشخص و روتین و آماده وارد فقه نمیشوند تا فقه به آنها بپردازد؛ فقط گاهی ممکن است به صورت تصادفی، اندیشمندی در قالب مقاله و مبحثی به موضوعی بپردازد. هرچند ممکن است این موضوع از وقت حاجت گذشته باشد مثلاً یک موضوع، ۱۰ سال پیش مطرح شده و ما تازه متوجه طرح این مبحث شدهایم.
بنابراین وقتی گفته میشود «فقه پژوهی»، ابعاد مختلفی مطرح میشود. یک بُعد آن پرداختن به موضوعات است و ملاحظه اینکه اولاً پرداختن ما به موضوعات جدید به صورت یک چهارچوب و روند تعریفشده نیست و هرازگاهی است و ثانیاً این فقه نیست که به آن میپردازد، اینها مباحث حاشیهای است که آموزش، امکانات، ساختار و تبویب فقه اجازه ورود این مباحث را نمیدهد.
مکانیسم و روش پرداختن به موضوعات
بُعد دیگر، مکانیسم و روش پرداختن به موضوعات معاصر است؛ این کافی نیست که موضوعات معاصر را در دستور کار قرار دهیم؛ باید به همان اندازه که موضوعات تکثر و تعدد و تنوع پیدا کردهاند به همان اندازه هم در روش پرداختن به این موضوعات (که روش استنباطی است) تحول و تطور و تعمق صورت بگیرد. در حال حاضر این تحول، تطور و تعمق صورت نگرفته لذا این مطلب، کاستی بزرگ دیگری است که ما در پرداختن به مسائل معاصر با آن روبهرو هستیم.
البته در سنوات اخیر، چه در اهل سنت و چه در میان شیعه نگاههایی به وجود آمده که میتوان به عنوان عناصر روش استنباط، اعمال و به کارگیری کرد، اما چون مباحث روششناختی ما دقیق نیست، این عناصر به صورت نامنظم و غیرمنسجم هرازچندگاه در فضاهای علمی منتشر شده و در دسترس ما نیست.
بنابراین اولا به مسائل معاصر فقهپژوهی نمیپردازیم و ثانیاً اگر هم بپردازیم پردازش دقیقی انجام نمیدهیم، در نتیجه فقه پژوهی ما آسیبها و اشکالاتی را با خود به همراه دارد.
فقه خرد و فقه کلان
بُعد دیگر فقه پژوهی معاصر که میتوان به عنوان یک آفت به آن اشاره کرد این است که فقه پژوهی ما به سراغ مسائل کلان جامعه بشری نمیرود؛ فقه ما بیشتر فقه خرد است تا فقه کلان. فقه خرد هنگامی میتواند از پس پاسخگویی برآید که مسبوق و مستظهر به فقه کلان باشد. همه چیز جهان در سمت تبدیل شدن به مناسبات کلان و قرار گرفتن در جایگاههای اساسی و کلان و تأثیر گذار قرار گرفته است.
فقه چگونه میتواند به سمت کلان شدن برود؟
من دو معیار را برای فقه کلان سراغ دارم: یک: پرداختن فقه به مناسبات اجتماعی: فقه ما به مناسبات اجتماعی نمیپردازد. ما به «مسائل اجتماعی» میپردازیم اما به «مناسبات اجتماعی» مثل مناسبات شیعه و شیعه؛ مناسبات مسلم با مسیحی؛ مناسبات شیع و سنی، خیر.
مناسبات نقش چهارچوبی دارد. وقتی این چهارچوب مشخص نباشد پرداختن به مسائل خرد اهمیت چندانی ندارد. در اینجا منظور من همان «فقه علاقات» است. این آسیب را اگر فقه ما برطرف نکند دیر یا زود به مشکلات فراوانی برخورد میکند.
دوم: نظریه پردازی فقهی. ما نظریهپردازی فقهی هم نداریم. نظریه پردازی یعنی نگاه کردن به کل مسیر و انتخاب مسیر درست است و بعد از آن باید به دنبال نیازمندیهای این مسیر برویم.
بخش اعظم فقه، بایدها و نبایدها است وقتی شما به بایدها و نبایدها میپردازید، ولی افق دورتر و هدف اصلی را پیدا نکردهاید. از این رو فقه شما با بایدها و نبایدهایی همراه میشود که شما را از مسیر اصلی دور میکند. بنابراین ما در فقه کلان باید به نظریه پردازیها بپردازیم
تعریفنشدن رابطه فقه پژوهی با سایر علوم
آسیب دیگری که در فقه پژوهی معاصر وجود دارد این است که رابطه این دانش با علوم دیگر تعریف نشده است. امروز میدانیم که «حقوق» یک دانش اجتناب ناپذیر برای بشر است. ما هنوز رابطه فقه و حقوق را مشخص نکردهایم اگرچه گاهی مباحثی مطرح و نسبتهای دلخواهانهای بیان میشود اما باید به صورت عمیقتری به این رابطه نگاه کرد. آیا حقوق به مثابه یک شاکله برای مسائل است که تا شما با این شاکله مسائل حقوق را به فقه عرضه نکنید پاسخ نمیگیرید؟ یا این که باید جداگانه به سمت فقه بروید و بعد آنها را با هم آمیخته کنید؟
به نظر من همان جواب اول صحیح است. شما وقتی میخواهید جواب یک مسئله حقوقی را بیابید باید با همان شاکله عرضه کنید تا جواب صحیح پیدا شود نه اینکه آن را منسلخ از آن شاکله کنید و بعد بخواهید جواب آن را در فقه پیدا کنید. در واقع داشتن بعد حقوقی برای یک مسئله، باید جزء لاینفک آن تلقی شود.
نگاه سادهانگارانه به فقهپژوهی
اشکال بعدی فقهپژوهی این است که نگاه ما به آینده یک نگاه بسیط و سادهانگار است. آینده بخشی از وضعیت فعلی است اما ما هنوز این را درک نکردهایم و میگوییم هرموقع مسئلهای مطرح شد در مورد آن بحث میکنیم. امروزه آینده یک بُعد از وجود موضوعات است یعنی موضوعات اگر دارای ابعادی هستند یک بُعد آیندهای هم دارند یعنی موضوع در آینده و با آن معنا پیدا میکند چون موضوعات به شکل سرسام آور و عجیبی درحال تحول هستند و شما باید یک موضوع را در حال و آینده ببینید تا موضوع را بشناسید. در حالی که فقه ما به این موضوع توجه نمیکند. امروز، شما یک جواب میدهید در حالی که موضوع جواب به سرعت پوست میاندازد و جواب شما هم به درد نمیخورد. بهعلاوه اینکه گاهی ما حتی به حال هم نگاه نمیکنیم و با توجه به چند قرن پیش جواب میدهیم.
ابعاد فرهنگی تمدنی فقهپژوهی
عدهای پیشنهاد دادهاند که باید برای فقه ابعاد فرهنگی هم لحاظ شود، چون امروزه چیزی نیست مگر اینکه یک پای آن در فرهنگ است. ما نمیتوانیم به یک مسئله فقط با توجه به مسئله اقتصادی آن نظر دهیم و فرهنگ را ندیده بگیریم. فرهنگ یک مسئله همیشه حاضر در لحظات زندگی امروز ماست.
برخی هم بُعد تمدنی را مطرح میکنند و میگویند باید تمدن را هم لحاظ کنیم که من هنوز این را فهم نکردهام و باید بحث بیشتری شود.
تا وقتی این ایرادات برطرف نشوند، پرداختنهای گاه و بیگاه و هراز چندگاه راه به جایی نمیبرد.
نکته دیگری که در رابطه با موضوع این نشست باید مطرح شود این است که اصولاً یکی از تحولات امروزین، برداشته شدن و یا کمرنگ شدن مرزهاست. موضوعی که ممکن است برای ما فقیهان حوزه، به عنوان یک خواستگاه که با توجه به آن به سمت شناخت موضوعات برویم هنوز مورد توجه قرار نگرفته باشد.
تحول در مواصلات و تحول در ارتباطات
از جمله موضوعاتی که به نظر میرسد خارج شده است، موضوعات دارالایمان، دارالکفر و دارالحرب و …. است. امروزه بسیاری از مردم در کشورهای مختلف زندگی میکنند؛ آیا هنوز هم باید به این تقسیمات و احکامی که در فقه وجود داشت، ملتزم باشیم؟ امروزه داعش با توجه به همین تقسیمات کنیز یا جزیه میگیرند و … آیا این وضعیت این دسته از موضوعات را خارج نکرده است؟
مقابله با وسایل ارتباط جمعی و رسانه
مثال بعدی حفظ کتب ضلال است. امروزه با توجه به این انفجار اطلاعات شما چه چیزی را میخواهید نابود کنید. عدهای با توجه به همان منطق کتب ضلال میگویند: باید هرچیزی که موجب ضلال میشود را ممنوع کرد؛ مثلاً ماهواره، اینترنت و… . امروزه باید بیاندیشیم آیا با سلب کردن و دور کردن میشود با چیزی که سیطره و حضور دارد برخورد کرد. گاه این دور کردن باعث انزوا و… میشود. البته بنده تنها مثال میزنم و نمیخواهم حتماً بگویم اینموضوعات جزئی از مسائلی هستند که خارج شدهاند.
البته درباره فضای مجازی واقعیت این است که یک بعد امروز فضای مجازی است و اگر فردی در این فضاها نباشد گویی در جهان امروز زندگی نمیکند؛ لذا در اینجا بحث اساسیتری مطرح میشود که آنچه باعث میشود که انسان در گناه نیافتند فقه است یا ایمان؟
اجرای پارهای از حدود با توجه به چرخه اطلاعات
بخش دیگری از موضوعات بعد جدیدی پیدا کردهاند که باید با توجه به بعد جدید بازخوانی شوند؛ مثلاً اجرای پارهای از حدود. با توجه به چرخه اطلاعات امروز شما حدی را اجرا میکنید که بازتاب آن در رأی عمومی ایجاد نفرت نسبت به اسلام میباشد؛ آیا این گناه نیست؟ دین مهمتر است یا یک فرع فقهی. البته این مباحث باید مورد بحث قرار بگیرد و من نمیخواهم بگویم نظر من همین است ولی جای بحث وجود دارد.
و بالاخره بعضی از موضوعات هم به تازگی ایجاد شده است مثل سرقت الکترونیکی، مشارکت سیاسی در کشورهای غیر مسلمان، بحث حجاب در این کشورها و دستدادن با کفار و…
پرسش و پاسخ
سوال: شما فرمودید که باید رابطه فقه با سایر دانشها مشخص شود آیا علت عدم تعریف این است که کاری انجام نشده یا اینکه کارهایی انجام شده اما به بنبستها و تعارضهایی رسیدهایم که به این جا ختم شده است؟
مبلغی: در یک تقسیمبندی میشود نسبت علوم را با فقه به چند دسته تقسیم کرد. یک دسته علومی هستند که کار موضوعشناسی و تبیین موضوعی را که باید در دستور فقه قرار بگیریند بر عهده دارند. پرداختن فقه به خیلی از موضوعات جامعهشناسی و اقتصادی تا وقتی که تبیین نشدهاند سراسیمهوار خواهد بود.
کار بخشی دیگر از دانشها فراتر از موضوع شناسی است و در واقع موضوعسازی میکنند مثل دانش حقوق… . فرق است بین وجود داشتن یک موضوع و ساخته شدن آن و برآمدن آن در یک دانش. نگاه ما به حقوق اینگونه نیست.
از گذشته نگاه ما به موضوعات به شکل تقدیری و احتمالی بوده است در حالی که چنین نگاهی اشتباه است. باید موضوع مشخص باشد تا ما بگوییم حکم آن چنین است؛ گاهی به خاطر عدم رجوع به تخصصها، ما به صورت تفصیلی، تفکیکی و تقسیمی نسبت به بخشهای یک موضوع و بخشهای آن نگاه نمیکنیم مثلاً در مورد مالکیت فکری ممکن است کسانی باشند که بگویند حکمش این چنین است در حالی که مالکیت فکری انواع و اقسام مختلفی دارند ولی چون ما نگاه تخصصی نداریم یک حکم کلی میدهیم و این برخلاف منطق ضد قیاسی است که فقه به ما میهد. ما حکمی کلی را برای چندین موضوع که تحت یک عنوان مطرح شدهاند بیان میکنیم.
سوال: آیا قواعد فقهی کنونی ما استعداد لازم برای بهکارگیری در فقه کلان را دارند یا برای این موضوع نیاز به قواعد فقهی دیگری است؟
مبلغی: اکثر قواعد فقهی برای فقه خرد آماده شده است ولی توانایی بهکار گیری در فقه کلان را هم دارد؛ اصول شیعه بسیار پیشرفته و واجد تحلیلهای دقیقی است. البته ممکن است ما از بسیاری از این اصول به خوبی استفاده نکنیم که این مطلب دیگری است. نباید فراموش کرد که اگرچه بخشی از قواعد اصولی در نظریه پردازی به کار میآید ولی نظریهپردازی مسیر دیگری است. مثال نظریهپردازی کاری است که شهید صدر در کتاب اقتصادنا انجام داده است؛ نظریه پردازی شیوه خاصی دارد و باید فراتر از فقه رفت و به تاریخ، فقه اهل سنت و حتی کوششهای کشورهای غیر مسلمان و… نگاه داشت. بخشهایی از اصول فقه به درد نظریه پردازی میخورد و بخشهای دیگر از آن خیر.
استاد محمدتقی فخلعی: شما به ضرورت نگاه کلان به فقه اشاره کردید ولی به اینکه چه گزینههای متنی برای این نگاه کلان لازم است اشاره نکردید.
سؤال بعد اینکه آیا جزء نگری موجود در فقه گذشته ما به علت قصور متن بوده است یا ناشی از فهم متن؟ و یا نبود نگاه جامع به تمام متن است. در متون ما بسیاری از گزارهها وجود دارند که گزارههای اخلاقی خوانده و کنار گذاشته میشوند؛ آیا این گزارهها همان گزارههای مغفول نیستند که باعث نگاه کلان میشوند.
نکته دیگر اینکه شما اشاره فرمودید بخشی از انتظارات فقه کلان در پرتو دگرگونیهای موضوعی تفسیرپذیر است. آیا تحول در موضوعات بهخصوص تحول در موضوعات جزئی تنها پیشنیاز ما برای تحول در تطور مورد نیاز در فقه است؟ امروزه افرادی مثل آقای سروش این تحولات جزئی را کافی نمیدانند و معتقدند انسان به طور کلی متفاوت شده و کاملاً با گذشته متفاوت است بنابراین شما نمیتوانید با همان نگاه گذشته به آن نگاه کنید. این افراد معتقدند هیچ کدام از این مباحث فقهی را نمیتوان مباحثی ثابت دانست و با این دید بازگشت به سلف صالح و اسلام ناب و سیره متشرعه و… همگی به زیر سؤال میبرند.
این دگرگونی موضوعی در چه سطحی باید اتفاق بیافتد؟ بیشتر فقهپژوهان معاصر، سعی میکنند با پررنگ کردن برخی از اصول مثل قاعده «اضطرار»، «عسر و حرج»، «تزاحم»، «اهم و مهم» و… مشکلات را حل کنند؛ آیا اینها کافی است؟ آیا همه انتظارات ما از فقهپژوهی در همین سطح است که نقش برخی از قواعد را برجستهتر کنیم یا اینکه نگاه کلانی که شما میفرمایید اقتضائات بیشتری را میطلبد؟ و حتی فقه امام خمینی(ره) هم کفایت نمیکند؟
مبلغی: یک نکته این است که این تحول موضوعی را نباید کوچک گرفت. اولاً باید اعتراف کرد که آنچه که امام گفتهاند الان مورد عمل و اجرا و توجه در استنباط نیست. تحول موضوعی بسیار امر بزرگی است، به خصوص که امام تحول موضوعی را به موضوعات اجتماعی ربط دادند یعنی باید یک نگاه به مناسبات و تحولات بشری داشت. به هرحال انسان، انسان است و مکلف در پیشگاه خداوند و انسان با این کلمات عوض نمیشود منتها بعضی از مسائل این انسان فردیِ فردی است و امروزه این مسائل فردی در مناسبات اجتماعی ماهیت خاص دارد؛ لذا شما باید یک نگاه قوی به مناسبات اجتماعی داشته باشید و رفتار هر فرد جزئی از این مناسبات اجتماعی است. منظور این است که در هنگام بررسی کارکرد مناسبات بر یک موضوع کارکرد موضوع هم بر مناسبات باید مورد توجه قرار گیرد.
مسئله دوم این که نظریه کلان متعلَّقهای بسیار دارد یکی از آنها همان است که شهید صدر گفته که ما مکتبهای اقتصادی و… ارائه کنیم؛ متعلق دیگر هستی شناسی و ابعاد شناسی انسان است که اگر با این نگاهها نظریه ارائه شود نظریه بسیار قوی میشود.
اگر برخی از علوم مثل علم «خصائص شریعت» را بتوانیم برپا بداریم و ایجاد کنیم، فقه ما را بیمه میکند که در مسیر تخریب جامعه قرار نگیرد بلکه در مسیر خدمات رسانی به جامعه و ارائه پاسخهای لازم به جامعه قرار بگیرد.
در مورد اینکه مشکل ما متن است یا فهم متن عرض میکنم که ما نمیخواهیم فقه خرد را از بین ببریم بلکه باید فقه کلان را ایجاد کنیم؛ اصحاب امامان ما طبقهبندی میشدند و ائمه به هرشخصی با توجه به خصوصیات او جواب میدادند برخی از راویان با درایت بودند و برخی خیر، اگر ما اهل معنا داشته باشیم میتوانیم از این روایات استفاده کرد تا فقه را گسترش داد. جامعه پیچیده امروز را هم میتوان با انعطافات فقهی و البته با تحلیلها اداره کرد.
منبع: اختصاصی شبکه اجتهاد