اختصاصی شبکه اجتهاد: یکم؛ مسلمانان هم مانند ادیان دیگر، از اسلام تفسیر و برداشت یکسانی ندارند. از اینرو، جریانهای اندیشگی و مذهبی مختلفی در طول تاریخ اسلام ظهور کردهاند که بیشترین و مهمترین آنها مربوط به سدههای نخست تاریخ اسلام است، هرچند این ظهور و بروزها تا امروزه دوام داشته و خواهد داشت. سه جریان اصلی فکری و مذهبی در اسلام که خود، فرقههای پرشمار و گونهگونی را شامل میگردند، عبارتند از: تشیع، تسنن و تصوف. هرکدام از این سه قالب عمده، بلکه هریک از فرقههای فرعی آنها، ریشه و اصل خود را در روزگار بعثت رسول خدا(ص) میجویند. این اصالتجویی در پیوند با مشروعیتجویی یا اثبات راستکیشی[۱] است. اثبات راستکیشی نیز در گرو اثبات تأییدات رسول خدا (ص) و وحی است.[۲] اگر پندار، رفتار، کردار، گزاره، باور و یا گفتاری مورد تأیید رسول خدا (ص) و وحی است، پس بدعت نیست و بنابراین مشروع و راستکیشانه است. نام راستکیشی و درستآیینی در اسلام، «سنت»[۳] است. از همینجا است که طبقاتنویسی در جهان اسلام در جریانهای مختلف فکری و فرقهای رواج یافت. یک نمونه اصلی « طبقاتالمحدثین»نویسی است. با توجه به اینکه اعتبار حدیث به اثبات صدور آن از پیامبر خدا (ص) است، نشان دادن اتصال سلسله و طبقات مختلف شاگرد و استاد تا طبقه اصحاب پیامبر، ضامن چنان اعتباری تلقی شده است. برای نمونه دیگر، متکلمان معتزلی به منظور اثبات بدعت نبودن و «در سنتْ» بودنِ اندیشههای کلامی خود، «طبقاتالمعتزله»[۴]ها را نوشتند تا خط اتصال مکتب خویش را از طبقه شاگرد به طبقه استاد و از آن طبقه به طبقه قبلی و به همین منوال تا طبقه امام علی (ع) که در اتصالش به رسول خدا (ص) سخنی نیست و حلقه وصل بسیاری از خطوط اسلامی به رسول خدا(ص) دانسته شده است، نشان دهند. «طبقاتالصوفیه» نمونه دیگری از همین روش اثباتِ اهلِ سنتْ بودن است.
دوم؛ تقریباً در سراسر تاریخ اسلامی اکثریت مسلمانان از «اهل سنت و جماعت» بودهاند و به همین سبب از قدرت سیاسی، مالی، نظامی و فرهنگی بسیار بیشتری نسبت به شیعیان برخوردار بودهاند. همین تواناییها تا حد زیادی سیطره آنان بر کل جهان اسلام را رقمزده است. از اینرو آنان با استفاده از همین سیطره، خود را نماینده اصلی و جلوه راستکیشی و درستآیینی اسلام معرفی کرده[۵] و تشیع و شیعیان را به بدعت، انحراف از اصل و تفرقهگرایی متهم ساختهاند.[۶] در واقع، اهل سنت خود را ادامه اسلام عصر رسول خدا (ص) و استمرار اندیشه و عمل اصحاب آن حضرت تلقی میکنند و از اینرو خود را اهل و پیرو سنت[ رسول خدا (ص)] معرفی نموده و بنابراین دیگر مذاهب اسلامی را که کموبیش اختلافاتی در اندیشه و عمل با آنان داشته و تفسیر و برداشتِ باز کموبیش متفاوتی از اسلام عصر رسول خدا و سنت او دارند، اهل بدعت و انحراف میدانند و مینمایانند.[۷] بدیهی است که چنین رویکردی لزوماً بازتابدهنده حقیقت نیست. حقیقت به حکم منطق و بهرغم کوششهای ناموافق، خود چهره خویش را عیان خواهد ساخت.
به سبب چنان رویکردی، شیعه با همه نابرابری در عِدّه و عُدّه که نسبت به اهل سنت و جماعت داشته، مجبور شده است تا بخش زیادی از نیروی خود را صرف عیان ساختن حقیقت کرده و مجاهدتهای بسیار نموده است تا نادرستی اتهام سهمگین یادشده را اثبات و درستآیین بودن خویش را نشان دهد و اهل سنتِ اصیل بودنِ خویش را عیان و بیان کند.
سوم؛ ابان بن تغلب( م. ۱۴۱ق.)، از اصحاب برجسته امام صادق(ع) که حتی توسط علمای رجال اهل سنت نیز توثیق شده است، بیان جالبی دارد که در واقع معرف تشیع و اصالت آن است: «شیعیان کسانی هستند که در اختلافات پیشآمده پس از رحلت رسول خدا (ص) [بر سر سخن و مواضع او] از دیدگاه امام علی (ع) و در اختلافات پیشآمده پس از امام علی (ع) [بر سر سخن و مواضع او] از دیدگاه امام صادق (ع) پیروی کردند».[۸] از این بیان دقیق نکات متعددی میتوان استنباط کرد:
اولاً، پس از رسول خدا (ص) میان اصحاب او بر سر موضع و نظر رسول خدا درباره برخی مسائل اختلاف شد که البته مهمترین آن به گواهی تاریخ، اختلاف بر سر جانشین آن حضرت و به دست گرفتن امامت و رهبری جامعه اسلامی بود.
ثانیاً، در این اختلافات اصحاب به چند گروه و جماعت تقسیم شدند و هر گروه و جماعت به رهبری کسی یا کسانی درآمدند.
ثالثاً، امام علی (ع) یکی از رهبرانی بود که نظرگاه خاص خود را داشت و یکی از جماعتها، جماعتی بود که نظرگاه او را صائب دانسته و از آن پیروی نمود.
رابعاً، بعدها در اختلافات پیشآمده بر سر مواضع و نظرات امام علی (ع)، محور اصلی آن جماعت امام صادق (ع) گردید.
بنا به عبارت ابان بن تغلب بهدرستی میتوان گفت: «تشیع در ذات خود، اسلامِ علی (ع) است.»[۹] ؛ به تعبیر دیگر، تشیع اولاً و بالذات مذهب اهلبیت رسول خدا(ص) است. حال سؤال این است که آیا اسلامِ امام علی با اسلامِ برخی دیگر از اصحاب متفاوت بوده است؟ پاسخ آن است که بنا به همین سخن ابان و نیز بنا به شهادت اسناد مختلف تاریخی و حدیثی، تفاوت بالجمله نه، ولی تفاوت فی الجمله آری. تفاوت کلی نه اما تفاوت جزئی آری. اینکه امام علی به افضلیت و به امامت و خلافت خویش معتقد بود[۱۰] ازجمله این تفاوتها بود. افزون بر این، در شورای خلیفه دوم که برای تعیین خلیفه سوم تشکیل شده بود، او شرط عبدالرحمان بن عوف را مبنی بر عمل به سیره شیخین نپذیرفت که بهمثابه رد بسیاری یا پارهای از اندیشهها، اعمال و روشهای آنان در ابعاد دینی و سیاسی است. بگذریم که همین اختلافات در مقام تحقق و در عرصه عینی و عملی میتواند بسط یافته و ابعاد بسیاری بیابد، یعنی همان اختلافاتی که بهتدریج در قلمروهای مختلف دینی، سیاسی و اجتماعی چنان گسترش یافت که به شکلگیری دو مذهب مستقل تشیع و تسنن انجامید. هرچند ممکن است که پارهای از این اختلافات به منازعات و رقابتهای فرقهای مربوط باشد، نه به مبانی اصیل علوی.
چهارم؛ پرسش مهم آن است که آیا اختلافات یادشده میان اصحاب رسول خدا (ص) پس از رحلت او به شکل ناگهانی و بیسابقه قبلی رخ نمود یا منطق حکم میکند که اختلافاتی چنین مهم و بنیادی نمیتواند ناگهانی رخ داده و در یکلحظه پدید آمده باشند، بلکه در فرآیندی طولانی و تدریجی شکل گرفته و در برههای حساس و تعیینکننده ظهور و بروزی جدی یافتهاند؟ قرائن تاریخی حاکی از آن است که در زمان حیات و بعثت حضرت رسول (ص) میان اصحاب او اختلافات مهمی وجود داشته و همین اختلافات دستهبندیهایی میان آنان پدید آورده بود. اما حضور آن حضرت همچون فصلالخطابی بیچون و چرا، مانع از بروز و ظهور جدی این اختلافات و َصفکشی قاطع میان اصحاب میگردید.[۱۱]
پنجم؛ قرائن و شواهد نشان میدهد که در میان اصحاب دست کم دو تلقی از رسول خدا وجود داشته است که بنا به یک تلقی آن حضرت شخصی از اشخاص بود که از جانب خدا رسالت و مأموریت یافت که وحی را ابلاغ کند و در این دریافت و ابلاغ، معصوم و در مُرِّ وحی واجبالاتّباع است، اما در سایر موارد مثل دیگران ممکن است خطا کند یا به انگیزههای شخصی عملی کند یا سخنی بگوید. چنانکه برخی از بزرگان اصحاب به خود اجازه دادند که نسبت به اصل صلح و نیز مفاد آن با رسول خدا (ص) مخالفت کرده و بر مخالفت خود اصرار ورزند.[۱۲] نمونه دیگر مخالفت برخی از اصحاب با عبدالله بن عمرو عاص در نوشتن صحیفهای بود که مشتمل بر سخنان رسول خدا بود. این عده از اصحاب بر آن بودند که نباید همه سخنان رسول خدا (ص) ثبت شود، چراکه او گاهی خشنود میشود و سخنی میگوید یا خشمگین میشود و سخنی میگوید.[۱۳] واقعه یومالخمیس نمونه دیگری از این دست است که در آن برخی از اصحاب برجسته نهتنها از امر حضرت رسول مبنی بر تهیه دوات و قلم به منظور نوشتن امری که مانع گمراهی امت پس از آن حضرت گردد اطاعت نکردند، بلکه به جد با آن مخالفت کرده و در برابر آن ایستادند و حتی آن حضرت را به ناهشیاری متهم کردند.[۱۴] نمونههای متعدد دیگری از همین دست میتوان برشمرد که در اینجا مجال آن نیست.[۱۵] مطلب اساسی در تحلیل این نمونههای مخالفت آن است که آنان حضرت رسول را در غیر وحی، معصوم ندانسته و برای خود حق مخالفت با او قائل بودند. درواقع، آنان به عصمت حداقلی رسول خدا (ص) باور داشتند. جالب است که عبدالله بن عمرو عاص با ناراحتی اعتراض و مخالفت برخی از اصحاب را برای رسول خدا ذکر کرد و آن حضرت او را به ادامه این کتابت امر و تأکید کرد که از دهان او جز سخن حق صادر نمیگردد. امری که با عصمت حداقلی سازگار نمیافتد؛ چنانکه قرآن میفرماید: «وما ینطق عن الهوی إن هو الا وَحیٌ یُوحی»[۱۶]. به گفته امام محمد غزالی، سخن رسول خدا (ص) یا عین وحی است یا تفسیر و مفاد وحی.[۱۷] یعنی همه سخنان او معصومانهاند.
ششم؛ در برابر ِاین عده از اصحاب، جمع دیگری از اصحاب بودند که هرگز اجازه مخالفت با رسول خدا (ص) را در هیچ موردی به خود نمیدادند. آنان به اطاعت محض از آن حضرت قائل بودند. در بن و بنیاد این موضع و تلقی از رسول خدا (ص)، باور به عصمت حداکثری آن حضرت وجود داشت. رهبر این جمع امام علی (ع) بود و از کسانی چون سلمان، عمار، مقداد، ابوذر، خزیمه بن ثابت ذوالشهادتین و غیر آنان بهعنوان اصحاب و یاران امام علی در این تلقی و برداشت نام برده شده است. در برخی از منابع و روایات، به شیعه علی در زمان رسول خدا (ص) اشاره شده است که مقصود، همین جماعت است. به نقل این منابع، تعبیر شیعه علی از زبان رسول خدا (ص) بهگونهای تأییدآمیز صادر شده و بر رستگاری این جماعت تأکید گردیده است. سعد اشعری قمی میگوید: این جماعت در زمان حضرت رسول (ص) به شیعه علی نامبردار شدند. هیچ شاهد و قرینه تاریخی در دست نیست که مخالفتی با رسول خدا (ص) از امام علی (ع) یا از جماعت دوستان و همراهان او ثبت و نقل کرده باشد. بلکه شواهدِ عکس متعددی وجود دارد. یک نمونه آن شهادت خزیمه بن ثابت به نفع رسول خدا (ص) در ماجرای اختلاف آن حضرت بر سر خرید اسب با فروشنده است، درحالیکه خزیمه در هنگام معامله حضور نداشت و هنگامیکه آن حضرت به او فرمود که در هنگام معامله حضور نداشته، چگونه شهادت به نفع او بهعنوان یکی از طرفین اختلاف میدهد، گفت: یا رسولالله! پدر و مادرم به فدای تو باد. ما سخن شما را در موضوعات و مسائل بسیار مهم و حیاتی مانند خبر دادن از غیب و خداوند و وحی آسمانی تصدیق کرده و با جان و دل میپذیریم، چگونه بر سر قیمت یک اسب سخنت را نپذیریم.[۱۸] این سخن حاکی از آن است که کسانی چون او همه سخنان، مواضع، رفتارها و تصمیمات او را معصومانه تلقی میکنند. پس باور به تبعیت مطلق از رسول خدا و نداشتن حق مخالفت با او و عصمت آن حضرت، از جمله باورهای جماعتی از اصحاب است که امام علی (ع) محور آنان است. علمای شیعه بر این قولاند که قول به امامت امام علی (ع) بهعنوان نظر رسول خدا از دیگر ویژگیها و باورهای این جماعت بوده است.[۱۹] از سوی آنان غدیر از مهمترین دلایل این باور ذکر شده است.[۲۰] ابواسحاق ثقفی (م. ۲۸۳ق. ) در الغارات نامهای از امام علی (ع) را خطاب به معاویه آورده است که در آن باور خود راجع به رسول خدا (ص) و نیز نسبت اهلبیت را به آن حضرت و جایگاه آنان را در میان امت تبیین فرموده است. معاویه که از مفاد این نامه به خشم آمده بود، دیدگاه جماعتی از اصحاب را که خلفا در رأس آنان بودهاند، ذکر و خود را تابع آنان معرفی میکند و در آن رسول خدا را شخصی از اشخاصی معرفی میکند که از جانب خدا رسالتی بهسوی همه مردم داشت و آن را به انجام رسانده و مالک هیچچیز دیگری نبوده است. او همچنین، جایگاه امام علی (ع) را انکار میکند. امام علی (ع) این بار در پاسخ به سخنان او ضمن تأکید بر مطالب قبلی، به اصلی اساسی تصریح میکند که به باور او رسول خدا (ص) فقط رسول نبود، بلکه امام هم بود، همانطور که انبیای بزرگ خداوند امام بودند و با رحلت رسول خدا (ص) اگر رسالت او پایان یافت، مقام امامت او در اهلبیتش استمرار دارد.[۲۱]
هفتم؛ بهاینترتیب روشن میگردد که: اولاً پیدایش یا وجود تشیع در زمان بعثت و حیات رسول خدا (ص) به چه معنی است و چه تبیینی دارد؛ ثانیاً تشیع در ذات و در اصل خود فهم و برداشت امام علی (ص) از رسول خدا (ص)و دستورات او است که در عصر بعثت حضرت ختمی مرتبت شکلگرفته و مهمتر اینکه آن حضرت این تلقی را تأیید و باورمندان به آن را اهل فوز و رستگاری دانستهاند. این فهم و برداشت پس از رحلت رسول خدا (ص) به رهبری امام علی و اهلبیت رسول خدا (ص) بسط و توسعه یافته و مرزهای مختلف آن ترسیم گردید. در اسلام چنین وضعی بهترین شکل مشروعیت، درستآیینی و راستکیشی و اهل سنت بودن را نشان میدهد. آری داستان تشیع اینچنین است و اینچنین است که تشیع بدعت نیست، بلکه عین سنت است، سنت ناب و اصیل نبوی.
نویسنده: محمد جاودان، استاد دانشگاه و معاونت پژوهشی دانشگاه ادیان و مذاهب
————————————————-
[۱]. orthodoxy
[۲]. یعنی اثبات اینکه مدعای موردنظر به تبعیت از رسول خدا (ص) انجامشده و تکرار فعل او است یا در قرآن آمده و یا حضرت رسول آن را تأیید کرده باشد.
[۳]. سنت به این معنی در برابر بدعت ( (heresyاست. البته سنت اگر ترجمه واژه tradition باشد و مراد از آن بسط و تحقق معارف یک وحی خاص در طول زمان در قوالب مختلف فکری، علمی، معنوی و هنری باشد معنای متفاوتی غیر از راست کیشی دارد ولی البته سنت در این معنی نیز باید راست کیشانه باشد وگرنه سنتی نخواهد بود.
[۴]. قاضی عبد الجبار معتزلی (م.۴۱۵٫ق) که از برجستهترین دانشمندان معتزلی و معاصر شیخ مفید و سید مرتضی است مؤلف یکی از این طبقات المعتزله ها با عنوان فضل الاعتزال و طبقات المعتزله است.
[۵]. به همین دلیل نام «اهل سنت و جماعت» را بر خود نهادند تا هم خود را پیرو سنت رسول خدا (ص) معرفی کنند و هم بر جماعت، عدم تفرق و اکثریت بودن خود تأکید نمایند.
[۶]. برای نمونه میتوان به دیدگاه کسانی چون ملطی در التنبیه و الاشراف، بغدادی در الفرق بین الفرق، اسفرایینی در التبصیر، ابن حزم در الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، ابن حجر هیتمی در الصواعق المحرقه و نیزدیدگاه مؤلفان بسیاری از آثار چند سده اخیر اهل سنت تا عصر حاضر اشاره کرد که با استناد به حدیثی مشهور از رسول خدا(ص) که بنا به مفاد آن امت اسلامی به هفتاد و سه فرقه منشعب می گردد که از آن میان یکی اهل نجات است، خود را مصداق فرقه ناجیه و دیگرفرق اسلامی، از جمله، شیعه را مصداق تفرقه، بدعت و گمراهی معرفی کرده اند. برای حدیث یاد شده رک: علی آقانوری، «حدیث افتراق امت: نقلها و پیامدها»، هفت آسمان، ش ۱۸ (تابستان ۱۳۸۲ش.).
[۷]. از آنجا که قدرت غالباً در دست همین اکثریت بوده است، تدوین تاریخ و ثبت و محو اسناد و شواهد نیز تا حد زیادی به میل و نفوذ آنان صورت گرفته است. به همین سبب تا همین چند دهه پیش مستشرقان نیز به تبعیت از همین اکثریت و وضع غالبی، اطلاعات اندکی از تشیع داشته و عموماً آن را اقلیتی بدعتآمیز تلقی و معرفی میکردند. البته در این سالهای اخیر وضع تغییر کرده و شیعهپژوهی مستشرقان دگرگون شده است.
[۸]. «الشیعه الذین اذاختلف الناس عن رسول الله اخذوا بقول علی (ع) و اذ اختلف الناس عن علی (ع) اخذوا بقول جعفربن محمد (ع) ». (نجاشی، رجال نجاشی، ص ۹ )
[۹]. سید حسین نصر، تصوف و تشیع، تر جمه، غلامرضا اعوانی،ص ۲۸٫
[۱۰]. بنا به گزارشهای تاریخی امام علی پس از جمل و ورود به صفین در رحبه مسجد کوفه( میدان بزرگی در مقابل مسجد کوفه) برای حق امامت خود به حدیث غدیر استناد کرد که به معنی استناد او به نصّ و نظر رسول خدا (ص) است. نکته ارزشمند این گزارش آن است که امام هنگامی در این جمع حضور یافت که خبر به او رسید که برخی در مورد نظر رسول خدا(ص) در باره امامت او سخنانی نادرست گفته اند. (رک. امینی، الغدیر، ج۱، ص ۱۶۶٫)
[۱۱]. فصل الخطاب بودنِ آن حضرت با رحلت آن حضرت، می بایست جای خود را به سخنان، سیره و سنت او می داد، اما از آنجا که سخن و سنت او تفسیرهای متفاوت ومتعدد را بر می تافت دست کم در پاره ای از موارد که هم کم و هم کم اهمیت نبودند، چنین فصل و فیصله ای تحقق نیافت.
[۱۲]. صحیح بخاری، ج۴، ص۷۰، حدیث ۳۱۸۲٫
[۱۳]. سنن دارمی، ص ۴۵٫
[۱۴]. صحیح مسلم، کتاب الوصیه، باب۶، حدیث۷٫
[۱۵]. مانند ماجرای سرپیچی از حضور در جیش اسامه که سبب خشم و بنا بر برخی گزارشها رسول خدا کسانی را که سرپیچی کردند لعن فرمودند؛ نیز بیان سخنانی نا خوشایند از سوی دوتن از بزرگان صحابه و ناراحتی رسول خدا (ص) از آن سخنان به هنگام مشاوره او با اصحاب برای سنجش میزان همراهی آنان در جنگ بدر. (ابن هشام، السیره النبویه، ج۲، ص ۱۹۴ و صحیح مسلم، ج۵، کتاب الجهاد و السیر، باب غزوه بدر، ص ۱۷۰٫)
[۱۶]. نجم/۳-۴٫
[۱۷]. « مردی که خداوند برای ابلاغ آیات و حمل رسالتش برگزید، قرآن زندهای بود که در میان مردم میکوشید. او مثالی بود برای آنچه قرآن از ایمان، تواضع و فروتنی، تلاش و جهاد، حق و نیرومندی، و اندیشه و بیان ترسیم میکند. پس گناه نیست اگر قول و فعل و تقریرش، و اخلاق و احکامش، و تمامی ابعاد زندگی او، همگی یک رکن دین به شمار آیند، و شریعتی برای مؤمنان باشند… همانا خدا این شایستگی و حق را به پیامبرش عطا کرد تا در آنچه امر میکند و یا از آن باز میدارد، فرمانبرش باشند.» (محمد غزالی، سیره آموزی، ترجمه، علی اصغر محمدی، ص۲۹-۳۰٫)
[۱۸]. ابنحجر عسقلانی، الاصابه فى تمییزالصحابه، ج ۲، ص ۲۷۸ـ۲۷۹٫
[۱۹]. عبدالله فیاض در بحثی با عنوان تشیع روحی اشاره می کند که از جمله باورهای این جماعت قول به مرجعیت دینی یا امامت دینی امام علی (ع) بوده است. (برای این بحث رک. تاریخ الامامیه، عبدالله فیاض، ص. ۳۶-۴۵٫)
[۲۰]. پیشتر اشاره شد خود امام علی (ع) در آغاز ورود به کوفه و پس از سرکوب جملیان به حدیث غدیر استناد فرمودند.( رک: الغدیر: ج۱، ص۶۶٫)
[۲۱]. الغارات، ابو اسحاق ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی، (تصحیح محدث ارموی)، ص ۱۹۵-۲۰۴ ؛این نامه ها مطالب، نکات و اهمیت تاریخی بسیار در خود دارند ولی در این نوشتار مجالی برای تشریح آنها وجود ندارد.