دربارۀ «وحدت با اهلسنت»، رویکردهای مختلفی ذکر شده است و هر یک از تحلیلگران نظر به برداشتهای خود، به این موضوع پرداختهاند.
در این مجال، ابتدا به تقسیم کلیِ سهگانهای از وحدت اشاره میکنیم که عبارتنداز: رویکرد افراطی، تفریطی و اعتدالی، و سپس به چهار ریزتقسیم از رویکرد اعتدالی خواهیم پرداخت که به نظر میرسد از آن میان، رویکرد «ولیّمحور»، اساسی و راهگشای کنونی جهان اسلام است.
۱- رویکرد افراطی. هدف از اتخاذ این رویکرد، رسیدن به «اسلام واحد» به هر قیمتی است. بدیهی است که دراینصورت برخی مبانی شرعی و اعتقادی نادیده انگاشته میشود و پیامدهای سوئی بههمراه خواهد داشت.
۲- رویکرد تفریطی. در این رویکرد، به جامعۀ فکری اهلسنت به یک چشم نگاه میشود و درنتیجه کُلّ اهلسنت بهعنوان خطر اول برای تشیع و برخی نقاط مثل مشهد دانسته میشود. تفریطیها معمولاً در اتخاذ یک حکم واحد، شبیه گروه افراطی هستند. آنها مرزبندی خاصی بین نحلههای فکری اهلسنت قایل نمیشوند و بین وهابی و سایر سُنیها تفاوتی نمیبینند. آنها بین اقسام صوفیه ـکه حدود نیمی از جامعۀ اهلسنت هستند و در سلسلهمراتب سلوکی و قطب عرفانی عمدتاً به اهلبیت: برمیگردندـ و یا نو سلفیان مرزی قایل نمیشوند.
۳- رویکرد اعتدالی یا تقریبی. در این رویکرد سعی میشود مؤلفههایی برای تعامل جستجو شود. این بخش خودش میتواند به چهار ریز رویکرد تقسیم شود که در زیر بدانها اشاره میکنیم
رویکرد اصولمحور
این رویکرد تلاش دارد تا مبانی اعتقادی و شرعی مشترکی طراحی کند. نمونه عینی آن، تلاش مرحوم آیتالله بروجردی در اخذ فتوا از امامِ اَلأزهر یعنی شیخ محمود شلتوت بود. در نتیجه مساعی عالمانه آیتالله بروجردی و در فرجام مباحثات علمی و تبادل نماینده، امام الأزهر، این بزرگِ اهلسنت سرانجام این فتوا را صادر کرد که عمل به فقه شیعه در کنار سایر مذاهب فقهی برای مسلمانان مورد تأیید مذهب اهلسنت است.
راهبرد آیتالله بروجردی اثبات علمیّت اهلبیت: بود. ایشان بهجای تمرکز بحث روی ماجرای غدیر که باعث تحریک آنها میشد، کار بزرگتری کرد که درنتیجه آن، اهلسنت علمیت امام صادق۷ را بپذیرند که در مقام عمل دستاوردش مشروعیتدادن به شیعه است.
نمونه دیگر، تشکیل «مجمع جهانی تقریب بین مذاهب اسلامی» است که بیانیهای با امضای علمای شیعه و سنی مشترکاً منتشر کردند و در آن مانیفست، بر عقاید اسلامی مشترک صحه گذاشتند.
رویکرد مقاومتمحور
ریز رویکرد دوم که مکمل و مقوّم قبلی است، رویکرد مقاومتمحور میباشد. در این رویکرد دغدغه اول، متحدشدن در برابر دشمن واحد است. نمونهاش همراهی ایران با حماسِ سُنی و انصارُاللهِ زیدی است. زیدیه هرچند به برخی از امامان معتقدند؛ ولی در فروع فقهی بسیاری از مبانی اهلسنت تبعیت میکنند. آنها دارای نگارشهای فقهی مستقل هستند و درمجموع شیعه مصطلح نیستند.
همچنانکه میدانیم بسیاری از گروههای جهادی سنی، ملجأ خود را ایران میدانند. هرچند طرح خاورمیانه جدید و طراحی پیچیده تجزیه کشورهای اسلامی باعث دوری تاکتیکی برخی از این گروهها از ایران شده است.
نکته مهم این است که اتخاذ این رویکرد بهتنهایی خطرناک است و اگر با رویکردهای دیگر تقویت نشود، عملاً به ضدّخودش تبدیل میشود؛ مانند بسیاری از گروههای جهادی که به امید حکومت اسلامی با داعش بیعت کردند و عملاً با ایران درگیر شدند. زیرا مبنای ایدئولوژیک آنها قوی نیست و فقه سیاسی و نظامی خاصی ندارند. ازاینرو یکی از درسهایی که باید از حوادث دهه اخیر گرفت، تقویت همین جنبه فقهُ المقاومه و فقه سیاسی است.
رویکرد تمدنمحور
ریز رویکرد سوم، رویکرد تمدنمحور است. اگر رویکرد اول(اصولمحور)، بیشتر طیف سنتی جهان اهلسنت را همراه میکرد و رویکرد دوم(مقاومتمحور) جوانان پُرشور جهادی را جذب و اقناع میکرد، این رویکرد به فنسالارها(تکنوکراتها) و جوانان اهلسنت که لزوماً قیدی به مذاهب ندارند و وقعی هم به فتاوای تحریمی و تکفیری نمیگذارند، نزدیک میشود. بازتاب پرتاب ماهواره از ایران یا برگزاری انتخابات در رسانهها و شبکههای اجتماعی نشان میدهد، آنها نسبت به پیشرفت و تمدن ایران در ابعاد اقتصادی و اجتماعی حساس هستند و آن را تمجید میکنند.
در این زمینه، تعریف جبههای مشخص بین بازرگانان مستقل یا دولتهای علاقهمند به سرمایهگزاریهای اقتصادی، مهم و بسیار اثرگذار است؛ چراکه آنها پیشرفت مردم جمهوری اسلامی را عملاً در بهبود زندگی خود مؤثر میبینند.
البته باید توجه داشت که اتخاذ یکجانبه این رویکرد نیز ازآنجاکه ممکن است به کاسبکاری بیانجامد بهتنهایی راهگشا نیست. نمونهاش کشور سودان است که ایران در آنجا چند کارخانه ساخت و آمریکا هم بلافاصله پس از افتتاح، آنها را با موشک تخریب کرد و درنتیجه سودان عملاً به جبهه عربستان پیوست چون منافع بیشتری نصیبش میشد.
درواقع در هر سه رویکرد یادشده (رویکردهای: اصولمحور، مقاومتمحور و تمدنمحور) وقتی پای دولتها مطرح باشد تضمینی برای تحقق آن نیست. به خاطر همین رهبر فرزانه به فتح قلوب ملتها بهعنوان راهبرد اساسی در این عرصه تأکید کردهاند.
رویکرد ولیّمحور
رویکرد چهارم رویکرد ولیّمحور و ناظر به تأثیر شخص ولیّفقیه یعنی امامخمینی و امامخامنهای در جوامع اسلامی است. این ولیّمحوری که دستاورد نظریه ولایتفقیه است نیاز به واکاوی بیشتری دارد. نویسنده بارها در گفتگو با اهلسنت کشورهای مختلف که شیعه شدهاند، شنیده که آنها تحت تأثیر امامخمینی شیعه شدهاند. البته بدیهی است که منظور از وحدت، شیعهشدن نیست؛ بلکه در اینجا میخواهیم به اوج تأثیرگذاری مؤلفهای اشاره کنیم که تمام معادلات عقلانی را به هم زده است.
هرچند روند تشیعگرایی بهظاهر ازنظر کمّی در دوره امامخمینی رشد بیشتری داشت؛ ولی در دوره امامخامنهای بهنظر میرسد، رشد کیفی یافته است و برخی از اهلسنت از بین شخصیتهای سیاسی مستقل تا دانشمندان و نخبگان اهلسنت عملاً «متشیّع» هستند و سعی میکنند خودشان را با نمادهای شیعی مانند آیتالله سیستانی، سید حسن نصرُالله و مقام معظم رهبری تنظیم کنند.
به نظر میرسد خطری که «وحدت» را از جانب جامعه شیعی ایران تهدید میکند مصادره یکجانبه موفقیتهای منطقهای به نفع شیعه و ایران است. این تفرّد انگاری، درنهایت به سود جهان اسلام نیست و دشمن از آن سوءاستفاده میکند.
به نظر میرسد توجه به نکاتی مانند: تواضعداشتن، پرهیز از قمرسازی مصنوعی، نسبتندادن پیروزیها به شیعیان ایران، ختمنکردن تمام امور به ایران؛ بلکه در نقطه مقابل، تقویتکردن عناصر موجه طیفهای مختلف در چهار رویکرد یادشده میتواند در توطئههای پیچیده و چندلایه دشمن مؤثر باشد.
درحقیقت، اسلام رویکردی «ولیّمحور» دارد، رویکردی که دارای اضلاع معنویت، محبت و عقلانیت و درعینحال قدرت رهبری و سازماندهی منسجم است و این چیزی است که اهلسنت فاقد آن است.
ازاینرو ائمه اطهار(ع): از هر فرصتی در ایجاد و تقویت آن اضلاع میکوشیدند، چنانکه شواهد فراوانی از زندگی ایشان حاکی از آن است. بهطورمثال، امامصادق۷ به یاران خود میفرمودند، دوست دارم در مسجد بنشینید و فتوا دهید. این در حالی است که امام حاضر هستند و محدودیت ندارند؛ ولی میخواهند جانشینپروری کنند و مردم را به تبعیت از نایب یا وکیل سوق دهند.
همچنین رفتار امام نسبت به گروهی که از ایران به دیدن امام میروند و امام پاسخشان را نمیدهد و میفرماید نماینده من که در دیار شما بود چرا از او نپرسیدید؟ نشانگر آن است که امام در پی بنیادی راهبردی و اساسی برای آینده اسلام هستند. و براستی که اگر اهلبیت: از همان دوران، سازمان وکالت را نساخته بودند امروزه ولیّفقیهی نبود که در گرداب حوادث یاریمان کند.