اگر فرض کنیم در اصول مشتق نداریم، آسیبی به فقه نمیزند، بلکه فهم فقهی را روان میکند. بنده معتقدم علما در مواردی چون به مشتق اعتنا کردند، آیات و روایات را بد فهمیدند. بحث از مشتق، نه تنها راهگشا نیست بلکه رهزن است.
به گزارش شبکه اجتهاد، نهمین نشست «بررسی زوائد علم اصول» با حضور حجتالاسلام والمسلمین محسن غرویان و حجتالاسلام والمسلمین محمدتقی اکبرنژاد به نقد و نظر دربارهی مسالهی مشتق اختصاص یافت.
حجتالاسلام غرویان در ابتدای سخنان گفت: تحول با امر و نهی صورت نمیگیرد و لازم است که مسیر طبیعی تحول طی شود. برپایی این جلسات هم مسیر آن است. کسی بگوید «حوزه متحول شو»، اتفاقی نخواهد افتاد. چنانچه اگر بتوانیم با امر و نهی غنچهی گلی را شکوفا کنیم، با امر و نهی هم حوزه متحول میشود. در این جلسات هم باید آداب مناظره و اخلاق علمی رعایت شود.
وی با معنا کردن فقه به تکلیف یابی در زندگی گفت: شهید صدر قائل به اشتغال عام است؛ یعنی انسان از تولد تا مرگ مقرون به تکلیف است و با تلاش حجت شرعی و تکلیف را پیدا کنیم. به دیگر سخن، اشتغال یقینی، برائت یقینی میطلبد. قرآن میفرماید: ان السمع و البصر و الفواد کل اولئک کان عنه مسئولا. حجت از هر طریقی که باشد، باید آن را بشناسیم؛ خواه عقلی باشد یا نقلی، علم حضوری باشد یا حصولی؛ بنابراین فحص از دلیل تا یاس از دلیل بر ما لازم است. شیخ الرئیس میگوید: کل ما قرء سمعک فذره فی بقعه الامکان. هر حجتی که احتمال میدهی که تکلیفت را از آن طریق بشناسی، برو به سمتش.
مراد از زائد بودن چیست؟
محقق حوزه علمیه در ادامه به معانی زوائد از دیدگاه خود پرداخت و گفت: گاهی مراد از زوائد، مقصود سخنان پوچ و باطل است که در فلسفه به آن محال و ممتنع میگویند. مراد از زوائد اگر این معنا باشد، صحیح نیست. این نسبت با علمای علم اصول سازگار نیست. گاهی هم مراد از زوائد در مقام مقایسه به نسبت چیز دیگر. مثلا در بحث مشتق بگوییم که مسائل مهم تری است و شما چرا به این بحث پرداختید. این همه ارزش وقت گذاشتن ندارد. مثلا مباحث هرمنوتیک در متون دینی مطرح است مانند فهم مقصود شارع. یا بحث انسداد که الان ضرورتی ندارد. یا کسی قصد بحث علمی در «کفن میت» داشت که روا نبود. بحثهای مهم مثل نظام بانکی مانده و به مباحث غیر مهم پرداخته میشود.
وی در رابطه با مسالهی مشتق و نقد دیدگاه حجتالاسلام اکبرنژاد گفت: استاد اکبرنژاد فرمودند: «دو عامل به طور هم زمان در فهم معنای مشتق و تلبس یا عدم آن موثرند. یک. نوع ماده. دو. نوع حکم. در یک نگاه کلی میتوان معانی و مبادی را به دو دسته تقسیم کرد: معانی فعلی و ملکات. قسم نخست مبادی و موادی هستند که تلبس ذات به آنها با قیام بالفعل معنا مییابد و با زوال تلبس فعلی، انقضای تلبس محقق میگردد. مانند «قیام» نسبت به زید که تا زید در حال ایستادن باشد عرفاً او را متبلس به قیام میدانند و تا از حال ایستادن خارج شود و بنشیند، تلبس او به قیام را زائل شده تلقی میکنند.» سوال من این است: تمیز مصداق معانی فعلی و ملکات، با چه ملاکی صورت میگیرد. مثلا ضارب را مشتقی میدانیم که متلبس به ضرب است.
مثالی برای فایده داشتن مسالهی مشتق
غرویان با ذکر مثالی برای فایده داشتن مسالهی مشتق گفت: آیتالله جوادی در تفسیر آیهی «و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون» میفرمایند: از بحث مشتق اصولی میتوان در تفسیر «احیاء» استفاده کرد. «حی» مشتق است. کسی که بمیرد، غیر متلبس به حیات میدانیم اما خداوند با ملاک دیگری آنها را احیاء میداند. ملاک تلبس و انقضاء چیست؟ ملاک تلبس و عدم تلبس فرق میکند. نگاه عرفانی و قرآنی داشته باشیم، منقضی نیست. پس اطلاق حی بر شهیدی که جانش را از دست داده، حقیقی است نه مجاز. اما با نگاه ظاهری منقضی شده و مجاز است. این بحثها دقیق است. لذا اصولیان مدققی مثل کمپانی این مباحث فلسفی دقیق را بیان میکند. ایشان وقتی بحث دقیق و سنگین میشود، در آخر میگوید: «فافهم یا ذره لاهله.» یعنی در مباحث نباید کسی را محکوم کرد که چرا این بحثهای عقلی میشود. اگر شما اهل دقت نیستید، نباید جلوی کسی را بگیریم که میخواهد دقت کند، تکلیفش را بفهمد و عند الله معذور باشد. دقتهای استاد اکبرنژاد خوب است ولی مذموم دانستن دقتهای دیگران روا نیست.
غرض از جلسات نقد و نظر در حوزه، برد و باخت علمی نیست
حجتالاسلام اکبرنژاد با تشکر از حجتالاسلام غرویان برای شرکت در جلسهی نقد و نظر گفت: غرض از جلسات نقد و نظر در حوزه، برد و باخت علمی نیست، بلکه هم افزایی علمی است تا دیدگاههای یک پژوهشگر در یک فضای سالم و آرام علمی به نقد گذاشته شود و تدریجا تکامل پیدا کند. حتی ممکن است در آخر جلسه یکی از طرفین به این نتیجه برسد که نیاز به تامل بیشتر دارد و بنا نیست گفته شود چه کسی موفق است.
وی ضمن تذکر به موضوع اصلی جلسه درباهی مشتق و کاربردهای و نه ملاکهای زائد بودن مسالهای در فقه و اصول، به طور اجمال به دیدگاه خود دربارهی زائد بودن مسالهای گفت: در حوزهی دین شناسی سه لایه داریم: ۱. آنچه مربوط به جهت گیریهای فکری است که مباحث عقیدتی هستند. ۲. آنچه ناظر به شخصیت انسان است که مباحث اخلاقی هستند. ۳. آنچه مربوط به حوزهی عملیاتی انسان است، یعنی آنجا که به طور کامل درگیر خود افعال هستیم. مثل آداب معاشرت، معاملات و به طور کلی، زندگی در همهی عرصههای امور که به آن فقه میگوییم. یعنی عملیاتی ترین بخش زندگی انسانها. با همین ملاک و نگاه به فقه، باید به زائد یا لازم بودن مسالهای در فقه بپردازیم. بنابر این در فقه به مسالهای میپردازیم که ما بإزای بیرونی دارد. مثلا یکی از بزرگان بحث میکنند که اگر مردی اتفاقی روی زنی بیفتد و اتفاقا زن حامله شود، بچه چه احکامی پیدا میکند؟ این مسالهای است که شاید مابازای بیرونی ندارد. یا مثال اینکه خون و بول امام نجس است یا نه؟ این مساله مورد ابتلای من نیست. موضوع فقهی یعنی چیزی که در واقعیت بیرونی قابل لمس است. این ملاک زائد بودن یا نبودن مسائل فقهی است. و اصول فقه اگر بناست قاعدههای حد مسائل فقهی را به ما آموزش دهد، قواعدی که با اتکای به آنها حکم فقهی را کشف کنم، با همان ملاک باید بگوییم که چه بحث اصولی مفید است یا نیست.
معانی زوائد بودن مسالهای در اصول
محقق حوزه علمیه در ادامه به معانی زوائد بودن مسالهای در اصول پرداخت و گفت: معنای اول زوائد این است که بود و نبودش تاثیری در فهم کتاب و سنت یا دلیل عقلی ندارد. اگر فرض کنیم که در اصول مسائلی مانند مقدمه الواجب از کل کتابها حذف شوند و اصلا اسمی از آنها در فرایند استنباط به میان نیاید، اگر این حذف، آسیبی به استنباط وارد کند، معلوم است که مساله لازم بوده. حتی اگر در حل مسالهای با صعوبت از آن قاعده استفاده شود، باز هم نشان از لازم بودن آن دارد.
وی در ادامه افزود: معنای دوم زائد این است که مسالهای اصلش لازم است، اما بیش ازاندازه به آنها پرداخته شده است. مثل اینکه برای تهیهی یک کالا هزینه کردن صد هزار تومان کافیست و اگر با یک میلیون خرید شود، نهصد هزار تومان اسراف است و اتلاف. برخی از مباحث اصولی را با روش متین علمی در یک ماه درس میتوان زودتر به سرانجام رساند. همهی شاگردان آیتالله بروجردی (ره) تصریح میکنند که ایشان در اصول خیلی قهّار بودند، با این حال اصول موجزی داشتند. در مقابل، بزرگواری هم مثلا در مساله مشتق –بنابر فرض اینکه اصل مساله لازم باشد- کتابی بالای پانصد صفحه مینویسد. مرحوم قوچانی در کتاب سیاحت شرق مینویسد: یکی از فقها کتاب قطوی نوشته بودند که به من هدیه دادند. موضوع این کتاب فقط دربارهی محل نزاع در بحث «امر به شیء اقتضای نهی از ضد» بود.
مدیر موسسه فقاهت و تمدن سازی در تبیین معنای آخر زوائد گفت: معنای سوم زوائد این است که مسالهای بسیار کم کاربرد است، ولی مفصل به آن پرداخته شود. مانند خبر ثقه نیست که در کل فقه جریان داشته باشد، بلکه موارد معدودی کاربرد دارد. مثلا فرض کنید بنابر عقیدهی برخی که استصحاب کلی را دارای ثمره میدانند، این مساله کاربردهای معدودی دارد. آیا شایسته است که با این مساله مانند مسائل کثیر الابتلا برخورد کرده و به آن دامن دهیم؟ اکثر فقهاء در مورد «نقل به معنا» که در فهم روایات بسیار تاثیرگذار است، اسمی در اصول نمیآورند. البته میرزای قمی طردا للباب آن را طرح میکند. مرحوم همدانی در مسالهای فقهی به آن میپردازد. مرحوم شیخ هم در مسالهای فقهی به آن اشاره کرده و نظرش را طرح میکند. چه اشکالی دارد، مسالهی استصحاب کلی هم به جای اینکه مستقل بحث شود، مانند نقل به معنا آنجایی که کاربرد دارد، طرح کرده و مختصر بپردازیم. اگر کسی قائل باشد که اگر مسالهای هرچند در یک مورد، مفید باشد، باید در اصول بحث شود، لازم است صدتا مساله که در فقه بحث میشود، در اصول بحث شوند که شاید اصول امروز به چهارصد جلد برسد.
علما در مواردی چون به مشتق اعتنا کردند، آیات و روایات را بد فهمیدند
به گفتهی وی، معنای اول از زوائد محور بحث این جلسه است. یعنی اگر فرض کنیم در اصول مشتق نداریم، آسیبی به فقه نمیزند، بلکه فهم فقهی را روان میکند. بنده معتقدم علما در مواردی چون به مشتق اعتنا کردند، آیات و روایات را بد فهمیدند. بحث از مشتق، نه تنها راهگشا نیست بلکه رهزن است.
اکبرنژاد دربارهی مثال غرویان و معنای «احیاء» گفت: آیا این ثمرهی مشتق است؟ اولا ما دنبال ثمرهی فقهی هستیم. یعنی اگر ثابت کردیم که به شهید حی گفته میشود، با اینکه ظاهرا ما انقضی عنه المبدأ است، پس احکام فقهی اش باید بیاید. مثل عدم تقسیم اموال و نداشتن حق ازدواج همسر. حال آنکه معلوم است که شهید با اموات دیگر، از لحاظ حکم ظاهری فرقی ندارد. آیه شریفه حیث دیگری را بیان میکند و ربطی به مشتق ندارد.
به عقیدهی وی، اگر گفته شود: «شما نفهمیدید، پس نگویید که لازم نیست»؛ از اول طرف مقابل را به نفهمیدن متهم کرده ایم. هدف جلسه برای اثبات این است که این مساله در واقعیت بیرونیِ فقه ثمره ندارد. مثل اینکه در کویر ساختمانی بسیار محکم و خوب ساخته شود، ولی فایده نداشته باشد. دلسوزی ما این است که علمای اصول، مثل ابر پُر آبی بودند که به جای مزارع، در وسط کویر باریدند. ذهنهای ایشان باید صرف تمدن سازی میشده. شیخ انصاری در ابتدای مقدمه الواجب تمام ثمرات علمای سابق را طرح و رد میکند و خودشان هم تصریح میکنند که فایدهی عملی ندارد. و عجیب این است که ایشان اولین فقیهی است که مقدمه الواجب را به شکل کنونی درآورده. بعد از شیخ، تدریس این بحث توسط یکی از شاگردان شیخ به هشت سال میرسد. سوال بنده این است که در دورهی شیخ و شاگردان شیخ، دورهای که علوم انسانی در غرب اوج میگیرد و کشورهای اسلامی از جمله ایران، استعمار شده بودند، آیا نمیشد به جای اینکه این بحثها را به عنوان محور بحثهای عمومی حوزه قرار دهند، به مسائل دنیای اسلام و مسائل وارده از دنیای غرب بپردازند تا از دنیای اسلام صیانت کنند؟ البته نظر بنده طرح قیام نیست. این مساله را کارشناسان تاریخ باید بگویند.
ملاک و داور کیست؟
غرویان در بخش دیگری از سخنان خود ضمن بیان کلام اکبرنژاد، در نقد آن گفت: آقای اکبرنژاد در نوشتاری که در اختیار من گذاشتند، نوشتند که: «ما در مقام پاسخ میگوییم کسی که اشراف کافی بر نظام قرائن (یعنی مجموعه قرائن تاثیر گذار در فهم کلام) داشته باشد، در هیچ موردی کلام را خالی از قرائن روشن کننده معنا نمییابد که بخواهد فهم مشتقات آن متوقف بر بحث لفظی مشتق باشد. ما نیز در تمام مواردی که جستجو و تفحص کردیم هیچ موردی را نیافتیم که مبهم باشد و قرائن موجود نتواند معنای آن را واضح سازد. از این رو ما نیز همچون آیتالله خوئی بحث مشتق را بحثی زائد میدانیم و بر ضرورت پیرایش اصول فقه از آن تاکید داریم.» چندتا سوال دارم: شما مدعی هستید، کسی که اشراف کافی بر نظام قرائن (مجموعهی قرائن) داشته باشد. ملاک کفایت چیست و چه کسی تعیین میکند که کسی اشراف کافی دارد و کسی ندارد؟ شاید به نظر شما اشرافی را کافی بدانید، اما من کافی نمیدانم.
مدرس سطح عالی حوزه با طرح اشکالات و سوالات دیگر افزود: شما نظام قرائن را طرح میکنید. خود همین بحثهای اصولیان در بحث مشتق، قرینه بوده و قصد آنها کشف قرائن است. همچنین مجموعهی «قرائن تاثیر گذار» مبهم است. چه کسی این تاثیر گذاری را تعیین میکند؟ ممکن است شما بگویید این قرینه تاثیر دارد ولی من قبول نکنم و بالعکس. شما معتقدید که این مساله هیچ ربطی به فقه ندارد. من معتقدم ربط دارد. ملاک و داور کیست؟
آیا شما تمام موارد را فحص کامل کردید که مدعی هستید؟
وی در ادامهی سوالات خاطر نشان کرد: بحث «قرائن روشن کننده» باید مشخص شوند. همه در مباحث اصول دنبال روشن کردن قرائن هستند. مگر کسی هم پیدا میشود که تاریک کنندهی قرائن باشد؟ آیا شما تمام موارد را فحص کامل کردید که مدعی هستید؟ در اصطلاحات فقهی-حقوقی جدید مثل «بزینس مند» و «تاجر الکترونیک» تلبس و عدم تلبس چگونه است؟ برای این اصطلاحات، آیه و روایتی هم وجود ندارد که بگوییم قرائن معنای آن را مشخص میکند. نیز درباره «قرائن موجود» باید بگویم که قرائن دو دسته هستند. برخی موجودند و برخی مقدره الوجود هستند. قرائنی که ممکن است در آینده به وجود بیایند. یا چیزی در ذهن شما قرینه نباشد و در ذهن دیگری باشد. بنابراین نمیتوان این بحث را زوائد حساب کرد.
مشتق در فقه بالامعنی الاعم هم کاربرد دارد در حالی که شما فقط دنبال فقه بالمعنی الاخص هستید
غرویان با اشاره به فقه بالمعنی الاعم و بالمعنی الاخص به ثمرات مشتق پرداخت و گفت: من دنبال این هستم که بفهمم دستگاه فکری و دین شناسی شما چیست؟ این مباحث به معرفت شناسی دینی، معرفت دینی، اپیستمولوژی و… مربوط میشود. اصول مقدمهی فهم فقهی است و فقه هم بخشی از دین است. فقه بالمعنی الاعم داریم و بالمعنی الاخص. بحث شهید، فقه بالمعنی الاعم است. مشتق در فقه بالامعنی الاعم هم کاربرد دارد در حالی که شما فقط دنبال فقه بالمعنی الاخص هستید. حتی در فقه بالمعنی الاخص، شهید ثمره دارد. مثلا کسی نذر کرده که به خانوادهی زنده سالی صد هزار تومان بدهد. چون قرآن گفته که شهدا زنده هستند، پس میتوان به خانوادهی شهید هم نذر را ادا کرد. این ثمرهی فقهی است که باید جوابش را بدهید. نمیتوان گفت که آن بحث چون فقهی نیست، پس ثمره ندارد.
استاد حوزه علمیه قم دربارهی دیدگاه اکبرنژاد که زائد بودن را بر اساس نیاز فقهی دانست، چنین اشکال کرد: نیاز را چه کسی تعریف میکند؟ من چیزی را نیاز میدانم و شما نمیدانید. اصلا نیاز چیست؟ ملاک آن کدام است؟ اگر اصل دین را حذف کنیم، چه اتفاقی در زندگی ما میافتد؟ شما میگویید اگر بحث مشتق را برداریم، هیچ اتفاقی نمیافتد. من بحث را بالاتر میبرم. اگر اصل دین و خدا را برداریم، چه اتفاقی میافتد؟ هیچ اتفاقی نمیافتد. ما هم مثل جامعههای غربی و لائیک میشویم. یعنی واقعا ملاک شما این است؟ مگر قرار است چه اتفاقی بیفتد؟ شما مدعی هستید «فقه متن زندگی است.»، متن کدام زندگی و در چه جهان بینی معنا میشود؟ جهان بینی لائیک هیچ نیازی به این مباحث ندارند. زندگی بدون خدا و دین.
بعضیها مرا از این جلسه بازمیداشتند
محقق حوزه علمیه در اشکال دیگری گفت: ملاک «فهم فقهی روان» باید توضیح داده شود. اگر فهم روان مدنظر است، بسیاری از مردم فقیه هستند، چون فهم روان دارند. ملاک ثمره داشتن نیز باید مشخص شود. بنده میتوانم دهها ثمره برای این مباحث درست کنم.
وی دربارهی نظریه پردازی در حوزه گفت: بعضیها میگفتند، اینها حرفهای خطرناک میزنند و من را از این جلسه بازمی داشتند. اما من مخالفم، چون آقای اکبرنژاد و امثال ایشان باید نظرات شان را مطرح کنند و اگر در این جلسات طرح نشود، کجا به آن بپردازند؟ حوزه باید آمادگی ایجاد کند.
مرحوم نائینی نذر را مسالهی اصولی نمیداند
اکبرنژاد در جواب از ثمره دانستن نذر در بحث مشتق، گفت: اولا، طبق بیان مرحوم نایئنی، «اصول قواعد کلی است که نتیجه اش حکم کلی فقهی است.» به دیگر سخن، شبههی حکمیه را جواب میدهد. مثل «عمل به نذر واجب است» که حکم کلی فقهی است. اما مفاد نذر حکم کلی فقهی نیست. مثلا من نذر میکنم «به صد تا خانوادهی زنده نذر دهم». اینکه متعلق و محتوای نذر چیست و یا اگر در محتوا ابهامی پیش آمد، اصولی نیست. ربطی به حکم کلی فقهی ندارد. مرحوم نائینی هم نذر را مسالهی اصولی نمیداند و میگوید: «لا یخفى انّ مسأله برء النّذر لا تصلح ان تکون ثمره للمسأله الأصولیه، لأنّ ثمرتها ما تقع فی طریق الاستنباط، و تکون کبرى قیاس الاستنباط، و مسأله برء النذر هی بنفسها حکم فرعی، مع انّ البرء یتبع قصد النّاذر». اگر قرار باشد که چنین مسائلی در اصول بحث شود، طبق بیان آیتالله مکارم، باید تمام علوم را در اصول بحث کنیم. مثلا نذر میکنم بهاندازهی رادیکال ده گندم صدقه دهم. حال باید بگوییم که فهم محتوای این نذر متوقف بر این است که شما بدانید خروجی رادیکال ده چقدر میشود و حل این مساله اصولی باشد. ثانیا، آیا واقعا چنین نذری داریم یا اینکه بحث ذهنی میکنیم؟ معمولا واقعیت برعکس است. یعنی نذر برای خانوادههای شهدا میکنند.
وی در جواب از اشکال استاد غرویان بر نفی کل دین و ملاک نیاز در مسائل فقهی گفت: این اشکال جای تعجب دارد. منظور من از فقه یعنی مسائلی که الهی زیستن را به انسان یاد دهد. این مفروض جلسه است. ما در جامعهی سکولار حرف نمیزنیم. منظور من این است: مسالهای که در واقعیت زندگی وجود ندارد، مسالهی انتزاعی و ذهنی است. ملاک روشن است. اگر استاد تاکید دارند که ملاک داوری چیست، یعنی باید ثابت کنیم که ملاک حضور من در اینجا چیست. معلوم است که عقلا درک دارند که به این رفتار نیاز دارند یا نه؟ من نجاست بول امام درک نمیکنم. چگونگی برخورد امام زمان (عج) را با اهل کتاب در زمان ظهور درک نمیکنم. اما این را درک میکنم که نظام اقتصادی کشور ربوی است. ملاک تجربهی بشری است.
مدرس حوزهی علمیه در اشکال دیگر غرویان مبنی بر عدم استقصاء کامل خاطر نشان کرد: مگر در کدام مسالهی فقهی –اصولی استقصاء تام میکنیم و حکم میدهیم؟ در نوع موارد چنین است که استقصا میکنید و از هر آنچه که به عنوان مثال ذکر شده، بحث میکنید. به تحقیق و استقصا تا آنجا ادامه میدهیم که دیگر مطمئن شویم هر ثمره و مثالی که ذکر شود، مثل یکی از قبلیهاست. بنده انتظار دارم که استاد غرویان به آن ده مثالی که مدنظرشان است، بپردازند.
توضیح نظام قرائن
وی در توضیح نظام قرائن عنوان کرد: در مشتق بحث میکنیم که اگر شارع گفت: «تغوط زیر درخت مثمره مکروه یا حرام است.» منظور از درخت چیست؟ آیا خشک شده را هم شامل میشود؟ درختی که الآن میوه دارد منظور است یا نه؟ در ابهام اول نسبت به درخت خشک، میفهمیم که فقط آنچه متلبس به مبدا است یا شانیت دارد، مدنظر است. پس اگر شان میوه دادن را از دست دهد، مثل سایر درختان میشود. در ابهام دوم نسبت به میوه داشتن، میفهمیم که درختی که قرار است شش ماه بعد میوه دهد، آیا با تغوط آسیبی میبیند یا نه؟ ملاک فهم عقلاست و شارع اگر نظر مخالف داشته باشد، باید ابراز کند. همان چیزی که به آن عرف میگویند. اگر در هر چیزی بگوییم که ملاک چیست، ملاک فهم عرفی است.
به گفتهی اکبرنژاد، گاهی مسالهای کاملا تعبدی دیده شده و به هیچ چیز توجه نمیشود. مثلا شارع میگوید: «وسط راه که مردم در رفت و آمدند، تغوط نکنید.» حال ابهام پیش میآید، شب که رفت و آمد کمتر است، چه حکمی دارد؟ اما اگر غیر تعبدی نگاه کنیم، قرینه داریم. خداوند متعال یا پیامبر اسلام (ص) که سخن میگویند، در مورد مسالهای که درکی ندارم، حرف نمیزند. بلکه چیزی را میگوید که مورد ابتلای من است. من میفهمم که هرچند الان کسی در این راه نیست، ولی چون یک ماه بعد عدهای در آن گذر میکنند و ممکن است آنها اذیت شوند، نباید تغوط کرد. وقتی شارع میگوید کنار نهر (شطوط الانهار) تغوط نکنید، من میفهمم اگر تا ده روز دیگر در این نهر آب جاری شود، الان نباید آن را الوده کرد. بنابراین ملاک فهم عرفی است.
پارادایم فکری شما چیست؟
غرویان در بخش دیگر سخنان خود افزود: مبانی فکری یا همان پارادایم فکری شما چیست؟ شما در استدلالهای خود از اصطلاحهایی مثل عقلای عالم، عقل، بداهت عقلی و سنخ عقلایی استفاده میکنید. مثلا در این جزوه نوشتید: «همه عقلای عالم میدانند که در برخی مکانها که سبب آزار دیگرن میشود نباید این کار را کرد و قبح شدید آن را هم میفهمند.» از روایات کراهت برمی آید ولی شما با تکیه به فهم عقلا حرمت میفهمید. اشکال این است که فهم عقلای عالم را بر فهم امام صادق و باقر (ع) ترجیح دهید. آیا شما به این ملتزم هستید و دفاع میکنید؟
وی در اشکال دیگری گفت: شما چنین نوشتید: «شارع مقدس نیز نه از باب تاسیس حکم، که از باب تذکر و تربیت مردم، برخی از آن مکانها را نام برده و نهی صریح کرده است؛ از قبیل زیر درختان میوه، میان راههای عبور مردم، درب منازل دیگران و… . حال که بداهت عقلی مساله، سنخ عقلائی آن و حکمت نهی شارع روشن است، برداشت نوعی از روایات و فهم معنای آنها نیز باید با همین نگاه باشد. به عنوان مثال ممکن است درختی اکنون میوه ندارد اما تا یک یا دو ماه دیگر میوه میدهد، آیا جایز است کسی به بهانه عدم مثمر بودن آن در زیرش تغوّط کند؟ قطعاً نه.» سوال این است، ملاک قطع شما چیست؟ ملاک ثمره چیست؟ ثمره را میوه میدانید. آیا سایهی درخت ثمره نیست؟ به نظر من سایهی درخت ثمره است. خصوصا در عربستان. اینکه من گفتم دهها مورد ثمره میآورم، یکیش همین خود معنای ثمره است. به چه دلیل شما میتوانید من را منع کنید؟ خلاصه، اینها مفاهیمی هستند که تعیین مصداقش ذوقی و سلیقهای میشود. «شجره مثمره» مشتق است. درختی اکنون میوه ندارد. شما میگویید که «انقضی عنه المبدا» است. ولی من میگویم که متلبس است چون سایه دارد.
بر این مبنا اساسا وحی و نقل هم زائدند
مدرس سطح عالی حوزه افزود: شما نوشتید: «عقلای عالم چه زمان از یک بیمار مانند مجذوم یا کسی که سرما خورده است اجتناب میکنند.» اگر مبنا این است که عقلای عالم به صورت ارتکازی اینها را میفهمند، فقط بحث مشتق نیست که زائد است بلکه اساسا وحی و نقل هم زائدند، زیرا بشر تکلیف زندگی اش را میفهمد مثل شهرهای غرب و آمریکا و سکولار. تکرار این واژه نشان میدهد که این مبنای فکری شماست.
روش فکر بنده در چهار کتابی است که منتشر شده است
اکبرنژاد در بخش سوم سخنان خود به اشکالات استاد غرویان پرداخت و در جواب گفت: روش فکر بنده در چهار کتابی است که منتشر شده. وی در مورد اشکال فهم مخاطبین گفت: در منطق تفسیر متن قاعده داریم، گوینده موظف است به ارتکازات مخاطبین خودش قبل از سخن گفتن توجه داشته باشد. یعنی گوینده قبل از سخن گفتن، بداند که مخاطب چه تصوری نسبت به موضوع دارد. تصور اولیه مثل سنگی است که آن را تراش میدهند. در شریعت مهم است که بدانیم مخاطبین چه تصوری داشتند و خداوند با کدام تصور، سخن میگوید. این ارتکاز مخاطبین است. از روش تشخیص ارتکاز مخاطبین معصوم (ع) و منشاهای ارتکاز در منطق تفسیر بحث کردیم.
وی در اهمیت ذهنیت و درک مخاطبین در تفسیر گفت: مردم بالاخره درکی از موضوع دارند. قرینه اول آن درک است. برای اهمیت این مطلب روش شیخ انصاری (ره) با علامه طباطبائی را در تفسیر آیهی نبأ مقایسه کنید. شیخ (ره) کمترین توجهی به قرائن ندارد و معتقد است، چون وصف مفهوم ندارد، پس به آیه نمیتوان استدلال کرد. اما علامه طباطبائی ابتدا از ماهیت خبر بحث میکنند و آن را یک امر عقلایی میدانند که خود عقلا میدانند نباید به خبر آدم لااُبالی اعتنا کنند. برای همین اگر کسی کار بزرگی را بر اساس چنین خبری انجام دهد، همه ملامتش میکنند. چون خود عقلا این را میفهمیدند، خداوند در مقام تربیت انسانها ملامت میکند که چرا ملتزم نشدید به این مساله. بنابراین آیه اصلا در مقام تاکید نه تاسیس.
رد ثمره ادعا شده
مدیر موسسه فقاهت و تمدن سازی اسلامی در نقد مثال تغوط در مسیر مردم و تحت شجرهی مثمره گفت: نظر فقهی بنده حرمت این موارد است. شما تغوط در کنار درب خانهی مردم را قبیح میدانید. روایات هم صریح در این مطلب هستند. در حدیثی امام صادق (ع) از پدرانشان نقل میکنند که پیامبر (ص) فرمودند: أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): ثَلَاثٌ مَلْعُونٌ مَنْ فَعَلَهُنَّ الْمُتَغَوِّطُ فِی ظِلِّ النُّزَّالِ وَ الْمَانِعُ الْمَاءَ الْمُنْتَابَ وَ السَّادُّ الطَّرِیقَ الْمَسْلُوکَ. (الکافی (ط – الإسلامیه)، ج۲، ص۲۹۲، ح۱۲) یعنی ملعون است کسی که در سایبان مردم تغوط کند. آیا به کسی که کار مکروهی انجام دهد، ملعون میگویند؟ همچنین این کار را در کنار کارهای حرام دیگر مثل بستن راه مردم ذکر میکند که سیاقش میشود حرام. علاوه بر این، یک رویات نداریم که گفته باشد کراهت دارد. در روایتی دیگری میفرمایند: عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِی (ع) قَالَ: نَهَى رَسُولُ اللَّهِ (ص) أَنْ یتَغَوَّطَ عَلَى شَفِیرِ بِئْرِ مَاءٍ یسْتَعْذَبُ مِنْهَا أَوْ نَهَرٍ یسْتَعْذَبُ أَوْ تَحْتَ شَجَرَهٍ فِیهَا ثَمَرَتُهَا. (تهذیب الأحکام (تحقیق خرسان)، ج۱، ص۳۵۳، ح۱۱). اکثر فقها قائلاند که نهی به معنای الزام است و حرمت.
وی با ذکر حدیث دیگری در رد ثمرهی ادعا شده افزود: در روایت دیگری امام سجاد (ع) از تغوط کنار چهار مکان برحذر میدارند. نهرهای آب، راههای مردم، زیر درختان میوه دار و مواضع لعن. راوی از مواضع لعن میپرسد. امام (ع) پاسخ به درب خانهها میدهند. أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: قَالَ رَجُلٌ لِعَلِی بْنِ الْحُسَینِ (ع): أَینَ یتَوَضَّأُ الْغُرَبَاءُ؟ قَالَ: یتَّقِی شُطُوطَ الْأَنْهَارِ وَ الطُّرُقَ النَّافِذَهَ وَ تَحْتَ الْأَشْجَارِ الْمُثْمِرَهِ وَ مَوَاضِعَ اللَّعْنِ فَقِیلَ لَهُ وَ أَینَ مَوَاضِعُ اللَّعْنِ قَالَ أَبْوَابُ الدُّورِ. الکافی (ط – الإسلامیه)، ج۳، ص۱۵، ح۲). بنابر این با توجه به ارتکاز مخاطبین و سیاق موارد دیگر بر حرمت، تغوط زیر درخت مثمره حرام است. همچنین تعبیر نهی و لعن یا صیغهی نهی بر این دلالت دارند. این اشکال ما به علماست که چون به مشتق توجه کردند، به حیثیت عقلایی مساله توجه نکردند.
اکبرنژاد در جواب ثمره دانستن سایهی درخت گفت: سایه ثمرهی درخت است و ما نفی همهی ثمرات درخت نکردیم. بلکه میگوییم که این مساله ربطی به مشتق ندارد. اما در روایات سایه را به عنوان ثمره نمیدانند، چون سایه را هر درختی دارد و دیگر معنا ندارد که درختی را استثناء کنیم از سایر درختان.
به گفتهی وی، فهم عقلایی برخی مسائل، معنایش این نیست که ما همه چیز را میفهمیم که اشکال شود پس دیگر از وحی بی نیاز هستیم. این سخن مفهوم ندارد. چیزهایی که در این روایات آمده، امور عقلایی هستند و ما میفهمیم که قبیح هستند.
در سخنان شما توسعه و تضییق وجود دارد
غرویان در بخش پایانی سخنان خود خاطر نشان کرد: در سخنان شما توسعه و تضییق وجود دارد و توسعه و تضییق در مدلول آیات و روایات نیاز به ملاک و حد دارد و شما باید آن را مشخص کنید. مثلا وقتی من سایه را به عنوان ثمره ذکر کردم، ایشان قبول کردند. چون روایت میگوید: «فیها» نه «علیها». یک توسعه هم من میدهم. در روایت تغوط آمده. ولی آب دهان و بینیانداختن چطور؟ بنابر تنقیح مناط باید بگوییم اینها هم حرام یا مکروه هستند. چه فرقی دارد آلوده کردن زیر درخت میوه دار که موجب اذیت مردم میشود یا جای دیگر. و اگر فکر کنیم، جور دیگر اذیت کردن مردم در زیر درختان هم چنین حکمی دارد.
وی در اشکال به نقش ارتکازات مخاطبین در تفسیر گفت: شما قائل به ارتکازات مخاطبین هستید. پس جنبهی تاسیسی بودن دین کجا میرود؟ اگر قرار است پیامبر (ص) و امام (ع) همیشه به فهم مخاطبین نگاه کرده و طبق آن حرف بزند و همان هم حجت باشد، جنبهی تاسیسی بودن شریعت کجا میرود؟ در حالیکه دین جنبهی تاسیس دارد و شکستن فهم عرفی است. مثل زنده به گور کردن دختران که ارتکاز عرفی عرب بود. همچنین نگاه عرب به زن و دختر که پیامبر این ارتکازات را شکست. و در سایر تمام احکام فقهی. بنابراین باید ملاک دهیم و اتخاذ مبنی کنیم.
غرویان در پایان سخنان خود با قدردانی از حجتالاسلام اکبرنژاد و موسسه فقاهت و تمدن سازی برای تشکلیل چنین جلساتی، گفت: معتقدم این جلسات باید ادامه پیدا کند و حرفهای دیگری در این موضوع دارم. تقاضای من از مقام معظم رهبری، شورای مدیریت و شورای عالی حوزه این است که از این جلسات زیاد بگذارند. بحثهای فراوان دیگری است. من نمیدانم چطور است که هرکس حرف نویی دارد، اصل بر سرکوب کردن حرف است. واقعا این آسیب بزرگی در حوزه است و ایجاد عقده میکند. طلبهها نظر و دیدگاه دارند. بنده از این جلسه لذت بردم و تشکر میکنم. «اضربو الرای بعضها ببعض، یتولد منه الصواب» بحثها که صورت گیرد، رأی بهتر خود به خود متحقق میشود. تحول در حوزه هم اگر بخواهد اتفاق بیفتد، با همین جلسات محقق میشود.
اکبر نژاد در بخش پایانی سخنان خود به اشکالات وارده از حجتالاسلام غرویان پرداخت و گفت: محل بحث توسعه یا عدم توسعهی آب دهان نیست و بحث بر سر خود مفهوم مشتق بود. اینکه آب دهان شامل میشود یا نه، بحث فقهی دیگری است و ربطی به این بحث ندارد. یا اینکه سایه ثمره هست یا نه، ربطی به مشتق ندارد. نظر بنده این است که آنچه حضرات برای ثمرات ذکر کردند، ثمرهی مشتق نیستند، بلکه این ثمرات به اعلی بیان در آیات و روایات آمده است.
وی در پاسخ به این اشکال که «اگر بناست به ارتکاز مخاطب توجه کنیم، پس حیثیت تاسیسی شارع کجا رفت؟»، گفت: تلقی عرب این بود که زن اصلا نمیتواند مالک شود. ارث نمیبرد، بلکه ارث برده میشود و حقی هم برای آن قائل نبودند. این ارتکاز خیلی قوی بود و برخورد شارع هم بسیار محکم است که در موارد زیادی در قرآن تذکر میدهد. مثل «بای ذنب قتلت، به چه حقی دختران را میکشید؟» اتفاقا توجه به ارتکاز نحوهی برخورد شارع را بیان میکند. وقتی چیزی در ذهن مخاطب قوی است، او هم محکم تر و به دفعات بیشتر با آن برخورد میکنند. خداوند حتی حالتهای چهرهای پدر را که از دختردار شدن شرمنده میشود، بیان میکند. این دفعات تکرار و وارد شدن به جزئیات نشانهی اهمیت شارع است.
نقش ارتکازات مخاطبین
محقق حوزه علمیه با تبیین مثال دیگری در نقش ارتکازات مخاطبین فرمود: تلقی مخاطبین این است که احکام بین پیامبر و ایشان اشتراک دارد. اما یک جاهایی حکم اختصاصی میشود، مثل اینکه زنی خودش را به پیامبر (ص) هبه کند که پیامبر میتواند قبول کند. «و امْرَأَهً مُؤْمِنَهً إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَها لِلنَّبِی إِنْ أَرادَ النَّبِی أَنْ یسْتَنْکِحَها خالِصَهً لَکَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ» طبق تلقی عمومی در اشتراک احکام، همه میتوانند چنین کاری کنند. اما بعدش میفرماید، این حکم مخصوص پیامبر است «خالصه لک من دون المومنین». در حالیکه در بقیهی آیات خطاب به پیامبر فقط حکم را میگوید و رد میشود و همه تلقی اشتراک دارند.
مدرس سطح عالی حوزه با تبیین مثال دیگری بر اهمیت ارتکازات ذهنی گفت: تلقی عرب این است، کسی که پسر خوانده باشد، پسر واقعی حساب میشود و زن او هم عروس است. بنابراین ازدواج با همسر او هم حرام است. این تلقی بسیار قوی است و پیامبر هم چون میدانست که خدا میخواهد با آن مخالفت کند، و خود پیامبر را مامور کند، یک نوع ترسی داشت. آیه میگوید. «وَ تُخْفی فی نَفْسِکَ مَا اللَّهُ مُبْدیهِ وَ تَخْشَى النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ فَلَمَّا قَضى زَیدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناکَها لِکَی لا یکُونَ عَلَى الْمُؤْمِنینَ حَرَجٌ فی أَزْواجِ أَدْعِیائِهِمْ إِذا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً وَ کانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولا» آیه قرآن اسم زید را میآورد. و در ادامه میگوید، پیامبر یکی مثل شماست. یعنی خیلی مهم است که نحوهی تبیین شارع ناظر به ارتکاز است. اگر شارع بخواهد چیزی را تشریع کند که خلاف ارتکاز آنهاست، باید متناسب با ذهنیت آنها باشد. مثل اینکه از شخصیت محترمی خواسته شود که برای شکستن قبح متعه، درخواست متعه کند و همه بدانند. قضیهی پیامبر هم این است که طبق تلقی عرب باید با عروسش ازدواج کند. من نمیگویم، شارع نمیتواند تصرف کند در حدود مساله. میگویم این ارتکاز وجود دارد و شارع باید متناسب با آن سخن بگوید. در مسالهی تغوط زیر درخت شجرهی مثمره ارتکاز وجود دارد. روایات هم آن را تایید میکند.
بزرگان نباید از برگزاری چنین جلساتی واهمه داشته باشند
اکبرنژاد در پایان ضمن تشکر از حجتالاسلام غرویان و حاضرین برای شرکت در این جلسه گفت: بزرگان نباید از برگزاری چنین جلساتی واهمه داشته باشند. به ما یاد دادند که «نحن ابناء الدلیل، ما فرزند دلیل هستیم». نباید تسلب وجود داشته باشد. یا گفته شود که «قد وجدنا آبائنا». چه اشکالی دارد که این جلسه برگزار شود؟ یک بحث علمی است و طرفین دیدگاه شان را بیان کردند. ما از همین جا دعوت میکنیم از اساتید دیگر با هر موضوعی که خودشان انتخاب میکنند، در این جلسات شرکت کنند.
غرویان در پایان با ذکر خاطرهای از آیتالله سبحانی بر اهمیت سطح علمی حوزه و طلاب افزود: آیتالله سبحانی به من گفتند، سطح علمی طلاب و حوزه پایین آمده و باید کاری بکنید. بنابراین طلاب باید تلاشهای خود را افزایش دهند و بررسی زوائد اصول هرگز به معنای ایجاد تنبلی میان طلاب نیست بلکه بحث علمی است.