در طول تاریخ فلسفه قدغن بوده و افرادی چون شیخ سهروردی شهید شدند، عین القشات را آتش زدند و ملاصدرا دربه در شده است. حوزه نجف هم به همین شکل بوده و فلسفه و عرفان ممنوع بوده است. بنابراین امام خمینی (ره) قبل از انقلاب فلسفه درس نمیداد چون تکفیر میشد، اما اکنون فقها روشنفکر شدند و درباره این موضوع سخن میگویند.
به گزارش خبرنگار اجتهاد، غلامحسین ابراهیمی دینانی، چهره ماندگار فلسفه و عضو هیات علمی موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران به بیان خاطراتی را از دوران تحصیل خود نزد امام خمینی (ره)، پرداخت که در ادامه میخوانید: من یازده سال شاگرد امام خمینی (ره) بودم. درس امام نیز در مدرسه سلماسی قم دایر بود که در واقع شلوغترین کلاس درس بود. بنابراین من از سن ۱۸ سالگی وارد قم شدم. سطح را خواندم و پس از آن درس خارج طلبگی را سپری کردم. امام صبحها فقه درس میداد و عصرها اصول. من نیز یازده سال نزد ایشان فقه و اصول را با افرادی چون مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی و آیتالله جنتی درس خواندم.
در تمامی این مدت حتی یک روز را به خاطر ندارم که ایشان ۵ دقیقه تأخیر داشته باشد. رأس ساعت در کلاس درس حضور پیدا میکرد. درس ایشان در مسجد سلماسی تشکیل میشد اغلب طلبهها نیز به موقع به کلاس میآمدند و بعضیها به تدریج ملحق میشدند. همه افراد در مسجد مینشستند. صندلی در کار نبود. همه دو زانو و پشت سر هم مینشستند. تقریباً تمام فضای مسجد پر میشد. گاهی آنقدر شلوغ میشد که طلاب در پلهها مینشستند. ایشان به موقع درس را آغاز و به موقع نیز ختم میکرد. به طلاب اجازه میدادند تا سؤالات و اشکالات خویش را بپرسند؛ اما اگر کسی میخواست با طرح سؤالات بیجا و بیمورد وقت دیگران را تضییع کند با یک نهیب ساکتش میکردند و به اشکال او پاسخ مناسبی نمیدادند تا دیگر سخن نگوید؛ اما به طلاب فاضلی که اشکالات واقعی مطرح میکردند به خوبی پاسخ میدادند.
خاطرهای که حضرت امام از استاد شیخ خود مرحوم آیتالله حائری نقل میکرد که در آن معنای عمیقی نهفته است. ایشان نقل فرمود: یک روز حاج شیخ درسی را گفتند و از ما خواستند که آن را بنویسیم و فردا بیاوریم. یکی از آقایان که خوشتقریر بود، تمامی مطالبی را که استاد بیان کرده بود نوشته بود، بدون اینکه اشکالی و حاشیهای بر آن نوشته باشد.
استاد خطاب به آن شخص فرمودند: خیلی خوب حرفهای ما را نوشتهای اما یک “ان قلتی”، حاشیهای بر آن ننوشتهای. آن مرد گفت: خوب نتوانستم اشکال پیدا کنم. استاد فرمودند: تا آنجایی که میشد باید یک ان قلتی بزنی. اگر اشکال هم نبود تا جایی که بیادبی نبود حداقل یک فحش میدادی. (به شوخی و مزاح فرمودند). بیان این مطلب از سوی استاد بسیار آموزنده بود یعنی اینکه انسان باید حالت تقلید را از دست بدهد و نباید تنها حرفهای دیگران را بشنود. ایشان همواره روی این مسئله که طلاب باید اهل تحقیق باشند تأکید میفرمود.
امام خمینی (ره) از فلسفه و عرفان لب فرو بسته بود
هنگامی که ما به قم آمدیم امام دروس معقول و عرفان را به طور کل کنار گذاشته بود. فقط فقه و اصول درس میداد، در حالی که ایشان هم اهل معقول و هم اهل عرفان بود و ما نیز بسیار میل داشتیم که کملهای در این باره از ایشان بشنویم، اما کلامی نشنیدیم.
ایشان در جوانی فلسفه درس میداد اما در زمان ما به هیچ وجه فلسفه درس نداد. در اعیاد مذهبی مانند عید فطر، قربان و غدیر و غیره شاگردان به دیدن اساتید خود میرفتند و چون ما شاگرد حضرت امام بودیم به دیدار ایشان میرفتیم. در یکی از اعیاد همین کار را کردیم و مرسوم بود هنگامی که طلاب دور هم جمع میشدند، طرح مسئلهای میکردند، حال یا فقهی و یا فلسفی. بعضی از دوستان زرنگی کرده و در محضر امام مسائل فلسفی مطرح میکردند که جنبه اعتقادی داشته باشد و امام احساس وظیفه شرعی کنند و پاسخ گویند و هنگامی که امام لب به سخن میگشود گویی دنیا را به ما دادهاند؛ اما این بار تا امام متوجه شدند که مسئله فلسفی است نگاهی کرده و از پاسخگویی امتناع فرمودند و تا زمانی که بنده در قم بودم نتوانستم کلامی فلسفی از زبان ایشان بشنوم. این در حالی بود که اگر درباره فقه و اصولی سوالی بود، پاسخ میدادند و وارد بحث میشدند.
امام خمینی (ره) از فلسفه و عرفان لب فرو بسته بود. البته در جوانی به فلسفه مشغول بوده اما چون ضربه خورده بود و مورد هجمه واقع شده بود از فلسفه دست کشید چراکه در حوزه فقهایی بودند که فلسفه و عرفان را تکفیر میکردند. اکنون بعد از انقلاب کمی رویهها تغییر کرده است. بعد از انقلاب بحث فلسفه و عرفان باز شد. این در حالی است که در طول تاریخ فلسفه قدغن بوده و افرادی چون شیخ سهروردی شهید شدند، عین القشات را آتش زدند و ملاصدرا دربه در شده است.
حوزه نجف هم به همین شکل بوده و فلسفه و عرفان ممنوع بوده است. بنابراین امام خمینی (ره) قبل از انقلاب فلسفه درس نمیداد چون تکفیر میشد اما اکنون فقها روشنفکر شدند و درباره این موضوع سخن میگویند.
ماجرای اجازهنامهای که امام خمینی (ره) درباره فلسفه داد
امام خمینی (ره) همواره روز آخر درس نصیحت میکرد و بعد میرفت. ۴۵ سال پیش روزی در نصیحتهایش قصهای را بیان کرد که من هم در آن جلسه حضور داشتم. ایشان گفتند: «من در جوانی اسفار اربعه درس میدادم. آن زمان دو برادر همدانی بودند که استعداد فوق العادهای داشتند و پیش من اسفار میخوانند. روزی یکی این دو برادر از من پرسیدند که آیا همانطور که در فقه و اصول اجتهاد اجازه میدهند آیا در فلسفه چنین رسمی وجود ندارد؟ گفتم نه در فلسفه اجازه اجتهاد نیست. امام خمینی (ره) فرمودند: من یک هفته بعدش با اینکه خالی الذهن بودم یک اجازه نامهای نوشتم و به آنها دادم.»
امام خمینی (ره) فرمودند: «سالها گذشت و من از این دو برادر خبری نداشتم تا اینکه یک روز شخص مستفرنگی دیدم دست مرا بوسید و دیدم یکی از آن دو برادر است. حال و احوال کردیم و دیدم در شر الادارات رئیس گمرک است.»
این قضیه سالها گوشهای ذهن من بود، من بعد از رها کردن طلبگی استاد دانشگاه شدم. روزی در دانشکده الهیات دختری باهوش و باذکاوت دیدم و خلاصه متوجه شدم که این دختر یکی از این دو برادر است. این دختر به من گفت که عمویش فوت شده اما پدرش زنده است. از او خواستم که برای من ملاقاتی با پدرش ترتیب دهد. نام خانوادگی این دو برادر حجت بود. خلاصه این ملاقات ترتیب داده نشد.
دو سال گذشت تا من بار دیگر این خانم را در دانشگاه قم دیدم و باز هم درخواستم را مطرح کردم. این بار ایشان هماهنگی کردند و من به دیدار پدرش رفتم که در بستر بیماری بود. به ایشان گفتم: من سالها پیش این قضیه را درباره شما شنیدم آیا صادق است؟ ایشان گفتند: بله برادرم جواد فوت کرده اما من هستم. گفتم: میتوانم این اجازهنامه را ببینم؟ گفتند: بله و هماهنگی کردند که این اجازه نامه توسط دختر ایشان به دست من رسید.
من فکر میکردم این اجازه نامه یک برگ است اما دیدم یک کتاب ۸۰ صفحه است. آن جمله امام خمینی (ره) که گفت با آنکه خالی الذهن بودم… را اینجا درک کردم. من این اجازه نامه را خواندم و بعد با مطالعه تاریخ متوجه شدم امام ۲۵ سالش بوده که به این برادران درس اسفار اربعه میداده است. در این کتاب از ابتدا تا انتهایش به این برادران توصیه شده که مبادا طلبگی را رها کرده و به سوی کار اداری بروند.
طلابی که حق ندارند تقلید کنند!
در یکی از مناسبتها امام با اشاره به طلاب فرمودند: شما میدانید که در کتب فقهی شخص مکلف یا باید مجتهد باشد یا مقلد یا محتاط و این فتوای همه فقهاست. اگر مجتهد باشد که مجتهد است و اگر مجتهد نیست یا باید تقلید کند و یا راه احتیاط پیش گیرد. در هر سه مورد فتوا دادند، که در کتب فقها هم هست. امام در یکی از این درسها اشاره به مطلب جدیدی فرمود که در هیچجا نوشته نشده و کمتر کسی گفته و یا هیچکس این مطلب را نگفته. ایشان فرمود: این عموم مردمند که یا باید تقلید کنند و یا محتاط. اگر مجتهد هستند باشند. اما طلابی که مراحلی از تحصیل را پشت سرگذاشتهاند و در مراحل فقه و اصول وارد شدهاند دیگر حق ندارند که تقلید کنند.
امام میفرماید: “حق ندارند “. یعنی اینکه شخص برود بخوابد و بگوید تقلید میکنم. حجت برای ما تمام شده. کسی که وارد اجتهاد شده هرچند که هنوز به درجه اجتهاد نرسیده، ولی حق ندارد قناعت کند و بگوید تقلید میکنم. این شخص باید از شب تا صبح مطالعه کند و بکوشد تا حکم خدا را خودش استنباط کند. اگر دنبال مسائل رفت و نتوانست اجتهاد کند آن وقت است که میتواند تقلید کند؛ ولی از ابتدا و بدون کوشش نمیتواند، چرا که این، راه تلاش را بر طلاب میبندد. پس باید تا آخرین مرحله مطالعه، بررسی، تفحص و غور کنند. اگر چنین کردند و نتوانستند آن وقت تقلید کنند. اما نمیتوانند از ابتدا از یک رساله عملیه تقلید کنند. در حقیقت این مطلبی را که امام به آن اشاره دارد هم یک مطلب فقهی است و هم تربیتی. یعنی شیوهای است در راه رشد تفکر طلاب. این فرمایش امام برای من بسیار آموزنده بود و کوشیدم که این مطلب را سرمشق خود سازم. اما نمیدانم تا چه اندازه موفق بودهام و دیگران باید قضاوت کنند.