شبکه اجتهاد: نامه چالشبرانگیز دکتر رضا داوری مبنی بر نفی امکان تحقق علوم انسانی دینی برداشتهای متفاوتی را از سوی جامعه علمی کشور در پی داشت و زمینه دگراندیشی در باب این موضوع بنیادین را فراهم ساخت.
مقوله «علم دینی» از زمره موضوعات بنیادینی است که همگام با شکلگیری انقلاب اسلامی و تأکید رهبران و پیشوایان انقلاب بر اسلامیسازی علوم و پایان بخشیدن به سیطره دانش غربی، وارد گفتمان علمی حوزه و دانشگاه شد و به عنوان یکی از کلیدیترین موضوعات به کانون نقد و بحث اساتید این دو نهاد آموزشی بدل شد. به مدت چهار دهه سیاستهای علمی کشور در زمینه علوم انسانی حول محور تولید علم دینی و اسلامیسازی علوم انسانی تدوین یافت. با اینکه در این سالیان در مقوله «علم دینی» آثار بسیاری تألیفی شده، نظریات متعددی به منصه ظهور رسیده و نشستها و کرسیهای علمی پرشماری برپا شده است اما برخی از شخصیتهای علمی مطرح حوزه و دانشگاه هنوز هم در امکان تحقق «علم دینی» و معنا و مفهوم این عنوان تردید و ابهام دارند.
چندی پیش دبیرخانه هم اندیشی اسلامی مستقر در مرکز نوین علوم اسلامی در شهر قم از رضا داوری اردکانی رئیس فرهنگستان علوم، استاد بازنشسته گروه فلسفه دانشگاه تهران و چهرههای شاخص در حوزه نظریهپردازی فرهنگی و اندیشه فلسفی برای حضور و سخنرانی در نشستی دعوت کرد. رضا داوری نه تنها در این نشست حاضر نشد، بلکه نمایندهای نیز از جانب خود برای حضور در نشست معرفی نکرد. وی با انتشار نامهای به رمزگشایی از اقدام خود پرداخت و با لحنی صریح اعتراض خود را نسبت به بدفهمیهای صورت گرفته در باب اسلامی شدن علوم انسانی اعلام کرد.
داوری اردکانی معتقد است علم ماهیتی متفاوت با دین دارد و به این جهت نمیتوان آن را به صفت دینی متصف کرد. به عبارت دیگر وصف دینی نمیتواند صفت ذاتی علم باشد. وی با اذعان به وجود علوم دینی و جایگاه ممتاز آن در کشور، بر این نکته تأکید دارد که علوم دینی علومی هستند که مسائلشان مسائل دینی است. در مقابل، موضوع علوم انسانی، انسان و جامعه انسانی است و به همین دلیل علوم انسانی مسائل و روش خاص خود را دارد که با مسائل علم دین و دینشناسی متمایز است. وی همچنین میان نقد علم و تولید علم قائل به تفکیک است و تصریح دارد که دینداران میتوانند نسبت به مسائل همه علوم و به خصوص علوم معروف به علوم انسانی و اجتماعی نظر انتقادی داشته باشند و در مباحث آن علوم چون و چرا کنند اما این چون و چرا نقد علم است نه اینکه علم تازه باشد.
متن نامه بدین شرح است: «بسمه تعالی؛ دبیرخانه محترم هماندیشی اسلامی، با سلام و درود، از دعوتی که فرمودهاید، تشکر میکنم. متأسفانه من توفیق شرکت در نشست علم دینی و علوم انسانی اسلامی را ندارم. کسی را هم نمیتوانم به عنوان نماینده معرفی کنم. این بحث چنانکه توجه دارید ۳۰ سال است که به نتیجه نرسیده است و به نظر نمیرسد که در آینده نیز به نتیجه برسد.
وقتی مطلب سیاسی با مساله علمی خلط میشود، هر چه بکوشند به نتیجه نمیرسند. علم ماهیتی متفاوت با دین دارد و به این جهت آن را به صفت دینی نمیتوان متصف کرد. به عبارت دیگر وصف دینی نمیتواند صفت ذاتی علم باشد. البته وجود علوم دینی محرز است و این علوم در همه جا و به خصوص در کشور ما جایگاه ممتاز دارند؛ اما آنها علومی هستند که مسائلشان مسائل دینی است.
علوم فقه و اصول فقه و حدیث و تفسیر و کلام و حتی فلسفه اسلامی در زمره علوم اسلامی هستند. علمهای دیگر هر یک مسائل خاص خود را دارند و با روش خاص به تحقیق و پژوهش در مسائل میپردازند و ملاک درستی و نادرستیشان رعایت روش است.
هیچ علمی را با ملاک بیرون از آن نمیتوان سنجید. چنانکه حکم در باب فقه و حدیث با ملاک و میزان متدولوژی علم جدید اعتبار و وجهی ندارد. البته دین و دینداران میتوانند نسبت به مسائل همه علوم و بخصوص علوم معروف به علوم انسانی و اجتماعی نظر انتقادی داشته باشند و پس از مطالعه و آشنایی کافی که البته به آسانی حاصل نمیشود، در مباحث آن علوم چون و چرا کنند؛ اما این چون و چرا در نقد علم است، نه اینکه علم تازه باشد. ما هنوز به این مرحله نرسیده ایم.
توجه داشته باشید که علم اجتماعی علم نظم جامعه مدرن است. در ۳۰۰ سال اخیر در غرب علوم اقتصاد و تاریخ و حقوق و جامعهشناسی و مردمشناسی و … به وجود آمده و تحقیقات عظیمی در مسائل آن علوم صورت گرفته است که بیاطلاع وسیع و دقیق از آنها و بدون نقد و تحقیق نمیتوان درباره آنها حکم کرد و مثلاً تصمیم گرفت که علم دیگری جانشین آنها شود.
علم اجتماعی جدید با نظم تجدد تناسب دارد. ما اگر نظم دیگری جز نظم تجدد در نظر داریم و به چگونگی قوام و به راه تحقق آن میاندیشیم و برای رسیدن به آن میکوشیم شاید در راه علمی متناسب با نظم تازه قرار بگیریم. در این مورد هم توجه داشته باشیم که علم و جامعه با هم قوام مییابند. جامعه کنونی ما جامعه توسعهنیافته است. این جامعه همه نیازهای جامعه مدرن را دارد، بیآنکه از تواناییهای آن برخوردار باشد.
اگر میتوانستیم خود را از این وابستگی نجات دهیم و راه رسیدن به جامعهای را بیابیم که در آن روح دینی یعنی اعتقاد به توحید و عالم غیب و معاد حاکم باشد و مردمانش از سودای مصرف آخرین تکنولوژیهای ساخته جهان توسعهیافته آزاد باشند و با همدلی و هماهنگی برای معاش توأم با اخلاق بکوشند، شاید افقی پیش رویمان گشوده میشد.
توجه داشته باشیم که علم یک طرح مهندسی ساختنی نیست، یافتنی است. من حرف دیگری ندارم و چیز دیگری نمیتوانم بگویم، جز اینکه خوبست که اگر میتوانیم به جای بحث درباره علوم اجتماعی اسلامی، در باب شرایط امکان تجدید عهد دینی و بنای یک جامعه اسلامی بیندیشیم و در این راه به لطف پروردگار علیم امیدوار باشیم.
واکنشها
متن این نامه خیلی سریع در مجامع فکری و علمی کشور دست به دست شد و واکنشهای متفاوتی را نیز در برداشت. برخی نامه داوری اردکانی را به دستاویزی بدل ساختند برای زیر سوال بردن سیاستهای علمی کشور. از جمله حسن محدثی گیلوایی با انتشار یادداشتی با عنوان «آب پاکی فیلسوف نورچشمی بر علم دینی و علوم اجتماعی اسلامی» ضمن توهین به وجه علمی داوری اردکانی و «فیلسوف نورچشمی نظام» خواندن او، درصدد اثبات مدعیات خود در این زمینه برآمد. همین اقدام واکنش بیژن عبدالکریمی را در پی داشت. عبدالکریمی با انتشار یادداشتی با عنوان «آیا دکتر رضا داوری نور چشم نظام سیاسی ایران است» در مقام دفاع از آزاداندیشی و حریّت فکری داوری برآمد و به نقد یادداشت محدثی پرداخت.
در این میان نکتهای که باید در نظر داشت این است که نامه داوری اردکانی حکایتگر اندیشه شخصی وی در باب علم دینی است. سزاوار نیست که یک گزاره علمی در اذهان عمومی به یک گزاره اعتقادی بدل شود و برخی بیتوجه به براهین اثباتگر آن گزاره علمی و میزان صحت و سقم آنها به ترویج و دفاع از نتیجه بپردازند و آن را از ساحت علم به ساحت اعتقاد وارد سازند. اعتقاد یک استاد دانشگاه مبنی بر عدم امکان تحقق علم دینی به معنای پایان رشته مباحثات مربوط به علم دینی نیست بلکه میتواند پیش از بیش به رونق و تکاپوی فکری در این زمینه منجر شود. نباید از نظر دور داشت که میزان رشد علمی در جهان اسلام مدیون همین چالشها و نقض و ابرامها بوده است.
تمایز علم دین و علم انسانی دینی
حجتالاسلام دکتر داود فیرحی پژوهشگر علوم سیاسی و اندیشه سیاسی اسلام در یادداشتی با عنوان «علم دین و علمِ انسانیِ دینی» ضمن تأیید دیدگاه رضا داوری اردکانی مبنی بر تمایز ساختاری و روشی علم دینی با علوم انسانی تصریح کرد علوم انسانی اسلامی ترکیبی منطقا نادرست است. وی به تبعیت از داوری اردکانی پرداختن به علوم انسانی اسلامی را کوششی بلاثمر و بیفایده توصیف کرد: «چند روزی بود دنبال فرصتی بودم تا درباره یکی از مهمترین گسلهای جامعه امروزمان چیزی بنویسم. اما نامه استاد داوری اردکانی کارم را آسان نمود. فیلسوف ما بر نکته مهمی انگشت نهاد و مناقشه چهل ساله و لاینحل علم و دین را باز هم به مسئله روز بدل نمود. داوری به درستی تأکید کرد؛ «علم ماهیتی متفاوت با دین دارد و به این جهت آن را به صفت دینی نمیتوان متصف کرد». این عبارت، بر قیاس منطقی مهمی استوار است؛ الف- علم انسانی ، «علم» است؛ ب- علم ماهیتی متفاوت با دین دارد و قابل اتصاف به صفت دینی نیست.ج= علم انسانی را نمیتوان به صفت دینی متصف کرد. بنابراین، دو ترکیب زیر را باید از هم تفکیک نمود:
«علم دین یا علم دینی» که ترکیبی دقیق و درست است موضوع روشنی دارد که عبارت از کاوش روشمند در باره دین و دین شناسی است؛ به قرینه علم طبیعی که موضوع آن کاوش در طبیعت است، یا علم ریاضی و غیره. اما «علم انسانیِ دینی یا علوم انسانیِ اسلامی» ترکیبی منطقاً نادرست و به تعبیر داوری عملاً ناممکن است. زیرا موضوع علوم انسانی، انسان و جامعه انسانی است و مسائل و روش خاص خود را دارد که با مسائل علم دین و دین شناسی متمایز است. هر چند که انسانها و جوامع انسانی نیز ماهیت فرهنگی- تمدنی دارند. بدین سان، هر تلاشی در توضیح «علم انسانیِ دینی» فقط بر ابهام و غبار میافزاید و تقلّا در تحقق آن آب درهاون کوفتن است. نتیجهای جز اتلاف سرمایه ملی ندارد. به گفته سعدی؛ چند استخوان کههاون دوران روزگار/ خردش چنان بکوفت که خاکش غبار کرد».