شبکه اجتهاد: اعتدال و میانهروی در امور مورد تأیید و سفارش اسلام بوده است. بهگونهای که خداوند متعال خود اسلام را دینی میانه و معتدل معرفی میکند؛ اما این میانهروی و اعتدال گاه در میان مسلمین کمتر دیده میشود؛ بهگونهای که حتی علمای اسلامی همچون فقیهان نیز از این آسیب بینصیب نماندهاند. مسلماً هر افراطی، تفریطی را در پی خواهد داشت و این یک عکسالعمل طبیعی است. ازاینرو میبایست همیشه حد اعتدال را سرلوحه خود در تمامکارها ازجمله مباحث علمی قرار داد.
تاریخ علوم ازجمله علم اصول نیز ازاینگونه افراطوتفریطها خالی نبوده و در روند تکاملی خود از ابتدا تاکنون با حرکتهای افراطی درزمینه مباحث عقلی و نقلی مواجه شده است. بهگونهای که فقها را در طول تاریخ به دو گروه اصولیان و اخباریان دستهبندی کردهاند.
ازجمله علل پیدایش اخباریان در طول تاریخ علمی شیعه را میتوان، افراط در عقلگرایی در برههای از تاریخ علم اصول فقه دانست. دورهای که از نگاه اخباریان، آغاز آن از زمان ابن جنید و ابن ابیعقیل عمانی و شدت آن مربوط به دوران علامه حلی است. ملاامین استرآبادی اگرچه فقهای قبل از علامه را متهم به استفاده از عقل میکند، اما توجه ویژهای به گسترش عقلگرایی از زمان علامه حلی به بعد در اصول و فقه دارد و این مرحله را افراط در عقلگرایی میدانند؛[۱] بهگونهای که این عقلگرایی علامه را موجب مشتبه شدن و خلط حق و باطل دانسته است.[۲]
این افراط در عقلگرایی عکسالعملی را در پی داشت که منجر به پیدایش اخباریگری در تاریخ تحول اصول فقه شیعه شد. این عکسالعمل بهگونهای شدید بود که اخباریان درباره احکام عقلی بهگونهای دچار تفریط شدند که عملاً عقل را در حوزه فقاهت تعطیل کردند.
درواقع افراط در طرح مباحث عقلی در اصول و تمسک به آن، از نگاه اخباریان، زمینهساز افراطی دیگر در طرف مقابل شد و اخباریان در برابر اصولیان و در مقابله با ایشان، دچار افراطگری در تمسک به روایات شدند؛ بهگونهای که ایشان نهتنها تمسک به عقل را به انزوا کشاندند، بلکه راه تمسک به قرآن را نیز به روی خود بستند و در مسیر اجتهادی خود تنها و تنها به روایات بسنده کردند، آنهم بهگونهای افراطی و تا حدی که تمام روایات کتب اربعه را صحیحه اعلام کردند.
این نوع افراط در اخباریگری نیز خود زمینه سقوط و اضمحلال ایشان را فراهم آورد و این سبک و شیوه اجتهادی نیز به کناری رانده شد.
پس از دوران اخباریان، اصولیان تا حدودی در برقراری اعتدال در مسیر اجتهادی خود کوشیدند. البته باید توجه داشت که هرچند حجم مباحث عقلی مطرح پس از اخباریان نسبت به دوران قبل از آن بیشتر شده است، اما این به معنای افراط در عقلگرایی نیست؛ زیرا در مقایسه با حجم مباحث اصولی، تکامل مباحث اصولی، طرح مباحث جدید و گسترش علم اصول و همچنین میزان کارکرد و تمسک به هر یک از ادله، افراطی در عقلگرایی مشاهده نمیشود؛ بنابراین میتوان افراطگری را امری نسبی دانست که طرح چند برابری مباحث عقلی پس از اخباریان نسبت به دوران قبل از ایشان، تلقی افراطیگری از آن نشود.
اما با توجه به برخی نظرات و دیدگاهها در میان فقهپژوهان و نواندیشان دینی ازجمله: ۱- عقل حجت اصلی و اولی است و شرع حجت فرعی و ثانوی است؛ لذا شرع تنها در منطقهالفراغ عقل، حق اظهارنظر دارد؛ ۲- مدارای فقها با عقلانیت بشر در هر زمان؛ ۳- تأثیرپذیری برخی، از دیدگاه انحصار منبع معرفت به عقل که موجب شده است نسبت به مطالب قرآنی و روایی با چالش مواجه شده و در پی استناد عقلی در تمام احکام باشند؛ و …؛ به نظر میرسد، تاریخ در حال تکرار است و این مسیر اعتدالی در پارهای از موارد رو به افراطگرایی عقلی مینهد؛ و اگر نتوان از تجربه گذشته استفاده کرد و مسیر اجتهاد را در سمتوسوی اعتدال نگاه داشت، ظاهراً پایان این راه، ظهور و بروز اخباریگری دیگری در تاریخ فقهی و اصولی شیعه خواهد بود.
از دیگر عکسالعملها در برابر افراطوتفریطهای در مسیر اجتهاد، میتوان به کمتوجهی به قرآن اشاره کرد که خود موجب پیدایش فقه قرآنی یا فقیه قرآنی در میان فقیهان شیعه شده است.
راهحل مناسب برای حفظ اعتدال در مسیر اجتهاد، تعیین حدومرزهای هر یک از ادله به لحاظ حجیت و حیطه دخالت اختصاصی آنها و همچنین تعیین اولویت در استناد به هر یک در مسائل مشترک است. تا با رعایت اولویتها و جریان هر یک در حوزه مرتبط با آن، مانع افراطوتفریط در تمسک به هر دلیل شده و متهم به قرآنگرایی محض، اخباریگری محض یا عقلگرایی محض نشویم.
پینوشت:
[۱] وی دراینباره میگوید: «وأول من غفل عن طریقه أصحاب الأئمه علیهمالسلام واعتمد على فن الکلام و على أصول الفقه المبنیین على الأفکار العقلیه المتداولین بین العامه – فیما أعلم – محمد ابن أحمد بن الجنید العامل بالقیاس، وحسن بن علی بن أبی عقیل العمانی المتکلم، ولما أظهر الشیخ المفید حسن الظن بتصانیفهما بین یدی أصحابه – ومنهم السید الأجل المرتضى، ورئیس الطائفه – شاعت طریقتهما بین متأخری أصحابنا قرنا فقرنا. حتى وصلت النوبه إلى العلامه الحلی فالتزم فی تصانیفه أکثر القواعد الأصولیه للعامه، ثم تبعه الشهیدان والفاضل الشیخ علی رحمهم الله تعالى».
[۲] سخن وی چنین است: «واعلم أن الطریقه التی مهدها أصحاب العصمه لعمل الشیعه بها کانت سهله سمحه بینه واضحه فی زمن الأخباریین من علمائنا، ثم لما لفق العلامه ومن وافقه بین طریقه العامه وطریقه أصحاب العصمه (علیهم السلام) التبست طریقه الحق بالباطل واشتبهت واستصعبت بعد أن کانت منفصله عنه ممتازه فی زمن الأخباریین من أصحابنا».