ابتدا باید دانست که لزوماً نیاز به ارتباط مستقیم بین علم خاص و علم دینی نیست، بلکه صرفاً ارتباط با موضوع آن علم و یا حتی غایت علم نیز کفایت میکند. از طرفی دیگر لازم نیست علم دینی باکلیت علم خاص علوم انسانی در تماس باشد بلکه اگر راجع به یک شاخه نیز نظر دهد کافی است. در این نگاه منظور این است که حالت جزئی آن علم توسط گزاره حدیثی تصدیق شود و سپس تعمیم داده شود.
به گزارش شبکه اجتهاد، جلسات آموزشی طرح ملی گفتمان نخبگان علوم انسانی، ۱۹ آذرماه در دفتر تبلیغات اسلامی، نمایندگی تهران، با حضور اساتید و صاحبنظران علوم انسانی برگزار شد. حجتالاسلام والمسلمین عبدالهادی مسعودی، قائممقام ریاست دانشگاه قرآن و حدیث با موضوع «ظرفیت شناسی علوم حدیث برای تحول در علوم انسانی» به سخنرانی پرداخت.
او در ابتدا با تعریف بعضی مفاهیم حدیثی و علوم انسانی به عرصههای تعاملی و همچنین آسیبها و موانع این تعامل اشاره کرد و در ادامه به شرح و بسط دیدگاه دانشگاه قرآن و حدیث در بحث تحول در علوم انسانی پرداخت.
کلیات بحث
حدیث در تعریفی، شامل متن و سند میشود. دانشی که متکفل از بحث درباره متن است، «فقه الحدیث» است. سند را نیز «علم رجال» بررسی میکند، یعنی دانش رجال اتصال اسناد و وثوق افراد راوی آن را بررسی میکند.
از طرفی وقتی متن و سند حدیث را بررسی میکنیم، مراد از این بررسی، «نقد احادیث» است زیرا تمامی احادیث از اعتبار لازم برخوردار نیستند، لذا در قدم اول باید بتوان حدیث را باور کرد؛ یعنی نهایتاً حدیث قابلیت احتجاج مییابد و اعتبار و حجیت آن تائید میشود. این علم را «نقد الحدیث» مینامند.
ما در اینجا در ابتدا باید تعریف خود را از چند مفهوم روشن کنیم:
حدیث: گفتار یا رفتار معصوم و نیز حاکی از آن دو. در این زمینه ما از طریق حکایت رفتار و گفتار آنان، مرتبط با معصوم هستیم.
علم (دانش): مجموعه گزارههای اکتشافی (توصیفی) و تجویزی (توصیهای) بهطور منظم و سامانیافته درباره موضوع (و نه بهصورت جبری و غیرمنظم. چراکه ارتباط این گزارهها اهمیت دارد)
اکتشاف: تبیین گری در تشخیص متغیر تابع و مستقل، همبستگی و وابستگی، نشانهشناسی، راه تشخیص، راه ایجاد و تثبیت و استمرار و تقویت و تضعیف و آسیبشناسی؛ یعنی تشخیص ارتباط بین گزارهها و سپس تشخیص تابع و متبوع و علت و معلول نسبت به وقایع مقارن. در این نگاه بیشترین کار علم تشخیص همین متغیر مستقل و تابع است.
انسان: موجود زنده مرکب از جسم و روح، دارای بینش، منش و کنش، صاحب کرامت ذاتی، اختیار، اراده و هدف باقابلیت رشد و تغییر. اراده مند بودن او به معنای جبری نبودن نظام رفتاری انسان است. رهآورد این تعریف، محدود نشدن علوم انسانی به جسم و محدود نشدن بهصرف بینش یا کنش یا منش است.
در ابتدا باید دانست که لزوماً نیاز به ارتباط مستقیم بین علم خاص و علم دینی نیست، بلکه صرفاً ارتباط با موضوع آن علم و یا حتی غایت علم نیز کفایت میکند.
از طرفی دیگر لازم نیست علم دینی باکلیت علم خاص علوم انسانی در تماس باشد بلکه اگر راجع به یک شاخه نیز نظر دهد کافی است. در این نگاه منظور این است که حالت جزئی آن علم توسط گزاره حدیثی تصدیق شود و سپس تعمیم داده شود.
عرصههای تعامل میان علم دینی با علوم انسانی را میتوان در این موارد برشمرد:
۱- سؤال آفرینی: مواجهشدن با پدیده و پرسش از اینکه دین چه جایگاهی برای آن قائل است. گاهی ممکن است شدیدتر باشد که تعارض آفرینی است؛ یعنی با هر شبهه، یک پویایی در علم حدیث رخ میدهد و متن پژوه با توجه به تعارض، مشکل را حل میکند. تعارض در این حالت مثبت است.
۲- پاسخگویی به سؤالات کلان و خرد دانش مرتبط
۳- تعارض آفرینی: حد شدید سؤال آفرینی است.
۴- پیشنهاد فرضیه برای آغاز فرآیند پژوهش
۵- روایی و مشروعیت آزمایش و فرآیند پژوهش
۶- اخلاق پژوهش و آداب تعلیم و تعلم و عالم: در دوره ما برخلاف سابق، تأثیر اخلاق بر علم بهصورت حداکثری و نه عمومی، پذیرفتهشده است.
۷- جهتبخشی به علم (رویکرد فعّال): مثلاً در انرژی هستهای، جهت علم به سمت صنایع نظامی رفت و جهت دیگر، پزشکی و … است. مثلاً در علم نجوم هم جهتبخشی، هم محدود کردن راداریم؛ یعنی ائمه (ع) با تنظیم امور بر اساس موقعیت ستارگان، مخالفت میکردند هرچند این امکان وجود داشته باشد.
۸- سر برآوردن یک علم از دل حدیث
نمونههایی را نیز میتوان در اینجا ذکر کرد:
۱- قال رسولالله (صلیالله علیه و آلِ): أقلُّ النّاسِ مُرُوّهً مَن کانَ کاذِبا. در اینجا رابطه عکس میان مروت و دروغگویی برقرار است. حدیث در حقیقت وارد یک فرضیه آفرینی برای روانشناسی شده است. (رابطه مروت و دروغگوئی). گزاره این حدیث حملیه است؛ یعنی ممکن است اگر کسی مروتش زیاد شد کذبش کم شود «صحیح باشد و ممکن است کذبش اگر زیاد شود، مروتش کم شود. در این مثال رابطه حدیث با علم روانشناسی مدنظر نیست که تجربه و تفاوت مبانی آن، منجر به انقطاع ارتباط شود بلکه» بیان تبیین گری حدیث مانند سایر علوم است.
۲- «الحِقدُ شیمهُ الحسده»: حسده اسم جمع است و ال بر سر آن افاده عموم میکند. این یعنی تبیین قانون مندی که کبر، منش حسودان است.
۳- گزارهای توصیهای راجع به کبر: «مَنْ حَمَلَ سِلْعَتَهُ فَقَدْ بَرِئَ مِنَ الْکِبَرِ». من خصف نعله و رقّع ثوبه و حمل سلعته فقد برئ من الکبر: اینکه کارش را خودش کند، راه حلی برای غرور زدایی است. این گزارهها کاملا تجویزی است.
روش های ارتباط و تعامل: (از لحاظ تاریخی)
الف) تالیف و ضمیمه کردن:
ضمیمه کردن فرآورده دینی به علمی (از نظر تاریخی مقدم است). در این روش شخص درباره یک موضوع علمی، تمام متون دین را کاوش میکند و ضمیمه بحث علمی میکند. این روش به اوایل انقلاب و نیاز ما به اسلامی سازی حاکمیت با تکیه بر سرعت انجام کار بر میگردد.
آسیبهای این نگاه عبارتند از:
۱- نگاه عجولانه: همین که این معنا را تائید میکرد، ضمیمه میشد.
۲- عرضه خام: پردازش حدیث و متن صورت نمیگرفت. نتیجه حدیث و گزاره علمی اگر هماهنگ بود، ضمیمه میشد.
۳- از نظر تاریخی خواسته های پژوهشگر در این روش موثر بود که بسیار خطرناک است. به همین دلیل به دنبال قطعی کردن رابطه حدیث و موضوع علمی نمیرفت و صرفا به کم کردن شک بسنده میشده است.
۴- مشکل عمده در این است که اساساً این روش به گفت و گو اهمیت نمیدهد، بلکه صرف ترکیب را دنبال میکند. گفت و گو یعنی اینکه اندیشمندان هر دو حوزه، با یکدیگر درباره فرآینده پژوهش تا نتیجه با یکدیگر مشورت کنند.
ب) گزاره سازی متناظر:
پژوهشگاه حوزه و دانشگاه ارائه داده است. این روش در کتاب «جامعه شناسی کجوری» نیز آمده است. تمام گزارههای علم انسانی غربی با تمامی احادیث متناسب با آن را تناظر داد. این روش به دلیل اینکه به دنبال رویارویی است و تائید علم با حدیث نیست، دو ضعف اول روش قبل را ندارد.
آسیبهای این نگاه:
بر هم زدن پیکره سازوار احادیث و متون دینی. نظریهای به نام خانواده حدیث بیان شده است که برای انتساب یک گزاره حدیثی به معصوم کافی نیست که همان گزاره حدیثی معنا شود بلکه مقصود نهایی این نیست و فقط متن صادر شده از معصوم این است. پیش از هرمونوتیک در علم اصول فقه نیز این مطلب بیان شده است؛ یعنی آن چه میگوییم، لزوما مراد ما نیست. قرینه هایی هست که در متن نیست لذا اگر به تنهایی متن حدیث بررسی شود، فهم دقیقی از متن حدیث به علم تزریق نشده است. مثلاً: امام رضا علیه السلام فرمودند الانس یذهب المهابه. سؤال این حدیث این است که کمتر انس باید گرفت تا مهابت حفظ شود. ائمهی ما واقع گرا بوده اند لذا فرمودند: که هر مقدار از احادیث به شما رسید، به آن عمل کنید و این روش را کامل میکند.
پ) گفت و گوی مشارکتی:
دانشگاه قرآن و حدیث این روش را ارائه داده است. در این روش، در یک گفت و گوی نقادانه بین حدیث و علم مورد نظر، بهصورت مشارکتی گام به گام باشد؛ یعنی هر دو اندیشمند با یک موضوع آغاز به پژوهش کنند. مثلاً روانشناس و عالم حدیث، هر دو مسئله حیاء را مورد بررسی قرار دهند. مشکل تفاوت مفاهیم در دو علم نیز حل میشود زیرا روانشناسی که با مبانی علم درگیر است میتواند رابطه مفهوم علمی با مفهومی که در علم حدیث آمده است، درک کند. این کار تا زمانی که افرادی که در هر دو عرصه آگاهند رشد نکنند، بهترین روش است. البته در این زمان ترکیب در ذهن رخ میدهد؛ ضمن اینکه با آشنایی با خانوادهی احادیث، موانع بر طرف میشود
موانع موجود در این نظریه:
در روش علمی (مخصوصا پوپری) گزارهی علمی باید ابطال پذیر باشد. (خود گزاره یا مستلزمات آن مثلاً ماست یا سفید است یا سبز درست است علمی نیست چون ابطال پذیر نیست اما الزام آن که فقط سفید یا سبز بودن قابل ابطال است). حدیث ابطال نمیشود. ما گفتیم که حدیث حاکی است. لذا پای بشر غیر معصوم به میان میآید. فهم روایت نیز توسط بشر غیر معصوم صورت میگیرد. لذا با نقص یا نقض ممکن است همراه شود. لذا سخن معصوم ابطال نمیشود اما حکایتی که از غیر معصوم است، ابطال پذیر است. اگر سخن مستقیم معصوم باشد، قابل ابطال نیست؛ اما قابلیت علمی شدن ندارد، زیرا ایمان به معصوم منشاء آن است. البته دین ما تعقل در ایمان را میپذیرد و لذا این امر مطلق نیست.
تقسیم بندی احادیث (با مبنای سند، محتوا که تا قرن هفتم بیشتر رویکرد محتوایی بود. بعد از این هفت قرن، برخورد سندی به شدت پررنگ شد) تقسیم بندی حاضر ناظر به ظهور و خفاء دلالت است:
ظهور، خفاء، ابهام (عارضی، ذاتی)
۱- حدیث قوی: اگر با داده های علمی مغایر بود نمیتوان با یافته های علمی رد شود. در اینجا باید به تغییر در دلالت روی آوریم یا گزاره علمی را کنار بگذاریم.
۲- حدیث جعلی: به هیچ عنوان نمیتوان آن را پذیرفت. حتی اگر درست باشد؛ زیرا ممکن است حرف درست را امام بیان نکرده باشد و این جعل است.
۳- حدیث ضعیف: یک مفهوم سلبی است یعنی سند آن حسن نباشد و رجال آن ناشناخته باشند. درست است که نمیتوان به آن اعتماد کرد اما در عالم خارج و ثبوت لزوما رجال آن کاذب نیستند. پس با قرائنی میتوان صدق این حدیث را بررسی کرد. گزارههای علمی میتوانند صدق این حدیث را تائید کنند. اگر افق ع.ا به آن نرسید، به سراغ سایر قرائن میرویم (تعاضد احادیث)
مثلاً: از مفهوم تا مقصود درباره نحسی ماه صفرو همچنین حضرت (ص) میخواستند اباذر را بشناسانند به مردم و فرمودند اکنون مردی میآید در مسجد که اهل بهشت است (کد گذاری های تاریخی برای گمراه نشدن مردم). تعدادی برای اینکه صدق بر این حدیث کنند، رفتند تا از مسجد وارد شوند. پیامبر که با خبر شدند فرمودند یک جمعی اکنون به مسجد میآید. کسی اهل بهشت است که مژدهی خروج از آذار را به من بدهد. اباذر نیز آمدند و پیامبر از او سؤال کردند امروز چندم است. اباذر گفت دو روز به اتمام آذار مانده است. (این بشارت برای این است که جایگاه اباذر برای گمراه نشدن مردم است. بشر نیز برای خبر غیر بد است نه لزما خبر خوب)
علم از فرضیه های معقول شروع میشود نه بر اساس حدس های گزاف. فرضیه ها در نقطهی شروع باید عقلائی باشند. حدیثی این فرآیند آزمایش را میتواند قبول کند که حداقل وثوقی داشته باشد که هزینه کردن برای آن عقلائی باشد. لذا احادیث جعلی این ارزش را ندارند. به دلیل محدودیت منابع، این امکان نیست که احادیث همگی مورد بررسی ژرف قرار گیرند. از طرفی خوشبختانه احادیث ضعیف، در شیعه کم است، لذا فرضیه های علمی ما با استفاده از احادیث، اتقانی نسبی ایجاد میکنند و از بسیاری از ضرر های ممکن، جلوگیری میکنند.
از طرفی تمام این موارد برای کارکرد است و بحث ناظر به کارکرد علم است. چه در حدیث و چه در علم مورد نظر، اصالت با تطبیق با واقع (کارکرد) است. هر چیزی که کارآمد باشد و منشا وحیانی داشته باشد، برای عمل صحیح تر است. / طلیعه